●آيات 257 - 256، بقره قسمت اول
بخش دوم
● نفى اكراه و اجبار در دين
و در جمله : ((لا اكراه فى الدين ))، دين اجبارى نفى شده است ، چون دين عبارت است از يك سلسله معارف علمى كه معارفى عملى به دنبال دارد، و جامع همه آن معارف ، يك كلمه است و آن عبارت است از ((اعتقادات ))، و اعتقاد و ايمان هم از امور قلبى است كه اكراه و اجبار در آن راه ندارد،
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 524
چون كاربرد اكراه تنها در اعمال ظاهرى است ، كه عبارت است از حركاتى مادى و بدنى (مكانيكى )، و اما اعتقاد قلبى براى خود، علل و اسباب ديگرى از سنخ خود اعتقاد و ادراك دارد و محال است كه مثلا جهل ، علم را نتيجه دهد، و يا مقدمات غير علمى ، تصديقى علمى را بزايد.
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●داروی «عینشینقاف»
گزیدهای از خاطرات شاگردان و اطرافیان آیتالله بهجت قدسسره●■
■●هر سال تابستانها میآمد مشهد. در حرم همراهش شده بودم.
ایستاده زیارت میکرد.
من اما بعد از مدتی خسته میشدم. اینپاوآنپا میکردم. بیشتر که خسته میشدم، مینشستم.
باز از نشستن خسته میشدم، میایستادم.
■●اما پیرمرد تمام مدت ایستاده مقابل مرقد مطهر زیارت میکرد و ذکر میگفت. معمولاً زیارتش دو ساعتی طول میکشید.
■●یکبار از حرم که بیرون آمدند، از ایشان پرسیدم: «شما خسته نمیشوید؟! ما که جوانیم، از پا افتادیم!»، جوابی ندادند.
■●زیارت که تمام میشد، تازه صحنهای حرم امام رضا علیهالسلام شروع میشد،
به صحنها میرفت، همه را یاد میکرد؛ سر مزار علما میرفت و برایشان فاتحه میخواند.
■●یک بار از صحن که بیرون آمد، به من اشاره کرد: «بیا!»، از جیبش پولی درآورد و به من داد و گفت: «برو عطاری، داروی «عینشینقاف» بگیر تا خسته نشوی! (منظورشان این بوده است که اگر با #عشق و محبت بخوانید خسته نمیشوید) »
(بر اساس خاطرۀ یکی از همراهان آقا)
■●این بهشت، آن بهشت، ص ٣١●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■● #سفراصلیانسان●■
■سفر اصلی انسان ،سفر فکر و فوق مقام فکر است،
■در تفکر انسان می خواهد سفر به ماورای طبیعت کند.
راه فکر موجب می شود حواس پنجگانه و عقل در ادراکات پخته شوند،
■قوه ی خیال برای محاسبه خیلی خوب است، یادآورے می کند و با محاسبه ڪم ڪم #راه سلطنت عقل بر نفس باز می شود.
■●شرح معرفت نفس
استاد صمدی آملی●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■یکی از معانی زیارت اربعین همین است که دوستِ حضرت اباعبدالله علیه السلام در این چهل روز با یاد و محبت و اشک ریختن برای حضرت چهله ای می نشیند و در این دوره حجب از دل او برطرف می شود و در نهایت او در اربعین به زیارت باطنی حضرت در آینۀ دل نائل می گردد.
■●استاد مهدی طيب _ جلسه ٣٠ ديماه ٨٩●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●صفات عارف، عالم و مرید در نظر باباطاهر●■
■●علم آن چیزی است که انسان می داند و اکتساب می کند مانند علوم تجربی؛ فلسفه هم استدلال است که از اقسام علم است اما حساب عرفان جداست. جناب باباطاهر بین عرفان و علم تفاوت قائل می شود.
■●«حظّ» در لغت به معنی نصیب و بهرهمند شدن است. انسان از زندگی بهره مند می شود. باباطاهر می فرماید که وجود عارف، نزد حق است نه نزد حظّ اش؛ هر انسانی با در نظر گرفتن هدفی کاری را انجام می دهد اما عارف، فانی در حق تعالی است و جز حق، نمی بیند. حال کسی که نزد حق است آیا به حظّ خود فکر می کند؟ عارف از مرحله سودمندی، بهره مندی عبور کرده است و به آنها نمی اندیشد و اصلا خودی در مقام فنای در حق ندارد.
■●چنین کسی عارف است نه کسی که با الفاظ بازی می کند نه کسی که خود، ادعای عارف بودن دارد که این خود فقط یک ادعاست. در اینجا باباطاهر به ما تعریفی از عارف ارائه می دهد که عارف چگونه شخصی است.
#غلامحسین_ابراهیمی_دینانی
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●سه شرط بهرهمندی از میراث امام حسین(علیه السلام)●■
■ #در_متون_اسلامى_داريم:
«العلماء ورثة الانبياء».
■ #و_داريم:
«ان الارض للّه يورثها من يشاء من عباده و العاقبة للمتقين».
■ #و_داريم:
«ان الارض يرثها عبادى الصالحون».
■ميراث خدا و ميراث انبياء در زمين و در عاقبت و نهايت تاريخ، براى كسانى است كه از:
●۱- آگاهى و علم،
●۲- و عبوديت و تقوا،
●۳- و عبوديت و صلاح،
#برخوردار_باشند.
■با اين توضيح، ميراث #حسين كه وارث آدم تا خاتم است، به كسانى خواهد رسيد و به اين كسان به اندازه اى خواهد رسيد كه به علم و بينش و عبوديت (نه عبادت) و اطاعت و جهت خالص رسيده باشند.
#یاعلی
■● #وارثان_عاشورا، ص۲۵۴●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش اوّل●■ ■●ماجرای دومی که نقل شده در روز اربعین واقع شده است، حضور ق
■●ورود قافله اسرا به کربلا - بخش دوّم●■
■●قافله اسرا روز اوّل ماه صفر که وارد شهر شام شد، تقریباً یک هفته آنجا توقّف داشت. در این یک هفته چه کردند این به ظاهر اسیرانِ در اوج عزّت و اقتدار؛ و چگونه حکمران سفّاک اموی، یزید بن معاویه به ظاهر پیروز را به ذلّت کشیدند! ماجرای شهر شام را مفصّل خدمتتان عرض کردهام.
■●کسانی که داغ سنگین کربلا بر دلهایشان بود و رنج طاقت فرسای سفر از کربلا به کوفه و از کوفه به شام را با آن مأموران سفّاک و دژخیم و درندهخو که خدا میداند چقدر آنها را در مسیر آزار و شکنجه دادند، متحمّل شده بودند؛ وقتی قافله وارد شام شدند از عزّت و مناعت چه کردند! از بزرگی و اقتدار، چه کردند! یزیدِ به ظاهر پیروز را به ذلّت کشیدند. امام سجّاد و زینب کبری علیهما السِلام در مجلس یزید چه کردند. خطبه زینب کبری سلام الله علیها، محاجّهای که امام سجّاد علیه السّلام با یزید کردند؛ چگونه او را مفتضح کردند. کار به جایی کشید که یزید که اوّلِ مجلس به پیروزی خود افتخار میکرد و به خود می بالید، در پایان مفتضح و سرشکسته شد.
■●یزید آن مجلس را آراسته بود برای اینکه اقتدار خود را به رخ سفرای کشورهای خارجی که در پایتخت او اقامت داشتند بکشد؛ امّا همان مجلس چگونه شد! در همان مجلس، این به ظاهر اسیران، نطفهی یک انقلاب بزرگ را منعقد کردند. در همان مجلس بعضی از حاضران بلند شدند؛ به یزید اعتراض کردند و یزید دستور اعدامشان را داد.
■●آن مجلس، مجلسی نبود که اشخاص معمولی دعوت شده باشند؛ یک مجلس شاهانه بود؛ امّا در همان مجلس افرادی متحوّل شدند؛ بلند شدند به یزید اعتراض کردند. حتّی سفیر مسیحیِ دولت روم در آن مجلس بلند شد و چه اعتراضی به او کرد. البتّه ماجرای او به شب قبلش بر میگشت که در عالم رؤیا خدمت پیغمبر اکرم و عیسی بن مریم علیهما السلّام رسیده بود و به اسلام مشرّف شده بود و کسی خبر نداشت. در آن مجلس اعتراض کرد که یزید به چه افتخار میکنی؟! تو میگویی اینها پسر پیغمبر تو هستند؛ دختر پیغمبر تو هستند؛ پسران پیغمبر را آنگونه به خاک و خون کشیدهای؛ سرهایشان را به این مجلس آوردهای و دختران پیامبر خدا را اینگونه به اسارت کشیدهای؛ معجر از سرهاشان ربودهای و آنها را زیر تازیانهها داغدار و بدنهایشان را کبود کردهای؛ به این افتخار میکنی؟! من که سفیر روم هستم؛ نسلم با چندین واسطه به یکی از حواریّون عیسی بن مریم میرسد؛ مردم خاک پای من را به عنوان تبرّک بر میدارند؛ آن وقت تو با فرزندان پیامبر خودت اینگونه کردهای؟
■●یزید در آن مجلس مفتضح شد و نطفهی یک انقلاب در همان مجلس منعقد شد. یزید که دید شرایط خیلی برگشت؛ برای اینکه کمی موقعیّت خود را ترمیم کند؛ گفت خدا ابن زیاد را لعنت کند؛ من به او نگفته بودم حسین را بکشد؛ او سرخود این کار را کرده است. خواست حساب خودش را از این جنایت بزرگ جدا کند؛ ولی حقیقت معلوم بود؛ رفتار وقیحانه یزید، از قبل او را به روشنی رسوا کرده بود.
#ادامه_دارد....
■●استاد مهدی طیّب
#اربعین_حسینی●■