eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
🍀به‌مناسبت ولادت حضرت عیسی مسیح (علی نبینا و آله و علیه‎السلام)🍀 ○«اقتدای حضرت عیسی علیه‌السلام به امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف» حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره○ □ظاهراً روایت است که بعد از ظهور حضرت حجت ـ صلوات‎اللّه‎علیه ـ و نزول حضرت عیسی ـ علی نبیّناو آله و علیه‎السّلام ـ حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف برای نماز به حضرت عیسی می فرماید: «تقدّم!» (پیش بایست!) □او هم می گوید: «انتم أمّة محمّد یؤمّ بعضکم بعضاً؛ شما از امت [حضرت] محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله هستید و باید یکی از خود شما بر سایرین امامت کند». □او می‎فرماید: «تقدّم» و این می گوید: «أنتم أمّة محمّد یؤمّ بعضکم بعضاً». □معلوم می‎شود تقدّم امام با امامت امام، ملازمت دارد؛ کأنّه شرطیت مقصودش هست، نه تکلیف. □البته قاعده این استکه [حتی اگر حضرت عیسی جلو می‌ایستاد] به همین شریعت [اسلام] نماز می‌خواند. مقتدا و مقتدی و امام و مأموم به همین شریعت هستند، نه اینکه او همان‌طور که در شریعت خود نماز می‌خواند برای ما هم همان‌طور نماز بخواند. □معلوم است که [حتی] اگر [ایشان هم امام] باشد این برای ما صحت ندارد. لکن او هم این کار را نمی‌کند. □اینکه خود این [مطلب که] امامت مسلمان باید بر مسلمان باشد، این را می‌خواهد [تأکید کند]. با اینکه او می‌گفت تقدم؛ این می‌گوید: «أنتم أمّة محمّد یؤمّ بعضکم بعضاً». معنایش این است که تقدم و امامتِ امام یک مطلب است. □○بیانات در درس خارج فقه کتاب الصلاة، ٢٠ آبان ١٣٧۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات7-9 آل عمران ، قسمت ششم بخش پنجم ● مراد از هفت حرف در روايتى كه مى گويند: قرآن بر هفت حرف ناز
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت ششم بخش ششم1⃣ ● بحث روايتى منظور از تفسير به راءى كه از آن نهى شده است ديگر در تفسير صافى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) روايت كرده كه فرمود: ((هركس قرآن را به رأى خودش تفسير كند خدا مجلسى از آتش برايش فراهم كند)). مؤلف : اين معنا را هم شيعه نقل كرده و هم سنى ، و در معناى اين حديث احاديثى ديگر نيز از آن جناب و از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) نقل شده . از آن جمله در كتاب منيه المريد از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آيه ) روايت كرده كه فرمود: ((هر كس درباره قرآن بدون علم چيزى بگويد خدا جايگاه او را آتش قرار دهد)). مؤلف : اين روايت را ابو داود هم در سنن خود نقل كرده . و نيز در همان كتاب از آن جناب روايت آورده كه فرمود: ((كسى كه درباره قرآن بدون علم ، چيزى بگويد روز قيامت با افسار و دهنه اى از آتش ، لگام شده مى آيد)). و باز در همان كتاب از آن جناب روايت كرده كه فرمود: ((كسى كه درباره قرآن به رأى خود سخن گويد، و درست هم گفته باشد، باز به خطا رفته است )). مؤلف : اين روايت را ابو داوود و ترمذى و نسائى هم آورده اند. و باز در همان كتاب از آنجناب آمده كه فرمود: ((از مهمترين خطرى كه من مى ترسم متوجه امتم شود، و بعد از من ايشان را گمراه كند، اين است كه قرآن را بر غير مواضعش تطبيق دهند ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 117 و در تفسير عياشى از ابى بصير، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود، ((كسى كه قرآن را به رأى خود تفسير كند، اگر هم تصادفا تفسيرش درست از آب در آيد اجر نمى برد، و اگر به خطا رود از آسمان دورتر خواهد شد))، (يعنى دوريش از خدا بيش از دوريش از آسمان خواهد بود). و در همان كتاب از يعقوب بن يزيد از ياسر از حضرت رضا (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: ((راى دادن درباره كتاب خدا كفر است )). مؤلف : در اين معنا رواياتى ديگر نيز در كتابهاى كمال الدين و توحيد و تفسير عياشى و غير آنها وارد شده است . و اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: ((هركس قرآن را باخود تفسير كند...))، منظور از رأى اعتقادى است كه در اثر اجتهاد به دست مى آيد، گاهى هم كلمه ((راى )) بر سخنى اطلاق مى شود كه ناشى از هواى نفس و استحسان باشد، و بهر حال از آنجا كه كلمه نامبرده در حديث اضافه بر((ها)) شده ، فهميده مى شود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نخواسته است مسلمانان را در تفسير قرآن از مطلق اجتهاد نهى كند، تا لازمه اش اين باشد كه مردم را در تفسير قرآن مأمور به پيروى روايات وارده از خودو از ائمه اهل بيتش ‍ (عليهم السلام ) كرده باشد، آنطور كه اهل حديث خيال كرده اند. علاوه بر اينكه اگر منظور آن جناب چنين چيزى بوده باشد روايت نامبرده با آيات بسيارى كه قرآن را عربى مبين مى خواند، و يا به تدبر در آن امر مى كند، و همچنين با روايات بسيارى كه دستور مى دهد هر روايتى را بايد عرضه به قرآن كرد، منافات خواهد داشت . بلكه خواسته است از خودسرى در تفسير نهى كند، چون گفتيم كلمه ((راى )) را بر ضمير((ها)) اضافه كرده ، و اين اضافه اختصاص و انفراد و استقلال را مى رساند. پس خواسته است بفرمايد مفسر نبايد در تفسير آيات قرآنى به اسبابى كه براى فهم كلام عربى در دست دارد اكتفا نموده ، كلام خدا را با كلام مردم مقايسه كند، براى اينكه كلام خدا با كلام بشرى فرق دارد. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 118 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○حضرت علامه حسن‌زاده آملی حفظه‌الله○□ □پیامبر فرمود: وقتى كه در آن خداى عزوجل را مى‌خوانيد . □سپس آن جناب به قول حضرت يعقوب(علیه السلام) كه به فرزندانش گفته بود: 《سوف استغفرلكم ربى : به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‌طلبم،》 □اشاره كرد و فرمود: حضرت يعقوب فرزندانش را كه آمرزش بود تا تاخير انداخت. ○شد گاه وصل دلدار، قم ایها المزمل ○آمد زمان دیدار، قم ایها المزمل  ○وقت سفر رسیده ، یعنى سحر رسیده ○بیدار باش بیدار، قم ایها المزمل  ○مستانه گریه سر كن ، غم از دلت بدر كن ○هشیار باش هشیار قم ایها المزمل  ○بزم طرب بپا كن ، ناى و چلپ بپا كن ○مى‌خوان سرود دیدار قم ایها المزمل  ○در خلوت شبانه ، با دلبر یگانه ○نجوى بود سزاوار قم ایها المزمل  ○دست دعا بر آور، شور و نوا بر آور ○با سوز و آه بسیار، قم ایها المزمل   ○بر ماه و بر ستاره ، بارى نما نظاره ○اندر دل شب تار قم ایها المزمل  ○اینك نه وقت خواب است كاین خواب تو حجاب است ○از نیل فیض دادار قم ایها المزمل  @mohamad_hosein_tabatabaei
□○دستوری از حضرت علامه حسن زاده آملی○□ □ای عزیز ، در حال قبض ، ذکر “یا باسط” به عدد اسم “قابض” بسیار نافع است که بسط می آورد ؛ چنان که جهت حلّ باید به عدد عقد خواند ، و جهت عقد باید به عدد حل. □ای عزیز ، در قبض صابر باش که آب را برای تشنه آفریدند ؛ همانگونه که تو تشنهء آبی ، خودِ آب هم تشنهء توست. تشنه بسوی آب و خود تشنهء تشنه است آب گدا خدا خدا کند، خدا گدا گدا کند □صابر باش که اگر دیر شود مسلّماً دروغ نخواهد شد. زودزود نمیدهند تا کم کم ظرفیت حاصل شود. □هزارویک کلمه□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□راه مؤمن راه جملۀ انبیاست □سیرِ همه‌ی انبیاء برای تک تک شما وجود دارد ... □○استاد مهدی طیّب ○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■به موازات عظمت و بزرگی فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها که خزانه‌ی الهی است، یک شخص به همان اندازه در جانب ظلمت، از این امّت بلند شد و دست به خزانه‌ی الهی زد و در حقّ ایشان ظلمی کرد که همه‌ی امّت تا ابد باید ننگ و سرافکندگی آن را تحمّل کنند. □عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی□ □○کتاب مصباح الهدی تألیف استاد مهدی طیّب○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْحَوْرَاءُ الْإِنْسِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا التَّقِيَّةُ النَّقِيَّةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُحَدَّثَةُ الْعَلِيمَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَغْصُوبَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمُضْطَهَدَةُ الْمَقْهُورَةُ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا فَاطِمَةُ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ وَ رَحْمَةُ اللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت ششم بخش ششم1⃣ ● بحث روايتى منظور از تفسير به راءى كه از آن نهى شده است
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت ششم بخش ششم2⃣ ● بحث روايتى منظور از تفسير به راءى كه از آن نهى شده است ما وقتى يك جمله كلام بشرى را مى شنويم از هر گوينده اى كه باشد بدون درنگ قواعد معمولى ادبيات را درباره آن اعمال نموده كشف مى كنيم كه منظور گوينده چه بوده ، و همان معنا را به گردن آن كلام و گوينده اش مى گذاريم ، و حكم مى كنيم كه فلانى چنين و چنان گفته ، همچنان كه اين روش را در محاكم قضائى و اقرارها و شهادتها و ساير جريانات آنجا معمول مى داريم ، بايد هم معمول بداريم ، براى اينكه كلام آدمى بر اساس همين قواعد عربى بيان مى شود، هر گوينده اى به اتكاى آن قواعد سخن مى گويد، و مى داند كه شنونده اش نيز آن قواعد را اعمال مى كند، و تك تك كلمات و جملات را بر مصاديق حقيقى و مجازى كه علم لغت در اختيارش گذاشته تطبيق مى دهد. و اما بيان قرآنى به بيانى كه در بحث هاى قبلى گذشت بر اين مجرا جريان ندارد، بلكه كلامى است كه الفاظش در عين اينكه از يكديگر جدايند به يكديگر متصل هم هستند، به اين معنا كه هر يك بيانگر ديگرى ، و به فرموده على (عليه السلام ) شاهد بر مراد ديگرى است . پس نبايد به مدلول يك آيه و آنچه از بكار بردن قواعد عربيت مى فهميم اكتفا نموده ، بدون اينكه ساير آيات مناسب با آنرا مورد دقت و اجتهاد قرار دهيم به معنائى كه از آن يك آيه به دست مى آيد تمسك كنيم ، همچنان كه آيه شريفه : ((افلا يتدبرون القرآن و لو كان من عند غير اللّه لوجدوا فيه اختلافا كثيرا)) به همين معنا اشاره نموده و مى فرمايد تمامى آيات قرآن بهم پيوستگى دارند، كه بيانش در بحثى كه پيرامون اعجاز قرآن داشتيم و نيز در خلال بحث هاى ديگر گذشت . بنابر آنچه گفته شد تفسير به راءى كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) از آن نهى فرموده عبارت است از طريقه اى كه بخواهند با آن طريقه رموز قرآن را كشف كنند، و خلاصه نهى از طريقه كشف است ، نه از مكشوف ، و بعبارتى ديگر از اين نهى فرمود كه بخواهند كلام او را مانند كلام غير او بفهمند، هر چند كه اين قسم فهميدن گاهى هم درست از آب درآيد، شاهد بر اينكه مراد آن جناب اين است ، روايت ديگرى است كه در آن فرمود: ((كسى كه در قرآن به راءى خود سخن گويد، و درست هم بگويد باز خطا كرده )) و معلوم است كه حكم به خطا كردن حتى در مورد صحيح بودن جز بدين جهت نيست كه طريقه ، طريقه درستى نيست ، و منظور از خطا كردن خطاى در طريقه است ، نه در خود آن مطلب ، و همچنين حديث عياشى كه در آن فرمود: ((اگر هم سخن درست بگويد اجر نمى برد)). ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 119 مويد اين معنا وضع موجود در عصر رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) است ، چون در آن ايام قرآن كريم هنوز تاليف و جمع آورى نشده بود، آيات و سوره هاى آن در دست مردم متفرق بود، و به همين جهت نمى توانستند تك تك آيات را تفسير كنند، چون خطر وقوع در خلاف منظور، در كار بود. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●«لَّقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ» (احزاب/۳۱)●■ ■اسوه‌ی حسنه‌ای که در باطن و حقیقت رسول الله مستکن و مستقر است، حقیقت عصمت کبرای فاطمی می‌باشد. ■حقائق، اسوه‌ی رقائق‌اند و مقام احدی فاطمی دارای رتبه‌ی امومت و مرجعیت اولی بوده و حجت بر حجج الهیه است. بدین وجه حضرت رسول ختمی صلی الله علیه و آله، آن ناموس و محبوبه‌ی ذات اقدس غیب الغیوبی را امّ ابیها خطاب فرمود...   ■کتاب «علی، نقطه آغاز وجود» ص ۱۵۴■
‍ ‍ ■فاطمه، اسم مکنون مخزون■ ■«فاطمة» إسمٌ مُسْتقرٌ فِي ذاتِ الله وَ هِي اسمٌ مَکنُونٌ مَخْزُونٌ وَ مَمْسُوسٌ فِي ذاتِ الله وَ لَا یَخْرُجُ مِنهُ إلی شَیءٍ أبَدا. ■«فاطمة» مَحبوبةَ ذاتِ الغَیبیة و سِرُّ الحَقیقةِ المُحمدیة صلی الله علیه و آله و رُوح الوِلایَة المُرتَضویَّة و اُسْوَة الخِلافَة المَهدویة و اُمّ الأئِمَة الهاشِمیة. ■و هی بَقیَّة النبوة و شَمس الرِّسالة و مَعدِن العِصمَة و الحِکمة، صُورَة النَّفس الکُلّیة و جَوادِ العالمِ العَقلیّةِ و بِضعَةِ الحَقیقَةِ النَّبویّةِ و مَطلَع الأنوارِ العَلَویّة، شَفیعَة کُبری یَوم القیامَة، طاهِرَة مُطَهَّرَة زَکیّة، التَّقیة النَّقیة، المُحَدثة العَلیمَة، الکَلِمة التّٰامَّة و الجوهَرةِ القُدسیَّة فی تَعیُّنِ الإنسیّة. ■اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ و اشهد ان سیدتنا فاطمة عصمةالله الکبری و حجةالله علی الحجج. ■●علی، نقطه آغاز وجود ص ۲۷۴، نکته ۱۰۲●■
■حضرات اهل‌بیت علیهم السلام به حیث عقل کل و وصی بودن و پیغمبر ما صلی الله علیه و آله به حیث نبی و رسول بودن سلام الله علیها را نمی‌شناسند. به این حیثیات و در این رتبه ها می‌فرمایند که معرفت ما به مادرمان مثل معرفت شما مردم به ما است. امیرالمؤمنین علیه‌السلام می‌فرماید من مظهر الله هستم، الله یک غیبی دارد که آن غیب، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. او به این حیث مظهر الله بودن هم فاطمه را نمی‌شناسد مگر در مرتبه‌ی اتحاد نوری با حضرت ام ابیها که درآن مقام کلهم نور واحد هستند. همه‌ی حضرات اهل‌بیت علیهم السلام طالب این مقام بوده‌اند. قبله‌ی آنها مادرشان فاطمه بوده و دوست داشتند به مقام فاطمیت نظام هستی برسند. فاطمه کسی است که انوار امامت از او ظاهر شده است؛ «وَ سَلَلْتَ مِنْها أَنْوارَ الأَئِمَّةِ». او امام آفرین است...
●بسمه تعالی شانه● ■اسم مبارک و فوق عرشی و احدی فاطمه از پنج حرف تشکیل شده که مشیر به خامس آل عبا صلوات الله علیهم اجمعین است. ■به القای سبوحی در بیان جلوه ای از اعجاز نهفته در این اسم مبارک عارضم: ■«فا»ی فاطمه اشاره به حضرت ختمی مرتبت دارد چه عدد «ف» در ابجد ۸۰ است وآن وجه الله است که اگر با عدد ۱۲ که عدد ائمه اطهار علیهم السلام است جمع شود حاصل آن ۹۲ می‌شود که عدد محمد (صلی الله علیه و آله) است دلیل این تجمیع آن است که در حدیث معصوم فرموده است «أوَّلُنَا مُحَمَّد أوْسَطُنا مُحَمَّد آخِرُنَا مُحَمَّد کُلُّنا مُحَمَّد صلی الله علیه و آله و سلم». ■«الف» فاطمه معرف مقام احدی فاطمی است که «فُطِمَ الْخَلْقَ عَنْ‌ كُنَهِ‌ مَعْرفَتِهَا». «الف» در حروف بی اسم و رسم و بسیط است و آنجناب در نماز به قیام علاقه داشت و چون به نماز می‌ایستاد از او نور سیاه که نور ذات است تشعشع می‌کرد. ■«طا»ی فاطمه مشیر به امیرالمؤمنین است که چون بین «طا» و «الف» نکاح واقع شود (طا+الف) ۱۲۱ می‌شود که برابر با ابجد «یا علی» است. در حدیث است که اگر حضرت علی وصی علیه السلام نبود کفوی برای حضرت فاطمه سلام الله علیها نبود. ■«میم» فاطمه مختص امام حسن مجتبی علیه السلام است چون عدد امام حسن در ابجد ۲۰۰ است و امام حسن فرزند علی است لذا ملفوظی «میم» را با «ط» جمع کنیم ۲۰۰ خواهد شد(میم یا میم +ط). ■«ها»ی فاطمه متعلق به اباعبدالله الحسین علیه السلام است که خامس آل عبا است. عدد حسین را با «هاء» جمع کنی برابر با عدد فاطمه خواهد شد (حسین ۱۲۸+هاء ۷=۱۳۵) فاطمه نیز در جمل ابجدی ۱۳۵ است. ■اَللّهُمَّ صَلِّی عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ شنبه شب ١١ اسفند ۱۳۹۷ ه ش
□یا أَحْمَدُ! إِنَّ أَهْلَ الآخِرَةِ رَقیقَةٌ وُجُوهُهُمْ، کَثیرٌ حَیاؤُهُمْ، قَلیلٌ حُمْقُهُمْ، کَثیرٌ نَفْعُهُمْ، قَلیلٌ مَکْرُهُمْ، أَلنّاسُ مِنْهُمْ فى راحَةٍ، وَ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى تَعَبٍ، کَلامُهُمْ مَوْزُونٌ، مُحاسِبینَ لِأَنْفُسِهِمْ مُتْعِبینَ لَها، «تَنامُ أَعْیُنُهُمْ وَ لا تَنامُ قُلُوبُهُمْ»، أَعْیُنُهُمْ باکِیَةٌ، وَ قُلُوبُهُمْ ذاکِرَةٌ؛ وَ إِذا کُتِبَ النّاسُ مِنَ الغافِلینَ، کُتِبُوا مِنَ الذّاکِرینَ، فی أَوَّلِ النِّعْمَةِ یَحْمَدُونَ، وَ فى آخِرِها یَشْکُرُونَ، دُعاؤُهُهْم عِنْدَ اللهِ مَرْفُوعٌ، وَ کَلامُهُمْ عِنْدَهُ مَسْمُوعٌ، تَفْرَحُ بِهِمُ المَلائِکَةُ، یَدُورُ دُعاؤُهُم تَحْتَ الحُجُبِ، یُحِبُّ الرَّبُّ أَنْ یَسْمَعَ کَلامَهُمْ، کَما تُحِبُّ الوالِدَةُ وَلَدَها؛ «لا یَشْغَلُهُمْ عَنِ اللهِ شَىْءٌ طَرْفَةَ عَیْنٍ»، وَ لا یُریدُونَ کَثْرَةَ الطَّعامِ وَ لا کَثْرَةَ الکَلامِ وَ لا کَثْرَةَ اللِّباسِ؛ أَلنّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتى، وَ اللهُ عِنْدَهُمْ حَىٌّ کَریمٌ لا یَمُوتُ؛ یَدْعُونَ المُدْبِرینَ کَرَماً، وَ یَزیدُونَ المُقْبِلینَ تَلَطُّفاً؛ «قَدْ صارَتِ الدُّنْیا وَ الآخِرَةُ عِنْدَهُمْ واحِدَةً» «یَمُوتُ النّاسُ مَرَّةً، وَ یَمُوتُ أَحَدُهُمْ فى کُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّةً مِنْ مُجاهَدَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ هواهُمْ وَ الشَّیْطانِ الَّذى یَجْری فى عُرُوقِهِمْ»، لَوْ تَحَرَّکَتْ ریحٌ لَزَعْزَعَتْهُ، وَ إِنْ قامَ بَیْنَ یَدَىَّ فَکَأَنَّهُ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ، «لا أَرَى فی قَلْبِهِ شُغْلاً بِمَخْلُوقٍ». فَوَعِزَّتی وَ جَلالی، لَأُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً، حَتَّى إِذا فارَقَ رُوحُهُ جَسَدَهُ، «لا اُسَلِّطُ عَلَیْهِ مَلَکَ المَوْتِ، وَ لا یَلی قَبْضَ رُوحِهِ غَیْری، وَ لَأَفْتَحَنَّ لِرُوحِهِ أَبْوابَ السَّماءِ کُلَّها، وَ لَأَرْفَعَنَّ الحُجُبَ کُلَّها دُونی»، وَ لَآمُرَنَّ الجِنانَ فَلْتَزَیَّنَنَّ، وَ الحُورَ العینَ فَلْتُشْرِقَنَّ، وَ المَلائِکَةَ فَلْتُصْلِبَنَّ، وَ الأَشْجارَ فَلْتُثْمِرَنَّ، وَ ثِمارَ الجَنَّةِ فَتَدَلَّیَنَّ، وَ لَآمُرَنَّ ریحاً مِنَ الرِّیاحِ الَّتی تَحْتَ العَرْشِ فَلْتَحْمِلَنَّ جبالاً مِنَ الکافُورِ وَ المِسْکِ الأَذْفَرِ فَلْتَضْرَمَنَّ وَقوداً مِنْ غَیْرِ نارٍ فَلْتَدْخُنَنَّ؛ «وَ لا یَکُونُ بَیْنی وَ بَیْنَ رُوحِهِ سَتْرٌ»، وَ أَقُولُ لَهُ عِنْدَ قَبْضِ رُوحِهِ: مَرْحَباً وَ أَهْلاً بِقُدُومِکَ عَلَىَّ! أَسْعِدْ بِالکَرامَةِ وَ البُشْرَى بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوانِ وَ جَنّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ خالِدینَ فیها أَبَداً، إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ. فَلَوْ رَأَیْتَ المَلائِکَةَ کَیْفَ یَأْخُذُها واحِدٌ وَ یُعْطیهَا الآخَرَ. □ای عزیز، در این حدیث شریف، اسراری عجیب و رموزی غریب از احوال اولیای الهی آمده است که امیدوارم فتّاح علیم قفل ابواب این سخن را برایت بگشاید. و بدان اگر این حدیث دست فرد زبان فهمی بیوفتد، میداند تک تک فراز های آن را چگونه با مبانی اهل معرفت شرح نموده، و آن را بر الواح قلوب تلامیذ خویش القاء نماید، تا آن قوم نیز به رنگ این طایفه برآیند. «مَنٌ تَشَبَّهَ بِقَوٌمٍ فَهُوَ مِنٌهُمٌ».
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حدیث □یا أَحْمَدُ! إِنَّ أَهْلَ الآخِرَةِ رَقیقَةٌ وُجُوهُهُمْ، کَثیرٌ حَیاؤُهُمْ، قَلیلٌ حُمْقُهُ
□اى احمد! اهل آخرت نرم دلانى هستند با حیاى بسیار، نافهمى شان اندک و سودشان سرشار است. حیله گرى و فریبکارى شان ناچیز است. مردم از ناحیه ایشان آسوده اند و خود از ناحیه مردم در رنج و زحمتند. سخنشان نیکو و سنجیده است. نفس خویش را به محاسبه مى کشند و آن را در رنج و سختى مى افکنند. چشمانشان را خواب فرا مى گیرد امّا دل هایشان هرگز به خواب نمی رود. با چشمانى اشکبار یاد خدا را در دل زنده مى دارند، آن گاه که نام مردم در زمره بى خبران نوشته شود نام اینان در دفتر ذاکران و هشیاران ثبت مى شود. در آغاز نعمت، خدا را مى ستایند و در پایانش سپاسگزار او هستند. دعا و درخواستشان در پیشگاه خدا بلند و مستجاب و سخنشان پذیرفته است. فرشتگان از ایشان خوشنودند، دعا و زمزمه شان قبل از درنوردیدن حجابها و رسیدن به استجابت، زیر حجابهاى نورى در حرکت است و خداوند شنیدن سخنشان را دوست دارد، آن گونه که مادر سخن فرزندش را. هیچ چیز ـ حتى به قدر چشم بر هم زدنى ـ ایشان را از خدا غافل نکرده و هرگز قصد زیاده خورى و زیاده گویى و زیاده خواهى در پوشش و لباس ندارند. مردم در نظر آنان همچون مردگانند و خداوند نزد آنها زنده جاوید و کریم بزرگ است. فراریان از حق را به کرم و بزرگى، دستگیرند و روى آورندگان به او را به لطف و خوشرویى پذیرا. دنیا و آخرت از نظر آن ها یکى است. مردم در زندگى یکبار مى میرند اما ایشان از شدت و کثرت مجاهده با نفس و هواپرستى و شیطانى که در تمام وجودشان جارى است، روزى مى میرند. از شدت ضعف و لاغرى، نسیمى ایشان را مى لرزاند امّا چون یکى از آنان در پیشگاه من به نماز و نیاز مى ایستد، گویى بنیانى محکم و استوار است، در قلبش هیچ وابستگى و تعلقى به مخلوق نمى یابم. به عزّت و جلالم سوگند او را به حیات طیّبه زنده بدارم و آن گاه که زمان جدایى روح از جسمش فرا رسد، فرشته مرگ را بر او مسلط نکنم و جز خودم کسى عهده دار گرفتن جانش نباشد، تمام درهاى آسمان را به روى روحش بگشایم و همه حجابهایى را که بین او و من است، از میان بردارم، دستور مى دهم که بهشت ها خود آرایى کنند، حورالعین از هر جانب بر او وارد شوند و فرشتگان به خدمت ایستند و درختان میوه دهند و میوه هاى بهشت براى عرضه به او نزدیک گردند، نسیمى از نسیم هاى تحت عرش را فرمان مى دهم که کوه هایى از کافور و مشک خوشبو را بردارند تا سوختى از غیر آتش دراندازند و اطرافش را از آن آکنده سازند، بین من و روح او حجاب و مانعى نباشد و هنگام گرفتن جانش او را مخاطب قرار داده و مى گویم: خوش آمدى و با آمدنت صفا آوردى! با این بزرگداشت چه سعادتى نصیب اوست و مژده به رحمت و رضوان و بهشت هایى که در آن ها نعمتهاى جاوید و ابدى است و اجر بزرگ و بى پایان در نزد خداست، اى کاش مى دیدى فرشتگان را، که چگونه او را مى گیرند و دست به دست مى گردانند.
□يكى از اساتيد می فرمود: مثل اين كه فتيله چراغ گردسوز را در نظر بگيريد كه با كبريت روشن كرديم و نفت نداشته باشد و به هر مقدار كه نفت در خزانه آن می ريزيم میبينيم كه اين چراغ به تدريج نورش اشتداد می يابد و اشتعال پيدا می كند. □نفس در مورد علم و عمل كه غذا و نفت اويند اين چنين است منتها بر اساس سنخيت بين غذا و مغتذى، نفت و غذاى نفس، علوم و معارف است كه به خزانه الهى آن ريخته می شود و او با اين غذا شدت وجودى می يابد و لذا علم ذات او می گردد. □○شرح فصوص الحکم قیصری علامه حسن زاده ی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
○تنش به معرکه،سرگرمِ فضل و بخشش بود ○به هرکه هرچه دلش خواست داد،حتےٰ سر... @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت ششم بخش ششم2⃣ ● بحث روايتى منظور از تفسير به راءى كه از آن نهى شده است
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت ششم بخش هفتم1⃣ ● ده قول كه درباره مراد از تفسير به رأى گفته شده است و حاصل سخن اين شد كه آنچه از آن نهى شده اين است كه ، كسى خود را در تفسير قرآن مستقل بداند، و به فهم خود اعتماد كند، و به غير خود مراجعه نكند. و لازمه اين روايات اين است كه مفسر همواره از غير خودش استمداد جسته و به ديگران نيز مراجعه كند، و آن ديگران لابد يا عبارتست از ((ساير آيات قرآن ))، و يا عبارت است از ((احاديث وارده در سنت ))، شق دوم نمى تواند باشد، براى اين كه مراجعه به سنت با دستور قرآن و حتى با دستور خود سنت كه فرموده همواره به كتاب خدا رجوع كنيد، و اخبار را بر آن عرضه كنيد، منافات دارد، پس ‍ باقى نمى ماند مگر شق اول ، يعنى خود قرآن كريم كه در تفسير يك يك آيات بايد به خود قرآن مراجعه نمود. با اين بيان ، حال سخنانى كه درباره حديث بالا يعنى حديث تفسير به رأى زده اند روشن مى شود، چون در معناى اين حديث ، اقوال مختلف شده است ، و در اين جا براى آگاهى خواننده ده قول را نقل مى كنيم . اول : منظور از تفسير به راءى تفسير كسى است كه اطلاعى از علوم مقدماتى ندارد. چون وقتى مى توان آيات قرآنى را تفسير كرد كه علوم ديگرى كه به قول سيوطى در ((اتقان )) پانزده علم است ، فرا گرفته باشيم ، وى گفته آن پانزده علم عبارتند از: 1 - نحو، 2 - صرف ، 3 - اشتقاق ، 4 - معانى ، 5 - بيان ، 6 - بديع ، 7 - قرائت ، 8 - اصول دين ، 9 - اصول فقه ،10 - اسباب نزول ، 11 - قصص ، 12 - ناسخ و منسوخ ، 13 - فقه ، 14 - آگاهى و احاطه به خصوص احاديثى كه مجملات و مبهمات قرآن را بيان مى كند، 15 - علم موهبت ، و منظور سيوطى از علم موهبت آن علمى است كه حديث نبوى زير بدان اشاره نموده و مى فرمايد: ((من عمل بما علم ، ورثه اللّه علم ما لم يعلم )). دوم اينكه : گفته اند مراد اين حديث پرداختن به تفسير آيات متشابه است ، چون تفسير آن آيات را كسى بجز خدا نمى داند. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 120 سوم اينكه : گفته اند منظور از آن ، تفسيرى است كه يك مطلب فاسد زير بناى آن باشد، باينكه مذهبى فاسد را اصل و تفسير قرآن را تابع آن قرار داده ،بهر طريقى كه باشد هر چند نادرست و ضعيف ، آيات را بر آن مذهب حمل كند، (خلاصه اينكه نخواهد بفهمد قرآن چه مى گويد، بلكه بخواهد بگويد قرآن هم سخن مرا مى گويد ((مترجم ))). چهارم اينكه : بطور قطع بگويد مراد خداى تعالى از فلان آيه اين است ، بدون اينكه دليلى در دست داشته باشد. پنجم اينكه : منظور از تفسير به راءى تفسير به هر معناى دلخواهى است كه سليقه و هواى نفس خود مفسر آن را بپسندد. اين پنج وجه را سيوطى در كتاب اتقان از ابن النقيب نقل كرده ، و ما بدنبال آن وجوهى ديگر را مى آوريم و آن اين است : ششم اينكه : گفته اند: منظور از تفسير به رأى اين است كه درباره آيات مشكل قرآن چيزى بگوئيم و معنايى بكنيم كه در مذاهب صحابه و تابعين سابقه نداشته باشد. چنين عملى متعرض خشم خدا شدن است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●حضرت زهرا سلام الله علیها؛ حقیقت سلام -( ۱)●■ ■وجود مقدّس فاطمه‌ی زهرا سلام الله علیها به تعبیری که از امام صادق علیه السّلام روایت شده است، حقیقت لیلة القدر است. امام صادق فرمودند: ■«اَللَّیلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللهُ» لیلة القدر یعنی فاطمه‌ی خدا؛ و این لیلة القدر در همه‌ی هستی مخفی است. همه‌ی ابعاد وجودی او مخفی و اسرارآمیز است؛ سِرُّ الله است؛ «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛ لیلة القدری که «سَلَامٌ»؛ حقیقتِ سلام، فاطمه‌ی زهرا است؛ اگر خدای متعال به أنبیاء عظام سلام می‌کند: «سَلَامٌ عَلَىٰ نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ»، «سَلَامٌ عَلَىٰ مُوسَىٰ وَ هَارُونَ»، حقیقتِ این سلام، اَنوار فاطمی است که متوجّه پیامبران می‌کند؛ حقیقت سلام به تصریح قرآن کریم، فاطمه‌ی زهراست؛ «سَلامٌ هِيَ»؛ او، یعنی لیلة القدر، سلام است؛ و وقتی لیلة القدر فاطمه‌ی خداوند باشد، پس فاطمه‌ی خداوند، سلام است. ■همه‌ی آفرینش با سلام آفریده شده است و با سلام بقاء پیدا می‌کند و به سلام برمی‌گردد. وقتی که جبرئیل سلام پروردگار را برای فاطمه آورد، حضرت زهرا چه گفتند؟ ..... ■●استاد مهدی طیّب۸۹/۰۲/۰۹●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■اميرالمؤمنين علی علیه السّلام بعد از وفات رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم هيچ روزى را مصيبت بارتر و ناگوارتر از روز شهادت فاطمه سلام الله علیها نديد. از دست دادن او به اندازه‌اى براى اميرالمؤمنين علیه السّلام سخت بود كه بر او نوحه خوانده، گريه كرده و از جدايى او شكايت مى‌نمود و مى‌فرمود: «جان من در زندان آهِ اندوهبار من است. كاش جانم با آه‌ها خارج مى‌گرديد. بعد از تو خيرى در زندگى نيست و گريه‌ام از ترس اين است كه زندگيم طولانى شود.» ■و نيز مى‌فرمود: «از دست دادن فاطمه بعد از احمد، دليل بر اين است كه هيچ دوستى جاويدان نمى‌ماند و چگونه زندگى گوارايت خواهد بود بعد از فقدان آنان، بجانت سوگند، اين چيزى است كه اصلاً امكان ندارد. انسان مى‌خواهد دوستش نميرد ولى اين محال است.» ■●المراقبات میرزا جواد آقا ملکی تبریزی●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️کار از تو می‌رود مددی؛ ای دلیل راه - (۱) □هر جا دیدی هر چه تقلّا کرده‎ای، کاری از تو بر نیامده است، حتّی یک رکعت نماز درست نتوانسته‎ای بخوانی، آنجا به موت نائل شده‎ای و عالم برزخ است. آنجا هر چه به عبد نشان می‎دهند، می‎گوید خدا از این بالاتر است و تسبیح می‎کند. ان‎شاء‎الله همه بیابیم که هیچ کاری از ما بر نمی‎آید و همه‎ی کارها را خدا می‎کند؛ فقط خدا.... ○کار از تو می‌رود مددی ای دلیل راه ○کانصاف می‌دهیم و زپای اوفتاده‌ایم □○استاد مهدی طیّب ○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□کتاب «کاشف‎الاسرار» مولی نظرعلی طالقانی و کتاب «مکاتیب» ملاّعبدالله قطب برای مطالعه مفید است. در مطالعه‎ی این کتاب‎ها چند صفحه‎ی آن را ده شب، حتّی چهل شب مطالعه کنید تا کامل بهره‌ی آن را ببرید. بعد چند صفحه‎ی دیگر را به همین ترتیب مطالعه کنید. از این طریق به خود نویسنده‎ی کتاب راه پیدا می‎کنید. □جزوه‎ی حدیث معرفت امیرالمؤمنین علیه السّلام به نورانیّت را در جانمازتان بگذارید و تا چهل روز، هر روز یک بار با توجّه بخوانید تا به خود امیرالمؤمنین علیه السّلام راه پیدا کنید. □○مرحوم حاج اسماعیل دولابی ○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□کتاب «کاشف‎الاسرار» مولی نظرعلی طالقانی و کتاب «مکاتیب» ملاّعبدالله قطب برای مطالعه مفید است. در مط
□آقا نجفی قوچانی در کتاب‎های «سیاحت شرق» و «سیاحت غرب» چون با بیان عمل خود، امر به معروف و نهی از منکر کرده است، نوشته‎هایش خیلی اثر دارد. □کتاب «معراج‎السعادة» مرحوم نراقی خیلی ارزشمند است؛ خلق ارزش آن را درک نمی‎کنند. □○مرحوم حاج اسماعیل دولابی ○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□آقا نجفی قوچانی در کتاب‎های «سیاحت شرق» و «سیاحت غرب» چون با بیان عمل خود، امر به معروف و نهی از من
□بعضی معتقدند در بین کلمات خواجه عبدالله انصاری گرچه به فارسی است، اسم اعظم وجود دارد. این کلمات حرف‎های عادی اوست که از او سر زده و با صدق با خدا حرف زده است. □کتاب‎های مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی سرشار از نور است. □○مرحوم حاج اسماعیل دولابی ○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□بشر در ابتدای کار به فهم و تشخیص و فاعلیت و تقلاّ و هنرمندی خود خیلی متّکی و امیدوار است و لذا قرار و آرام ندارد و در ذهن و اندیشه و در ظاهر و عمل دائم در تکاپوست. می‎گویند هنگامی‎ که خداوند گِل حضرت آدم علیه السّلام را سرشت و به دمیدن روح در آن پرداخت، هنوز روح تا کمر آدم بیشتر دمیده نشده بود و لذا از کمر به پائین بدنش هنوز گِل بود که آدم برخاست که راه بیفتد. انسان تا در خود توانایی و هنری می‎بیند، آرام نمی‎گیرد. تقلاّهای او هم اغلب جز خرابی ثمری ندارد. منتها تا همه‎ی هنر و توانش را به کار نبندد و عملاً بر او مکشوف نشود که تقلاّهایش راه به جایی نمی‎برد، آرام نمی‎گیرد و خود را به دست خدا نمی‎سپارد تا خدا امرش را اصلاح کند. به همین خاطر هم هست که انسان تا توانایی در خود سراغ دارد، باید در انجام طاعات و عبادات و اعمال صالح بکوشد. جزای این تلاش و کوشش این است که سرانجام متوجّه می‎شود که از علم و معرفت و طاعت و عبادت و تلاش و تقلاّی او کاری بر نمی‎آید. وقتی عبد از فاعلیت خود قطع امید کرد و مأیوس شد، از تقلاّ دست می‎کشد و تشخیص و تدبیر خود را رها می‎کند و به تقدیر و تدبیر الهی تن می‎دهد. اینجاست که هم از حجاب توجّه و امید داشتن به فهم و توان خویش نجات پیدا کرده و امکان می‎یابد فاعلیت حقّ متعال را ببیند و هم امرش اصلاح می‎شود. □مرحوم حاج محمّداسماعیل دولابی□ □○کتاب مصباح الهدی تألیف استاد مهدی طیّب○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○چرا برخی بچه ها ناقص الخلقه متولد میشوند؟ ○□ □گاهی سؤال پیش می آید ،خدایی که احسن الخالقین است،چرا فرزندان اینگونه متولد میشوند؟؟ گاهی بیمار و گاهی ناقص؟! : حرف در پدر و مادر است، حرف در خوراک و اوقات است، حرف در معلم نداشتن و مطلب نشنیدن است. حرف در فقط اطفای شهوت حیوانی است. نکاح برای اطفای شهوت حیوانی نیست! نکاح برای انشاء صورت انسانی است! عزیزان من خود را به دست روحانیون اصیل که مودب ( ادب آموز ) هستند بسپارید که از خود حرفی ندارند، حرف آفریدگار و خدا و پیامبرتان را در شما پیاده می کنند. و اینکه اشکالی در تولد فرزند می بینید، برای این است که حرف نشنیدید! : مرد و زنی با پسر ۵۱ – ۴۱ ساله خود به قم آمدند و گفتند این پسر به سردرد مبتلاست و پزشکان قادر به درمان نبودند ،آوردیم خدمت شما! سؤال کردم از پدر و مادر: این فرزند عزیز از چه زمانی سر دردش شروع شده؟ مادر پاسخ داد: از همان ابتدای بچگی شروع شد . پرسیدم : نوسان هم دارد دردش یا همیشه یکسان است ؟ مادر گفت : بلی آقا هر وقت اول ماه شده درد سرش بیشتر می شود ! پس با اجازه مادر،پدر را به اتاقی دیگر بردم و در خلوت از او پرسیدم : آقا این ساعت مچ شما ،دین دارد یا بی دین است ؟ برنامه دارد یا ندارد ؟ برای کوک کردن و باز کردنش و.؟ گفت: بله آقا، حساب و کتاب دارد . گفتم: آفرین این ساعت را ساعت ساز درست کرده که برنامه داشته ، آن طیاره که در آسمان پرواز میکند ،کشتی که در آب حرکت میکند و … همگی دارای دین و برنامه هستند . بک آن از دینش غافل شود ، سقوط میکند طیاره و غرق می شود آن کشتی! کدام صنعت است که بی دین باشد؟ مگر این مردم قطرات نطفه نبوده اند؟ فلینظر الانسان مم خلق؟ در ادامه گفتم: شما هیچ موجودی را بی دین پیدا نمی کنید ! می شود این همه که ساخته این نطفه ها هستند دین و برنامه داشته باشند و خود این نطفه ها دین نداشته باشند؟! این فرزند شما که صرع دارد،بی دینی او را مبتلا کرده ! دین داری تنها به نماز و روزه و … نیست! دین را باید در شئون زندگی پیاده کرد . امام صادق ( علیه السلام ) فرمودند: اگر نطفه هنگام هلال ماه ( شب اول، شب دوم و سوم ماه ) منعقد شود ، فرزند به بیماری صرع مبتلا می شود و علاج شدنی نیست. @mohamad_hosein_tabatabaei