#حدیث
□یا أَحْمَدُ! إِنَّ أَهْلَ الآخِرَةِ رَقیقَةٌ وُجُوهُهُمْ، کَثیرٌ حَیاؤُهُمْ، قَلیلٌ حُمْقُهُمْ، کَثیرٌ نَفْعُهُمْ، قَلیلٌ مَکْرُهُمْ، أَلنّاسُ مِنْهُمْ فى راحَةٍ، وَ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فى تَعَبٍ، کَلامُهُمْ مَوْزُونٌ، مُحاسِبینَ لِأَنْفُسِهِمْ مُتْعِبینَ لَها، «تَنامُ أَعْیُنُهُمْ وَ لا تَنامُ قُلُوبُهُمْ»، أَعْیُنُهُمْ باکِیَةٌ، وَ قُلُوبُهُمْ ذاکِرَةٌ؛ وَ إِذا کُتِبَ النّاسُ مِنَ الغافِلینَ، کُتِبُوا مِنَ الذّاکِرینَ، فی أَوَّلِ النِّعْمَةِ یَحْمَدُونَ، وَ فى آخِرِها یَشْکُرُونَ، دُعاؤُهُهْم عِنْدَ اللهِ مَرْفُوعٌ، وَ کَلامُهُمْ عِنْدَهُ مَسْمُوعٌ، تَفْرَحُ بِهِمُ المَلائِکَةُ، یَدُورُ دُعاؤُهُم تَحْتَ الحُجُبِ، یُحِبُّ الرَّبُّ أَنْ یَسْمَعَ کَلامَهُمْ، کَما تُحِبُّ الوالِدَةُ وَلَدَها؛ «لا یَشْغَلُهُمْ عَنِ اللهِ شَىْءٌ طَرْفَةَ عَیْنٍ»، وَ لا یُریدُونَ کَثْرَةَ الطَّعامِ وَ لا کَثْرَةَ الکَلامِ وَ لا کَثْرَةَ اللِّباسِ؛ أَلنّاسُ عِنْدَهُمْ مَوْتى، وَ اللهُ عِنْدَهُمْ حَىٌّ کَریمٌ لا یَمُوتُ؛ یَدْعُونَ المُدْبِرینَ کَرَماً، وَ یَزیدُونَ المُقْبِلینَ تَلَطُّفاً؛ «قَدْ صارَتِ الدُّنْیا وَ الآخِرَةُ عِنْدَهُمْ واحِدَةً» «یَمُوتُ النّاسُ مَرَّةً، وَ یَمُوتُ أَحَدُهُمْ فى کُلِّ یَوْمٍ سَبْعینَ مَرَّةً مِنْ مُجاهَدَةِ أَنْفُسِهِمْ وَ هواهُمْ وَ الشَّیْطانِ الَّذى یَجْری فى عُرُوقِهِمْ»، لَوْ تَحَرَّکَتْ ریحٌ لَزَعْزَعَتْهُ، وَ إِنْ قامَ بَیْنَ یَدَىَّ فَکَأَنَّهُ بُنْیانٌ مَرْصُوصٌ، «لا أَرَى فی قَلْبِهِ شُغْلاً بِمَخْلُوقٍ». فَوَعِزَّتی وَ جَلالی، لَأُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً، حَتَّى إِذا فارَقَ رُوحُهُ جَسَدَهُ، «لا اُسَلِّطُ عَلَیْهِ مَلَکَ المَوْتِ، وَ لا یَلی قَبْضَ رُوحِهِ غَیْری، وَ لَأَفْتَحَنَّ لِرُوحِهِ أَبْوابَ السَّماءِ کُلَّها، وَ لَأَرْفَعَنَّ الحُجُبَ کُلَّها دُونی»، وَ لَآمُرَنَّ الجِنانَ فَلْتَزَیَّنَنَّ، وَ الحُورَ العینَ فَلْتُشْرِقَنَّ، وَ المَلائِکَةَ فَلْتُصْلِبَنَّ، وَ الأَشْجارَ فَلْتُثْمِرَنَّ، وَ ثِمارَ الجَنَّةِ فَتَدَلَّیَنَّ، وَ لَآمُرَنَّ ریحاً مِنَ الرِّیاحِ الَّتی تَحْتَ العَرْشِ فَلْتَحْمِلَنَّ جبالاً مِنَ الکافُورِ وَ المِسْکِ الأَذْفَرِ فَلْتَضْرَمَنَّ وَقوداً مِنْ غَیْرِ نارٍ فَلْتَدْخُنَنَّ؛ «وَ لا یَکُونُ بَیْنی وَ بَیْنَ رُوحِهِ سَتْرٌ»، وَ أَقُولُ لَهُ عِنْدَ قَبْضِ رُوحِهِ: مَرْحَباً وَ أَهْلاً بِقُدُومِکَ عَلَىَّ! أَسْعِدْ بِالکَرامَةِ وَ البُشْرَى بِالرَّحْمَةِ وَ الرِّضْوانِ وَ جَنّاتٍ لَهُمْ فیها نَعیمٌ مُقیمٌ خالِدینَ فیها أَبَداً، إِنَّ اللهَ عِنْدَهُ أَجْرٌ عَظیمٌ. فَلَوْ رَأَیْتَ المَلائِکَةَ کَیْفَ یَأْخُذُها واحِدٌ وَ یُعْطیهَا الآخَرَ.
#حدیث_معراج
□ای عزیز، در این حدیث شریف، اسراری عجیب و رموزی غریب از احوال اولیای الهی آمده است که امیدوارم فتّاح علیم قفل ابواب این سخن را برایت بگشاید. و بدان اگر این حدیث دست فرد زبان فهمی بیوفتد، میداند تک تک فراز های آن را چگونه با مبانی اهل معرفت شرح نموده، و آن را بر الواح قلوب تلامیذ خویش القاء نماید، تا آن قوم نیز به رنگ این طایفه برآیند. «مَنٌ تَشَبَّهَ بِقَوٌمٍ فَهُوَ مِنٌهُمٌ».
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#حدیث □یا أَحْمَدُ! إِنَّ أَهْلَ الآخِرَةِ رَقیقَةٌ وُجُوهُهُمْ، کَثیرٌ حَیاؤُهُمْ، قَلیلٌ حُمْقُهُ
#ترجمه_حدیث
□اى احمد! اهل آخرت نرم دلانى هستند با حیاى بسیار، نافهمى شان اندک و سودشان سرشار است. حیله گرى و فریبکارى شان ناچیز است. مردم از ناحیه ایشان آسوده اند و خود از ناحیه مردم در رنج و زحمتند. سخنشان نیکو و سنجیده است. نفس خویش را به محاسبه مى کشند و آن را در رنج و سختى مى افکنند. چشمانشان را خواب فرا مى گیرد امّا دل هایشان هرگز به خواب نمی رود. با چشمانى اشکبار یاد خدا را در دل زنده مى دارند، آن گاه که نام مردم در زمره بى خبران نوشته شود نام اینان در دفتر ذاکران و هشیاران ثبت مى شود. در آغاز نعمت، خدا را مى ستایند و در پایانش سپاسگزار او هستند. دعا و درخواستشان در پیشگاه خدا بلند و مستجاب و سخنشان پذیرفته است. فرشتگان از ایشان خوشنودند، دعا و زمزمه شان قبل از درنوردیدن حجابها و رسیدن به استجابت، زیر حجابهاى نورى در حرکت است و خداوند شنیدن سخنشان را دوست دارد، آن گونه که مادر سخن فرزندش را. هیچ چیز ـ حتى به قدر چشم بر هم زدنى ـ ایشان را از خدا غافل نکرده و هرگز قصد زیاده خورى و زیاده گویى و زیاده خواهى در پوشش و لباس ندارند. مردم در نظر آنان همچون مردگانند و خداوند نزد آنها زنده جاوید و کریم بزرگ است. فراریان از حق را به کرم و بزرگى، دستگیرند و روى آورندگان به او را به لطف و خوشرویى پذیرا. دنیا و آخرت از نظر آن ها یکى است. مردم در زندگى یکبار مى میرند اما ایشان از شدت و کثرت مجاهده با نفس و هواپرستى و شیطانى که در تمام وجودشان جارى است، روزى #هفتاد_بار مى میرند. از شدت ضعف و لاغرى، نسیمى ایشان را مى لرزاند امّا چون یکى از آنان در پیشگاه من به نماز و نیاز مى ایستد، گویى بنیانى محکم و استوار است، در قلبش هیچ وابستگى و تعلقى به مخلوق نمى یابم. به عزّت و جلالم سوگند او را به حیات طیّبه زنده بدارم و آن گاه که زمان جدایى روح از جسمش فرا رسد، فرشته مرگ را بر او مسلط نکنم و جز خودم کسى عهده دار گرفتن جانش نباشد، تمام درهاى آسمان را به روى روحش بگشایم و همه حجابهایى را که بین او و من است، از میان بردارم، دستور مى دهم که بهشت ها خود آرایى کنند، حورالعین از هر جانب بر او وارد شوند و فرشتگان به خدمت ایستند و درختان میوه دهند و میوه هاى بهشت براى عرضه به او نزدیک گردند، نسیمى از نسیم هاى تحت عرش را فرمان مى دهم که کوه هایى از کافور و مشک خوشبو را بردارند تا سوختى از غیر آتش دراندازند و اطرافش را از آن آکنده سازند، بین من و روح او حجاب و مانعى نباشد و هنگام گرفتن جانش او را مخاطب قرار داده و مى گویم: خوش آمدى و با آمدنت صفا آوردى! با این بزرگداشت چه سعادتى نصیب اوست و مژده به رحمت و رضوان و بهشت هایى که در آن ها نعمتهاى جاوید و ابدى است و اجر بزرگ و بى پایان در نزد خداست، اى کاش مى دیدى فرشتگان را، که چگونه او را مى گیرند و دست به دست مى گردانند.
#حدیث_معراج
□يكى از اساتيد می فرمود:
مثل اين كه فتيله چراغ گردسوز را در نظر بگيريد كه با كبريت روشن كرديم و نفت نداشته باشد و به هر مقدار كه نفت در خزانه آن می ريزيم میبينيم كه اين چراغ به تدريج نورش اشتداد می يابد و اشتعال پيدا می كند.
□نفس در مورد علم و عمل كه غذا و نفت اويند اين چنين است منتها بر اساس سنخيت بين غذا و مغتذى، نفت و غذاى نفس، علوم و معارف است كه به خزانه الهى آن ريخته می شود و او با اين غذا شدت وجودى می يابد و لذا علم ذات او می گردد.
□○شرح فصوص الحکم قیصری
علامه حسن زاده ی آملی○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
○تنش به معرکه،سرگرمِ فضل و بخشش بود
○به هرکه هرچه دلش خواست داد،حتےٰ سر...
#برقعی
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت ششم بخش ششم2⃣ ● بحث روايتى منظور از تفسير به راءى كه از آن نهى شده است
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت ششم
بخش هفتم1⃣
● ده قول كه درباره مراد از تفسير به رأى گفته شده است
و حاصل سخن اين شد كه آنچه از آن نهى شده اين است كه ، كسى خود را در تفسير قرآن مستقل بداند، و به فهم خود اعتماد كند، و به غير خود مراجعه نكند. و لازمه اين روايات اين است كه مفسر همواره از غير خودش استمداد جسته و به ديگران نيز مراجعه كند، و آن ديگران لابد يا عبارتست از ((ساير آيات قرآن ))، و يا عبارت است از ((احاديث وارده در سنت ))، شق دوم نمى تواند باشد، براى اين كه مراجعه به سنت با دستور قرآن و حتى با دستور خود سنت كه فرموده همواره به كتاب خدا رجوع كنيد، و اخبار را بر آن عرضه كنيد، منافات دارد، پس باقى نمى ماند مگر شق اول ، يعنى خود قرآن كريم كه در تفسير يك يك آيات بايد به خود قرآن مراجعه نمود. با اين بيان ، حال سخنانى كه درباره حديث بالا يعنى حديث تفسير به رأى زده اند روشن مى شود، چون در معناى اين حديث ، اقوال مختلف شده است ، و در اين جا براى آگاهى خواننده ده قول را نقل مى كنيم .
اول : منظور از تفسير به راءى تفسير كسى است كه اطلاعى از علوم مقدماتى ندارد. چون وقتى مى توان آيات قرآنى را تفسير كرد كه علوم ديگرى كه به قول سيوطى در ((اتقان )) پانزده علم است ، فرا گرفته باشيم ، وى گفته آن پانزده علم عبارتند از:
1 - نحو، 2 - صرف ، 3 - اشتقاق ، 4 - معانى ، 5 - بيان ، 6 - بديع ، 7 - قرائت ، 8 - اصول دين ، 9 - اصول فقه ،10 - اسباب نزول ، 11 - قصص ، 12 - ناسخ و منسوخ ، 13 - فقه ، 14 - آگاهى و احاطه به خصوص احاديثى كه مجملات و مبهمات قرآن را بيان مى كند، 15 - علم موهبت ، و منظور سيوطى از علم موهبت آن علمى است كه حديث نبوى زير بدان اشاره نموده و مى فرمايد: ((من عمل بما علم ، ورثه اللّه علم ما لم يعلم )).
دوم اينكه : گفته اند مراد اين حديث پرداختن به تفسير آيات متشابه است ، چون تفسير آن آيات را كسى بجز خدا نمى داند.
ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 120
سوم اينكه : گفته اند منظور از آن ، تفسيرى است كه يك مطلب فاسد زير بناى آن باشد، باينكه مذهبى فاسد را اصل و تفسير قرآن را تابع آن قرار داده ،بهر طريقى كه باشد هر چند نادرست و ضعيف ، آيات را بر آن مذهب حمل كند، (خلاصه اينكه نخواهد بفهمد قرآن چه مى گويد، بلكه بخواهد بگويد قرآن هم سخن مرا مى گويد ((مترجم ))).
چهارم اينكه : بطور قطع بگويد مراد خداى تعالى از فلان آيه اين است ، بدون اينكه دليلى در دست داشته باشد.
پنجم اينكه : منظور از تفسير به راءى تفسير به هر معناى دلخواهى است كه سليقه و هواى نفس خود مفسر آن را بپسندد.
اين پنج وجه را سيوطى در كتاب اتقان از ابن النقيب نقل كرده ، و ما بدنبال آن وجوهى ديگر را مى آوريم و آن اين است :
ششم اينكه : گفته اند: منظور از تفسير به رأى اين است كه درباره آيات مشكل قرآن چيزى بگوئيم و معنايى بكنيم كه در مذاهب صحابه و تابعين سابقه نداشته باشد. چنين عملى متعرض خشم خدا شدن است .
#تفسیر_المیزان
#سوره_آل_عمران
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●حضرت زهرا سلام الله علیها؛ حقیقت سلام -( ۱)●■
■وجود مقدّس فاطمهی زهرا سلام الله علیها به تعبیری که از امام صادق علیه السّلام روایت شده است، حقیقت لیلة القدر است. امام صادق فرمودند:
■«اَللَّیلَةُ فَاطِمَةُ وَ الْقَدْرُ اللهُ» لیلة القدر یعنی فاطمهی خدا؛ و این لیلة القدر در همهی هستی مخفی است. همهی ابعاد وجودی او مخفی و اسرارآمیز است؛ سِرُّ الله است؛ «لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ»؛ لیلة القدری که «سَلَامٌ»؛ حقیقتِ سلام، فاطمهی زهرا است؛ اگر خدای متعال به أنبیاء عظام سلام میکند: «سَلَامٌ عَلَىٰ نُوحٍ فِي الْعَالَمِينَ»، «سَلَامٌ عَلَىٰ مُوسَىٰ وَ هَارُونَ»، حقیقتِ این سلام، اَنوار فاطمی است که متوجّه پیامبران میکند؛ حقیقت سلام به تصریح قرآن کریم، فاطمهی زهراست؛ «سَلامٌ هِيَ»؛ او، یعنی لیلة القدر، سلام است؛ و وقتی لیلة القدر فاطمهی خداوند باشد، پس فاطمهی خداوند، سلام است.
■همهی آفرینش با سلام آفریده شده است و با سلام بقاء پیدا میکند و به سلام برمیگردد. وقتی که جبرئیل سلام پروردگار را برای فاطمه آورد، حضرت زهرا چه گفتند؟ .....
■●استاد مهدی طیّب۸۹/۰۲/۰۹●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■اميرالمؤمنين علی علیه السّلام بعد از وفات رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم هيچ روزى را مصيبت بارتر و ناگوارتر از روز شهادت فاطمه سلام الله علیها نديد. از دست دادن او به اندازهاى براى اميرالمؤمنين علیه السّلام سخت بود كه بر او نوحه خوانده، گريه كرده و از جدايى او شكايت مىنمود و مىفرمود:
«جان من در زندان آهِ اندوهبار من است. كاش جانم با آهها خارج مىگرديد. بعد از تو خيرى در زندگى نيست و گريهام از ترس اين است كه زندگيم طولانى شود.»
■و نيز مىفرمود:
«از دست دادن فاطمه بعد از احمد، دليل بر اين است كه هيچ دوستى جاويدان نمىماند و چگونه زندگى گوارايت خواهد بود بعد از فقدان آنان، بجانت سوگند، اين چيزى است كه اصلاً امكان ندارد. انسان مىخواهد دوستش نميرد ولى اين محال است.»
■●المراقبات
میرزا جواد آقا ملکی تبریزی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️کار از تو میرود مددی؛ ای دلیل راه - (۱)
□هر جا دیدی هر چه تقلّا کردهای، کاری از تو بر نیامده است، حتّی یک رکعت نماز درست نتوانستهای بخوانی، آنجا به موت نائل شدهای و عالم برزخ است. آنجا هر چه به عبد نشان میدهند، میگوید خدا از این بالاتر است و تسبیح میکند. انشاءالله همه بیابیم که هیچ کاری از ما بر نمیآید و همهی کارها را خدا میکند؛ فقط خدا....
○کار از تو میرود مددی ای دلیل راه
○کانصاف میدهیم و زپای اوفتادهایم
□○استاد مهدی طیّب
#شرح_مصباحالهدی○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
□کتاب «کاشفالاسرار» مولی نظرعلی طالقانی و کتاب «مکاتیب» ملاّعبدالله قطب برای مطالعه مفید است. در مطالعهی این کتابها چند صفحهی آن را ده شب، حتّی چهل شب مطالعه کنید تا کامل بهرهی آن را ببرید. بعد چند صفحهی دیگر را به همین ترتیب مطالعه کنید. از این طریق به خود نویسندهی کتاب راه پیدا میکنید.
□جزوهی حدیث معرفت امیرالمؤمنین علیه السّلام به نورانیّت را در جانمازتان بگذارید و تا چهل روز، هر روز یک بار با توجّه بخوانید تا به خود امیرالمؤمنین علیه السّلام راه پیدا کنید.
□○مرحوم حاج اسماعیل دولابی
#کتابهای_مفید○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□کتاب «کاشفالاسرار» مولی نظرعلی طالقانی و کتاب «مکاتیب» ملاّعبدالله قطب برای مطالعه مفید است. در مط
□آقا نجفی قوچانی در کتابهای «سیاحت شرق» و «سیاحت غرب» چون با بیان عمل خود، امر به معروف و نهی از منکر کرده است، نوشتههایش خیلی اثر دارد.
□کتاب «معراجالسعادة» مرحوم نراقی خیلی ارزشمند است؛ خلق ارزش آن را درک نمیکنند.
□○مرحوم حاج اسماعیل دولابی
#کتابهای_مفید○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□آقا نجفی قوچانی در کتابهای «سیاحت شرق» و «سیاحت غرب» چون با بیان عمل خود، امر به معروف و نهی از من
□بعضی معتقدند در بین کلمات خواجه عبدالله انصاری گرچه به فارسی است، اسم اعظم وجود دارد. این کلمات حرفهای عادی اوست که از او سر زده و با صدق با خدا حرف زده است.
□کتابهای مرحوم حاج میرزا جواد آقا ملکی تبریزی سرشار از نور است.
□○مرحوم حاج اسماعیل دولابی
#کتابهای_مفید○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
□بشر در ابتدای کار به فهم و تشخیص و فاعلیت و تقلاّ و هنرمندی خود خیلی متّکی و امیدوار است و لذا قرار و آرام ندارد و در ذهن و اندیشه و در ظاهر و عمل دائم در تکاپوست. میگویند هنگامی که خداوند گِل حضرت آدم علیه السّلام را سرشت و به دمیدن روح در آن پرداخت، هنوز روح تا کمر آدم بیشتر دمیده نشده بود و لذا از کمر به پائین بدنش هنوز گِل بود که آدم برخاست که راه بیفتد. انسان تا در خود توانایی و هنری میبیند، آرام نمیگیرد. تقلاّهای او هم اغلب جز خرابی ثمری ندارد. منتها تا همهی هنر و توانش را به کار نبندد و عملاً بر او مکشوف نشود که تقلاّهایش راه به جایی نمیبرد، آرام نمیگیرد و خود را به دست خدا نمیسپارد تا خدا امرش را اصلاح کند. به همین خاطر هم هست که انسان تا توانایی در خود سراغ دارد، باید در انجام طاعات و عبادات و اعمال صالح بکوشد. جزای این تلاش و کوشش این است که سرانجام متوجّه میشود که از علم و معرفت و طاعت و عبادت و تلاش و تقلاّی او کاری بر نمیآید. وقتی عبد از فاعلیت خود قطع امید کرد و مأیوس شد، از تقلاّ دست میکشد و تشخیص و تدبیر خود را رها میکند و به تقدیر و تدبیر الهی تن میدهد. اینجاست که هم از حجاب توجّه و امید داشتن به فهم و توان خویش نجات پیدا کرده و امکان مییابد فاعلیت حقّ متعال را ببیند و هم امرش اصلاح میشود.
□مرحوم حاج محمّداسماعیل دولابی□
□○کتاب مصباح الهدی
تألیف استاد مهدی طیّب○□
#کارسازنبودن_تقلاوفاعلیت_عبد_در_تزکیهوسلوک
@mohamad_hosein_tabatabaei