■●هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و لیلهالمبیت - شب اوّل ماه ربیع الاوّل●■
■شب اوّل ربیع الاوّل، شبی است که پیامبر بزرگوار اسلام صلّی الله علیه و آله و سلّم بعد از سیزده سال تلاش و تکاپو در جهت ابلاغ رسالت در مکّه، به سمت مدینه هجرت کردند.
■و نیز شبی است که امیرالمؤمنین علی علیه السّلام بنا به توصیۀ رسول الله در جای آن حضرت خُفتند؛ تا آن توطئهای که برای از بین بردن پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم تدارک دیده شده بود، که قرار بود چهل مرد جنگی از چهل قبیلۀ مختلف نیمه شب به خانۀ حضرت یورش برند و پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم را در بستر به شهادت برسانند، واقع نشود.
■امیرالمؤمنین علیه السّلام بعد از اطمینان یافتن از اینکه اگر به جای پیامبر بخوابند، پیامبر از دست کفّار و مشرکین جان سالم به در میبرند، با طیب خاطر و نهایت سرور و شادی در جای پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم آرمیدند و نیمههای شب وقتی که آن چهل تن با شمشیرهای آخته یورش آوردند و بر سر بستر حاضر شدند تا پیامبر را به شهادت برسانند، امیرالمؤمنین علیه السّلام سر از بالین برداشتند و فرمودند: با من چه کار دارید؟ گفتند: رسول الله کجاست؟ حضرت فرمودند: مگر پیامبر را دست من سپرده بودید که سراغ آن حضرت را از من میگیرید؟ اوّل حتّی قصد به شهادت رساندن امیرالمؤمنین علیه السّلام را کردند؛ امّا بعد منصرف شدند. گفتند: سریعتر برویم پیامبر را پیدا کنیم.
■قرآن از این ایثار فوقالعادۀ امیرالمؤمنین علیه السّلام برای حفظ جان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلّم به عظمت تجلیل کرده و در آیۀ دویست و هفتم سوره بقره میفرماید:
●« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ »●
■از مردم کسی هست (یعنی امیرالمؤمنین علی علیه السّلام) که جان خود را در راه بدست آوردن رضایت الهی ایثار میکند و به خدای متعال میفروشد و خدا نسبت به بندگان رئوف و مهربان است.
■پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم همان شب از مکّه خارج شدند و به سمت مدینه حرکت کردند.
■حضرت در بین راه در غاری توقّف داشتند؛ که آنجا هم با یک معجزۀ الهی، عنکبوتی بر در غار تاری تنید و کبوتری هم در آستانۀ ورود به غار تخمی گذاشت. وقتی مشرکین جای پای
پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم و همراه او را تعقیب کردند و به در غار رسیدند، با این صحنه که مواجه شدند یقین کردند که ماهها و چه بسا سالها کسی وارد این غار نشده است.
■کسی که همراه پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم بود از ترس به شدّت میلرزید. قرآن کریم به صراحت میفرماید:
پیامبر اکرم به آن کسی که از اصحاب و همراه ایشان بود فرمودند: نترس! غمگین نباش! خدا با ماست؛ چرا خودت را گم کردهای؟
■حال مقایسه کنید، امیر المؤمنین علی علیه السّلام را که با آن شهامت در بستر شهادت آرمیدهاند و جانشان را سِپر جان رسول الله کردهاند، با این کسی که همراه پیامبر راه افتاده است و در داخل غار طوری خودش را گم کرده و باخته است که پیامبر ناگزیر برای اینکه او جزع و فزع نکند و از این طریق محلّ اختفای رسول الله لو نرود، او را به سکوت، آرامش، نترسیدن، غم نخوردن و امثال اینها توصیه میکنند.
■در هر صورت هجرت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در شب اوّل ماه ربیع الاوّل سال اوّل هجری از مکه آغاز شد
.
■استاد مهدی طیّب■
#مناسبات_ماه_ربیعالاول
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش اول ● تأويل قرآن عبارتست از حقايق خارجى كه آيات قرآنى مستند به
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم
بخش دوم
● بيان آنكه در ماوراى قرآنى كه در دست ما است امرى هست كه به منزله روح از جسد و ممثل از مثل است
و خواننده گرامى اگر دقت كافى به عمل آورد خواهد ديد كه آيه شريفه مورد بحث كمال انطباق را با آيه شريفه ((و الكتاب المبين ، انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ، و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )) دارد، براى اينكه اين آيه نيز مى فهماند كه قرآن نازل شده بر ما، (پيش از نزول ) و انسان فهم شدنش نزد خدا، امرى اعلى و بلند مرتبه تر از آن بوده كه عقول بشر قدرت فهم آنرا داشته باشد، و يا دچار تجزى و جزء جزء شدن باشد، ليكن خداى تعالى به خاطر عنايتى كه به بندگانش داشته آن را كتاب خواندنى كرده ، و به لباس عربيتش در آورده تا بشر آنچه را كه تاكنون در ام الكتاب بود و بدان دسترسى نداشت درك كند، و آنچه را كه باز هم در ام الكتاب است و باز هم نمى تواند بفهمد علمش را به خدا رد كند، واين ام الكتاب همان است كه آيه شريفه : ((يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب )) متذكر گرديده است .
و همچنين آيه شريفه ((بل هو قرآن مجيد فى لوح محفوظ))، آنرا خاطرنشان مى سازد.
و نيز شريفه : ((كتاب احكمت آياته ثم فصلت من لدن حكيم خبير)) بطور اجمال
بر مضمون مفصل آيه مورد بحث دلالت مى كند، و به حكم هر دو آيه ، منظور از احكام (بكسره همره ) كتاب خدا، اين است كه اين كتاب كه در عالم ما انسانها كتابى مشتمل بر سوره ها و آيه ها و الفاظ و حروف است ، نزد خدا امرى يك پارچه است نه سوره اى و فصلى دارد، و نه آيه اى ، و در مقابل كلمه ((احكام )) كلمه تفصيل است ، كه معنايش همان سوره سوره شدن ، و آيه آيه گشتن ، و بر پيامبر اسلام نازل شدن است .
باز دليل ديگرى كه بر مرتبه دوم قرآن يعنى مرتبه تفصيل آن دلالت مى كند و مى رساند كه مرتبه اولش هم مستند به مرتبه دوم آن است آيه شريفه ((و قرآنا فرقناه لتقراه على الناس على مكث و نزلناه تنزيلا))
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 83
است ، كه مى فهماند قرآن كريم نزد خدا متجزى به آيات نبوده ، بلكه يكپارچه بوده ، بعدا آيه آيه شده ، و بتدريج نازل گرديده است .
و منظور اين نيست كه قرآن نزد خداى تعالى قبلا به همين صورتى كه فعلا بين دو جلد قرار دارد نوشته شده بود، و آيات و سوره هايش مرتب شده بود، بعدا بتدريج بر رسول خدا (صلى اللّه عليه وآله ) نازل شد، تا بتدريج بر مردمش بخواند، همانطور كه يك معلم روزى يك صفحه و يك فصل از يك كتاب را با رعايت استعداد دانش آموز براى او مى خواند.
چون فرق است بين اين كه يك آموزگار كتابى را قسمت قسمت به دانش آموز القا كند، و بين اين كه قرآن قسمت قسمت بر رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) نازل شده باشد زيرا نازل شدن هر قسمت از آيات ، منوط بر وقوع حادثه اى مناسب با آن قسمت است .و در مسأله دانش آموز و آموزگار چنين چيزى نيست ، اسباب خارجى دخالتى در درس روز بروز آنان ندارد، و به همين جهت ممكن است همه قسمت ها را كه در زمانهاى مختلف بايد تدريس شود يكجا جمع نموده ، و در يك زمان همه را به يك دانش آموز پر استعداد درس داد، ولى ممكن نيست امثال آيه : ((فاعف عنهم و اصفح )) را با آيه ((قاتلوا الذين يلونكم من الكفار))، كه يكى دستور عفو مى دهد، و ديگرى دستور جنگ ، يك مرتبه بر آن جناب نازل شود و همچنين آيات مربوط به وقايع ، مانند آيه : ((قد سمع اللّه قول التى تجادلك فى زوجها)). و آيه : ((خذ من اموالهم صدقه )) و از اين قبيل آيات يك مرتبه نازل شود.
پس ما نمى توانيم نزول قرآن را از قبيل يكجا درس دادن همه كتاب به يك شاگرد نابغه قياس نموده ، دخالت اسباب نزول و زمان آن را نديده گرفته ، بگوئيم : قرآن يكبار در اول بعثت ، و يا آخر عمر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) يكپارچه نازل شده ، و يك بار هم قسمت قسمت ، پس كلمه (قرآن ) در آيه : (و قرآنا فرقناه ) غير قرآن معهود ما است ، كه به معناى آياتى تاليف شده است .
و سخن كوتاه اين كه از آيات شريفه اى كه گذشت چنين فهميده مى شود كه در
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 84
ماوراى اين قرآن كه آنرا مى خوانيم و مطالعه مى كنيم و تفسيرش را مى فهميم امرى ديگر هست ، كه به منزله روح از جسد، و ممثل از مثل است ، و آن امر همان است كه خداى تعالى كتاب حكيمش ناميده ، و تمام معارف قرآن ، و مضامين آن متكى بر آن است ، امرى است كه از سنخ الفاظ نيست .
و مانند الفاظ، جمله جمله و قسمت قسمت نيست ، و حتى از سنخ معانى الفاظ هم نيست ، و همين امر بعينه آن تأويلى است كه اوصافش در آيات متعرض تأويل آمده ،
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□نکته ناب□
#قسمت_اول
بسمه تعالی
□علامه حسن زاده آملی در نکته ۲۴۴ هزار و یک نکته از کتاب ناسخ التواریخ نقل میکند که در رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله گوید: به روایتی چون علی علیه السلام آن جسد مطهر را در لحد جای داد گفت: «اللّهم هذا أولُ العددِ و صاحبُ الأبد، نُورُكَ الذی قَهَرتَ به غَواسقَ الظُّلم و بَواسقَ العدمِ و جعلتَهُ بك و منك و الیك و علیك دالاً دلیلاً، رُوحُهُ نسخةُ الأحديةِ فى اللاهوتِ و جَسَدُهُ صورةُ معانىِ المُلكِ و الملكوتِ وقلبُهُ خزانةُ الحىِّ الذى لايموتُ طاوُوسُ الكبرياء و حَمامُ الجبروت»
□این فقرات عرشی، مفاتیح اتصال به قلب ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله است و چون خطاب ولی الله الاعظم امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت ذات احدیت راست پس از غُرر و دُرر معانی آن غافل مشو و مغتنم بشمار که حکمت کلید فتح رحمت غیبی است.
□حضرت میفرماید: «اللهم هذا اول العدد و صاحب الأبد»؛ فرمود هذا که اشاره به نزدیک است تا شدت قرب خود با رسول الله را بیان فرماید.
□آن جناب اول العدد است چون تعین اول است که مرتبهی فوق خلافت کبرای الهیه است. یعنی نفس ختمی در این مقام از همهی حدود نوری فراتر میرود و صاحب وحدت حقیقیه میشود که حق تبارک و تعالی بدان مینگرد و در این وحدت حقیقیه تمام کمالات اندماجی خود را مشاهده میکند و این علم ذات به وحدت حقیقیهی محمدیه صلی الله علیه و آله سبب بسط رحمت الهی میگردد که مبین اکملیت و آکندگی اوست یعنی چون به وحدت خویش که نفس محمدی در قوس عروج صاحب آن گردید مینگرد و کمالات ذاتی خود را در آن مضمحل میبیند، به سبب غلبهی رحمت بر غضب و کمال اسمایی و صمدانیتش از سماء احدیت بر زمین واحدیت به تفصیل علمی ظهور میکند و از آن موطن در صورت خلایق خود را در عین خارجی حقیقی آشکار میکند که اول خلق از ناحیه حضرت واحدیت جناب عقل کل است که نور همهی خلائق است و جملهی خلائق به حضور بسیط جمعی در او حاضرند.
□پس سینهی سینای احمدی تنها منظر ذات احدی است. ذات غیبیه و هویت مطلقهی مقسمی جز به این سینه به هیچ خلقی نظر نکرده و نخواهد کرد بلکه به او هر چه را دیده و میبیند. این دُرّ ذی قیمت را دریاب که بابی است عظیم در معرفت ولایت.
□و شاید اول عدد مراد اول خلق باشد که گفته شد بدین معنا که اعداد روح حروفند و واحد عدد نیست بلکه عدد ساز است و هرگز شمرده نمیشود. روح الف یک است و روح باء دو. و چون دو عدد اول است که از تکرار یک حاصل شده است و اولین تعین واحد میباشد لذا جناب ختمی مآب صلی الله علیه و آله را به سبب اینکه در قوس صعود نفس او با عقل بسیط اتحاد وجودی پیدا کرده است او را عدد اول نامید.
□عقل اول سبب خلقت خلائق است؛ «اذا کان العقل کان الاشیاء». به باء خلقت آغاز شد کما اینکه قرآن تدوینی هم بدو آغاز شد چون متن هر چیزی است اعنی چه قرآن تدوینی و چه قرآن تکوینی مندرج در نقطهی باء بسم الله هستند و از او جاری و ساری در عیون حقایق خارجی میشوند.
□فرمود: «لِیْ مَعَ اللّهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُنِیْ فِیْهِ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَلَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ». این وقت همان عدد اول است که حضرت احدیت است و ملائکه مقرب و انبیاء مرسل بدو نمیرسند چون معرفت آنجا راه ندارد. نبی نکره در سیاق نفی است یعنی حتی خود آن جناب نیز به حیث نبوتش به آن موطن اعظم راه ندارند.
□ملائک مقرب، ملائک مهیمند و عالین موجوداتی هستند که نه از خود خبر دارند و نه از دیگری. این همان اسماء حضرت الوهیت هستند که فقط علماً موجودند نه حقیقی خارجی تا خود و یا دیگران هم عرض خود را بشناسند. آنجا همه چیز در ذات مندک است و غیر او وجود ندارد. وجود صرف مال اوست و این ملائکه و اسماء تعینات علمی در مرتبهی واحدی ذات هستند. هر موجود ازلی ابدی هم میباشد. به عدد اول ازلی است و چون محیط به هر چیزی از جمله زمان و دهر میباشد پس مصاحب ابد است؛ تو بگو ازل ابد است و ابد ازل...
□آنجا که فرمود «نورك الذی قهرت به غواسق الظلم و بواسق العدم»، همان است که گفته شد. یعنی ذات حق چون به وحدت حقیقیه و اطلاقی خویش نگریست و کمالات خویش را در آن مندرج بدید خواست آنها را ظهور دهد غیری نیافت و چون خواست غضب آید و در کمون بماند عشق و رحمت غلبه کرد و طالب ظهور شد و چون غیر عبارت از ظلمت و نابودی بود غواسق ظلمت و بواسق عدم را درید و به نور اول همهی تعینات خارج از ذات را آشکار فرمود و نور وجود او در تعینات خلقی پدیدار گردید...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□نکته ناب□ #قسمت_اول بسمه تعالی □علامه حسن زاده آملی در نکته ۲۴۴ هزار و یک نکته از کتاب ناسخ ا
#نکته_ناب
قسمت دوم
و آنکه فرمود: «وجعلته بك و منك و الیك و علیك دالاً دلیلاً»؛ بدان اول دلیل بر ذات اول عدد و تعین اول است. هر موجودی بسته به ظرفیت و سعهی وجودیش دلالت بر مافوق و رب خود دارد. اسماء جزئی دلیل اسماء کلی هستند و اسماء کلی دال و دلیل بر اسم جامع هستند و اسم جامع ادل دلایل بر حضرت احدیت است و تعین اول بالاترین دلیل بر ذات است.
□و بدان هر اسم کلی اسم اعظم است مر اسماء جزئی خود را که خدمه و سدنهی او هستند. فلذا اسماء کلی اسماء اعظمند و اسم جامع اسم اعظم است نسبت به اسماء کلی و حضرت تعین اول که حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله است اسم اعظم است مر اسم جامع را. یعنی اول عدد اسم اعظم اعظم اعظم است کما اینکه در ادعیه وارد شد باسمك الاعظم الاعظم الاعظم. و بدان هر چه دلیل به مدلول نزدیکتر باشد با وضوح و روشنایی فزونتری از مدلول خبر میدهد و به او دلالت مینماید و چون حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله اقرب التعینات به ذات غیبی است، روشن ترین دلیل ذات محسوب میشود که هیچ حقیقتی در هستی چون او علم اجمالی به ذات ندارد و چون تعین اول ذات است دلالت او به رب خود دلالت ذاتی است که برای این دلالت احتیاج به غیر ندارد اما دیگرانی که به حضرت أو أدنی راه نیافتهاند به او به ذات اقدس هاهوتی دلالت مینمایند.
□و آنجا که فرمود: «روحه نسخة الأحدية فى اللاهوت»، مشیر به همان تعین اول است که گفته شد. اما بدان لاهوت عالم امر را گویند که فوق عالم عقل کل و جبروت است و آن عالم احدیت و واحدیت است. روح انسانی به سبب بساطتش نسخهای از مرتبه احدیت است که تمام حقایق و کلمات وجودی به نحو جمعی در او نوشته شده است. لذا از تعبیر نسخه استفاده کرد چون نسخه هم کتابی است که بر آن مینویسند و هم عکس و رونوشتی است که از روی نوشتهی دیگر استنساخ میکنند. چون آدم به صورت حق آفریده شده است و روح او نسخهای از احدیت لاهوتی است لذا میتواند در قوس صعود تا صادر نخستین بالا رود و روحش احدیت لاهوتی شود.
□و آنکه فرمود: «جسده صورة المعانى الملك و الملكوت»، چون صورت هر چیز ظهور و تنزل آن چیز است. یعنی جبروت، صورت لاهوت است و ملکوت، صورت جبروت و عالم ملک و ناسوت صورت ملکوت. جسد انسان کامل صورت همهی حقایق عالم ناسوت و ملکوت است. صورت معانی ملک و ناسوت است چون جسد امام به سبب تروحش اشرف موجودات در عالم طبیعت میباشد و اگر معانی تمام کمالات عالم ناسوت را عصاری کنیم سید و امامش جسد انسان کامل میشود. و البته معانی ملک همان ملکوت است چون ملکوت مبالغهی در مالکیت است و عالم ملکوت مرتبهای است که مالکیت دارد بر تمام عالم ناسوت؛ «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ». پس معانی عالم ملک حقایق ملکوتیه است و جسد امام صورت اتم همهی حقایق ملکوتیه میباشد.
□و آنکه فرمود: «قلبه خزانة الحى الذى لا يموت»، قلب انسان کامل خزینهی همهی کمالات اسمائی است و مفتاح غیبی است که تمام مفاتیح در او مندمجند و تمام مراتب غیب که حیات تفور و محض است و هیچ موتی در آن راه ندارد به دست او گشوده میشود و حیات در مراتب مادون جاری میگردد.
□و فرمود: «طاووس الکبریاء و حمام الجبروت»؛ بدان کبریائی از اسماء جلالی الهی است اما در متن جلال جمال منطوی است و در متن جمال جلال. چون او اول و آخر و ظاهر باطن است و بطون جلال است و ظهور جمال و چون همان که ظاهر است همو باطن میباشد پس همو که جلال است جمیل است. امام طاووس کبریاء است یعنی برای کبریایی حق که جلال اوست، ظهوری است که آن ظهور حقیقت امام است. کبریایی حق طالب خفاست اما غلبهی عشق و رحمت سبب میشود از متن کبریایی ذات، طاووس جمال بالهای خلقت و تعیناتش را بگستراند و بساط زیبای کثرت پهن شود.
□نفس ناطقه را به ورقاء و کبوتر و حمام تشبیه کردهاند. بدان نفس نفیس ختمی اصل جبروت است اعنی عقل قدسی او در سیر عروجی با عقل اول اتحاد وجودی پیدا کرده است پس عقل او عقل کل و خیال متصل او خیال منفصل و جسد او جسم کل است کما اینکه روح انورش لاهوت احدی است پس او کون جامع است و چون او را دیده باشی همه را دیدهای و چون سخن او را بشنوی سخن همه را شنیدهای از اینرو فرمود «مَنْ رآنی فَقَد رَأَی الحَقَّ»
اللهم صلی علی محمد و آل محمد.
#ح_م
شب جمعه مصادف با شب ۲۸ صفر سالروز شهادت حضرت محمد مصطفی و امام حسن مجتبی صلوات الله علیهما ۱۴۴۲ ه ق
۲۴ مهر ۱۳۹۹ ه ش
□نکته ناب□
#بسمه_تعالی_شانه
□از القاب معروف حضرت سلطان سریر ارتضا، علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة والثناء، شمس الشموس است.
○«هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُوراً» (یونس/۵)○
□ضیاء نور ذاتی است لذا نور شمس را ضیاء خواند و چون قمر روشنایی اش را از خورشید میگیرد پرتو او را نور نامید. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درباره نور نیّر اعظم محمدی صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ عِشْرِينَ بَحْراً مِنْ نُورٍ فِي كُلِّ بَحْرٍ عُلُومٌ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا اللَّهُ تَعَالَى...»
□بدان شموس الهی انبیاء عظام و اولیاء کباری هستند که نورشان را از مشکات شمس الشموس میگیرند چون امام مبدأ انوار ازلی و مطلع شمس ولوی است. و هر نیکبختی به این مطلع شمس برسد همهی حجابهایش میسوزد و خودش شمس هدایت میشود، «حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً» (کهف/۹۰)
□شاید معنای دیگر شمس الشموس این باشد که آن جناب عالم آل محمد صلی الله علیه و آله است و مراد از شموس، انوار مجردهی جبروتی و مفارقات نوریهی عالم عقل و صورتهای علمی مرسلات بسیط باشد که نورشان را از شمس عقل بسیط اخذ میکنند و همه تحت لواء او هستند لذا امام به سبب اتحاد وجودی با عقل کل شمس الشموس است و فیض را به تمام صور علمی و مجردات عقلی میرساند. او خزینهی علم الهی است و هر علمی در هر موطنی از جلوات و تنزلات این خزینهی لایتناهی است.
□و معنای دیگر فراتر از این معنی است و آن سخن، این است که اسماء الله در مرتبهی الوهیت و واحدیت شموسی هستند که ضیاء آنها عالم خلق را روشن فرموده است و چون اسماء مندرج در حضرت واحدیت از مراتب ذات میباشند لذا شموسی هستند که دارای ضیاء ذاتی هستند بطوریکه «يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ» (نور/۳۵) اما این اسماء که کمالات اسمائی و تنزلات حضرت احدی هستند فیض را از تعین اول ذات اخذ میکنند لذا صادر نخستین نسبت به این شموس رتبهی اصالت و برتری دارد و شمس این شموس است و چون در قوس عروج متحد با صادر اول است لذا همو شمس الشموس است.
والحمدلله علی التوفیق
#ح_م
۲۹ صفر ۱۴۴۲ ه ق
سالروز شهادت حضرت امام رضا علیه السلام
□علامه طباطبایی(ره)□
□از روایات برمىآید که حضرت زینب(سلام الله علیها) در نهضت حسینى که علیه سلطنت استبدادى یزید و ستمگران بنى امیه بود، طبق وصیت سیدالشهدا وظایف سنگینى به عهده داشت و در عمل به وظیفه، لیاقت علمى و عملى و شخصیت فوق العاده دینى خود را به ثبوت رسانید. اصولًا باید دانست که از نظر اسلام، ارزش انسان در جامعه به علم و تقوا (خدمات دینى فردى و اجتماعى) است و سایر امور که در اجتماعات دیگر وسیله امتیاز و نفوذ مى باشند، مانند ثروت و عظمت، عشیره و اتباع و شرافت خانوادگى و تصدى مقامات حکومت و قضا و مقامات لشکرى هیچ گونه ارزش و امتیازى ندارند که ملاک افتخارشان گردیده و آنان را مافوق دیگران قرار دهد. در اسلام هیچ امتیازى را نباید ملاک نفوذ اعمال قدرت قرار داد. بنابراین یک بانوى اسلامى میتواند در امتیازات دینى پا به پاى مردان پیش رود و اگر عُرضه داشته باشد از همه مردان جلو افتد، چنان که مىتواند به استثناى سه مسئله حکومت و قضا و جنگ، در همه مشاغل اجتماعى با مردان شرکت نماید.
□خداى متعال مىفرماید:
«گرامى ترین شما پیش خدا با تقواترین شماست»
و مىفرماید:
«هرگز کسانى که میدانند با کسانى که نمى دانند برابر نمى شوند».
□○بررسیهای اسلامی،ج۲، ص۲۹۷○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
□○مراقبات روز اوّل ماه ربیع الاوّل○□
□سال سيزدهم بعثت، مبدأ هجرت رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم از مكّه معظمه به مدينه منوره بود، و در شب هجرت، شب اوّل ماه ربیع الاوّل، ايشان در غار ثور پنهان شدند و حضرت اميرالمؤمنين علی عليه السّلام براى فدا كردن جان خود، در بستر آن حضرت خوابيدند و از شمشيرهاى قبايل مشركين پروا نكردند، و فضل خود و مواسات و برادرى خويش را با رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم به تمام جهانيان آشكار ساختند. و آيه كريمه:
○« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ »○
در شأن ایشان نازل شد.
□علما فرمودهاند، به شكرانه نعمت سلامتى رسول خدا و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما، مستحبّ است در روز اوّل ماه ربیع الاوّل روزه بدارند و زيارت آن دو بزرگوار در اين روز بسيار مناسب است.
#مراقبات_ماه_ربیعالاول
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش دوم ● بيان آنكه در ماوراى قرآنى كه در دست ما است امرى هست كه ب
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم
بخش سوم
● ((مطهرين )) از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح محفوظ است تماس دارند(لايمسه الا المطهرون )
و با اين بيان حقيقت معناى تأويل روشن گشته ، معلوم مى شود علت اينكه فهم هاى عادى و نفوس غير مطهره دسترسى به آن ندارد چيست .
خداى تعالى همين معنا را در كتاب مجيدش خاطر نشان نموده ، مى فرمايد: ((انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون ، لا يمسه الا المطهرون )).
هيچ شبهه اى در اين نيست كه آيه شريفه ظهور روشنى دارد در اينكه مطهرين از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح محفوظ است تماس دارند، لوحى كه محفوظ از تغيير است ، و يكى از انحاء تغيير اين است كه دستخوش دخل و تصرفهاى اذهان بشر گردد، وارد در ذهن ها شده ، از آن صادر شود، و منظور از مس هم همين است .
و اين نيز معلوم است كه اين كتاب مكنون همان ام الكتاب است ، كه آيه : ((يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب )) بدان اشاره مى كند، و باز همان كتابى است كه آيه شريفه : ((و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )) نام آنرا مى برد.
و اين مطهرين مردمى هستند كه طهارت بر دلهاى آنان وارد شده و كسى جز خدا اين طهارت را به آنان نداده است چون خدا هر جا سخن از اين دلها كرده طهارتش را بخودش نسبت داده است .
مثلا يكجا فرموده : ((انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطه ركم تطهيرا)).
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 85
و جايى ديگر فرموده : ((و لكن يريد ليطهركم )) و در قرآن كريم هيچ موردى سخن از طهارت معنوى نرفته مگر آنكه به خدا و يا به اذن خدايش نسبت داده ، و طهارت نامبرده جز زوال پليدى از قلب نيست و قلب هم جز همان نيرويى كه ادراك و اراده مى كند چيزى نمى تواند باشد.
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □آن شیئی مودَّب است که در محدوده ی حدّ وجودی خودش قدم بردا
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□بارالها!
ربّ من! اله من! من می خواهم ادب شوم، امّا مرا با عقوبتت ادب نفرما!(۸۱)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □بارالها! ربّ من! اله من! من می خواهم ادب شوم، امّا مرا با
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□(الهی لاتودّبنی بعقوبتک)، چون درست است، او شدید العقاب است، امّا این که خدای متعال، عقاب کننده است، از اسمای فعلیه در مقام غضب است، که غضب الهی، بالعرض است نه بالذات.(۸۲)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □(الهی لاتودّبنی بعقوبتک)، چون درست است، او شدید العقاب اس
#استادصمدی_آملی
#شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی
□حضرت می فرمایند: من می خواهم با اسما ذاتی ات مودّب بشوم نه با اسمای فعلیه ی بالعرض. اله من! از آن باب که علیمی، رحمانی، رحیمی و دیگر از اوصاف ذاتیه ات، مرا تادیب نما، امّا نه با اوصاف فعلیه، آن هم در مقام غضب که از ذات حق متعال، بالعرض «فعلی» است نه بالذات، «غضب» از اسمای ذاتی حق متعال نیست، از اسمای بالعرض «فعلی» است، این است که در بحث های عرفانی، یکی از بحث ها، «اسماءالله» است. اسما را به اسمای ذات، و اسمای صفات و اسمای افعال تقسیم می کنند. عذاب دادن حق متعال، صفت فعل حق است، نه این که ذات اوست، ذات در مقام ذات محض، صفت غضب ندارد، رحمت دارد، لذا فرمود: «یا من سبقت رحمته غضبه»، چون رحمت از اسمای ذاتی حق است و غضب از اسمای فعلی است که از مرتبه ی فعلی انتزاع می شود، چقدر به ما احترام کرد و از اسمای ذات شروع کرد و فرمود: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ*الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ الالَمینَ*الرَّحمنِ الرَّحیمِ*مالِکِ یَومِ الدِّین...»، الله علیم و حکیم و بصیر و قدیر و مرید و امثال این گونه اسما می شود موضوع قدآت چرا قرآن را با غضب شروع کند که بالعرض است؟!(۸۳)
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#نکاتی_ناب_پیرامون_حقیقت_نبوت_مطلقه ☑️قسمت6⃣ ■خداوند در قرآن خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله
#نکاتی_ناب_پیرامون_حقیقت_نبوت_مطلقه
☑️قسمت7⃣
□همانطور که قرآن دفعتاً بر پیغمبر صلی الله علیه و آله نازل شد، خُلق عظیم او نیز همینگونه است. نه اینکه ایشان پس از ۴۰ سال ناگهان دارای این خُلق عظیم شده باشد بلکه این حقیقت و این نور که همان صادر اول است، خود خُلق عظیم است. این نورالانوار و تجلی اعظم، همان خُلق عظیم است که در این هیکل ظهور کرده است. اگر از ما بپرسند إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ یعنی چه؟ میگوییم إِنَّكَ قرآن. تو قرآن هستی لذا از یکی از زنان پیغمبر پرسیدند که این خُلق عظیم یعنی چه؟ گفت که اخلاق او اخلاق قرآنی است. خُلق عظیم همان صفتالله و علم مطلق حق متعال است. قرآن نیز علم مطلق حق متعال است. کسی که دارای علم مطلق نباشد نمیتواند متخلق به صفات دیگر شود. این اسم علیم، امام دیگر اسماءالله است. از این هم بالاتر، إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ یعنی إِنَّكَ لَعَلَىٰ وِلایَة عَلي بن ابیطالب... این زیباتر شد، ای پیغمبر! تو در ولایت کلیه مطلقه الهی هستی.
□ولایت جنبهی باطنی رسالت است. ولایت یعنی اسماء و صفات حسنی الهی. همهی اینها به نحو اتمّ در جان حضرت ختمی مرتبت تحقق دارد. قلب و جان او صفتالله است. الرحمن یعنی او... الرحیم یعنی او... السمیع و البصیر یعنی او... الجواد و همهی اسماء الله، اصلا الله یعنی او... انسان کامل خیلی عجیب است! صفت عین موصوف است. إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ یعنی تو خلیقة الله و بر خُلق الله هستی. از خلیفة الله بالاتری. چرا؟ چون خلیفه جانشین حق متعال در عین ممکنات است اما خلیقه جانشین حق متعال در صفات و اسماء حسنی الهی و خود اسماء است. خلیفه، جانشین این خُلق عظیم در بین ممکنات است.
□پیغمبر صلی الله علیه و آله در مقام قُرب مطلق است و قرب مطلق نیز همان ولایت مطلقه علویه است. خُلق عظیم یعنی قرآن عظیم، خُلق عظیم یعنی ولایت مطلقه، خُلق عظیم یعنی نبأ عظیم، خُلق عظیم یعنی آیت کبری الهی که ای پیغمبر! ما در شب معراج تو را بردیم و آیت کبری یعنی علی را به تو نشان دادیم... باطن ولایت را به تو نشان دادیم... حال که او در قُرب مطلق است، وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا (حشر/۷). هرچه او امر کند باید انجام دهی و هرچه او نهی کند نباید انجام دهی. یکی از اساتید سخنی زیبا گفت. فرمود که حق متعال مطلق است و حضرت ختمی مرتبت مقید است منتها این مقید، آن مطلق را در خودش جا داده است...
#ح_م
□○دعای «یا مَن تُحَلُّ بِهِ عُقَدُ المَکَارِهِ...»○□
□دعای توحیدی عمیقی که هنگام مشکلات خوانده میشود.
□کفعمى در کتاب «مصباح» دعایى نقل کرده و فرموده است: سیّد ابن طاووس این دعا را براى ایمن شدن از ستم سلطان و نزول بلا و چیرگى دشمنان و ترس و تنگدستى و دل تنگى ذکر کرده، و آن از دعاهاى صحیفه سجّادیه است، پس هرگاه از زیان آنچه ذکر شد در هراس بودى آن را بخوان.
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش سوم ● ((مطهرين )) از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم
بخش چهارم
● ((مطهرين )) همان ((راسخين )) در علم هستند
در نتيجه طهارت قلب عبارت مى شود از طهارت نفس آدمى در اعتقاد و اراده اش ، و زايل شدن پليدى در اين دو جهت ، يعنى جهت اعتقاد و اراده و برگشت آن به اين است كه قلب در آنچه كه از معارف حقه درك مى كند ثبات داشته باشد، و دستخوش تمايلات سوء نگردد، يعنى دچار شك نشود. بين حق و باطل نوسان نكند، و نيز علاوه بر ثباتش در مرحله درك و اعتقاد، در مرحله عمل هم كه لازمه علم است بر حق ثبات داشته و به سوى هواى نفس متمايل نگردد، و ميثاق علم را نقض نكند، و اين همان رسوخ در علم است .
چون خداى سبحان راسخين در علم را جز اين توصيف نكرده ، كه راه يافته گانى ثابت بر علم و ايمان خويشند، و دلهايشان از راه حق به سوى ابتغاء فتنه منحرف نمى شود، پس معلوم شد اين مطهرين همان راسخين در علمند.
و ليكن در عين حال نبايد نتيجه اى را كه اين بيان دست مى دهد اشتباه گرفت ، چون آن مقدارى كه با اين ثابت مى شود همين است كه مطهرين ، علم به تاءويل دارند، و لازمه تطهيرشان اين است كه در علمشان راسخ باشند، چون تطهير دلهاشان مستند به خدا است ، و خدا هم هرگز مغلوب هيچ چيز واقع نمى شود.
لازمه تطهيرشان اين است نه اينكه بگوييم راسخين در علم بدان جهت كه راسخ در علمند داناى به تأويلند، و رسوخ در علم سبب علم به تأويل است ، چون اين معنا را بگردن آيه نمى توان گذاشت ، بلكه ، چه بسا از سياق آيه بفهميم كه راسخين در علم جاهل به تأويلند، چون مى گويند: ((آمنا به كل من عند ربنا)) يعنى ما به قرآن ايمان داريم همه اش از نزد پروردگار ما است چه بفهميم و چه نفهميم ، علاوه بر اينكه ما مى بينيم قرآن كريم مردانى از اهل كتاب را به صفت رسوخ در علم ، و شكر در برابر ايمان و عمل صالح توصيف كرده ، فرموده : ((لكن الراسخون فى العلم منهم و المومنون يومنون بما انزل اليك ، و ما انزل من قبلك )) و با اين كلام خود اثبات نكرده كه در نتيجه رسوخ در علم داناى به تأويل هم هستند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 86
و همچنين آيه شريفه اى كه مى فرمايد: ((لا يمسه الا المطهرون )) اثبات نمى كند كه مطهرون همه تأويل كتاب را مى دانند و هيچ تأويلى براى آنان مجهول نيست ، و در هيچ وقت به آن جاهل نيستند بلكه از اين معانى ساكت است ، تنها اثبات مى كند كه فى الجمله تماسى با كتاب يعنى با لوح محفوظ دارند اما چند و چون آن احتياج بدليل جداگانه دارد.
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□«شاهد» و «مشهود» در قرآن چیست؟□
#د_سوره_مبارکه_بروج میخوانیم:«وَالسَّمَاء ذَاتِ الْبُرُوجِ وَالْیوْمِ الْمَوْعُودِ وَ شَاهِدٍ وَمَشْهُودٍ»، اما منظور از شاهد و مشهود چیست؟
#علامه_طباطبایی میفرمایند که بیش از(۳۰) قول اینجا بیان شده است اما در روایت نکتهای واردشده است که به بیانی بهترین معنا برای خود آیه محسوب میشود. این روایت به داستانی اشاره دارد و شخص راوی نقل میکند من روزی در زمان حضرت امیر (علیه السلام) در مسجدالنبی حضور پیدا کردم و نزد گروهی که مشغول درس و بحث بودند نشستم و از ایشان سؤال کردم مراد از شاهد و مشهود در سوره مبارکه چیست؟
□گروه اول اینطور بیان کردند که شاهد به معنای #روز_جمعه است زیرا در روز جمعه مردم به نماز و عبادت و امثال اینها میپردازند، و مراد از مشهود همان #روز_عرفه است زیرا مردم در روز عرفه آنجا حضور پیدا میکنند.
□راوی میگوید از گروه دیگری معنای این دو کلمه را پرسیدم، آنان بیان داشتند که مقصود از شاهد روز جمعه است و مراد از مشهود #یوم_النحر (عید قربان در منی) میباشد. سپس راوی میگوید در اطراف مسجد قدم میزدم تا رسیدم به جوانی که همانند قرص ماه میدرخشید و او امام حسن (علیه السلام) بود، از ایشان معنای این دو کلمه شاهد و مشهود را پرسیدم.
گفت:شاهد، محمد رسول اللّه (صلى اللّه عليه و آله و سلم )، و مشهود #روز_قيامت است ، مگر كلام خدا را نشنيده اى كه مى فرمايد: «يا ايها النبى انا ارسلناك شاهدا و مبشرا و نذيرا» و در آن رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله و سلم ) را شاهد و مبشر و نذير ناميده ، و نيز مگر نشنيده اى كه مى فرمايد: «ذلك يوم مجموع له الناس و ذلك يوم مشهود»، و در آن روز قيامت را روز مشهود مى خواند.
□○ترجمه تفسير الميزان،ج۲۰، ص۴۲۴○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#نکاتی_ناب_پیرامون_حقیقت_نبوت_مطلقه ☑️قسمت7⃣ □همانطور که قرآن دفعتاً بر پیغمبر صلی الله علیه و آ
#نکاتی_ناب_پیرامون_حقیقت_نبوت_مطلقه
☑️قسمت8⃣
□هر سخن پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم مطلق است. این شگفت انگیز نیست؟! مقیدی است که هر حرف او مطلق است! او نسبت به ذات حق متعال مقید است اما مقیدی است که مطلق را در خودش جا داده است، مطلقی که همان خُلق عظیم است و آن را در خودش ظاهر کرده است؛ حالا هرچه بگوید، آن سخن، مطلق است. چون او مطلق را در خودش جا داده است، همهی مقیدات از او فیض میگیرند. او پدر همه است لذا قرآن هم فرمود: مَّا كَانَ مُحَمَّدٌ أَبَا أَحَدٍ مِّن رِّجَالِكُمْ وَلَٰكِن رَّسُولَ اللَّهِ وَخَاتَمَ النَّبِيِّينَ (احزاب/۴۰). محمد پدر یکی از مردان شما نیست بلکه او پدر روحانی همه است. چرا؟ چون خاتم است. چرا خاتم المرسلین نگفت؟ چون نبی نسبت به رسول عام است. هر رسولی نبی هست اما هر نبی رسول نیست لذا در دل خاتم النبیین، خاتم المرسلین نیز هست. پدر جسمی شما همین پدران شما و حضرت آدم ابوالبشر است اما او پدرِ روحانی است؛ همین پدر جسمانی، وجود و هستی و حقیقت خود را از او گرفته است. در انتهای این آیه نیز علم مطلق و خُلق اعظم پیغمبر را به رُخ میکشد: وَكَانَ اللَّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمًا.
□خاتَم مقام جمع است. کل ماسوی الله را محیط است. خاتَم یعنی کل ماسوی الله. ما هم خاتِم داریم و هم خاتَم. خاتِم یعنی ختم کننده. خاتَم یعنی نگین انگشتری. در گذشته وقتی نامه را مینوشتند و آن را میبستند، پایین نامه را مهر میکردند که یعنی نوشته ما تمام شد. َخَاتَمَ النَّبِيِّينَ یعنی او نبوت را مهر کرده است. او هم خاتِم است و هم خاتَم. هم اول است و هم آخر. آوردهاند که حضرت ختمی مرتبت هرگاه وارد مجلسی میشد در انتهای مجلس مینشست. چرا؟ چون همه چیز در عالَم منتهی به اوست. حالا هر چیزی در عالَم منتهی به پیغمبر است پس بدایت او نیز به پیغمبر است؛ بِکُم فَتَحَ الله وَ بِکُم یَختِم. لذا میگوید که او، پدر روحانی شماست.
□فرمود: آدَمُ وَمِنْ دُونِهِ تَحْتَ لِوائِي. آدم و هرچیزی غیر آدم (از قبیل ملائکه و...) زیر پرچم من هستند. خیلی حرف عمیقی است... مقام حضرت ختمی مرتبت بسیار ویژه است. درست است که اهل بیت علیهم السلام در مقام نورانیت یکی هستند اما بدانید که این آقا اول است، خدا این آقا را به عنوان خاتم انتخاب کرده است. امیرالمؤمنین علیهالسلام که شوخی ندارد! او با آن عظمت میگوید إِنَّمَا أَنَا عَبْدٌ مِنْ عَبِيدِ مُحَمَّدٍ! پیغمبر ما علی ساز است... اگر هم میگوییم ولایت امیرالمؤمنین، این ولایت، ظهور باطن حضرت ختمی مرتبت است. پیغمبر خواست باطن خود را به همه نشان دهد تا همه بدانند این هیکل ظاهری، یک باطنی هم دارد منتها مردم باطنش را نمیدیدند. پیغمبر ما علی تا امام زمان صلوات الله علیهم اجمعین را آورد تا باطن خود را نشان دهد. این ۱۳ نفر کسانی هستند که توانستهاند همانگونه بشوند که خُلق اعظم پیغمبر بود لذا علی همان خُلق عظیم است...
#ح_م
□تربیت آمریکایی!□
□جوانكى را ديدم كه به سبك فلان مجله مى گويد كه من كمبود محبت دارم و كسى را مى خواهم كه به من محبت كند.
و باز به سبك همان مى گفت كه كسى مرا درك نكرده، كسى مرا درك نمى كند!
□خنديدم در حالى كه در درونم طوفانى بود. آرام گفتم برادر تو هنوز ظرفيت خودت را درك نكرده اى.
تو خودت را درك نكرده اى و گرنه محتاج درك ديگران نبودى.
و گفتم: كسى كه با اين همه محبت از خدا، كمبود محبت دارد،
كسى كه محبت خدا او را پر نكرده، ديگر محبت چه كسى او را سرشار مى كند؟!
□بيچاره تو كه درياى محبت را احساس نكرده اى، با قطره هاى به منت آلودهى اين زن و فرزند و پدر و مادر چه مى كنى؟
□ما نمى دانيم كه حرفهامان به كجا مى خورد و همين طور تقليد زده مى گوييم، كمبود محبت داريم. ما كمبود محبت نداريم. ما محبت را نمى شناسيم و جلوههاى گوناگون آن را نمى فهميم.
□خيال مى كنيم مرگ پدر، مريضى مادر، تنهايى و بى كسى و خوارى و ذلت، دليل بر كمبود محبت است.
همينها بزرگترين محبت هاست كه مى سازد، كه بارور مى كند.
مگر آمده ايم كه با پدر بزرگ باشيم و دست مادر را بر صورت خود احساس كنيم. و مگر اين كمبودها خودش سرشار كننده نيست؟
□ما هنوز نمى خواهيم از اين تربيت آمريكايى صرف نظر كنيم.
□ما نمى خواهيم ارزش عقده ها را بفهميم؛
عقده هايى كه اگر با شناخت و آگاهى تو تركيب شوند و اگر با رهبرى تو هدايت شوند، بزرگترين حركتها را به دنبال مى آورند.
□ما نصف راه را رفته ايم كه سرشاريم، نصف ديگرش را بايد با آگاهى ها و شناخت هايى از خودمان و از دنيا تأمين مى كرديم.
□ما خيال مى كنيم كه آمده ايم تا خانه بسازيم، بزمى بسازيم و همين كه خانه مان راخراب مى كنند و بزممان رابه هم مى زنند ناله مى كنيم و بانگ برمى داريم كه مسلمانى نيست، كه خدا نيست.
□بى خبر! بى خبر! آنها مى خواهند تو را بسازند
و تو را آورده اند كه بسازند و اين است كه بزمت را مى سوزانند، كه خانه ات را خراب مى كنند، كه محبوب هايت را مى شكنند، كه مگر برخيزى.
□خرابت مى كنند، تا آب شوى. ديوارهايت را مى ريزند تا به وسعت برسى.
□و اين است كه تو بايد خودت بخواهى و طلب كنى و اگر نخواهى و كردند، شكر كنى و يا لااقل صبر داشته باشى كه بارور شوى،
نه آنكه جزع بزنى و فرياد، كه فرياد خريدارى ندارد و در زير اين گنبد كبود، بازارى ندارد، كه
□دنيا با درد همراه است و با غم مخلوط و با رنج پيچيده...
□○استاد علی صفایی حائری
کتاب صراط، صفحه ۱۲۱○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●فتنه ها همچون شب تار روی آور شده اند روزهای پايانی زندگی پيامبر صلی الله (۳)●■ ■این قسمت را اهل
□●فتنه ها همچون شب تار روی آور شده اند
روزهای پايانی زندگی پيامبر صلی الله (۴)●□
□رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم با این حال، بین اصحاب در مسجد حاضر شدند و فرمودند: مرا روی منبر بگذارید! حضرت بهسختی بالای منبر رفتند و بعد خطبهای را خطاب به مسلمین ایراد کردند. خطبه جملات نسبتاً طولانییی دارد. حضرت نکتههای فراوانی را در آن خطبه بیان کردند. نزدیک بودنِ مرگ خودشان را به آگاهی مردم رساندند و فرمودند: دیگر باید برای مواجه شدن با واقعهی مرگ و رحلت من، آماده شوید. بعد هم سفارش ثقلین را به اصحاب فرمودند. فرمودند: من شما را ترک میکنم؛ امّا دو چیز بسیار گرانبها و گرانسنگ را در بین شما میگذارم؛ کتاب خدا و عترت و اهلبیتم. بعد در مورد قرآنکریم و اهلبیت بزرگوارشان به اصحاب سفارش کردند. آنگاه در پایان فرمایشاتشان فرمودند: اگر هرکدام از شما از من طلبی دارد یا من وعده و قولی به او دادهام که هنوز عمل نکردهام، اعلام کند که من آن طلب را به او بدهم، حقّ او را ادا کنم یا وعدهی خودم را در حقّ او به جا بیاورم. کسی چیزی نگفت.
□پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم را با همان حالت از منبر پایین آوردند و رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به خانهی اُمّسلمه رفتند.
البتّه در پی آن، عایشه مشغول فعّالیّت شد؛ با تکتک همسران پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم صحبت کرد و به هر نحو بود، رضایت آنها را گرفت که حاضر شوند رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم به خانهی عایشه بیایند؛ او نقشهی بسیار سیاه و تاریکی را در سر میپروراند و میخواست پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم در اختیار خودش و تحتکنترل خودش باشند. بههرحال، پیامبرصلی الله علیه و آله و سلم را به حجرهی عایشه بردند. فردای آن روز یعنی چهار روز قبل از رحلت رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ؛ روز پنجشنبه، پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم اُسامه، پسر زیدبنحارثه [را به مرز رُم فرستاد]؛ زیدبنحارثه غلام رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم بود. این غلام، پسر رئیس قبیلهای بود که خانوادهی او آمدند که به هرقیمت شده، زید را از پیغمبرصلی الله علیه و آله و سلم بخرند. پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمودند: من اختیار را به خود زید واگذار میکنم؛ اگر دوست دارد با شما برگردد، من او را آزاد میکنم با شما بیاید. زیدبنحارثه گفت: نه؛ یا رسولالله! به هیچ قیمتی من شما را تنها نخواهم گذاشت؛ رها نخواهم کرد. حاضر نشد با پدر و مادرش به قبیلهاش برگردد و پیش رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ماند؛ که پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم زیدبنحارثه را آزاد کردند و پسرخواندهی خودشان کردند؛ شد پسرخواندهی رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ؛ زیدبنحارثه دوسال قبل در جنگ موته، یکی از سه فرماندهی جنگ موته بود که در جبههی جنگ به شهادت رسید. در سنّ جوانی هم بود؛ منتها مدیر و لایق و فرماندهی توانمندی بود.
□علیایّحال، حالا تقریباً بعد از دو سال، پیغمبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم پسر زیدبن حارثه، اسامةبن زید، را احضار کردند. در این روزهای آخر عمر رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم ، همانطور که قبلاً هم به مناسبتهایی اشاره کردهام، ظهور قدرت عظیم اسلامی که رو به گسترش بود، دو ابرقدرت مجاور؛ یعنی ایران و رُم را بهشدّت خشمگین کرده بود و آنها خودشان را آماده کرده بودند که بیایند و ریشهی این مشکل را بکَنند؛ لذا دولت رُم، برای این کار بهشدّت تجهیز شده بود. در داخل سرزمین رُم هم بعضاً افراد به اسلام رو میآوردند و حکومت رُم آنها را شکنجه میکرد؛ حتّی فرماندار یکی از مناطق مسلمان شد، امپراطور رُم دستور داد او را اعدام کردند. علیایّحال شکنجهها و اعدامها در داخل سرزمین رُم، متوجّه مسلمانها بود و تعرّضاتی هم که در مرز آغاز شده بود، آنها هم مزاحم سرزمینهای اسلامی بود. پیغمبراکرم صلی الله علیه و آلخ و سلم، اسامةبنزید را در روز پنجشنبه، چهار روز قبل از رحلتشان، احضار کردند و فرمودند: سپاهی از اصحاب آماده کن! و من تو را فرماندهی این سپاه قرار میدهم؛ و رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم تمام چهرههای سرشناس مهاجر و انصار را در داخل این سپاه قرار دادند
ادامه دارد..
□●استاد مهدی طيب (١٦ اسفند ٨٦)●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●دلایل صلح امام حسن علیه السلام (۳)●■ ■پس از جنگ نهران هم درست است که تعداد زیادی از خوارج باقی
□○دلایل صلح امام حسن علیه السلام (۴)○□
#ویژگی_یاران_امام_مجتبی علیه السلام
□یاران امام مجتبی علیه السلام در دوران خلافتشان چه کسانی هستند؛ دوران خلافتی که سپس هم با قرارداد ترک مخاصمه خاتمه پیدا کرد.
□عدّه ی اندکی شیعیان امیرالمؤمنین علیه السلام هستند؛ که اکنون شیعیان امام مجتبی علیه السلام شده اند و در محضر امام مجتبی علیه السلام هستند. تعدادشان هم بسیار اندک است.
□گروه دیگر از لشکریان امام مجتبی #خوارج نهروانند؛ همان کسانی که پدر امام مجتبی علیه السلام را به شهادت رساندند؛ امثال شمربن ذی الجوشنی که در واقعه ی کربلا هم دیدید چه کرد! این خوارج نهروان جزء لشکریان امام مجتبی علیه السلام هستند!
□یک گروه هم انسان های طمّاعی که دنیاپرستند و به راحتی می توان آنها خرید. کوفه از این گونه انسان ها زیاد دارد. اشخاصی که خودشان را خیلی ارزان می فروشند. تواریخ و مقاتل نقل کرده اند، بعد از واقعه ی کربلا، وقتی آمدند جنازه ها را جمع کنند، هنگامی که جیب های جنازه های سربازهای سپاه عمر سعد را می گشتند، حواله ی یک من جو پیدا می کردند؛ یعنی حواله ی یک من جو گرفتند و آمدند امام حسین علیه السلام، پسر پیغمبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را کشتند! چقدر انسان باید دنی و کم همّت باشد! با حواله ی یک من جو، دین، قیامت و همه چیزشان را فروخته بودند و بعد هم در میدان جنگ به دَرَک واصل شده بودند. به هر حال این طور مردم هم در شهر کوفه کم نیستند.
□یک عدّه افراد هم هستند که انسان های شکّاک، اشخاصی که باور و اعتقاد محکم و ثباتی در خطّ ولایت امام مجتبی علیه السلام ندارند. امروز یک تفکّر دارند و فردا یک تفکّر. هر حرف به آنها می رسد، آنها را مردّد می کند و عزم راسخی ندارند.
□عدّه ی دیگری از لشکریان امام مجتبی علیه السلام هم پیروان رؤسای قبایل خود هستند. این خلق و خو هنوز هم در عرب وجود دارد؛ که برای رئیس قبیله جایگاه فوق العاده ای قائلند و اطاعت و فرمانبری فوق العاده ای دارند. آنجا زندگی عشیره ای و قبیله ای حاکم است؛ لذا کافی بود شما رئیس قبیله ای را بخرید؛ تمام افراد آن قبیله در آن خط حرکت می کردند. افرادی نبودند که رأی مستقلّی برای خودشان داشته باشند.
□سپاه امام مجتبی علیه السلام مرکّب از اینگونه اشخاص است. سپاه به شدّت بی انضباطی است. طبیعتاً سپاهی که بخشی از آنها شیعیانند؛ بخشی خوارجند؛ بخش دیگری اموی ها هستند و یک بخش از آنها رشوه خوارهایی هستند که با پول خودشان را می فروشند؛ سپاهی که در آن نظم، انسجام و انضباط وجود ندارد، که برای جنگیدن قوی نیست.
□از طرف دیگر هم جنگ های پیاپی یی که در زمان امیرالمؤمنین علیه السلام پیش آمده بود، آنها را خسته کرده بود. ببینید برخی از افرادی که جنگ می کردند، به امید غنایم جنگ می کردند. در جنگ بین مسلمان ها که غنیمت گیری نبود. در جنگ با مشرکین، چرا؛ غنایم جنگی بدست می آمد و غنایم بین رزمنده ها تقسیم می شد؛ امّا در این جنگ ها، مثل جنگ صفّین، نهروان و جمل غنایمی نبود که تقسیم شود؛ لذا انگیزه ی مالی و مادی یی هم در سپاهیان امام مجتبی علیه السلام نبود؛ که بگوییم بروند بجنگند چیز دنیایی گیرشان بیاید. اشخاص لایق و برجسته هم در اطراف امام مجتبی علیه السلام نمانده بودند؛ سردارانی مثل #مالک_اشتر و یاران رشید و مقاومی مثل #میثم نبودند. همه ی آنها رفته بودند. اگر هم بودند؛ تک و توک و از دست حکومت متواری بودند. دیگر کسی نمانده بود. افرادی مثل #مقداد و #سلمان نبودند. دور امام مجتبی علیه السلام خیلی خالی بود.
باز امیرالمؤمنین علیه السلام تعدادی یار برجسته داشتند. امام مجتبی علیه السلام در سپاهشان هیچ کس را نداشتند.
ادامه دارد...
□استاد مهدی طیب□
@mohamad_hosein_tabatabaei
□○ #علامه_حسن_زاده_آملی
#مگرشمامربی_نداشتید؟○□
□راجع به هیچ موجود، جاندار ، صحرایی، دریایی، پرنده و رونده، هیچ موجودی را خداوند درباره اش اینطوری که راجع به جنابعالی انسان فرمود: « فتبارک الله احسن الخالقین»
چرا به این صورت محشور شده اید؟
« ألم یأتِکُم فیها نذیر »؟
مگر شما مربی نداشتید؟ مسجد نداشتید؟ حسینیه نداشتید؟ منبر نداشتید؟ آخوند محل نداشتید؟
حواست جمع باشد آقا.
ما دلمان برای شما می سوزد.
آقاجان
عزیز من
آقای من
خانوم عزیز
برادر عزیز
خواهر عزیز
فرزند مهربان
قدر روحانیون اصیلتان را بدانید.
چه بسیار
چه بسیار
دیروز هم بود؛ امروز هم هست؛
ممکن است یک آدم دزدی هم در بیاید در این لباس، فراوان.
کافی را که باز می کنید، می بینید امام امیرالمؤمنین، قربان دلشان، اینها چه دردی، اینها چه چیزها؟ چه ناراحتی؟
بعد می بینید که آقاجان، حضرت وصی، سید الأوصیا امام امیرالمؤمنین، دل دیگر به درد آمده، دل به درد می آید دیگر.
رگ رگ است این آب شیرین و آب شور
در خلایق می رود تا نفخ صور
شما در روی زمین چه کسانی را می خواهید، از روحانیون اصیلتان نسبت به خودتان دلسوزتر پیدا کنید؟
روحانیون اصیل از پدر و مادر به شما مهربان ترند.
روحانی اصیل
درس خوانده
زحمت کشیده
درد دین دارد؛
دلسوز به حال اجتماع است؛
پدر امت است؛
خودش را فدای خلق خدا می کند؛
مسؤولیت دارد؛
و باید هم این کار را بکند؛
باید این کار را بکند.
مگر برای نان در آوردن
برای نان در آوردن؟
روحانی ای که برای دنیا زنجیر می زند این که روحانی نیست که.
مگر راه کم است؟
مگر کار کم است؟
مگر شما اینهمه کارهای گوناگون ندارید مشروع؟
و نان هم درمی آورید. خب این هم باید نان در بیاورد.
نعوذ بالله که منبر و محراب برای درهم و دینار باشد، برای دنیا باشد، برای هوا و هوس نفسانی باشد.
جناب امیرالمؤمنین در کافی،
روایت در کافی،
نفرین می کند،
امیرالمومنین نفرین می کند،
چون این بلاها سر خودشان آمد دیگر؛
نفرین می کند کسانی را که این آرم نبوت را در بر دارند و این آرم نبوت را تور اغراض شهوانی و نفسانی و دنیوی شان قرار می دهند.
نفرین می کند امیرالمؤمنین.
معاویه در همین لباس بود.
عمروعاص در همین لباس بود.
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش چهارم ● ((مطهرين )) همان ((راسخين )) در علم هستند در نتيجه طه
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم
بخش پنجم
●5- چرا كتاب خدا مشتمل بر متشابه است ؟
يكى از اعتراضاتى كه بر قرآن كريم وارد كرده اند، اين است كه قرآن مشتمل است بر آياتى متشابه ، با اينكه شما مسلمين ادعا داريد كه تكاليف خلق تا روز قيامت در قرآن هست ، و نيز مى گوييد: قرآن قول فصل است ، يعنى كلامى است كه حق و باطل را از يكديگر جدا مى سازد، در حالى كه ما مى بينيم هم مذاهب باطل به آيات آن تمسك مى جويند و هم آن مذهبى كه در واقع حق است ، و اين نيست مگر به خاطر تشابه بعضى از آيات آن ، و اين قابل انكار نيست ، كه اگر همه آياتش روشن و واضح بود و اين متشابه ات را نداشت قطعا غرضى كه از فرستادن قرآن منظور بود، بهتر و زودتر به دست مى آمد، و ماده اختلاف و انحرافى نمى ماند، و اگر هم اختلافى مى شد زودتر آنرا قطع مى كرد.
بعضى از مفسرين از اين ايراد به وجوهى پاسخ داده اند، كه بعضى از آن پاسخ ها بسيار سست و بى پايه است ، مثل اينكه گفته اند: وجود متشابهات در قرآن ، باعث مى شود كه مسلمين در بدست آوردن حق و جستجوى آن رنج بيشترى برده ، و در نتيجه اجر بيشترى بدست آورند.
و يا گفته اند اگر همه قرآن صريح و روشن بود و مذهب حق را واضح و آشكار معرفى مى كرد دارندگان ساير مذاهب (بخاطر تعصبى كه نسبت به مذهب خود دارند) از قرآن متنفر شده ، و اصلا توجهى به آن نمى كردند تا ببينند چه مى گويد. و هر گاه كه مشتمل بر سخنانى متشابه و دو پهلو گرديده ، باعث شده كه مخالفين به طمع اينكه آن آيات را دليل مذهب خود بگيرند نزديك ، بيايند، و در قرآن غور و بررسى كنند، و در نتيجه بفهمند كه مذهب خودشان باطل است ، و به مذهب حق پى ببرند.
و يا گفته اند قرآن در صورت در بر داشتن آيات متشابه ، باعث مى شود كه نيروى فكرى مسلمين در اثر دقت در مطالب آن ، ورزيده شود و بتدريج از ظلمت تقل يد در آمده و به نور تفكر و اجتهاد برسند، و اين معنا در تمام شئون زندگى برايشان عادت شود كه همواره نيروى عقل خود را به كار اندازند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 87
و يا گفته اند قرآن با دارا بودن آيات متشابه ، باعث شده است كه مسلمين از راههاى مختلفى به تأويل دست يابند، و به همين منظور در فنون مختلف علمى از قبيل علم ((لغت )) ((صرف ))، ((نحو)) و ((اصول فقه )) متخصص گردند.
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○نکته ای معرفت آموز از علامه طباطبایی○□
□علامه حسینی طهرانی از شاگردان سلوکی و علمی علامه طباطبایی، در کتاب «لمعات الحسین» حدیثی را از حضرت امام حسین علیهالسلام نقل میکند و در قولی دیگر در تفسیر آن چنین به بیان علامه طباطبایی استشهاد میکند:
از جمله فرمودههای حضرت سید الشهداء أباعبدالله الحسین(علیه السلام) است که روزى به عنوان خطبه براى اصحاب خود ایراد نمودند:
أَیُّهَا النَّاسُ! إنَّ اللَهَ مَا خَلَقَ خَلْقَ اللَهِ إلَّا لِیَعْرِفُوهُ؛ فَإذا عَرَفوهُ عَبَدوهُ، وَ استَغنَوا بعِبادَتهِ عَن عِبَادَة ما سِواهُ.
فَقالَ رَجلٌ: یابنَ رسولِ اللَهِ! مَا مَعرِفَة اللَهِ عَزَّ وَ جَلَّ؟ فَقالَ: مَعرِفَة أَهلِ کُلِّ زَمَانٍ، إمامَهُ الَّذِى یَجِبُ عَلَیهِمْ طَاعَتُهُ.
«اى مردم! به درستی که خداوند خلق خود را نیافرید، مگر از براى آنکه به او معرفت و شناسایى پیدا کنند. پس زمانی که او را بشناسند، در مقام بندگى و عبودیت او بر مىآیند؛ و به واسطه عبادت و بندگى او از عبادت و بندگى غیر او از جمیع ما سِوى مُستغنى مىشوند.
در این حال مردى گفت: اى پسر رسول خدا! معرفت خداوند عز و جل چیست؟
حضرت فرمود: معرفت و شناخت اهل هر زمان، امام خود را که واجب است از او اطاعت و پیروى کنند.»
□علامه طهرانی میگوید: روزی به استاد خود، علامه طباطبایی گفتم: چگونه میتوان به مغز و مراد این حدیث شریف حضرت سید الشهداء(علیه السلام) رسید؟
□علامه طباطبایی پاسخ گفت:
تنها راه منحصر به فردِ وصول به معرفت امام علیهالسلام و #ادراک_مقام_ولایت مطلقه حضرات معصومین علیهمالسلام، عرفان است و بس!
@mohamad_hosein_tabatabaei
□هرکس مجموعهٔ کردار و نیات خود است ، و جمیع اعمال و نیاتش بذرهائی است که در خود می افشاند و خود همان بذرها می شود ، و اخلاق وی ملکات ذاتش و صفات لازمش می گردند و همیشه با آن ها محشور است ، و آن ها او می شوند و او آنها.
□○استاد علامه حسن زاده آملی
نصوص الحکم بر فصوص الحکم ، فص ۴۰ ، صفحه ۲۲۹○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حسین_منی_و_انا_من_حسین ☑️قسمت ۱۷ ■ثارالله یعنی چه؟ علامه شعرانی در دمع السجون در باب یازدهم نق
#حسین_منی_و_انا_من_حسین
☑️قسمت ۱۸
□قیامت روزی است که يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا (مزمل/۱۷)؛ روزی است که کودکان را پیر میکند. همین اتفاق در کربلا افتاد. حضرت رقیه در کربلا پیر شد البته حضرت زینب سلام الله علیها نیز پیر شدند. در روایت است که در صبح عاشورا، یک موی سپید در سر ایشان نبود و عصر عاشورا نیز یک موی سیاه. این که در کربلا بر حضرات اهلبیت علیهمالسلام چه گذشت را نمیدانیم. عدهای از بزرگان معتقدند که تأویل آیه يَوْمًا يَجْعَلُ الْوِلْدَانَ شِيبًا حضرت رقیه بنت الحسین است.
○از تــجلی هــای آن ســـرو سهی
○خواست تا زینب کند قالب تهی
□قَالَ سَیّد الکُونَین: حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْنٍ. اجمال مطالب گذشته پیرامون این حدیث شریف این است که ذات حق متعال به واسطهی تجلّی اعظمش در عالم ظهور میکند. مخلوقات عالم این ظرفیت را ندارند که ذات حق متعال را تجلی بدهند بلکه حتما نیاز به یک واسطه است. چون ذات حق متعال بی منتها است، بسیط است، فرد و احد و واحد است، ترکیب در او راه ندارد و چون واحد و احد است، از او جز احد صادر نمیشود؛ أَلْوَاحِدُ لَا يَصْدِرُ عَنْهُ إِلاّ الْوَاحِد. این واحدی که خدا او را خلق کرده است، اول از حیث زمانی نیست. در لامکان و لازمان، اولیّت و آخریّت به آن معنایی که در اذهان ما است وجود ندارد. امام زینالعابدین علیهالسلام میفرماید: الْحَمْدُ لِلّهِ الْأَوّلِ بِلَا أَوّلٍ كَانَ قَبْلَهُ.
○لا مکــانی کـــه بُوَد نـــور خــدا
○ماضی و مستقبل و حالش کجا
□آنجا دیگر ماضی و مستقبل و اول و آخر ندارد. هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ؛ اولی که هم اول است و هم آخر و هم ظاهر و باطن، آخری که هم ظاهر است و هم باطن و هم اول! ازلی و ابدی است و زمان بر او راه ندارد. حق متعال بی منتهاست. حق متعال صمد است و همهی هستی را از خودش پر کرده است. این ذات احدی بسیط است و ترکیب در او راه ندارد. این ذات تجلی کرده است که تجلی اعظم اش از ازل تا ابد است، همواره در عالَم هست. قدیمی هم نیست که بگوییم روزی تجلی کرده و نشسته است و تماشا میکند بلکه آن به آن در تجلی است. خداوند آن به آن ظهور و جلوهگری دارد و این تجلی اعظم بر همهی خلق حجت است و هست و هست و هست و تا و اما و اگر و الی هم ندارد.
□حقیقت انسان کامل، این تجلی اعظم است. انسان میتواند تا سر حد این تجلی اعظم جلو برود. بالاتر از آنجا دیگر خداست و بالاتر از آن نمیشود. خدا واجب بالذات است و ما واجب بالغیر. آن تجلی اعظم نیز استقلال ندارد. هرچه هست از آنِ حق متعال است اما خدا به واسطه او مخلوقاتش را خلق میکند و به خلایق رزق میدهد. این نور واحد (نور اهلبیت علیهم السلام) اول چیزی است که خدا خلق کرده است. این حضرات ۱۴۰۰ سال پیش به دنیا آمدهاند اما چنان سعهی وجودی پیدا کردند و چنان ترقی کردند که به آن مقام تجلی اعظم رسیدند. وقتی که رسیدند دیگر لازمانی و لامکانی شدند لذا میتوانند همه حقایق را به خودشان نسبت دهند.
#ح_م
□..حقیقت خلوت ترک همه ی محسوسات و مألوفات جسمانی و قطع خاطرات وهمانی و خیالی است وگرنه اگر در خانه ی خالی باشد ، ولی قوّه ی وهم و خیال وی در کار باشند ، پس او هنوز در جدایی است نه در خلوت.
□آنکه فرمود باید خاطرات قوه ی وهم و خیال منقطع شود ، یعنی باید این دو قوه تحت نظر عقل در آیند و مطابق بافرمان متوحّدانه ی او عمل نمایند که کلب معلم او باشند ، در غیر اینصورت ، کلب هراش را مانند که بهترین وقت پارس کردن آنها و به زحمت انداختن انسان ، همان وقتی است که شخص در خانه ی خالی قرار می گیرد در حالیکه غرض حاصله از خلوت ، باید اعراض از امور بدنیه و اتصال به مجردات نوریه باشد و بر همین اتصال است که لذات انسانی و الهی و ملکوتی مترتب می باشد.
□●شرح قصیده ی ینبوع الحیوة|ص۱۵۹
استاد صمدی آملی●□
@mohamad_hosein_tabatabaei