eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
□بسمه تعالی شانه□ □«يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ» أعنى عن الحقيقة المحمدية صلى الله عليه و آله، «قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ» بل حتما و باليقين «السَّاعَةَ» اى الحقيقة الإنسان الكامل «تَكُونُ قَرِيبًا» لأن «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛ «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ». : پس محمد صد قیامت بود نقد زآنکه حل شد در فنای حل و عقد زاده ثانیست احمد در جهان صد قیامت بود او اندر عیان زو قیامت را همی پرسیده‌اند ای قیامت تا قیامت راه چند با زبان حال می‌گفتی بسی که ز محشر حشر را پرسد کسی بهر این گفت آن رسول خوش پیام رمز موتوا قبل موت ای کرام همچنان که مرده‌ام من قبل موت زآن طرف آورده‌ام این صیت و صوت پس قیامت شو قیامت را ببین دیدن هر چیز را شرط است این □○کتاب «علی، نقطه‌ی آغاز وجود»، ص ۶۷○□ □صد قیامت بود دلالت بر کثرت است یعنی قیامت کبری و اطلاقی در او تحقق یافته است چون قیامت سیر عروجی به سمت ذات اقدس احدی است و آنکس که در قوس صعود همه‌ی مواقف حشر و برزخ و قیامت را طی کرد و به أو أدنی رسید. او صد قیامت است یعنی قامتی دارد که قیامت همه‌ی راست قامتان توحیدی در او تحقق می‌یابد. چون همه‌ی قید و عقدها را گسست و به وحدت حقیقی راه یافت. □مردم از قیامت می‌پرسند و علم به این نفس نفیس احمدی که به وحدت حقیقی اطلاقی واصل گشته است تنها نزد ذات اقدس اله است و این حضرت هویت مطلقه است که به وحدت حقیقی خود عالم است و این قیامت معلوم اوست که بدین علم حضرت احدیت تجلی کرد و حضرت خاتم صلی الله علیه و آله در عروج انسانی‌اش بدان محقق شد. وچون نفس او صاحب وحدت اطلاقی گشت پس «لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا...» متن تمام مقیدات این نور اطلاق است و اوست که به همه از خود آنها هم نزدیکتر است. جمعه، ۹ آبانماه ۱۳۹۹
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #مبحث_ادب_مع_الله □حالا سوال اگر بخواهم به نماز جماعت بروم و نماز جماعت بخوانم یک
□حالا انسان یک دست لباس مخصوصی دارد که طهارت لباس هم از کسب حلال هست هیچ آلودگی خاص هم در آن نیست و هیچ نحوه نجاست هم اصلاً به آن سرایت نکرده خب البته لباس طبق متعارف که انسان می‌پوشد کثیف می‌شود که آدم آن را بشوید این کثیف شدن غیر از نجس شدن هست چرکی شدن غیر از نجس شدن هست بعد با آن لباس بخواهد نماز بخواند در منزل و اگر بخواهد از منزل برود برای نماز جماعت می خواهد با یکدست لباس متعارف برود که مطابق با اجتماع باشد اما آن لباس‌ها هیچ‌کدامشان به طهارت این لباس نیست حالا درست است که وقتی شما به فقه مراجعه می‌فرمایید فقه می گوید آن لباسی که با او بپوشید و به نماز جماعت بروید نماز جماعت ثوابش بیشتر هست منظورتان از این ثواب چیه؟! چی می‌خواهید جمع کنید اگر منظور شما از این ثواب این است که وقتی نماز خواندید اثر وجودی نماز بر جانتان متمثل بشود که واقعاً ببینید این نمازی که خواندم حقیقتاً در من تأثیر کرد.(۱۱) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #مبحث_ادب_مع_الله □حالا انسان یک دست لباس مخصوصی دارد که طهارت لباس هم از کسب حلال
□مثل این‌که یک وقتی در یک مسافرتی یک راننده ای بنده خدا ما را سوار کرد بعد در راه صحبت پیش آورد و گفت آقا من خیلی مقید به نماز نیستم و این یکی از بدی‌های من هم هست و ناراحت هم هستم اما یک مسافرتی در شب داشتم می رفتم ساعت ده یازده شب به این فکر افتادم که حالا امشب یک نمازی بخوانم بالاخره،کنار جاده ای بسیار طولانی که به طرف یکی از شهرهای دور می رفتم ماشین را متوقف کردم و با ظرف آبی که داشتم وضو برداشتم کنار جاده ای ایستادم آقا آن شب نماز خواندم دیدم اصلاً در نماز اشک مرا راهم نمی‌دهد هرچه می‌خواهم خودم را کنترل کنم نتوانستم آن‌قدر نماز من هم آن شب طولانی شد اصلاً دوست نداشتم سر از سجده بردارم دوست نداشتم سر از رکوع بردارم و تا آخر نماز همین طور گریه و بعد از نماز خواستم از مهر و از این جانماز و از این بیابان جدا بشوم دلم نمی آمد فقط تنها در طول عمرم یک نماز خوش داشتم همان یک نماز خوش بود فقط دنبال این می‌گردم که یک همچین نمازی بازهم گیرم بیاید ولی هنوز گیرم نیامده و می‌گفت از آن یک نماز بهره‌ها بردم چه قدر لذت بردم حالا به یکی دیگه بگو شما هفتاد سال نماز خواندی یک همچین نمازی برایت پیش آمده آن شب چی بود، آن حال چی بود، آن وقت چه بود ،آن لذت و شیرینی چیه که اگر من ده‌ها نماز جماعت می روم یک همچین لذتی چرا دست نمی‌دهد چرا یک همچین شیرینی پیش نمی آید؟(۱۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
□○«الکاسب حبیب الله»○□ ○قوله تبارک و تعالی: «لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ»○ □کسب در تحصیل اعمال خیر است که به وفق اقتضای فطرت است. اکتساب در به دست آوردن چیزی از روی حیلت شیطانی بر خلاف سیرت و سنت خلقت است که اقتضای باب افتعال است. لذا در آن فرمود «لها» و در این فرمود «علیها». □کسب، استعمال در خیر می‌شود که بر اساس فطرت الهی و بدون سختی و مشقت و بر اساس توان و قابلیت هر شخص بوده و موافق طبع فطری خدادادی است اما اکتساب، استعمال در شر می‌شود. باب افتعال دلالت بر کوشش و جدیت دارد. یعنی نفس همواره مایل به کسب اموری است که برخلاف جریان صحیح و مطلوب است که از مسیری خلاف فطرت عارض بر نفس می‌شود لذا کسب «لها» است که بالذات نفس آن را داراست، اما در اکتساب «علیها» است که ضرر و عارض شدن و تحمیل از بیرون بر خلاف سیرت و سنت را می‌رساند. □مولوی در مثنوی، امور آخرتی را کسب و امور اکتسابی دنیوی و حتی امور کسبی این سویی را در مقابل کسب دین، لعب کودکان و کسب خَس و کسب تَن معرفی می‌کند: پیشه‌ای آموختی در کسب تن چنگ اندر پیشه دینی بزن پیشه‌ای آموز کاندر آخرت اندر آید کسب دخل مغفرت آن جهان شهریست پر بازار کسب تا نپنداری که کسب اینجاست حسب حق تعالی گفت کاین کسب جهان پیش آن کسب است لعب کودکان کسب دین عشق است و جذب اندرون قابلیت نور حق دان ای حرون کسب فانی خواهدت این نفسّ خس چند کسب خس کنی بگذار بس نفس خس گر جویدت کسب شریف حیله و مکری بود آنرا ردیف □کسب، عشق و جذبات ربوبی است و اکتساب کسب خس و حیله و مکر نفسانی نفوس خس می‌باشد. کسب، مطلوب و محبوب بالذات نزد خداوند متعال است لذا کاسب حبیب اوست... □الکاسب، یعنی کسی که جامع و دارای همه کمالات و خیرات و علوم است چنین کسی که حبیب الله است انسان کامل_ معدن و منبع علوم و کمالات_ نامیده می‌شود. از این رو حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله از طرف ذات اقدس اله به لقب شریف حبیب الله ملقب گردید و چون فقط حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیت معصوم ایشان علیهم السلام صاحب مقام «أُوتِيتُ جَوَامِعَ اَلْكَلِمِ» هستند لذا حبیب خدا تنها این ذوات نوری‌اند «لا حبیب إلا هُو و أهلُه». و سایرین اگر بر قِدَم او باشند از این حب الهی بهره مند می‌گردند «إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ». □وجود، خیر محض است و انسان کامل عالم ناسوتی و قرآن تکوینی می‌باشد؛ «ز نیکو هر چه صادر گشت نیکوست» لذا در متن هستی جز خیر و کسب نیست پس حقیقت محمدیّه صلی الله علیه و آله از آن حیث که تجلی اعظم ذات احدی است کسب اوست و از آن وجه که جمله مخلوقات شئون و ظهور اویند کسب آن حقیقت اند و او تنها کاسب عالم وجود است لذا «الکاسب حبیب الله» مساوق حبیب اللّهی حضرت محمد مصطفی و خاندان طاهرینش علیهم السلام می‌باشد «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، مالک مطلق همه موجودات عرشی و ارضی اوست و این جمله کسب ولایت تامه الهیه‌اند. □○کتاب «علی، نقطه آغاز وجود»○□
□○مخاطب سلام های نماز حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله است○□ ○«السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته»؛○ □اُم و اصل نبوت، حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله است لذا صاحب مقام والعصر می‌باشد یعنی او عصاره و خلاصه جمیع فضائل و کمالات هستی می‌باشد؛ آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد. □قوله صلی الله علیه و آله: «أنا أول الأنبیاء خلقاً و آخرهم بعثاً؛ نحن الأولون و الآخرون». چون در قوس صعود جمیع مخلوقات شئون وجودی او هستند لذا فرمود: «آدم و من دونه تحت لوایی». همه انبیاء و مرسلین از مشکات ختمی او نور می‌گیرند و بر سر سفره او متنعمند و بلکه شئون وجودی اویند که او لوح سرمدی و محفوظ حق متعال است و حق تعالی تمام کلمات هستی را با او و در متن او نگاشته است؛ پس حقیقت او أب الأکوان بفاعلی و به وجهی اُم الإمکان بقابلی است خواهی بگو صادر اول و قلم اعلاست و از حیث دیگر هیولای اولای عوالم غیر متناهی می‌باشد. ○«السلام علینا و علی عبادالله الصالحین»○ □برگشت ضمیر جمع «نا» در علینا بدان حقیقت نوری است چون او اصل الوجود می‌باشد و تمام الواح و قوابل و اشیا را جامع است. «أُوتِيتُ جَوَامِعَ اَلْكَلِمِ» لذا تمام عالم شرح این متن و نشر این لف و مفصل این مجمل هستند. «کُلُّنا محمد صلی الله علیه و آله» قوله تبارک و تعالی: « وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ» (حجرات/۷)؛ «النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» (احزاب/۶) □حقیقت ذات شما اوست و از اسماء الله به ذات الوهی نزدیک تر است لذا سخن به غایت صواب است که گفته شود: «مَا رَأيْتُ شَيْئًا إلاَّ وَ رَأيْتُ الحقیقة المحمدیة صلی الله علیه و آله قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ لأنَّ الحَقَّ فیهِ و في حَقیقَة اوصیائه» □قال الامام العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه و سهّل الله مخرجه في أن الحق معهم و فیهم: «وَلیَعلَمُوا أنَّ الحَقّ مَعَنا وَ فِینا و لا یَقُولُ ذلک سِوانا إلّا کَذّابٌ مُفتَر و لا یَدَّعیه غَیرُنا إلّا ضَالٌ غَوِیٌ» لذا حضرت رسول فرمود: «مَنْ رَآنِي فَقَدْ رَأَى الْحَقَّ». □عبادالله الصالحین، جمله‌ی تعینات و تشخصات و افراد آن حقیقت نوعیه‌ی مطلقه‌ی انسانیه هستند لذا حضرت علی وصی علیه السلام فرمود: «أنا آدم الاول، أنا نوح الاول، أنا ابراهیم الخلیل‌ حین القی في النار، أنا موسی مونس المؤمنین». ○«السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»؛○ □قرآن تکوینی به منزله‌ی اعضاء و جوارح قرآن ناطق است کما اینکه قرآن صامت شرح کتبی اوست، پس جمیع کلمات تکوینی آیات صادر اول اند، پس او عالم کلی ناسوتی است؛ «هُوَ ٱلْأَوَّلُ وَٱلْءَاخِرُ وَٱلظَّهِرُ وَٱلْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ». □○کتاب «علی، نقطه آغاز وجود» ص ۵۶○□
□○ ○□ □امام حسن عسکری، برادری دارند به نام جعفر کذاب، سبحان الله که راجع به امام صادق علیه السلام اینهمه اوصاف، کمالات آقا دارند، اما بیشتر معروف شد به جعفر صادق سلام الله علیه. □که جناب رسول الله در یک روایتی نقل شد که آقا فرمود: ششمین فرزند من که به دنیا می آید اسم او جعفر صادق است. عرض کردند : آقا؟ شما همه تان صادق هستید؛ همه تان اوصاف و کمالات انسانی را همه دارید. شما هم صادقید؛ دیگر عزیزان معصوم شما هم صادق اند؛ چرا فقط آن یکی صادق؟ □فرمود آخر چون اسمش جعفر است و بعد از ایشان در نسل ایشان هم یک جعفر نامی هم می آید که او در آسمانها معروف است به کذّاب. برای اینکه این فرزند من از او تمایز داشته باشد؛ اسم این ملقب به صفت صادق شده است؛ و لذا در این عبارت آقایان علمای ما، هر موقع که بخواهند از امام صادق روایتی نقل کنند، مطلبی نقل کنند، مثلاً می گویند: صادق آل محمد صلّی الله علیه و آله و سلم. اینجور فرمود. چرا لفظ صادق را می آورند؟ برای اینکه جناب رسول الله فرمود ما صادق را برای او عنوان داده ایم چون در آسمانها معروف به صادق است. به غیر از این آقاجان امشب ما، هیچیک از چهارده معصوم، سیزده معصوم یا دوازده معصوم، اسمشان جعفر نبود. همه یا اسم شریف محمد داشتند صلّی الله علیه و آله و سلم؛ یا اسم علی داشتند که نوعاً الآن بین اینها دور می زند. اسم امام حسن و امام حسین بود؛ تقریباً پنج تا اسم ، اسم جناب رسول الله است صلّی الله علیه و آله و سلم ، اسم امام حسن هست؛ اسم امام حسین است؛ این سه تا حالا تقریباً شاخص است و اسم علی است و اسم جعفر. مابقی عزیزان، همه همین تکرار اسم علی و محمد، علی و محمد می شود دیگر. تا می رسد به حضرت بقیة الله. □غرض که آقا ملقب شد به صفت لقب شریف صادق تا جلوی آن کاذب را از همین الآن فکرش را بکنند جلویش را بگیرند. @mohamad_hosein_tabatabaei
□از القاب استأثاری حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، حبیب الله است. حبیب صفت مشبهه است که معنای محبوب می‌دهد یعنی آن جناب محبوب الله است و مراد از الله، الله ذاتی است نه الله وصفی. پس آن جناب محبوب هو است کما اینکه در ادعیه آمده است «لا حَبیب إلّا هُوَ و أهلِه». ذات غیبی احدی فقط نفس احدی احمدی را دوست دارد و محبت او فقط به این حقیقت تعلق می‌گیرد. حق متعال در مقام ذاتش فقط به خودش می‌نگرد و هیچ حقیقتی را شأنیت آن نیست که خداوند به او بدون واسطه نگاه کند چون همه‌ی موجودات در وجود به سبب قیدشان شأنیت حضور در وادی اطلاق را ندارند. □ذات چون به خودش نظر می‌کند اولین حقیقتی را که می‌بیند وحدت حقیقتی خود است که بدان علم پیدا می‌کند و می‌یابد تمام کمالات بی‌منتهایش در متن این وحدت مندرج هستند لذا عاشق این وحدت و اسماء و کمالات مندرج در آن می‌شود و به سبب همین حب آنها را در حضرت واحدیت و سپس خارج از صقع ربوبی تحقق می‌دهد. لذا وحدت حقیقی که از شئون ذاتیه است محبوب ذات می‌شود. □بدان اولین محبت از جانب حق تبارک و تعالی واقع شده است لذا اول اوست که محب است آنگاه محبوب به این حب محب او می‌شود. ولایت محبوبی همین است که نفس به مرتبه وحدت حقیقی برسد و محبوب ذات شود. برای وصول به این مقام ابتدا با بال ولایت محبی سیر می‌کند اما چون به تجلی ذاتی رسید محبوب می‌شود. ولایت محبی کسبی است اما ولایت محبوبی عطایی می‌باشد. در ولایت محبی سالک در تجلیات فعلی سیر و سیاحت می‌کند اما صاحب ولایت محبوبی تحت تجلی ذاتی است و چون که صد آمد نود هم پیش ماست. □گنج مخفی همان مقام وحدت حقیقی و اطلاقی است که خدا به این گنج نگاه کرد و عاشق جلوات بی منتها و مطلق او شد. این گنج در مکمن غیب ذات مندرج است. حق تبارک و تعالی اراده فرمود تا این کنز مخفی آشکار شود، در خزینه‌ی ذاتش را گشود و پرتوهای بی‌کران حسن ذات را در هستی پخش فرمود. □این کنز مخفی، جان جانان، فخر عالمیان و آدمیان حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم است که چون ذات بی چون به خود نگریست او را در خود دید و خود را دید و او به خود علم دارد و خود را دوست دارد و غیری آنجا جز او نیست. دیگران از انبیاء و اولیاء چون در مراتب تنزلی و تعینی بودند شدند کلیم الله و خلیل الله و نبی الله و صفوت الله و... . □در همه‌ی این القاب یک نحوه دوئیت است که می‌فرماید «وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي»... اما حبیب ذات جز خود ذات به تعین اعظم احدیش نیست تا محبت را به او القاء کند بلکه خود محبت است که بنام رقیقه‌ی عشقی در شراشر ذات مستکن است و به او حرکت حبی در دل هر عاشقی محبت را القاء و‌ قذف می‌کند. شب ۱۷ ربیع الاول ۱۴۴۲ ه ق
‍ □میلاد پیامبر‌اکرم و امام صادق عليهماالسلام را به محضر حضرت بقیة‌الله‌الاعظم ارواحنا‌فداه و همه‌ی ارادتمندان ، پیروان، شیعیان و دلدادگان خاندان رسالت، تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم. امیدوارم خدای‌متعال توفیق بهره‌بردن از انوار این بزرگواران و راه یافتن به نوری که فضای تاریک ذهن، دل و جان انسان‌ها را روشن می‌کند و جامعه‌ی بشریت را هم از ظلمت ظلم رها می‌سازد، به همه‌ی ما عنایت بفرماید.
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم1⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم2⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود بگیرد آيات قرآنى كه در سابق به آن استشهاد كرديم ، و يكى از آنها آيه : ((انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ، و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )) بود، هر چند اين نكته را صريحا بيان نكرده ، و به كنايه و اشاره برگذار نموده ، و ليكن به اين اشاره اكتفا نكرده و آن را با يك مثلى كه براى حق و باطل زده بيان فرموده است : ((انزل من السماء ماء، فسالت اودية بقدرها، فاحتمل السيل زبدا رابيا، و مما يوقدون عليه فى النار ابتغاء حليه او متاع زبد مثله ، كذلك يضرب اللّه الحقّ و الباطل ، فاما الزبد فيذهب جفاء، و اماما ينفع الناس فيمكث فى الارض كذلك يضرب اللّه الامثال . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 94 و با اين آيه شريفه خاطرنشان كرده : كه حكم اين مثل در همه افعال خدا جارى است ، همانطور كه در گفته هايش جارى است . پس فعل خدا هم مانند گفتارش حق است ، و منظورش از گفتار و كردار، خود حق است ، چيزى كه هست هم در گفتارش و هم در كردارش ‍ امورى همراه است كه مقصود اصلى نيستند، و سودى هم ندارند، و اتفاقا اين امور چشم گيرتر از خود حق است ، ولى دوامى ندارد، و بزودى باطل و زايل مى شود، و تنها حق باقى مى ماند، كه براى مردم سودمند است ، مگر آنكه آن حق هم معارض با حقى مهم تر و سودمندتر شود، كه در اين فرض حق مهم تر حق كوچك تر را باطل مى كند و اين در گفتار خدا نظير آيه متشابه است ، كه متضمن معنايى است حق و مقصود بالاصاله ، ولى با كلماتى ادا شده كه آن كلمات معناى ديگرى را به ذهن مى آورد معنايى باطل كه مقصود بالاصالة نيست ، و با مراجعه به آيات محكم قرآن ، معناى باطل از بين مى رود، و آنچه حق است محقق مى شود: ((ليحق الحق و يبطل الباطل و لو كره المجرمون ))، و اين دو پهلو سخن گفتن قرآن براى آن است كه حق را محقق و باطل را زايل سازد. گفتار ما درباره افعال خدا نيز همين گفتارى است كه درباره كلام خداگفتيم ، (خداى عزوجل كارهايى مى كند كه ظاهر آن مقصود اصلى نيست ، مقصود غير ظاهر است ، ولى چيزى نمى گذرد كه آن ظاهر از بين مى رود، و واقع و باطن عمل آشكار مى شود ((مترجم ))). و كوتاه سخن اينكه آنچه از آيه شريفه استفاده مى شود اين است كه معارف حقة الهيه مثل آبى است كه خدا از آسمان مى فرستد و اين آب فى نفسه تنها آب است و بس ، نه كميت آن منظور است ، و نه كيفيت ، و ليكن اختلاف در ظرفيت زمينى است كه اين آب بر آن مى بارد، هر زمينى مقدارى معين مى گيرد يكى كمتر و يكى بيشتر، و اين اندازه ها امورى است ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 95 كه در خود سرزمين است ، اصول معارف و احكام عمل دين و مصالح آن احكام كه در سابق ذكر شد نيز همينطور است ، در آنجا گفتيم اين مصالح روابطى است كه احكام را با معارف حقه مرتبط مى كند، اين حكم خود آن مصالح است ، با قطع نظر از بيان لفظى ، و اما همين مصالح وقتى به صورت حكم و در قالب لفظ در مى آيد چه بسا همراه با زوائدى باشد، كه به منزله كف سيل است ، و مثل آن كف ، ظهور و بروزى و جلوه اى دارد، اما چيزى نمى گذرد كه از بين مى رود، و آنچه حاكى از مصالح است باقى مى ماند، نظير احكامى كه قرار است در آينده نسخ شود، كه ظاهر عبارتش و آيه اى كه متضمن آن حكم است اقتضا مى كند كه حكم نامبرده هميشگى باشد، و ليكن آيه ناسخ كه حكمى ديگر مى آورد ظهور آن آيه را باطل مى كند، و مى فهماند كه حكم منسوخ مصلحتش تا امروز بود، واز اين به بعد حكمى ديگر داراى مصلحت است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabae
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم2⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم3⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود بگیرد اين نسبت به خود آن معارف و واقعيت آنها بود، با قطع نظر از ورودش در وادى الفاظ. و اما از حيث ورودش در ظرف الفاظ و دلالت آنها، ديگر آن بيرنگى و بى قيدى واقعى را ندارد، همچنان كه آن باران بى قيد و رنگ و بى كميت و كيفيت وقتى وارد در وادى هاى زمين شد، بى قيدى خود را از دست داده ، هر وادى بقدر ظرفيتش از آن گرفته ، سيل هاى كوچك و بزرگ و بزرگتر راه مى اندازد، سيلهائى كه هم اندازه هايش مختلف است ، و هم شكلش معارفهم وقتى در وادى الفاظ در آمد، به شكل و اندازه قالب هاى لفظى در مى آيد، و اين شكل و اندازه ها هر چند منظور صاحب كلام هست ، اما در عين حال مى توان گفت همه منظور او نيست ، بلكه در حقيقت مثال و قالبى است كه معنايى مطلق و بى رنگ و شكل را تمثيل مى كند، مشتى است از آن خروار و نمونه اى است از آن بسيار. در نتيجه همين الفاظ وقتى از ذهن هاى افراد مختلف عبور مى كند، هر ذهنى از آن الفاظ چيزهاى مى فهمد، كه عينا مانند كف سيل ، مقصود اصلى نيست . چون ذهن ها به خاطر معلوماتى كه در طول عمر كسب كرده و با آن انس ‍ گرفته در معانى الفاظ دخل و تصرف مى كند، و بيشتر اين تصرف ها در معناهائى است كه براى صاحب ذهن مأنوس و مالوف نبوده ، مانند معارف اعتقاديه ، و مصالح احكام ، و ملاكات آنها، كه بيانش گذشت . و اما در احكام و قوانين اجتماعى از آنجائى كه ذهن با آنها ماءنوس است ، در آنها دخل و تصرفى نمى كند، مگر اينكه باز بخواهد از ملاك ها و دلائل آنها سر درآورد، از همين جا روشن مى شود كه متشابهات قرآن آياتى است كه مشتمل بر ملاكات احكام ، و متعرض اصول عقايد است ، نه آياتى كه صرفا احكام و قوانين دينى را بيان مى كند، و نامى از ملاكات و علل آنها نمى برد. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 96 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○ ○□ □امام صادق یادمان داده، روایت در کافی است، وقت از دست دادیم، « ألکلام یجُرُّ الکلام » این فرد را امام صادق... آن عصاره و خلاصه اش این است که، آمده از امام صادق سؤال می کند که: آقا آنها که مأمورین الهی هستند، خوب را از بد تمییز می دهند، چجوری تمییز می دهند. □آقا به ایشان فرمود که : در این دنیا بوی کنیف با بوی عطر پیش قوّه ی شامّه ی شما یکسان است؟ بوی کنیف، بوی مزبله. متعفّن، بدبو، لجن، مردار، در پیش شما بوی کنیف و بوی عِطر یکسان است؟ گفت: نه. □فرمود: نیتی که جان می کند، اگر نیت خوش است، از جان بوی خوش متصاعد می شود، منتهی چون مربوط به این نشئه نیست، قوّه ی شامّه احساس نمی کند، یک قوّه ی دیگر است؛ آن قوای ملکوتی می بینند که بوی خوش از این جان متصاعد شد. و وقتی نیت بد، خدای ناخواسته، تا چه رسد به فعل بد، اگر نیت بد کرده، جانش متعفن می شود، بخار کثیفی از او متصاعد می شود؛ خیلی آن قوا، آن ارواح ملکوتی متأذّی می شوند؛ می بینند که این شخص نیت بد کرد. □به این تشبیه، به این تمثیل، به این تنظیر امام صادق علیه السلام طرف را حالی کرد که حرف این است. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #مبحث_ادب_مع_الله □مثل این‌که یک وقتی در یک مسافرتی یک راننده ای بنده خدا ما را سو
□خوب نماز جماعته،جماعت از کلمه جمع هست،جمع توش تجمع هست،در تجمع توحد هست،وحدت هست، این چه نماز جماعتی که اگر یک کسی چشم برزخیش باز باشد، چون الان ما که در نماز جماعتیم همه یک‌بار، یک‌دفعه می‌گوییم الله‌اکبر، امام جماعت را برای این‌که ما یک نقطه وحدت داشته باشیم اشتباه نکنیم جلو و عقب نشویم بخواهیم با هم‌دیگه این نماز را بخوانیم تا اسمش را بگذاریم جماعت و الا اگر خواستیم جدا جدا بخوانیم جلو عقب داشته باشیم خب هر کسی می‌رفت در منزل خودش می‌خواند یا این آقای امام جماعت را می‌گوییم شما از این جلو برو، برو کنار ما خودمان دسته‌جمعی هم که آمدیم هرکس برای خودش می‌خواند بعد هم اگر هزار نفر باشند هر کسی نماز خودش را می خواند یک کسی وارد می‌شود می‌گوید این همه جمعیت هستید آقا هم که هست چرا جماعت نمی‌خوانید؟! خیلی خوب، معنای جماعت چیه؟(۱۳) @mohamad_hosein_tabatabaei