eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
□○ ○□ □امام حسن عسکری، برادری دارند به نام جعفر کذاب، سبحان الله که راجع به امام صادق علیه السلام اینهمه اوصاف، کمالات آقا دارند، اما بیشتر معروف شد به جعفر صادق سلام الله علیه. □که جناب رسول الله در یک روایتی نقل شد که آقا فرمود: ششمین فرزند من که به دنیا می آید اسم او جعفر صادق است. عرض کردند : آقا؟ شما همه تان صادق هستید؛ همه تان اوصاف و کمالات انسانی را همه دارید. شما هم صادقید؛ دیگر عزیزان معصوم شما هم صادق اند؛ چرا فقط آن یکی صادق؟ □فرمود آخر چون اسمش جعفر است و بعد از ایشان در نسل ایشان هم یک جعفر نامی هم می آید که او در آسمانها معروف است به کذّاب. برای اینکه این فرزند من از او تمایز داشته باشد؛ اسم این ملقب به صفت صادق شده است؛ و لذا در این عبارت آقایان علمای ما، هر موقع که بخواهند از امام صادق روایتی نقل کنند، مطلبی نقل کنند، مثلاً می گویند: صادق آل محمد صلّی الله علیه و آله و سلم. اینجور فرمود. چرا لفظ صادق را می آورند؟ برای اینکه جناب رسول الله فرمود ما صادق را برای او عنوان داده ایم چون در آسمانها معروف به صادق است. به غیر از این آقاجان امشب ما، هیچیک از چهارده معصوم، سیزده معصوم یا دوازده معصوم، اسمشان جعفر نبود. همه یا اسم شریف محمد داشتند صلّی الله علیه و آله و سلم؛ یا اسم علی داشتند که نوعاً الآن بین اینها دور می زند. اسم امام حسن و امام حسین بود؛ تقریباً پنج تا اسم ، اسم جناب رسول الله است صلّی الله علیه و آله و سلم ، اسم امام حسن هست؛ اسم امام حسین است؛ این سه تا حالا تقریباً شاخص است و اسم علی است و اسم جعفر. مابقی عزیزان، همه همین تکرار اسم علی و محمد، علی و محمد می شود دیگر. تا می رسد به حضرت بقیة الله. □غرض که آقا ملقب شد به صفت لقب شریف صادق تا جلوی آن کاذب را از همین الآن فکرش را بکنند جلویش را بگیرند. @mohamad_hosein_tabatabaei
□از القاب استأثاری حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، حبیب الله است. حبیب صفت مشبهه است که معنای محبوب می‌دهد یعنی آن جناب محبوب الله است و مراد از الله، الله ذاتی است نه الله وصفی. پس آن جناب محبوب هو است کما اینکه در ادعیه آمده است «لا حَبیب إلّا هُوَ و أهلِه». ذات غیبی احدی فقط نفس احدی احمدی را دوست دارد و محبت او فقط به این حقیقت تعلق می‌گیرد. حق متعال در مقام ذاتش فقط به خودش می‌نگرد و هیچ حقیقتی را شأنیت آن نیست که خداوند به او بدون واسطه نگاه کند چون همه‌ی موجودات در وجود به سبب قیدشان شأنیت حضور در وادی اطلاق را ندارند. □ذات چون به خودش نظر می‌کند اولین حقیقتی را که می‌بیند وحدت حقیقتی خود است که بدان علم پیدا می‌کند و می‌یابد تمام کمالات بی‌منتهایش در متن این وحدت مندرج هستند لذا عاشق این وحدت و اسماء و کمالات مندرج در آن می‌شود و به سبب همین حب آنها را در حضرت واحدیت و سپس خارج از صقع ربوبی تحقق می‌دهد. لذا وحدت حقیقی که از شئون ذاتیه است محبوب ذات می‌شود. □بدان اولین محبت از جانب حق تبارک و تعالی واقع شده است لذا اول اوست که محب است آنگاه محبوب به این حب محب او می‌شود. ولایت محبوبی همین است که نفس به مرتبه وحدت حقیقی برسد و محبوب ذات شود. برای وصول به این مقام ابتدا با بال ولایت محبی سیر می‌کند اما چون به تجلی ذاتی رسید محبوب می‌شود. ولایت محبی کسبی است اما ولایت محبوبی عطایی می‌باشد. در ولایت محبی سالک در تجلیات فعلی سیر و سیاحت می‌کند اما صاحب ولایت محبوبی تحت تجلی ذاتی است و چون که صد آمد نود هم پیش ماست. □گنج مخفی همان مقام وحدت حقیقی و اطلاقی است که خدا به این گنج نگاه کرد و عاشق جلوات بی منتها و مطلق او شد. این گنج در مکمن غیب ذات مندرج است. حق تبارک و تعالی اراده فرمود تا این کنز مخفی آشکار شود، در خزینه‌ی ذاتش را گشود و پرتوهای بی‌کران حسن ذات را در هستی پخش فرمود. □این کنز مخفی، جان جانان، فخر عالمیان و آدمیان حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم است که چون ذات بی چون به خود نگریست او را در خود دید و خود را دید و او به خود علم دارد و خود را دوست دارد و غیری آنجا جز او نیست. دیگران از انبیاء و اولیاء چون در مراتب تنزلی و تعینی بودند شدند کلیم الله و خلیل الله و نبی الله و صفوت الله و... . □در همه‌ی این القاب یک نحوه دوئیت است که می‌فرماید «وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي»... اما حبیب ذات جز خود ذات به تعین اعظم احدیش نیست تا محبت را به او القاء کند بلکه خود محبت است که بنام رقیقه‌ی عشقی در شراشر ذات مستکن است و به او حرکت حبی در دل هر عاشقی محبت را القاء و‌ قذف می‌کند. شب ۱۷ ربیع الاول ۱۴۴۲ ه ق
‍ □میلاد پیامبر‌اکرم و امام صادق عليهماالسلام را به محضر حضرت بقیة‌الله‌الاعظم ارواحنا‌فداه و همه‌ی ارادتمندان ، پیروان، شیعیان و دلدادگان خاندان رسالت، تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم. امیدوارم خدای‌متعال توفیق بهره‌بردن از انوار این بزرگواران و راه یافتن به نوری که فضای تاریک ذهن، دل و جان انسان‌ها را روشن می‌کند و جامعه‌ی بشریت را هم از ظلمت ظلم رها می‌سازد، به همه‌ی ما عنایت بفرماید.
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم1⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم2⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود بگیرد آيات قرآنى كه در سابق به آن استشهاد كرديم ، و يكى از آنها آيه : ((انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ، و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )) بود، هر چند اين نكته را صريحا بيان نكرده ، و به كنايه و اشاره برگذار نموده ، و ليكن به اين اشاره اكتفا نكرده و آن را با يك مثلى كه براى حق و باطل زده بيان فرموده است : ((انزل من السماء ماء، فسالت اودية بقدرها، فاحتمل السيل زبدا رابيا، و مما يوقدون عليه فى النار ابتغاء حليه او متاع زبد مثله ، كذلك يضرب اللّه الحقّ و الباطل ، فاما الزبد فيذهب جفاء، و اماما ينفع الناس فيمكث فى الارض كذلك يضرب اللّه الامثال . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 94 و با اين آيه شريفه خاطرنشان كرده : كه حكم اين مثل در همه افعال خدا جارى است ، همانطور كه در گفته هايش جارى است . پس فعل خدا هم مانند گفتارش حق است ، و منظورش از گفتار و كردار، خود حق است ، چيزى كه هست هم در گفتارش و هم در كردارش ‍ امورى همراه است كه مقصود اصلى نيستند، و سودى هم ندارند، و اتفاقا اين امور چشم گيرتر از خود حق است ، ولى دوامى ندارد، و بزودى باطل و زايل مى شود، و تنها حق باقى مى ماند، كه براى مردم سودمند است ، مگر آنكه آن حق هم معارض با حقى مهم تر و سودمندتر شود، كه در اين فرض حق مهم تر حق كوچك تر را باطل مى كند و اين در گفتار خدا نظير آيه متشابه است ، كه متضمن معنايى است حق و مقصود بالاصاله ، ولى با كلماتى ادا شده كه آن كلمات معناى ديگرى را به ذهن مى آورد معنايى باطل كه مقصود بالاصالة نيست ، و با مراجعه به آيات محكم قرآن ، معناى باطل از بين مى رود، و آنچه حق است محقق مى شود: ((ليحق الحق و يبطل الباطل و لو كره المجرمون ))، و اين دو پهلو سخن گفتن قرآن براى آن است كه حق را محقق و باطل را زايل سازد. گفتار ما درباره افعال خدا نيز همين گفتارى است كه درباره كلام خداگفتيم ، (خداى عزوجل كارهايى مى كند كه ظاهر آن مقصود اصلى نيست ، مقصود غير ظاهر است ، ولى چيزى نمى گذرد كه آن ظاهر از بين مى رود، و واقع و باطن عمل آشكار مى شود ((مترجم ))). و كوتاه سخن اينكه آنچه از آيه شريفه استفاده مى شود اين است كه معارف حقة الهيه مثل آبى است كه خدا از آسمان مى فرستد و اين آب فى نفسه تنها آب است و بس ، نه كميت آن منظور است ، و نه كيفيت ، و ليكن اختلاف در ظرفيت زمينى است كه اين آب بر آن مى بارد، هر زمينى مقدارى معين مى گيرد يكى كمتر و يكى بيشتر، و اين اندازه ها امورى است ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 95 كه در خود سرزمين است ، اصول معارف و احكام عمل دين و مصالح آن احكام كه در سابق ذكر شد نيز همينطور است ، در آنجا گفتيم اين مصالح روابطى است كه احكام را با معارف حقه مرتبط مى كند، اين حكم خود آن مصالح است ، با قطع نظر از بيان لفظى ، و اما همين مصالح وقتى به صورت حكم و در قالب لفظ در مى آيد چه بسا همراه با زوائدى باشد، كه به منزله كف سيل است ، و مثل آن كف ، ظهور و بروزى و جلوه اى دارد، اما چيزى نمى گذرد كه از بين مى رود، و آنچه حاكى از مصالح است باقى مى ماند، نظير احكامى كه قرار است در آينده نسخ شود، كه ظاهر عبارتش و آيه اى كه متضمن آن حكم است اقتضا مى كند كه حكم نامبرده هميشگى باشد، و ليكن آيه ناسخ كه حكمى ديگر مى آورد ظهور آن آيه را باطل مى كند، و مى فهماند كه حكم منسوخ مصلحتش تا امروز بود، واز اين به بعد حكمى ديگر داراى مصلحت است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabae
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم2⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم3⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود بگیرد اين نسبت به خود آن معارف و واقعيت آنها بود، با قطع نظر از ورودش در وادى الفاظ. و اما از حيث ورودش در ظرف الفاظ و دلالت آنها، ديگر آن بيرنگى و بى قيدى واقعى را ندارد، همچنان كه آن باران بى قيد و رنگ و بى كميت و كيفيت وقتى وارد در وادى هاى زمين شد، بى قيدى خود را از دست داده ، هر وادى بقدر ظرفيتش از آن گرفته ، سيل هاى كوچك و بزرگ و بزرگتر راه مى اندازد، سيلهائى كه هم اندازه هايش مختلف است ، و هم شكلش معارفهم وقتى در وادى الفاظ در آمد، به شكل و اندازه قالب هاى لفظى در مى آيد، و اين شكل و اندازه ها هر چند منظور صاحب كلام هست ، اما در عين حال مى توان گفت همه منظور او نيست ، بلكه در حقيقت مثال و قالبى است كه معنايى مطلق و بى رنگ و شكل را تمثيل مى كند، مشتى است از آن خروار و نمونه اى است از آن بسيار. در نتيجه همين الفاظ وقتى از ذهن هاى افراد مختلف عبور مى كند، هر ذهنى از آن الفاظ چيزهاى مى فهمد، كه عينا مانند كف سيل ، مقصود اصلى نيست . چون ذهن ها به خاطر معلوماتى كه در طول عمر كسب كرده و با آن انس ‍ گرفته در معانى الفاظ دخل و تصرف مى كند، و بيشتر اين تصرف ها در معناهائى است كه براى صاحب ذهن مأنوس و مالوف نبوده ، مانند معارف اعتقاديه ، و مصالح احكام ، و ملاكات آنها، كه بيانش گذشت . و اما در احكام و قوانين اجتماعى از آنجائى كه ذهن با آنها ماءنوس است ، در آنها دخل و تصرفى نمى كند، مگر اينكه باز بخواهد از ملاك ها و دلائل آنها سر درآورد، از همين جا روشن مى شود كه متشابهات قرآن آياتى است كه مشتمل بر ملاكات احكام ، و متعرض اصول عقايد است ، نه آياتى كه صرفا احكام و قوانين دينى را بيان مى كند، و نامى از ملاكات و علل آنها نمى برد. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 96 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○ ○□ □امام صادق یادمان داده، روایت در کافی است، وقت از دست دادیم، « ألکلام یجُرُّ الکلام » این فرد را امام صادق... آن عصاره و خلاصه اش این است که، آمده از امام صادق سؤال می کند که: آقا آنها که مأمورین الهی هستند، خوب را از بد تمییز می دهند، چجوری تمییز می دهند. □آقا به ایشان فرمود که : در این دنیا بوی کنیف با بوی عطر پیش قوّه ی شامّه ی شما یکسان است؟ بوی کنیف، بوی مزبله. متعفّن، بدبو، لجن، مردار، در پیش شما بوی کنیف و بوی عِطر یکسان است؟ گفت: نه. □فرمود: نیتی که جان می کند، اگر نیت خوش است، از جان بوی خوش متصاعد می شود، منتهی چون مربوط به این نشئه نیست، قوّه ی شامّه احساس نمی کند، یک قوّه ی دیگر است؛ آن قوای ملکوتی می بینند که بوی خوش از این جان متصاعد شد. و وقتی نیت بد، خدای ناخواسته، تا چه رسد به فعل بد، اگر نیت بد کرده، جانش متعفن می شود، بخار کثیفی از او متصاعد می شود؛ خیلی آن قوا، آن ارواح ملکوتی متأذّی می شوند؛ می بینند که این شخص نیت بد کرد. □به این تشبیه، به این تمثیل، به این تنظیر امام صادق علیه السلام طرف را حالی کرد که حرف این است. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #مبحث_ادب_مع_الله □مثل این‌که یک وقتی در یک مسافرتی یک راننده ای بنده خدا ما را سو
□خوب نماز جماعته،جماعت از کلمه جمع هست،جمع توش تجمع هست،در تجمع توحد هست،وحدت هست، این چه نماز جماعتی که اگر یک کسی چشم برزخیش باز باشد، چون الان ما که در نماز جماعتیم همه یک‌بار، یک‌دفعه می‌گوییم الله‌اکبر، امام جماعت را برای این‌که ما یک نقطه وحدت داشته باشیم اشتباه نکنیم جلو و عقب نشویم بخواهیم با هم‌دیگه این نماز را بخوانیم تا اسمش را بگذاریم جماعت و الا اگر خواستیم جدا جدا بخوانیم جلو عقب داشته باشیم خب هر کسی می‌رفت در منزل خودش می‌خواند یا این آقای امام جماعت را می‌گوییم شما از این جلو برو، برو کنار ما خودمان دسته‌جمعی هم که آمدیم هرکس برای خودش می‌خواند بعد هم اگر هزار نفر باشند هر کسی نماز خودش را می خواند یک کسی وارد می‌شود می‌گوید این همه جمعیت هستید آقا هم که هست چرا جماعت نمی‌خوانید؟! خیلی خوب، معنای جماعت چیه؟(۱۳) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #مبحث_ادب_مع_الله □خوب نماز جماعته،جماعت از کلمه جمع هست،جمع توش تجمع هست،در تجمع
□معنای جماعت چیه؟ یعنی واقعاً همه یکدل و یک‌صدا بگوییم الله الله الله یکدل و یک‌صدا دیگر هیچ‌کس این طرف و آن طرف نباشد و همه هم رویمان به یک طرف هست به ظاهر می‌بینیم جسممان هم این طرفی هست به طرف قبله هست این چهره ظاهری بدن به طرف قبله هست اما یکی اینجاست اون یکی حواسش اون‌جاست اون یکی پیش کارخانه اش هست اون یکی پیش کارمندی اش هست او سر کشاورزی‌اش هست او یکی سر مغازه‌اش هست اون یکی پیش ماشینشه اون یکی پیش خرید و فروش، پس شما فرمودید ما نماز جماعت شرکت کردیم. کجاش جماعته؟(۱۴) @mohamad_hosein_tabatabaei
□●نماز جماعت به امامت مقام قلب بیانات شب اول رمضان۱۴۴۱ق●□ □وقتی شخص در محرابش مشغول نماز است جمعی از اعضا و قُوای او در حال هستند □گوش با شنیدن، زبان و لبها با گفتن ذکر، حلق و ریه و سیستم تنفسی با دم و بازدم، کف پا، زانوها و کمر با ایستادن و خم شدن، پیشانی و سر و صورت با سجده بر روی مهر. کمر، کف دست و انگشتان پا با خم شدن در رکوع و در سجده، کتف‌ها و بازو و کف دستها با قنوت، چشم با رو کردن به قبله تمام اعضای مقادیم بدن با رو کردن به قبله هر کدام دارد سهم و بهره خویش از این 《》را می‌برند و همه این اعضا در به امام جماعتی بنام 《》 رو می‌کنند 》 است با سهم و قسط و بهره خودش از نماز را می‌برد. □حال اگر (مقام قلب) بهره‌ای از این نماز نداشت یا بهره و سهم ضعیفی دارد آیا ما حق داریم بقیه حاضرین در این نماز جماعت را از خواندن نماز محروم کنیم؟؟ □مسلما عقل سلیم تجویز نمی‌کند که چون قلب به عنوان دارد بقیه حاضرین از اعضا و جوارح را از نماز محروم کنیم پس صائم از نماز اول وقت در هر شرایطی غافل نشود. @mohamad_hosein_tabatabaei
□○بی توجهی به فقراء ، جرم بزرگی است○□ : □در قرآن كريم ميخوانيم : «وَلا تَحاضّونَ عَلى طَعامِ المِسكينِ» (و يكديگر را به غذا دادن به مستمندان تشويق نميكنيد) □رسیدگی به مساکین و یتیمان بسیار مهم است و بی اهمیتی به آن ، جرم بزرگی است! به اين دارالايتام ها سر بزنيد ، هر چقدر که در توانتان هست به مساكين کمک کنید و لو اينكه مقدار آن كم و جزئی باشد. □مهم اين است كه ما به اين امور بی توجه و بی اهميت نباشيم. □○برگرفته از جلسه ١٠٧ سيری در صحيفه سجاديه○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●" پایداری در راه حق "●□ □گاه رنجها و محنت‌هایی بر انسانهای پاک و قدیس پیش می‌آید که بازتاب کار آنها نیست بلکه تجربه‌ای است برای ایشان و برای دیگران که ناظر احوال او هستند، آزمونی است در پایداری در راه حق و تعلیمی است مردمان را که در راه حق باید از هیچ رنج و محنتی نهراسند، مانند داستان حضرت ایوب. □●برگرفته از کتاب " در صحبت قرآن " به قلم حسین الهی قمشه ای●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم3⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش چهارم ● بيان اينكه جنبه مثل داشتن ، مستلزم وجود تشابه است (ضرورت وجود متشابهات ) پنجم اينكه از بيان سابق ما اين به دست آمد كه بيانات لفظى قرآن ، مثلهائى است براى معارف حقة الهيه ، و خداى تعالى براى اينكه آن معارف را بيان كند، آنها را تا سطع افكار عامه مردم تنزل داده ، و چاره اى هم جز اين نيست ، چون عامه مردم جز حسيات را درك نمى كنند، ناگزير معانى كليه را هم بايد در قالب حسيات و جسمانيات به خورد آنان داد. و از سوى ديگر دو محذور بزرگ در اين ميان پيش مى آيد يعنى در جايى كه سر و كار گوينده با كودك است ، اگر بخواهد زبان كودكى بگشايد، و مطابق فهم او سخن بگويد، يكى از دو محذور هست ، براى اينكه شنونده يا به ظاهر كلام گوينده اكتفا نموده و تنها همان جنبه محسوس ‍ آن را مى گيرد، در اين صورت غرض گوينده حاصل نمى شود. چون غرض گوينده اين بود كه شنونده از مثال به ممثل منتقل شود، نمى خواست صرفا خبرى داده باشد، و اگر شنونده به ظاهر كلام اكتفا نكرده ، و بخواهد خصوصيات ظاهر كلام را كه در اصل معنا دخالتى ندارند رها نموده ، به معانى مجرده منتقل شود، ترس اين هست كه عين مقصود او را نفهمد، بلكه يا زيادتر و يا كمتر آنرا بفهمد. مثلا وقتى گوينده اى بشنونده خود مى گويد: شاهنامه آخرش خوش ‍ است ، و يا مى گويد آفرين شبروان در صبح است ، و يا به گفته ((صخر)) تمثل جسته مى گويد: اهم بامر الحزم لا استطيعه وقد حيل بين العير و النزوان شنونده اش با سابقه ذهنى اى كه با اين مثلها و با معناى ممثل آن دارد (اگر داشته باشد) مثل را از همه خصوصياتى كه همراه دارد لخت و مجرد مى كند، و مى فهمد كه منظور گوينده اين است كه حسن تاءثير هر عملى بعد از فراغت از آن عمل و پيدا شدن آثارش معلوم مى شود، نه در حين سرگرمى بعمل ، چون در حين عمل و تحمل مشقت آن ، قدر و اندازه عمل خود را تشخيص نمى دهد. و همچنين در معنائى كه شعر ((صخر)) آنرا ممثل مى سازد، و اما اگر سابقه ذهنى از معناى ممثل نداشته باشد، و به الفاظ شعر و مثل اكتفا كند پى به معناى ممثل نبرده ، خيال مى كند شنونده دارد به او خبرى را مى دهد، و بر فرضى هم كه تنها به الفاظ اكتفا نكند، باز آنطور كه بايد نمى تواند تشخيص دهد كه چه مقدار مثل را تجريد كند، يعنى تا چه اندازه ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 97 خصوصيات مثل را طر ح نموده ، و چه مقدارش را براى فهم مقصود محفوظ بدارد. گوينده هيچ راه گريزى ازاين دو محذور ندارد، مگر اينكه معانياى را كه مى خواهد ممثل و مجسم كند در بين مثلهايى مختلف متفرق نموده ، در قالب هايى متنوع در آورد، تا خود آن قالب ها مفسر و بيانگر خود شود، و بعضى بعض ديگر را توضيح دهد، در نتيجه شنونده بتواند با معارضه انداختن بين قالب ها: اولا: بفهمد كه بيانات و قالب ها همه مثلهائى است كه در ماوراى خود حقايقى ممثل دارد، و منظور و مراد گوينده منحصر در آنچه از لفظ محسوس مى شود نيست . ثانيا: بعد از آنكه فهميد عبارات و قالب ها مثلهائى براى معانى است ، بفهمد چه مقدار از خصوصيات ظاهر كلام را بايد طرد كند، و چه مقدارش را محفوظ بدارد، و اين نكته را از ظاهر كلام بفهمد، به اين معنا كه كلام طورى باشد كه روشن سازد كه فلان خصوصيت كه در آن جمله ديگر است ، منظور نيست ، و آن جمله بفهماند فلان خصوصيت در اين ، زيادى است . گوينده علاوه بر اين ، بايد مطالبى را كه در گفتارش مبهم و دقيق است با ايراد داستانهاى متعدد و مثلهاى بسيار و متنوع روشن سازد و اين امرى است كه در تمامى لسانها و همه لغات دائر است ، و اختصاص به يك قوم و يك زبان و دو زبان و يك لغت و دو لغت ندارد، چون اين قريحه هر انسانى است كه وقتى احتياج وادارش به سخن گفتن مى كند، و باز احتياج پيدا مى كند بعضى از خصوصيات را كه در يك قصه غلط انداز و موهم خلاف مقصود است نفى كند، همين خصوصيت را در قصه اى ديگر و يا مثلى ديگر نفى مى كند. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei