eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۱ ■خدا به امام حسین علیه السلام فرمود که تو از تمام اسم
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۲۲ ■امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع عِنْدَ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْظُرُ إِلَى مَوْضِعِ مُعَسْکَرِهِ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ». رب امام حسین علیه السلام خود ذات است. هر موجودی رب خودش را دارد. رب یکی اسم علیم حق متعال است، رب کسی اسم جمیل حق متعال است و... . خدا بی منتها اسماء و صفات دارد و هر موجودی به اقتضاء عین ثابته‌ی خودش تحت ربوبیت یکی از این اسماء الله است. مثلا گل به واسطه‌ی اسم لطیف و اسم جمیل حق متعال ربوبیت می‌شود اما رب امام خود خداست با همه‌ی کمالات بی منتهایش و امام عِنْدَ رَبِّه است اعنی به کمال مطلق راه پیدا کرده است. او همه‌ی حدود را رد کرده و از همه‌ی قیود و مواقف گذشته و به بالاترین مرتبه‌ی ممکنه‌ی کمال بشری راه یافته است که بالاتر از آن نیست. آنجا فقط خداست، آنجا خلوت خانه‌ی حق متعال است و جز خدا هیچ حقیقتی آنجا نیست، توحید محض است. حضرت امام صادق علیه السلام می‌فرماید که اباعبدالله الحسین علیه السلام در آن موطن به محل شهادتش و شهادت لشکریانش، به کربلا می‌نگرد. خود زمین کربلا که در عراق است، ویژگی های منحصر به فردی دارد و در واقع یک جایگاه عرشی است. روایات بسیار عجیبی در کامل الزیارة در باب استحباب زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام در کربلا داریم، «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع یَوْمَ عَاشُورَاءَ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ!» ■امام حسین علیه السلام به محل شهادتش نگاه می‌کند. همچنین امام به آن شهدایی که در آستان او فانی شدند هم نگاه می‌کند؛ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ. این نگاه کردن و نظر امام که مثل نگاه کردن من و شما به همدیگر نیست، خداوند به حضرت موسی گفت: «وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي» (طه/۳۹). من تو را با نگاه خودم پرورش می‌دهم لذا نظر امام حسین علیه السلام، جلوه‌ی ذات حق متعال است. خدا به برخی از بندگانش تجلی به ذات می‌کند و به برخی، تجلی به صفات و به برخی تجلی به افعال. نگاه امام حسین علیه السلام، نگاه ویژه و خاص خدا و تجلی ذاتی است و از ورای همه‌ی پرده‌ها و حجاب ها است. وقتی شما می‌گویی حسین دارد نگاه می‌کند، با اینکه بگویی خدا نگاه می‌کند یکی است چون آنجا دیگر بینونت و فرقی بین حسین و خدا نیست. آنجا حسین خداست و خدا هم حسین است. آنجا مقام وحدت است. در مقام وحدت صرف، می‌فرماید که امام حسین به کسانی که در او فانی شده‌اند نگاه می‌کند. او با نگاهش هر لحظه بر اینها جلوه می‌کند، هر لحظه... جلوات حق متعال که تمام شدنی نیست! خدا در هر لحظه بی منتها جلوه دارد و جلوه‌های او بی شمار هستند؛ «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا» ■امام حسین علیه السلام دارد به کسانی که در او فانی اند می‌نگرد بلکه شما بفرما او دارد به خودش نگاه می‌کند. او خودش را دوست دارد. شهدای کربلا به مقام فناء فی الله رسیدند. ناقص در کامل مضمحل می‌شود و از خودیت او دیگر چیزی باقی نمی‌ماند. قطره قطره است اما وقتی که وارد دریا می‌شود دیگر دریا می‌شود، دیگر از تعین قطره‌ای چیزی باقی نمی‌ماند. عاشق نیز در پی همین است. او به دنبال این‌ است که وقتی در محضر معشوق قرار می‌گیرد، از او نامی در میان نباشد. باری پیغمبر صلوات الله علیه و آله به خودش توجه کرد، توجه پیغمبر به خودش غیر از توجه من و شما به خودمان است؛ بهتر است بگوییم پیامبر به اسماء و صفات خود ‌و به کمالاتش نگاه کرد، گفت «لَيتَ رَبّ محمد لم يخلق محمداً»، کاش هرگز مرا خلق نمی‌کردی که با وجود شما من خودم را ببینم... وقتی حضرت مریم به فرزند خودش توجه کرد، گفت ای کاش مرا خلق نمی‌کردی و اصلا من جزو فراموش شدگان بودم! «يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا» (مریم/۲۳). حضرت مریم سیده‌ی نساء زمان خودش بوده، او بتول و طاهر بوده، مستغرق در حق متعال بوده لذا تا توجهش به عیسی جلب شد گفت ای کاش مرده بودم...
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۲ ■امام صادق علیه السلام می‌فرماید: «إِنَّ الْحُسَیْنَ ب
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۲۳ ■عاشق اینگونه است، عاشق نمی‌خواهد در نزد معشوق، هیچ تعینی از او مانده باشد... آنقدر که معشوق را دوست دارد، می‌خواهد به رنگ معشوق درآید و به رنگ او نیز در می‌آید؛ «رَقّ الزُّجاجُ وَرَقَّت الخَمرُ، فَتشابَها فَتَشاكل الأَمرُ. فَكَأَنَّها خَمرٌ وَلا قَدح، وَكَأَنَّها قَدحٌ وَلا خَمرُ» ●از صفای می و لطافت جام ●در هم آمیخت رنگ جام، مدام ●همه‌جا مست و نیست گویی می ●یا مدام است و نیست گویی جام ■اینقدر این شیشه‌ی شراب شفاف است، وقتی به او می‌نگرم نمی‌دانم این شیشه است یا شراب! در عالم مجرد، ظرف و مظروف یکی می‌شود. می‌گوید که در قیامت، هنگامی که به حوض کوثر تشریف بردید، ساقی کوثر به شما جام می‌دهد که جام و شراب آن یکی است. خود کاسه شراب است و شراب کاسه است، نه اینکه یک شراب باشد و یک کاسه. ما چون در عالم دنیا هستیم مجبوریم از الفاظ استفاده کنیم تا معنا منتقل شود. خلاصه اینکه رنگ عاشق و معشوق یکی می‌شود، شخصی اگر نگاه کند دچار اشتباه می‌شود، می‌گوید که اینها چقدر شبیه هم هستند! عاشق به رنگ معشوق درآمده است. این یکرنگی و به رنگ معشوق درآمدن میسور نمی‌شود مگر اینکه عاشق هرچیزی غیر از معشوق را به کناری نهد... ■در شب عاشورا در کربلا، امام حسین علیه السلام به اصحاب دستور داد که تنویر کنند، نوره بکشند. جناب بریر بن خضیر همدانی و عبدالرحمن بن عبدربه، پشت خیمه‌ی امام حسین علیه السلام بودند که به داخل خیمه‌ی حسینی بروند و آنجا تنویر کنند... اینها همه حرف است! اینان در صف ایستاده بودند و امام حسین علیه السلام نیز داخل خیمه بود. امام نیز ابتدا تنویر می‌کرد و در تنویر امام نیز حرفهاست... حضرت ختمی مرتبت فرمود: «لَیَغانُ عَلی قَلبی وَ أنّی لاستَغفراللّه کُلّ یَوم سَبعین مَرّة»، قلب مرا غباری می‌گیرد و من هر روز هفتاد مرتبه استغفار می‌کنم. حضرت امام رحمة الله علیه در تفسیر این روایت فرمود این اسماء و صفات الهی برای ایشان غبار بود، این اسماء و صفات برای من و شما، برای پیامبران و... کمال است، اینها باید ملبس به اسماء الله شوند. پیغمبر می‌فرمود که با توجه به این اسماء الله دلم می‌گیرد. وقتی که حضرت علی اکبر علیه السلام فرمود، يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي، این عطش، عطش بی حدی بود. من می‌خواهم از این اسماء بگذرم. اینکه حضرت عباس علیه السلام فرمود قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ، خواست بگوید که من از این اسم الحی خسته شده‌ام. او ساقی بود، وقتی هر کدام از آن شهدای کربلا به مقامی می‌رسیدند که مستحق رسیدن به فنا می‌شدند، عباس بن علی اینها را به آن مقام می‌رساند. او باب الحسین بود. او به همه‌ی شهدای کربلا حیات داده بود. حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به واسطه‌ی حضرت عباس به این شهدا جلوه می‌کرد. شأن‌ امام خیلی بزرگ است... درست است که شهدای کربلا بی نظیر بودند اما خب حساب امام چیز دیگری است، نمی‌شود امام را با کسی قیاس کرد. اگر اباعبدالله الحسین می‌خواست بدون حجاب بر اصحاب خودش جلوه کند، ایشان نمی‌توانستند تحمل کنند... وقتی حضرت به اینها نگاهی می‌کرد اینها آرام و قرار نداشتند. همواره می‌گفتند: ●زان پیشتر که عالم فانی شود خراب ●ما را به جام باد‌ه‌ی گلگون خراب کن ■امام حسین نیز به اینها می‌گفت صبراً بنی الکِرام! صبر کنید! آنها نیز نمی‌توانستند صبر ‌کنند. تا حضرت به اینان جلوه‌ای می‌کرد به رقص در می‌آمدند! اینکه جناب سعید بن عبدالله تیرها را در آغوش می‌کشد، عابس بن شبیب لباس هایش را می‌کند و عریان به میدان می‌رود، ●وقت آن آمد که من عریان شوم ●جسم بگذارم سراپا جان شوم ■این نشان از عریانی باطنی جناب عابس دارد. در بزم عاشقی جنون برپا بود... در معرکه شور عاشقی برپا بود... اینها هرکدامشان حالی داشتند، دلیلش نیز تعدد جلوات امام بود. معشوق یک جلوه ندارد بلکه جلوه ها دارد. به هرکسی یک جوری رخ خود را نشان می‌دهد؛ یکی را به غمزه تیر به قلبش می‌زند، دیگری را با خال لب شهید می‌کند، به یکی بوسه می‌دهد و جانش را می‌ستاند، امام صادق علیه السلام در مورد شهدای کربلا فرمود همه‌‌ی اینها را خود الله، خود امام حسین قبض روح کرد. اصلا شأن ملک الملک نبود که اینها را قبض روح کند...
●قسم به معنی "لا یمکن الفرار از عشق" ●که پر شده است جهان از حسین سرتاسر #الحسین_یجمعنا #اربعین @mohamad_hosein_tabatabaei
■● به مناسبت ایام «پذیرایی از زوار به سفارش خود حضرت سیدالشهدا علیه‌السلام» ●■ ■از عجایب امور است و ما اصلاً در هیچ کسی این مطلب را سراغ نداریم، حتی مثل این مطلب را از خود حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله ـ که افضل است و این [قضیۀ کربلا] هم از مصائب اوست ـ سراغ نداریم؛ اینکه چهار فرسخ را از صاحبانش بخرد و نقداً وجه را بپردازد، به‌شرط اینکه تا سه روز، زوار او را پذیرایی بکنند. آقایی می‌گوید: در طایفۀ ما سندش مانده است که به خط کوفی است. ظاهراً به بنده هم داده، قاعدتاً بنده هم داشته باشم. به خط کوفی است، ما نمی‌توانیم چیزی از آن استفاده کنیم. ■بالأخره، چه عرض بکنیم؟! آیا در عالم چنین چیزی سراغ داریم که همیشه، همیشه، زوار کسی تا سه روز حق داشته باشند مهمان باشند و زیارت بکنند؟! از عجایب است این مطلب. ■●رحمت واسعه، ص۵۲●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۳ ■عاشق اینگونه است، عاشق نمی‌خواهد در نزد معشوق، هیچ تع
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۲۴ ■مقام این شهدا مقام بزرگی بود اما باید از مجرای عباس ابن علی به اینها تجلی می‌شد لذا او ساقی بود. او به اشاره‌ی امام حسین علیه السلام به اینها شراب می‌داد. وقتی همه‌ی یاران شهید شدند و عباس تنهایی امام را دید، آمد و عرضه داشت که قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ... نوبت خود ساقی شد... حالا ساقی را خود حسین علیه السلام باید سقایت کند و کرد‌... ■تنویر امام حسین علیه السلام این است که او از همه‌ی اسماء و صفات الهی دل برید. او اصلا توجهی به اسماء الله و ملائکة الله نداشت، او فقط توجه محض در ذات حق متعال داشت. این اصحاب همگی پشت خیمه‌ی ارباب صف کشیده بودند. جناب بریر بن خضیر همدانی پیرمردی بود، خیلی شاد و مبتهج بود و با همه شوخی می‌کرد! به یکی جمال غلبه می‌کند و به دیگری جلال. حسین علیه السلام دل کسی را با صورت می‌برد و دل دیگری را با معنی و یکی را ورای صورت و معنی دل می‌رباید که حسابش جداست. معنی جلال است... وقتی با معنی دل می‌رباید، او فانی می‌شود. یکی مناجاتی بود و دیگری خراباتی... بر جناب بریر حال خرابات غلبه داشت لذا شوخی می‌کرد. وقتی جناب عبدالرحمن حال بریر را دید، به او گفت که این چه وقت شوخی کردن است؟! جلوه‌ی جمالی شادی و حال خوش را در پی دارد و نتیجه‌ی جلوه‌ی جلالی، قبض و انقباض است. امام به بریر جلوه‌ی جمالی کرده بود و به عبدالرحمن جلوه‌ی جلالی. بریر گفت که ای عبدالرحمن، مشهورم که در عمرم جزو بطالین نبوده‌ام و شوخی بی‌جا نکرده‌ام اما حساب امشب حساب دیگری است... جناب عیسی همیشه می‌خندید و جناب یحیی همواره می‌گریست. باری یحیی عیسی را دید و گفت: تو از خدا نمی‌ترسی که اینقدر می‌خندی؟! عیسی هم گفت تو به رحمت خدا امید نداری که اینقدر گریه می‌کنی؟! قضاوت را به جبرئیل سپردند، جبرئیل گفت خدا می‌فرماید من نزد آن کسی هستم که حسن ظنش به من بیشتر است... ■معشوق لباس غیریت را از تن عاشق می‌کند و لباس خودش را به تن او می‌کند. در کربلا هم حضرت زینب لباس نو به تن پسرانش کرد. مادر حضرت قاسم بن الحسن هم که به نقلی آن‌جا بود، لباس دامادی تن او کرد و به سمت معشوق ازلی و ابدی فرستاد. لباس مظهر تمام کمالات و اسماء و صفات حُسنی است که می‌خواهند از آن‌ها بگذرند تا فقط خدا باشد. همه‌ی این‌ لباس ها را می‌کند تا لباس خودش را بر تنشان کند. این‌ها هم لباس های الهی بر تن دارند اما وقتی لباس معشوق و لباس خودشان را می‌بینند، از لباس خودشان بدشان می‌آید. وقتی لباس بر تنشان شد می‌گویند: ●این چه رنگ است بدین زیبایی ●چه لباس است به این یکتایی ■خدا لباس یکتایی و احدیت بر تن این‌ها می‌کند و فقط احدبین می‌شوند. أشُمُّ مِنک نسیماً لَستُ أعْرِفُه. من از معشوقم بویی می‌شنوم که غیر از بوی خودم است. من بوی معشوقم را می‌خواهم نه بوی خودم را. اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که یکی از آن مستأثره است و به اصطلاح فوت کوزه گری است. شهدای کربلا هفتاد و دو اسم اعظم خدا هستند. آن یکی هم امام حسین علیه السلام است. این شهدا آدم های عادی نبودند... ●در مسلخ عشق جز نکو را نکشند ●روبه صفتان زشت خو را نکشند ■آن‌جا مسلخ عشق بود و فقط نیکوهای عالم را راه می‌دادند. جناب جون، غلام سیاه اباعبدالله، رنگ و بوی خودش را می‌دید. می‌گفت کاش این رنگ را نداشتم و این رنگ ظاهری نشان از آن رنگ باطنیش بود البته باطن او نور بود و در درجه بالای نورانیت قرار داشت اما او می‌گفت در برابر حسین هر رنگ دیگری سیاه است. در مقابل بو و رایحه‌ی حسین همه‌ی بوها بد است. رایحه‌ی معشوق قلب عاشق را به تسخیر خودش درمی‌آورد. این رایحه چیست؟ نفس رحمانی. «لا تسبوا الريح؛ فإنها من نَفَسِ الرحمن تبارك...». حضرت یعقوب هم گفت: «إنّی لَأجِدُ ریحَ یوسفَ». او عاشق یوسف بود و یوسف هم بر یعقوب ولایت داشت و گفت من رایحه‌ی یوسف را می‌شنوم. در حدیث کساء هم حضرات اهل بیت می‌فرمایند: «اِنّي اَشَمُّ عِندَکِ رائِحَةً طَيبَةً کَاَنَّها رائِحَةُ جَدّي رسُولِ اللهِ». از شدت اتصال پیامبر و حضرت زهرا رایحه‌‌ شان یکی بود. در بهشت خدا به حضرت رسول سیبی داد و این سیب را پیامبر خورد و از او لیلة القدر ظاهر شد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان نطفه‌ی حضرت فاطمه منعقد شد...
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۴ ■مقام این شهدا مقام بزرگی بود اما باید از مجرای عباس
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۲۵ ■جناب جون گفت که رایحه‌ی من خوش نیست و رنگم هم سیاه است. من می‌خواهم رایحه‌ی من رایحه‌ی شما و رنگ من رنگ شما باشد... که حضرت اباعبدالله بعد از آن که جون به شهادت رسید بالای سر او دعا کرد که خدایا رایحه‌ی او را خوش کن و رنگ او را سفید کن و این شد آن عطر سیبی که اگر به کربلا بروید و اهل شامه‌‌ی باطنی باشید، آن بوی سیب به مشامتان می‌رسد. آن سوال هایی هم که اصحاب امام می‌پرسیدند که أرضیت؟ وفیت؟، همان مقام اتصال است که در آن مقام «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» (قصص/۸۶)، دوئیت از بین می‌رود. تا دوئیت باقی است، وفا و رضایت صورت نمی‌گیرد و به کربلا راهت نمی‌دهند و می‌گویند تو کورکورانه آمده‌ای و خالص نشده‌ای... ■مولوی داستان عاشقانه‌ی زیبایی را تعریف می‌کند، ●آن یکی آمد در یاری بزد ●گفت یارش کیستی ای معتمَد ●گفت من گفتش برو هنگام نیست ●بر چنین خوانی مقام خام نیست ■آمد در زد و معشوق از او پرسید کیستی؟ او پاسخ داد من... معشوق گفت برگرد که تو هنوز با من یکی نیستی. نمی‌شود که هم معشوق باشد و هم تو باشی. اذا جاء نهر الله بطل نهر عیسی. بعد این عاشق رفت و گشت و پیر راهی پیدا کرد و از تعلقات خودش را آزاد کرد و سیر و سلوک نمود و شبیه معشوق که شد، آمد و دوباره در زد. ●بانگ زد یارش که بر در کیست آن ●گفت بر در هم تویی ای دلستان ●گفت اکنون چون منی ای من درآ ●نیست گنجایی دو من در یک سرا ■امام حسین علیه السلام بر شهدای کربلا جلوه داشت. از یکی با صورت دل می‌برد از یکی با معنی. کسی که با معنی از او دل می‌برد، به فنا می‌رسید. از برخی هم که مقام بالاتری داشتند با ورای صورت و معنا دل می‌برد. این مقام بقاء بعد الفنا است که آن‌جا دیگر من و او و تعینات باقی نمی‌ماند. عاشق تا یک جایی به معشوق نیاز دارد. جبرئیل به حضرت ابراهیم می‌گوید که آمده‌ام تو را از آتش نجات دهم، پاسخ می‌دهد من به تو نیازی ندارم بلکه به خدا نیاز دارم. این مقام فنا است چون خودش را هم همان‌گونه که خدا را می‌بیند، می‌بیند. اما عاشق در مقام بقاء بعد الفنا می‌گوید من به خدا هم نیازی ندارم... چون بین من و او دوئیتی وجود ندارد تا من به او احتیاج داشته باشم. لذا در کربلا هرچه خدا گفت حسین جان کمکت بکنم؟ من عهدم را پذیرفتم دیگر ادامه نده، جنگ هم نکنی من تمام چیزهایی که قرار است به تو بدهم می‌دهم. گفت نه نیازی ندارم. اصلا آن‌جا سکوت محض است و هیچ چیز نیست، حتی هیچ هم نیست. آن‌جا فقر است، فقیر نیست. در فقیر یک انانیتی نهفته است. ●در شهر بگوی یا تو باش یا من ●کآشفته بود کار ولایت به دو تن ■ساحت عشق ساحت عجیبی است. هرکسی به ساحت عشق قدم بگذارد با معشوق یکی می‌شود. ■قاسم بن الحسن هم از آن کسانی بود که امام حسین علیه‌السلام با ورای معنی بر او تجلی کرد. ●گر صورت بی‌صورت معشوق ببینید ●هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید ■راوی می‌گوید چهره جناب قاسم بن الحسن، فلقة القمر، مثل پاره ماه بود و قمر کنایه از ولایت عظمای علوی است که قاسم بن الحسن پاره ای از این ماه علوی و حسنی است. عاشق وقتی از معشوق تقاضای وصال کند اگر جواب نه بشنود دلالت بر این می‌کند که هنوز سنخیت تام و تمام حاصل نشده است و به این پاسخ منفی که تجلی جلالی معشوق بر عاشق است آن تعلق قطع می‌گردد و راه عاشق سالک هموار می‌شود لذا اذن ندادنهای امام در کربلا ریشه در همین نگرش دارد تا آن عشاق کوی خود را از غبار تعینات تطهیر کند و لباس دوئیت برکند و ردای وحدت به آنها بپوشاند. جناب قاسم بن الحسن علیهما السلام چون پاسخ منفی از امام‌ شنید دست به دامن مادر شد که او خود مظهری از مظاهر تعینات است و شاید خودش حجابی باشد برای عاشق سائر، و چون مادر واسطه و شفیع می‌شود تا امام اذن دهد و وصیت امام حسن مجتبی علیه السلام را پیش می‌کشد یعنی این تعلق برداشته می‌شود و قاسم به لقاء پیر و مراد خود به نحو اتم نائل می‌شود و حجاب تعینات از او برداشته می‌شود بطوریکه سینه‌ی مبارک او منضم به سینه امام می‌گردد و تو می‌دانی که قلب امام حرم الله است بلکه مرکز هستی است و انضمام قلب قاسم به قلب امام کنایه از اتحاد قلبی و اندکاک تعین قاسمی در دریای احدی و بسیط حسینی است...
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۵ ■جناب جون گفت که رایحه‌ی من خوش نیست و رنگم هم سیاه ا
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۲۶ ■عاشق و معشوق مرآت هم هستند. عاشق در آئینه‌ی معشوق، خودش را می‌بیند و معشوق نیز در آئینه‌ی عاشق، خودش را. المؤمنُ مرآةُ المؤمن. آئینه در اذهان عموم معنایی دارد و در حکمت و معرفت، معنایی دیگر. عموم مردم، آئینه را یک آلتی با ویژگی هایی خاص خود می‌دانند؛ شیشه‌ای که پشت آن جیوه اندود است اما آئینه در حکمت و عرفان به این آلت گفته نمی‌شود بلکه به آن حکایتگری و نمایاندن اطلاق می‌گردد. از آن لحاظ که این آلت می‌نمایاند و از صورتی که در مقابل آن آئینه قرار گرفته است حکایت می‌کند، به این نمایاندن، آئینه گفته می‌شود. روایت نیز می‌فرماید المؤمنُ مرآةُ المؤمن. این مؤمن که می‌نمایاند هم می‌تواند خدا باشد هم می‌تواند انسان باشد یعنی هم خدا آئینه‌ی مؤمن است هم مؤمن آیینه‌ی خداست. ■مؤمن از اسماء الله است، «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» (حشر/۲۳). مؤمن کسی است که اتصال به ولایت الله دارد، خداوند ولی است و ولایت برای اوست؛ «هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ». هرگاه شخصی اتصاف و تخلق به این ولایت الهیه داشته باشد، از او تعبیر به مؤمن می‌شود. ولایت خدا چیست؟ این است که به کمالات الهی چسبندگی و قرب پیدا کند، کمالات خدا نیز بی منتهاست. در ولایت، تمام اسماء و صفات حُسنی الهی مطرح است. «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ» که ولی مطلق می‌فرماید «نَحنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَیٰ»، ما اسماء حسنی هستیم. ولی کسی است که جامع همه‌ی کمالات الهی است و مؤمن کسی است که به این اسم جامع، قرب پیدا کند. مظهر اتمّ این ولایت، امیرالمؤمنین علیه السلام است که در کمال مطلق قرب الهی قرار دارد و هرکسی به علی و اولاد علی یا به این ولایت الهی تحقق پیدا کند، به میزان قرب و نزدیک شدنش، مؤمن است. هر جایی در قرآن که لفظ مؤمن و  آمنوا آمده، مراد محبین امیرالمؤمنین علیه السلام است. ■اگر در روایت شریف المؤمنُ مرآة المؤمن، مؤمن اول را خدا بگیریم و مؤمن دوم انسان فرض شود، المؤمنُ مرآة المؤمن یعنی انسان خودش و کمالات خودش را در آئینه‌ی حق متعال می‌بیند. می‌بیند که داشته‌های او مال خداست، وجود او مال خداست. اما اگر مؤمن اول را انسان کامل و صاحب ولایت کلیه بدانیم، المؤمنُ مرآة المؤمن یعنی انسان آئینه‌ی خداست، خدا نیز در انسان خودش را تماشا می‌کند. عاشق و معشوق، مرآت هم هستند. اگر معشوق ازلی را ذات حق متعال بدانیم، عاشق که انسان کامل است، در آن آئینه‌ی ذات ازلی، خودش را تماشا می‌کند و کمالات خودش را می‌بیند. معشوق نیز حق متعال است، او هم در انسان ظهورات و جلوات خودش را می‌بیند. شاعر می‌گوید: ●ظهور تو به من است و وجود من از تو ●و لست تظهر لولای لم اکن لولاک ■عاشق به جناب معشوق می‌گوید: ای جناب معشوق! درست است که تو عشق محض هستی، تو حب محض و کمال محضی اما اگر منِ عاشق نبودم، تو چطور می‌خواستی آشکار شوی؟! منِ عاشق هستم که عشق را ظاهر می‌کنم. مخلوق به خالقش می‌گوید که ای خدا، درست است که وجود من از توست، ولی اگر من نبودم تو ظاهر نمی‌شدی، ●ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود ■بعضی از عرفا مقداری ادب را رعایت نکرده‌اند و گفته‌اند که ما به او محتاج بودیم، او نیز به ما محتاج بود. ما در وجود به او محتاج بودیم و او نیز در اینکه خودش را نشان دهد و کمالاتش را آشکار کند به ما محتاج بود. آنهایی که ادبشان بالاتر بود گفتند او به ما مشتاق بود... چرا بهتر است اینگونه بگوییم؟ چون «إِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ». ما که از خودمان استقلالی نداریم، ما همگی برای او هستیم. چون برای او هستیم، احتیاج او به ما عین غنا است. شما خودت به خودت محتاجی، این غنا نیست؟ اگر احتیاج تو نسبت به دیگری باشد، این فقر است لذا همه‌ی مخلوقات و موجودات مال خدا هستند. غیر خدا که نیستند لذا او به خودش احتیاج دارد. حال که به خودش احتیاج دارد، این عین غناست...
🏴🏴🏴🏴🏴 ... از آیت‌الله بهجت قدس‌سره : آیا پیاده‌روی از مسافت‌های بسیار دور به مشاهد مشرفه متعلق به اهل‌بیت اعم از معصومین علیهم‌السلام و غیر معصومین اشکال دارد؟ ■ : اگر این پیاده‌روی ضرری نداشته باشد، در تعظیم و بزرگداشت کسی که به زیارت او می‌روند، رساتر و بهتر است. ■●رحمت واسعه،ص ٣٣١●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■..برنامه ی نظام هستی بر بالا رفتن انسان و ارتقای وجودی اوست.خویشتن را نیک مراقبت کن تا از قافله ی انسان سازی جا نمانی و به تعبیر قرآن نازنین " ولاتکن من الغافلین " که هر کس غفلت زده شود از موحّدین نخواهد بود چه اینکه حق تعالی فرمود: "ولا تکن مع الکافرین" و حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در نهج البلاغه فرمود: "الناس أعداء ماجهلوا" یعنی ؛ مردم نسبت به آن چه که جاهل اند دشمنی می کنند. ■پوینده ی طریق حق را شایسته نیست که اگر به کلامی آگاهی نیافته ، منکر بدان باشد و با اهل علم دشمنی ورزد و چگونه او را رسد که با یافته های خود ، نیافته ها را سنگ محک بزند که حق تعالی فرمود " وما اوتیتم من العلم الا قلیلا" و فرمود :" و فوق کل ذی علم علیم ". قرآن مأدبه و طعام الهی است که وی را ظهرها و بطن هاست.جناب ملاصدرا در "مفاتیح الغیب" کلامی فرمود که ترجمه ی آن این است که: " قرآن غذای همه ی مردم براختلاف مراتب آنهاست و لکن غذاگیری آن ها به اندازه ی منازل و درجاتشان می باشد و در هر غذایی لُبّ و مخّ و نخاله و تِبن است" . ■●شرح نفس شفاء|ص۵۳۲ استاد صمدی آملی●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■امام صادق عليه السّلام فرمودند: هر چيزى پيمانه و وزنى دارد مگر اشكها؛ زيرا قطره‏اى اشك درياهايى از آتش را فرو مى ‏نشاند. و هرگاه چشم در اشك خود غرق شود، گَرد هيچ فقر و ذلّتى بر چهره آن ننشيند. و هرگاه اشكها سرازير شود خداوند آن چهره را بر آتش حرام گرداند. و اگر گرينده ‏اى در ميان امتى بگريد همه آن امّت مشمول رحمت مى‏ شوند. ■مَا مِنْ شَيْ‏ءٍ إِلَّا وَ لَهُ كَيْلٌ وَ وَزْنٌ إِلَّا الدُّمُوعَ فَإِنَّ الْقَطْرَةَ مِنْهَا تُطْفِئُ بِحَاراً مِنْ نَارٍ وَ إِذَا اغْرَوْرَقَتِ الْعَيْنُ بِمَائِهَا لَمْ يَرْهَقْ وَجْهَهُ قَتَرٌ وَ لا ذِلَّةٌ فَإِذَا فَاضَتْ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ وَ لَوْ أَنَّ بَاكِياً بَكَى فِي أُمَّةٍ لَرُحِمُوا. ■●بحارالانوار، ج ٩٠، ص ٣٣١●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۶ ■عاشق و معشوق مرآت هم هستند. عاشق در آئینه‌ی معشوق، خ
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۲۷ ■حق متعال خواست خودش را ظهور دهد، پس خودش را در چهره‌ی دل آرای مخلوقات و موجودات ظاهر کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: عجبت لمن یری خلق الله و هو شک فی الله. من تعجب می‌کنم از کسی که مخلوقات را می‌بیند و در خدا شک می‌کند. همه‌ی این مخلوقات ظهور او و کمالات اویند، هنر و اثر او هستند، او اینها را ظاهر و آشکار کرده است. اگر دست روی هر مخلوقی بگذاریم می‌بینیم که مخلوقات ناقص هستند، نمی‌توانند همه‌ی حقایق حق متعال و کمالات او را نشان دهند. هر مخلوقی بُعدی دارد، ابعاد بی منتها ندارد‌. کوه کمال معینی دارد، کمالات دریا را ندارد، کمالات آسمان را ندارد، این همه کمالات را ندارد اما کمال کوه بودن را دارد لذا به جناب کوه می‌گوییم که جناب کوه! شما ناقصی. درست است که جلوه‌ی خدایی درست است که اگر به تو نگاه کنیم، همانطور که به صحرا نگاه کردیم خدا را دیدیم، همانطور که به دریا نگریستیم و خدا را دیدیم، به تو هم نگاه کنیم خدا را می‌بینیم اما فقط جلوه‌ای از خدا در تو است... به سراغ ملائکة‌الله هم رفتیم دیدیم «وَ هُم رُکَّع»، یک عده‌ای فقط در حال رکوع هستند، «وَ هُم سُجَّد»، یک عده‌ی دیگری از ملائکه فقط در حال سجده هستند. یک عده‌ای فقط ذکر می‌گویند. یک عده ‌ای ملائکه‌ی سماوی هستن و ارضی نیستند و بالعکس. بهترینشان ملائکه‌ی مهیمن هستند. ملائکه‌ی عالین هم چنان غرق در خدا هستند که از زمین و زمان خبر ندارند، یعنی آن‌ها هم در شأنی مشغول به خدا هستند. خدا باید مخلوقی خلق کند که تمام کمالات خدا را نشان دهد و او انسان است. ●نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش ●خیمه در آب و گِل مزرعه ی آدم زد ■خدا خواست چیزی خلق کند که تمام کمالات خودش را در آن ببیند و او شد انسان کامل... ●اسدالله در وجود آمد ●در پس پرده هرچه بود آمد ■همه‌ی افراد انسانی این گونه نیستند، حتی حضرات انبیاء و مرسلین، درست است که کمالات زیادی از خدا را نشان دادند و به میزان کمالاتشان پیامبر و رهبر قومشان شدند اما تنها چهارده نفر توانستند تمام کمالات خدا را نشان دهند. بعد از این چهارده نفر هم شخصیت هایی مثل حضرت عباس بن علی، حضرت زینب، حضرت علی اکبر و حضرت علی اصغر به آن قله راه پیدا کردند. آن‌ها هم آئینه‌ی تمام نمای خدا شدند، یعنی خدا را آن گونه که هست نمایش دادند. عاشق و معشوق آئینه‌ی یکدیگر هستند. خدا در جمال حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه خودش را می‌بیند. حضرت وقتی به خدا می‌نگرد در آئینه‌ی خدا خودش را می‌بیند. در نهایت این بین دوئیتی باقی نماند. عشق و عاشق و معشوق این‌جا یکی آمد. لذا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: «لا فرق بینک و بینها إلاّ أنّهم عبادک و خلقک». بین ما و خدا فرقی نیست مگر آن که او اصل است و این ظهور آن اصل است. البته این فرق بی منتهایی است و کم فرقی نیست. همین فرق باعت شد پیامبر بفرماید: «یا لیتنی لم یخلق محمدا ابدا». همین یک فرق باعث شد امیرالمؤمنین بفرماید: «أنت الخالق و أنا المخلوق». بالاخره این خاندان بندگان خدا هستند اما خدا آن چه داشته به ایشان داده است. حق متعال تمام کمالاتش را در امام حسین ظاهر کرد. امام حسین علیه السلام آن معشوق ازلی شد و عاشق آئینه‌ی او شد که او را نشان می‌دهد. اگر کسی می‌خواهد راهش را پیدا کند باید به امام حسین نگاه کند. اگر این کار را نکند معشوقش را نمی‌تواند پیدا کند. چون معشوق ما غیب محض است که ما از او بی‌خبر هستیم. خدا غیب مطلق است. چه کسی می‌تواند او را ببیند و بشناسد؟ خدا علم، عالم و معلوم مطلق است اما برای ما ذات او مجهول مطلق است. «لا تدرکه الابصار». اما از آن سو داریم که پیغمبر فرمود: «من رآنی فقد رأی الحق». هفتاد و دو نفر این حقیقت را که مظهر اتم ذات حسین علیه السلام است، فهمیدند و این مظهر اتم تا صقع ذات پیش آمده است. ●نکته ها چون تیغ پولادست تیز ●گر نداری تو سپر وا پس گریز
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۷ ■حق متعال خواست خودش را ظهور دهد، پس خودش را در چهره‌
🏴🏴🏴🏴🏴 ... قسمت ۲۸ ■آیت الله شاه آبادی می‌گفته است که این کفریات را بگویید تا به گوش مردم بخورد! این کفریات دانه هستند که اگر در این دنیا هم ظهور نکند قطع به یقین در قیامت ظهور خواهد کرد. دانه هایی هستند که بالاخره ثمر می‌دهند و زارعش هم خداست. «أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (واقعه/۶۴). هفتاد و دو نفر فهمیدند که حسین هیکل توحید است و غیر از این راه ندارد که ما سر از توحید در بیاوریم. آن بیچاره ها هم یک چیزهایی فهمیده بودند که بت‌ها را به شکل انسان درست می‌کردند. بت را که شبیه گاو و گوسفند نمی‌ساختند! لذا از امام صادق علیه السلام سوال کردند توحید چیست؟ فرمود امامت را بشناس. به همین دلیل این هفتاد و دو نفر در امام حسین علیه السلام ذوب شدند. لذا در زیارت نامه شان گفته شد: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا اَلذَّابُّونَ عَنْ تَوْحِيدِ اَللَّهِ». شما افرادی بودید که در توحید الله ذوب شدید. الله قبله شد و این‌ها همگی اسماءالله شدند. این‌ها لشکریان و قوای امام حسین علیه السلام شدند... ■اسماء خداوند اشکال گوناگون دارد از جمله اسماء ذات، کلی، صفات، فعل و جزئی تا می‌رسد به ما. اسم اعظم هفتاد و سه حرف دارد. یکی از آن ‌ها مستأثره است که خود امام حسین است. عدد الماء هم در ابجد هفتاد و سه است. این‌ها در امام حسین علیه السلام فانی شدند و به همین دلیل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به این‌ها خطاب کرد که بأبی أنتم و أمی. آخر الزمان هم که می‌شود وقتی امام زمان ظهور می‌کنند همه می‌گویند که ما این آقا را قبلا دیده بودیم. چون که او قبله‌ی کل است و همه‌ی عالم شأن اوست‌. ما با آخرالزمان آفاقی کار نداریم. در آخرالزمان تو، چون امام زمان از قلب خودت ظهور می‌کند ایشان را می‌شناسی. هرکس خودش را بشناسد، امام زمانش را می‌شناسد. «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه». ما هنوز خودشناس نیستیم. صبح تا شب مشغول غیریم. باید نسیم الهی بر ما بوزد و این تعینات و موهومات کنار برود. جناب کمیل از امیرالمؤمنین پرسید حقیقت چیست؟ حضرت پاسخ داد: «محو الموهوم و صحو المعلوم». معلوم کیست؟ امام زمان... یک معلوم بیشتر نداریم. همه شئونات آن معلوم هستند اما این حقیقت را نمی‌دانند. ●سال‌ها دل طلب جام جم از ما می‌کرد ●وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد ■باید این وهم کنار برود و وقتی کنار برود می‌گویی کاین منم طاووس علیین شده؟! به تن طاووس لباس کلاغ کردند، این طفلی یک عمر فکر می‌کرد کلاغ است! آخرالامر که خواستند او را قبض روح کنند، لباس جسمانیت را از تن او درآوردند و او دید که در حقیقت چقدر زیباست. ما هم این گونه هستیم. «ذكْرُكُم فِى الذّاكِرينِ وَ أسْماؤُكُمْ فِى الأْسْماءِ وَ أجْسادُكُمْ فِى الْأجْسادِ وَ أرْواحُكُمْ فِى الأْرْواحِ وَ أنْفُسُكُمْ فِى النُّفُوسِ وَ آثارُكُمْ فِى الآْثارِ وَ قُبُورُكُمْ فِى الْقُبُورِ». الان ما آن لباس کلاغ به نام جسم را بر تن کرده‌ایم و بدان مشغولیم. کار کلاغ هم قارقار کردن است دیگر... جسم مثل کلاغ دنبال پنیر است. امام حسین علیه السلام گفت بیا مرا یاری کن. گفت من این آذوقه را به زن و بچه‌ام برسانم و برگردم. جسم ما را در آذوقه های دنیوی محبوس کرده‌است. انسان خیالی و موهوم هم مدام قارقار می‌کند. امیرالمؤمنین علیه السلام می‌فرماید: «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ». این موهوم را که از ما بردارند، امام حسین از درون ما جلوه می‌کند. اصلا جنگ کربلا، همین جنگ است، جنگ این است که این ماسک برداشته شود. اباعبدالله می‌گفت این ماسک را بردارید که شما گوهری دارید که از صدف کون و مکان بیرون است... یعنی علاوه بر آن که در مکان نمی‌گنجد، در کون هم نمی‌گنجد یعنی فوق خلقت است!
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■واقعه‌ی عظيم اربعين، هم به‌معنای سير باطنی‌ در سلوك، و هم به‌معنای ظاهری در سيره‌ی اهل بيت عليهم السّلام ، هر دو منزلت بسيار بزرگ و بلندی دارد. اميدواريم ما هم قدر جنبه‌ی آفاقی را بشناسيم و از زائران اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام در اربعين باشيم كه می‌دانيد هر جايی كه نام اباعبدالله عليه السّلام برده شود و توجّه قلبی به اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام باشد، آنجا تحت قبّه‌ی اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام است و ان شاءالله خدا حقیقت اين حرف‌هايی را كه با زبان می‌گوييم، نشانمان دهد و ببينيم كه اينها تمثيل نیست؛ اغراق نيست. وقتی مجلسی با نام اباعبدالله عليه السّلام تشكيل می‌شود، همان‌جا حرم اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام است. ان شاءالله اين حقيقت را ببينيم و درك كنيم و بتوانيم جزو زائران باشيم. اگرچه موفّق نشديم به سرزمين سفر كنيم؛ امّا می‌توانيم در روز اربعين به ياد اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام بنشينيم و حضرت را زيارت كنيم. گفت: بُعد منزل نبود در سفر روحانی... و هم ان شاءالله در جنبه‌ی سير باطنی، اين سير چهل روزه، اين را طی كرده باشيم و به شهود و لقاء و زيارت باطنی اباعبدالله‌الحسين عليه السّلام در پايان اين اربعين نائل شويم. ●صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ● وَ صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ●وَ صَلَّى‏ اللهُ‏ عَلَيْكَ‏ يا اَباعَبْدِاللهِ ■استاد مهدی طیب■ @mohamad_hosein_tabatabaei
حسين جانم ای که نزدیک ترینی به من حتی زِ خودم از "منِ" دور ز ِخود بر"تو" ی نزدیک سلام @mohamad_hosein_tabatabaei
: ۱- خواندن زیارت اربعین ۲- غسل اربعین و توبه (قبل از نماز ظهر) ۳- بعد از نماز صبح صد مرتبه (لاحول و لا قوة الا بالله علي العظيم) ۴- هفتاد مرتبه تسبیحات اربعه ۵- بعد از نماز ظهر سوره "والعصر" بعد هفتاد مرتبه استغفار ۶- غروب چهل مرتبه لا اله الا الله ۷- بعد از نماز عشاء سوره "یس" هدیه به سیدالشهدا @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■در بین حضرات معصومین علیهم السلام اجمعین، تنها امام حسین علیه‌السلام است که اربعین دارد. اربعین، ویژه‌ی امام حسین و حضرت زینب است. اربعین عدد کمال است. حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ... (احقاف/۱۵) وقتی که انسان به مقام بلوغ عقلی رسید، می‌تواند بگوید که پروردگارا! به من یاد بده که چطور بر نعمتهایی که به من و والدینم دادی شاکر باشم. مقام شاکرین جزو مقامات بالایی است که مختص اولیاء خدا است... انسان اگر در مسیر الهی باشد و اهل علم و عمل باشد، در چهل سالگی انسان بالفعل می‌شود. چه بسا شخص هشتاد ساله که یک ساله است! اربعین عدد سال نیست بلکه کمال است. باید در مسیر عمرمان به اربعین برسیم. اربعین شما ممکن است در هر زمانی پیش بیاید یعنی اینکه شما به کمال برسی. امام از شما بلوغ می‌خواهد. نقطه اوج زیارت اربعین این است که یا اباعبدالله، شما خون قلبت را دادی تا خلق از جهل خارج شوند. هر زمانی که از جهل خارج شدی زائر امام حسین شده‌ای‌. ■چرا در عالَم تشیع، اربعین مهم تر از عاشوراست؟ چون عاشورا آن دانه ای است که توسط اباعبدالله الحسین کاشته شد و اگر حضرت سید الساجدین و حضرت زینب و این خاندان نبودند، این دانه به هدر می‌رفت. همین خدایی که می‌خواهد حسین کشته شود، می‌خواهد که زینب نیز اسیر شود. چرا؟ چون اگر زینب اسیر نشود، کشته شدن حسین در محاق می‌رود. در آن زمان که هیچ ابزار ارتباطی مثل امروز وجود نداشت، ۷۲ نفر در برابر ۱۲۰ هزار نفر کشته شدند. این جریان به مرور زمان از حافظه تاریخ پاک می‌شد اما حضرت زینب سلام الله علیها از همان عصر عاشورا این حادثه را تبیین کرد. عاشورا در اربعین به کمال خود رسید...
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■از امیرالمؤمنین علیه السلام در مورد عالَم عِلوی که عالم معنی است سوال کردند، حضرت فرمود: صُورٌ عارِيَةٌ عنِ المَوادِّ، عالِيَةٌ عنِ القُوَّةِ و الاسْتِعدادِ... یعنی عالم معنی از ماده عریان است و فعلیت محض بوده و دارای قوه و استعداد نیست چون قوه و استعداد جایی مطرح است که ماده و استکمال مطرح باشد درحالیکه معنی فعلیت محضه و کمال صرف است. هر چیزی که مجرد از ماده باشد صورت علمیه است. پس معنی صورت علمیه است. صور علمیه در صقع ذات ربوبی هستند. نفس ناطقه‌ی انسانی نیز چون مجرد است صورت علمیه و معنی است لذا نفس ناطقه و معانی در صقع ذات ربوبی اند؛ إِنَّ رُوحَ الْمُؤْمِنِ لَأَشَدُّ اتِّصَالًا بِرُوحِ اللَّهِ مِنِ اتِّصَالِ شُعَاعِ الشَّمْسِ بِهَا. ■نفس ناطقه اباعبدالله الحسین علیه السلام محل تجمیع صور علمی و معانی بی منتهای الهی است و او بر جمیع ممکنات ربوبیت دارد. ببین جان تو بر کدامین پرده آویخته شده است و مربوب که هستی، بر در او باش. زیارت اتحاد زائر با مزور است و این اتحاد، اتحاد اندکاکی است یعنی این همانی و هم مکانی!! زائر کسی است که با مزور یکی شود نه اینکه امام اش را در مکان و زمان و جهات زیارت کند. امام حقیقتی است که نفوس، اشراقات نفس کلی اویند. پس حجابِ تن و تعلقات آن را کنار بزن تا آفتاب عالم تاب امام را در جان خود بیابی که او از رگ گردن به تو نزدیکتراست. ●گــر صـــورت بی صـورت معشـوق ببینید ●هم خانه و هم خواجه و هم کعبه شمایید ■وهب نصرانی وقتی که به خدمت امام رسید حضرت از او سوال کرد، مَا إسمُك یا شَاب؟ اسمت چیست ای جوان؟ وهب عرض کرد؛ ألآن حسین. یعنی فنای زائر در مزور. اگر زیارت اربعین نشانه ایمان است دلیل اش این است که نفس در چهل سالگی به کمال می رسد البته به شرطی که در مسیر الهی باشد. اگر در این اربعین جان انسان با جان امام یکی شد یعنی اتحاد بین زائر و مزور برقرار شد، چنین زائری مؤمن است. به همین خاطر طلیعه زیارت اربعین با سلام بر مقام ولایتی امام شروع شده است: السلام علیک یا ولی الله.‌‌.. مؤمن کسی است که ولایت امام حسین علیه السلام را داشته باشد. ولایت چسبندگی اعتقادی و رفتاری بین ولی و عبد می باشد. ●سالـها دل طلب جـام جم از ما می کرد ●آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می کرد ■زیارت زدودن غبار حجاب تن و تعلقات آن از چهره دل آرای نفس ناطقه است. نفس انسان شعبه و شعاعی از نفس کلی امام است و اگر این حجاب دریده شود اسقاط اضافات صورت پذیرد و غبار ره فرو نشیند، نفس امام ظاهر می شود و انانیت فرد را مضمحل می کند، عین اضمحلال سایه توسط خورشید. مستی دهد زیارت خاک جم ای عجب گویی هنــوز، زیر لحد جــام می کشد ☑️امام‌ را درخودت دریاب بلکه خودت را در امام پیدا کن...
●گویند که در سینه ،غم ِعشق نهان کن ●در پنبه چه سان آتش سوزنده بپوشم!؟ @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■●استاد سید محمدمهدی میرباقری●■ ■"اربعین تجلی‌ای از اقامه حقیقت توحید و ولایت به وسیله زیارت است; همان طور که در حج داریم که تا وقتی این حج برپاست شما محفوظ هستید و وقتی حج تعطیل شد، دین تان در معرض خطر قرار می گیرد. حج فقط عمل نیست بلکه اقامه توحید است. در روایت داریم که اگر پول نبود، امام باید پول بدهد تا عده ای به حج بروند تا حج تعطیل نشود. چون اقامه است و فرق این دو مثل نماز خواندن و مسجد ساختن است. مسجد ساختن اقامه نماز است. ■زیارت، اقامه ولایت است. هم در خود انسان هم در محیط اجتماعی و هم در جامعه بشری. زیارت اربعین بستر اقامه حقیقت ولایت در جامعه شیعه و جوامع پیرامون است؛ حتی در مقیاس جامعه جهانی. و شما این را با کارناوال های جریان باطل مقایسه کنید و فرق اینها را دریابید." @mohamad_hosein_tabatabaei
 🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■السَّلامُ عَلَى وَلِيِّ اللَّهِ وَ حَبِيبِهِ السَّلامُ عَلَى خَلِيلِ اللَّهِ وَ نَجِيبِهِ السَّلامُ عَلَى صَفِيِّ اللَّهِ وَ ابْنِ صَفِيِّهِ السَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ الْمَظْلُومِ الشَّهِيدِ السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ اللَّهُمَّ إِنِّي أَشْهَدُ أَنَّهُ وَلِيُّكَ وَ ابْنُ وَلِيِّكَ وَ صَفِيُّكَ وَ ابْنُ صَفِيِّكَ الْفَائِزُ بِكَرَامَتِكَ أَكْرَمْتَهُ بِالشَّهَادَةِ وَ حَبَوْتَهُ بِالسَّعَادَةِ وَ اجْتَبَيْتَهُ بِطِيبِ الْوِلادَةِ وَ جَعَلْتَهُ سَيِّدا مِنَ السَّادَةِ وَ قَائِدا مِنَ الْقَادَةِ وَ ذَائِدا مِنَ الذَّادَةِ وَ أَعْطَيْتَهُ مَوَارِيثَ الْأَنْبِيَاءِ وَ جَعَلْتَهُ حُجَّةً عَلَى خَلْقِكَ مِنَ الْأَوْصِيَاءِ فَأَعْذَرَ فِي الدُّعَاءِ وَ مَنَحَ النُّصْحَ وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الْجَهَالَةِ وَ حَيْرَةِ الضَّلالَةِ وَ قَدْ تَوَازَرَ عَلَيْهِ مَنْ غَرَّتْهُ الدُّنْيَا وَ بَاعَ حَظَّهُ بِالْأَرْذَلِ الْأَدْنَى وَ شَرَيهُ بِالثَّمَنِ الْأَوْكَسِ وَ تَغَطْرَسَ وَ تَرَدَّى فِي هَوَاهُ وَ أَسْخَطَكَ وَ أَسْخَطَ نَبِيَّكَ ،وَ أَطَاعَ مِنْ عِبَادِكَ أَهْلَ الشِّقَاقِ وَ النِّفَاقِ وَ حَمَلَةَ الْأَوْزَارِ الْمُسْتَوْجِبِينَ النَّارَ [لِلنَّارِ] فَجَاهَدَهُمْ فِيكَ صَابِرا مُحْتَسِبا حَتَّى سُفِكَ فِي طَاعَتِكَ دَمُهُ وَ اسْتُبِيحَ حَرِيمُهُ اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْنا وَبِيلا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَابا أَلِيما السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا ابْنَ سَيِّدِ الْأَوْصِيَاءِ أَشْهَدُ أَنَّكَ أَمِينُ اللَّهِ وَ ابْنُ أَمِينِهِ عِشْتَ سَعِيدا وَ مَضَيْتَ حَمِيدا وَ مُتَّ فَقِيدا مَظْلُوما شَهِيدا وَ أَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ مُنْجِزٌ مَا وَعَدَكَ وَ مُهْلِكٌ مَنْ خَذَلَكَ وَ مُعَذِّبٌ مَنْ قَتَلَكَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ وَفَيْتَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ جَاهَدْتَ فِي سَبِيلِهِ حَتَّى أَتَاكَ الْيَقِينُ فَلَعَنَ اللَّهُ مَنْ قَتَلَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ مَنْ ظَلَمَكَ وَ لَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً سَمِعَتْ بِذَلِكَ فَرَضِيَتْ بِهِ،اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ أَنِّي وَلِيٌّ لِمَنْ وَالاهُ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عَادَاهُ بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَشْهَدُ أَنَّكَ كُنْتَ نُورا فِي الْأَصْلابِ الشَّامِخَةِ وَ الْأَرْحَامِ الْمُطَهَّرَةِ [الطَّاهِرَةِ] لَمْ تُنَجِّسْكَ الْجَاهِلِيَّةُ بِأَنْجَاسِهَا وَ لَمْ تُلْبِسْكَ الْمُدْلَهِمَّاتُ مِنْ ثِيَابِهَا وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ مِنْ دَعَائِمِ الدِّينِ وَ أَرْكَانِ الْمُسْلِمِينَ وَ مَعْقِلِ الْمُؤْمِنِينَ وَ أَشْهَدُ أَنَّكَ الْإِمَامُ الْبَرُّ التَّقِيُّ الرَّضِيُّ الزَّكِيُّ الْهَادِي الْمَهْدِيُّ وَ أَشْهَدُ أَنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ وُلْدِكَ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ أَعْلامُ الْهُدَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى وَ الْحُجَّةُ عَلَى أَهْلِ الدُّنْيَا وَ أَشْهَدُ أَنِّي بِكُمْ مُؤْمِنٌ وَ بِإِيَابِكُمْ مُوقِنٌ بِشَرَائِعِ دِينِي وَ خَوَاتِيمِ عَمَلِي وَ قَلْبِي لِقَلْبِكُمْ سِلْمٌ وَ أَمْرِي لِأَمْرِكُمْ مُتَّبِعٌ وَ نُصْرَتِي لَكُمْ مُعَدَّةٌ حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ لَكُمْ فَمَعَكُمْ مَعَكُمْ لا مَعَ عَدُوِّكُمْ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ وَ عَلَى أَرْوَاحِكُمْ وَ أَجْسَادِكُمْ [أَجْسَامِكُمْ‏] وَ شَاهِدِكُمْ وَ غَائِبِكُمْ وَ ظَاهِرِكُمْ وَ بَاطِنِكُمْ آمِينَ رَبَّ الْعَالَمِينَ. @mohamad_hosein_tabatabaei
■آه حسین جان... خدا تو را آفرید و با آفریدن تو، بر تمام خلایق منت گذاشت... ■و مَنَّ عَلَیْنَا بِکُمْ... (فرازی از زیارت شریف جامعه کبیره) @mohamad_hosein_tabatabaei
🏴🏴🏴🏴🏴 ... (قسمت اول) ■ما اگر طالب کمال هستیم باید آفاق را در جان خود پیاده کنیم. انسانیت ما به اندازه فهم ما از نظام وجود و عالم هستی است. هرچقدر عالم را فهمیده ورق بزنی، به همان اندازه انسان هستی. هرچه خبرت بیشتر باشد، سعه‌ی وجودی تو بیشتر است. عَمَّ يَتَسَاءَلُونَ. عَنِ النَّبَإِ الْعَظِيمِ (نبأ/۱ و ۲) این نبأ عظیم حضرت امیرالمؤمنین علیه‌السلام است. چرا؟ چون علم مطلق است. به تعبیر امام حسن مجتبی علیه‌السلام، امام کسی است که جانش اوسع جانهاست. او، آگاه ترین حقیقت نظام هستی است و فقط ذات حق متعال از او آگاه تر است. دغدغه شهدای کربلا نیز این بود که خود را به اباعبدالله الحسین علیه‌السلام که آگاهی مطلق بود برسانند. انسان ذاتاً از جهل گریزان است. در اهل‌بیت علیهم‌السلام نیز اصلاً جهل راه ندارد. هرچه بیشتر بفهمیم، به همان میزان به خدا و انسان کامل نزدیکتریم. ■همانطور که گفتیم، با اندیشیدن آفاق، آنها را در جان خود پیاده می‌کنیم. باید این چیزها را در خودمان بفهمیم. کربلا از آن آفاقی است که باید تمام ابعادش را در خودمان پیاده کنیم. باید بگردیم و امام حسین درونمان را پیدا کنیم. باید بیابان، شمر، عاشورا و... درونمان را پیدا کنیم. هر وقت به عاشورای درونمان رسیدیم و در جنگ بین علم و جهل، جانب علم را گرفتیم، جزو رستگاران و روسفیدان تاریخ هستیم و اگر جانب جهل را بگیریم، جزو اشقیاء هستیم. ■انسان کامل کسی است که کل ماسوی الله را در خودش پیاده کرده است. یکی از بزرگان می‌گفت در مکاشفه‌ای دیدم که در چهره‌ی حضرت اباعبدالله الحسین یک خالی هست و خدا کل ماسوی الله را در این خال قرار داده است... اگر این خال اوست، خود او چیست؟! خال کنایه از وحدت و نقطه‌ی عالم وجود است. این که حضرت امام رحمت الله علیه می‌فرماید من به خال لبت ای دوست گرفتار شدم نکته ها دارد. امام کل است. اگر او را ببینی کل هستی را دیده ای...
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #شهود_آفاق_کربلا_در_انفس(قسمت اول) ■ما اگر طالب کمال هستیم باید آفاق را در
🏴🏴🏴🏴🏴 ... ■قلب انسان کامل، عرش الله است. الرَّحْمَٰنُ عَلَى الْعَرْشِ اسْتَوَىٰ (طه/۵) حق متعال بر روی عرش ظهور می‌کند. جان امام، عرش الله است‌. نفْس انسان کامل، نفس کل است. نفس مدبر همه‌ی امور است. هر عضوی از اعضای انسان کامل، بر بخشی از عالَم وجود سیادت دارد. عقل انسان کامل، سید و مولای تمام مجردات است. هر مجردی که در عالم هست، نه خود امام (که شأن او بسیار بالاتر است) بلکه عقل امام سید و مولای اوست. هر آبی در عالم هست، از خون انسان کامل است. آب فرات شریف است؟! شرافتش را از که گرفته است؟! آیا قبل از امام حسین آب فرات شرافتی داشت؟! تربت کربلا قبل از امام حسین شفا می‌داد؟! امام کیست که وقتی جسم مبارک او بر این خاک افتاد، خدا هم شفا را در این تربت قرار داد و هم خاصیتی به او داد که حُجُب هفتگانه را می‌درد. حُجُب هفتگانه یعنی شما باید از عالم طبع خارج شوی و به عالم ملکوت بروی، آنگاه به جبروت بروی، سپس به عالم لاهوت بروی و پس از آن به عالم اسماء و صفات حُسنای الهی بروی و به عالم هاهوت بروی... چه خبر است؟! در این تربت چه خاصیتی است؟! ■موهای سر انسان کامل، سیادت دارد بر تمام گیاهان عالم. دندان نیش انسان کامل، سید همه جمادات است. می‌خواهیم اندکی از اسرار ارباً ارباً کردن امام حسین علیه‌السلام را بفهمیم. چرا این مصیبت اعظم مصائب است؟ چرا کل ماسوی الله از این مصیبت تکان خورده؟! چون دندان او را شکستند... دندانی که سید همه‌ی جمادات است لذا جمادات تکان خوردند و به گریه آمدند. در روایات داریم که از سنگ خون جاری شد. لطافت او سیادت دارد بر تمام حقایق عالم عِلوی. انسان کامل کیست؟! باید آستان او را ببوسی، باید سر و صورتت را بر آستان علی بن موسی الرضا بمالی... آنجا خبر هاست... اعضا و جوارح او بر کل ما سوی الله سیادت دارد. ■لباس انسان کامل از مواریث ولایت است. این لباس حکم قرآن را دارد. پیراهن و شلوار و عمامه او حکم بسم الله الرحمن الرحیم را دارد. لذا برای مؤمن نور است و شفا، و برای اشقیاء خسران و عذاب، وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِينَ وَلَا يَزِيدُ الظَّالِمِينَ إِلَّا خَسَارًا (اسراء/۸۲)، نکته ای در اینجا هست که روضه است. راوی گفت: پس از شهادت امام، اشقیاء به ربودن ملبوس حضرت پرداختند. آنکه عمامه را ربود جنون گرفت و آنکه سرابیل را برد فلج شد و آنکه پیراهن را ربود پیسی گرفت. این لباس لباسی است که ولایت دارد. یوسف، کمترین و کمترین و کمترین رعیت در بین این خاندان است. وقتی پیراهنش را برای یعقوب پیغمبر فرستاد، با کشیدن این پیراهن بر چشمان یعقوب، او بینا شد... جناب یعقوب خطاب جالبی دارد؛ قَالَ أَبُوهُمْ إِنِّي لَأَجِدُ رِيحَ يُوسُفَ لَوْلَا أَن تُفَنِّدُونِ (یوسف/۹۴). می‌گوید من بوی یوسف را می‌شنوم، اگر مرا دیوانه خطاب نکنید! این نشان می‌دهد جناب یعقوب نیز گرفتار به اصطلاح روشنفکرها بوده است! او را سرزنش می‌کردند. وقتی با آمدن پیراهن یوسف بینا شد گفت دیدید؟! من از نزد پروردگارم چیزی می‌دانم که شما نمی‌دانید. این خاصیت پیراهن جناب یوسف است. حالا خاصیت پیراهن امام حسین چیست؟! نمی‌تواند کل ماسوی الله را نور بدهد؟! اگر در این مطلب شک کنی ایمانت ضعیف است... امام سجاد علیه‌السلام سه چیز از یزید ملعون خواست. انگشتر، پیراهن و چرخ ریسندگی... چه خاصیتی در پیراهن پیغمبر است که نزد امام زمان است؟! چه خاصیتی در شمشیر امیرالمؤمنین است که حضرت فاطمه زهرا با او صحبت می‌کرد؟! حضرت زهرا می‌گفت با برادرم ذوالفقار صحبت می‌کنم!! برادرم!! سخنی هست که چون جناب فاضل دربندی این را گفته من هم می‌گویم. بنده سالیان سال است به دنبال معقول و فلسفه و اینها هستم و می‌دانم که در حکمت، پذیرفتن این حرف بسیار سنگین است ولی چون دستگاه امامت است ما تسلیمیم... او می‌گوید که ذوالجناح به مقام عقل رسیده است... ما این را نمی‌فهمیم...