eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
آیات 260-258 بقره قسمت اول بخش پنجم1⃣ ● نيرنگ نمرود در محاجه با ابراهيم وقتى كلام به اينجا رسيد و نمرود نتوانست با سخن منطقى و به حق معارضه كند دست به نيرنگ زد، خواست تا با مغالطه ، امر را بر حاضران مجلس مشتبه سازد، و لذا گفت : من زنده مى كنم و مى ميرانم با اينكه منظور ابراهيم (عليه السلام ) از جمله ((ربى الذى يحيى و يميت )) حيات و موتى بود كه در اين موجودات جاندار و با اراده و شعور مى بينيم . اين حياتى است كه حقيقتش براى بشر معلوم نيست ، و اين حيات است كه كسى جز پديد آورنده جان داران و كسى كه خودش واجد آن است قادر بر ايجاد آن نيست ، و چنين حياتى را نه مى شود مستند به طبيعت جامد و بى جان دانست ، و نه به هيچ موجودى از موجودات جاندار، چون جان جانداران همان وجود آنها است ، و مرگشان هم عدمشان است و هيچ موجودى نه مى تواند خود را ايجاد كند، و نه مى تواند معدوم سازد. و اگر نمرود كلام آن جناب را به همين معنا مى گرفت ديگر نمى توانست پاسخى بدهد، و ليكن مغالطه كرد و حيات و موت را به معناى مجازى آن گرفت ، و يا به معنائى اعم از معناى حقيقى و مجازى ، چون كلمه احياء همانطور كه بر زنده كردن موجودى بى جان چون جنين در رحم و نفخه روح در او اطلاق مى شود همچنين بر نجات دادن انسانى از ورطه مرگ نيز اطلاق مى گردد. و همچنين كلمه ((اماتة )) همانطور كه بر ميراندن - كه كار خدا است - اطلاق مى شود، همچنين بر كشتن با آلت قتاله نيز اطلاق مى گردد، و لذا نمرود دستور داد دو نفر زندانى را آوردند، ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 537 يكى را امر كرد تا كشتند و ديگرى را زنده نگه داشت و سپس گفت : من زنده مى كنم و مى ميرانم ، و به اين وسيله امر را بر حاضرين مشتبه كرد. آنها هم تصديقش كردند، و ابراهيم نتوانست به آنها بفهماند كه اين مغالطه است ، و منظور او از احيا و اماته اين معناى مجازى نبود و حجت نمرود نمى تواند معارض با حجت وى باشد، و اگر مى توانست وجه اين مغالطه را بيان كند قطعا مى كرد، و اين نتوانستن لابد از اين جهت بوده كه آن جناب حال نمرود را در مغالطه كاريش و حال حضار را در تصديق كوركورانه آنها از وى را ديده و فهميده بود كه اگر بخواهد وجه مغالطه را بيان كند احدى از حضار تصديقش نمى كند، به همين جهت از اين حجت خود صرف نظر نموده و به حجت ديگر دست زد، حجتى كه خصم نتواند با آن معارضه كند، و آن حجت اين بود كه فرمود: ((ان الله ياتى بالشمس من المشرق فات بها من المغرب )) و وجه اين حجت اين است كه هر چند خورشيد در نظر نمرود و نمروديان و يا حداقل نزد بعضى از آنان يكى از خدايان است چنانكه گفتگوى ابراهيم (عليه السلام ) با كواكب و ماه نيز ظهور در اين معنا دارد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●اول باور نمی‌کردیم، بعد دیدیم آسان است! حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره●■ ■●فرض کنید تطمیع و تهدید در ما اثر نکرد، فریب‌خوردن چطور؟ به خدا پناه می‌بریم! ما که معصوم نیستیم، مگر از طرف خدا الهام و هدایت شویم. خدا می‌داند کفار چه زحمت‌هایی می‌کشند تا دروغ و افترا را به جای راست و درست در رسانه‌ها تحویل دهند، و هر روز با وسایلی و نقشه‌هایی علیه مسلمانان به میدان می‌آیند تا غافلان، آگاه نشوند. ما هم اول باور نمی‌کردیم، ولی بعد دیدیم آسان است. ■●دولت انگلیس شخصی را اجیر کرده بود تا در بازار کرمانشاه به انگلیس فحش و ناسزا بدهد، تا بدین وسیله دشمن‌های انگلیس را بشناسد و از کارهای آنها مطلع گردد و اسرار دشمنان خود را کشف کند. آری، کفار تا به این درجه برای کار خود فکر می‌کنند! ■●در محضر بهجت، ج۱، ص۱۳۲●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی○□ □کسانی که سالها عَجِّل عَلی ظُهُورِکَ یا صاحِبَ الزَّمان میگفتند، چرا از ظهور مشکلات و نابسامانیها کلافهاند و تاب تحمّل آن را ندارند؟ این‌ها مقدّمهی ظهور است. پس یا دعای بر تعجیل ظهور حضرت را پس بگیرند یا دست از بی‌تابی و بی‌قراری بردارند و به آنچه هست تن بدهند. □بعد از هر شلوغی، خلوتی متناسب با آن خواهد بود و هر چه شلوغی بیشتر باشد، خلوت بعد از آن بزرگ‌تر است. در آخرالزّمان شلوغی خیلی زیاد است، به نحوی که یکفُرُ بَعضُهُم بِبَعضٍ وَ یَلعَنُ بَعضُهُم بَعضاً: گروهی گروه دیگر را تکفیر میکند و جمعی جمع دیگر را لعنت میکند. □○مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیب○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●درقران کریم سوره محمد,ایه شانزده, آمده است: مَثَل بهشتی که وعده داده شده به متقیان که در آنست نهرها از آب نا متغیر و نهرها از شیری که نگشته طعم آن و نهرهاست از خمری که لذت است برای آشامندگان و نهری است از شهد بی غش و مرا ایشان را است در آن از همه میوه ها و آمرزشی از پروردگارشان چون کسی است که او جاودانی است در آتش و آشامانیده شدند آبی جوشان پس پاره پاره کرد روده هاشان را. □●در این آیه نیز به صراحت سخن از مَثَل را به میان آورده و فرموده است مَثَل بهشت چنین است و چنان. □●معلوم می شود حقیقت واقع بهشت رفیع تر و درجه اش اعلای از آن است که بتوان با زبان و کلام اینچنین، حدی برایش معین کرده و توصیفش نمود. □●همچنان که آیه (فشلا تَعلَم نَفسٌ مَا أُخفِیَ لَهُم مِن قُرَّةِ أَعیُنٍ.سجده/هجده)نیز به این معنا اشاره کرده است. □●و لذا جناب ابن عربی در تفسیرش این چهار نهر را چهار مرتبه از مراتب بهشت مطلقه معرفی نموده و فرموده است: مراد از علوم و معارف حقیقیه است که قلبها بواسطه ی آن حیات یافته و غرائز بواسطه ی آن سیراب می شوند. آنچنان که زمین با آب، حیات یافته و دیگر موجودات بدان سیراب می شوند. و نیز مراد از ، علوم نافعه ای است که به افعال و اخلاق تعلّق گرفته و مخصوص ناقصین مستعدینِ صالحینِ به ریاضات و سلوک در منازل نفس است. این گروه که در قبل از وصول به مقام قلب قرار دارند، بواسطه ی علوم شرایع و حکمت عملیه ای که به مثابه شیرِ مخصوصِ اطفال ناقص است، از معاصی و رذائل پرهیز می نمایند. □●و نیز مراد از تجلّیات و محبّت ذاتی و صفاتی حق است که به کاملین و بالغینِ به مقام مشاهده حسنِ تجلیات صفات و شهود جمال ذات و به عاشقین و مشتاقین جمال مطلق یار در مقام روح ارزانی شده است. □●و نیز مراد از شیرینی ها و حلاوات وارد قدسی و بارقه های نوریه و لذات وجدانیه در احوال و مقامات است که به سالکینِ واجدینِ اذواق و مریدین متوجهین به کمال که در قبل از وصول به مقام محبّت ذاتی و صفاتی حق قرار دارند عطاء می شوند □●و لذا جناب ابن عربی در این بیان، چهار نهر مذکور بهشتی را مظاهر چهار رتبه از مراتب بهشتیان معرفی کرده و نهر شیر را انزل مراتب بهشت و پس از آن نهر آب و بعد از آن نهر عسل و در آخر نهر خمر را بالاترین مرتبه ی بهشتی دانسته است. □●اما این چیزی نیست که همگان از عهده ی فهم آن برآیند و لذا قرآن از این حقیقت فقط به بیان مثل آن اکتفا کرده و تعقل و تفکر در این مثل را به ما واگذار نموده است. □●اما حکما و عرفای الهی چون در مکتوبات خود عوام الناس را مخاطب خویش ندانسته و به خواص که نفوس مستعده ی شاقیه ی به کمالات انسانی اند اهتمام بسیار دارند، از نقل مَثَل ها و حکایات و قصص دوری جسته و دائماً عزم و جزم آن دارند که حقیقت و لبّ محفوفِ در این پیمانه ها را القاء نمایند. و لذا در غزلیات عرفانی بزرگانی چون جناب حافظ و حضرت امام و حضرت استاد از این الفاظ و اصطلاحات که ریشه ی قرآنی و روایی دارند، بسیار است. □●رابطه علم ودین ●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
■●ورود پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم به قُبا - دوازدهم ربیع الاوّل●■ ■●پنجاه و سه سال بعد از عام‌الفیل، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم در حالی که پنجاه و سه ساله بودند، در جریان هجرت از مکّه به مدینه، روز دوازدهم ماه ربیع الاوّل سال یکم هجری قمری وارد قُبا شدند. قُبا در بیرون مدینه قرار داشت. ■●پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم، امیرالمؤمنین علیه السّلام را در بستر به جای خود خوابانده بودند و بعد هم به ایشان مأموریت داده بودند که اماناتی را که از مردم نزد من است به آنها برگردان و بعد فواطم را همراه خودت بیاور. ■●فواطم یعنی فاطمه زهرا سلام الله علیها و فاطمه بِنتِ اَسَد مادر حضرت امیرالمؤمنین علیه السّلام و همینطور فاطمه‌ای که دختر عمویشان بود؛ این سه تا فاطمه را بعد از اینکه اماناتی که مردم نزد من داشتند را به آنها برگرداندی، به همراه خودت به مدینه بیاور. ■●امیر‌المؤمنین عليه السّلام سه روز در مکّه ماندند برای اینکه این مأموریت را انجام دهند و بعد همراه با فواطم علیهم السّلام حرکت کردند. دشمنان آمدند جلوی حضرت را بگیرند. حضرت دست به اسلحه بردند و فرمودند: اگر می‌خواهید همه‌ی شما را از پای در آورم جلوی مرا بگیرید و آنها هم محاسبه کردند دیدند زورشان به امیرالمؤمنین علیه السّلام نمی‌رسد؛ لذا از درِ سازش در آمدند و از جلوگیری از حرکت ایشان منصرف شدند. ■●امیرالمؤمنین علیه السّلام در مسیری که پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم طی کرده بودند حرکت کردند. پیغمبر دوازدهم ربیع الاوّل وارد قُبا شده بودند و امیرالمؤمنین علیه السّلام به همراه فواطم علیهم السّلام، سه روز بعد که روز پانزدهم ماه ربیع الاوّل است به قُبا آمدند. ■●امیرالمؤمنین علیه السّلام حالشان به شدّت وخیم بود. نقل شده است پاهای ایشان از این پیاده رویِ به شدّت طولانی و زمین‌های پر از خار و خاشاک و سنگ و ریگ‌هایی که زیر آفتاب داغ تفتیده شده بودند، به شدّت زخم شده بود. ■●وقتی خبرِ رسیدن امیرالمؤمنین علیه السّلام را به پیامبر دادند، پیامبر بسیار شادمان شدند و منتظر بودند حضرت امیر خدمت ایشان بیایند. ■●به پیغمبر عرض کردند: امیرالمؤمنین حالشان به گونه‌ای نیست که خدمت شما بیایند. لذا پیغمبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم نزد امیرالمؤمنین علیه السّلام آمدند و وقتی چشم‌شان به پاهای وَرَم کرده‌ی امیرالمؤمنین علیه السّلام و تاوَل‌های به شدّت مجروح پای ایشان افتاد، اشک از چشم‌های رسول الله جاری شد و امیرالمؤمنین علیه السّلام را در آغوش فشردند و در آن روز که روز نیمه ماه ربیع الاوّل می‌شود به اتّفاق امیرالمؤمنین علیه السّلام وارد شهر مدینه شدند... ■●استاد مهدی طیّب ۸۷/۱۲/۱۵●■
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 260-258 بقره قسمت اول بخش پنجم1⃣ ● نيرنگ نمرود در محاجه با ابراهيم وقتى كلام به اينجا رسيد
آیات 260-258 بقره قسمت اول بخش پنجم2⃣ ●نیرنگ نمرود در محاجه با ابراهیم ليكن در عين حال خود آنان قبول دارند كه خورشيد و طلوع و غروب آن مستند به خدا است ، كه در نظر آنان رب الارباب است ، و معلوم است كه هر فاعل مختار و با اراده وقتى عملى را با اراده خود اختيار مى كند خلاف آن را هم مى تواند انجام دهد، براى اينكه انجام دادن آن عمل و ترك آن دائر مدار اراده است . كوتاه سخن اينكه وقتى ابراهيم (عليه السلام ) اين پيشنهاد را كرد، نمرود مبهوت شد و ديگر نتوانست پاسخى بدهد، چون نمى توانست بگويد: مساله طلوع و غروب خورشيد كه امرى است مستمر و يكنواخت ، مساله اى است تصادفى ، و در اختيار كسى نيست ، تا تغييرش هم به دست كسى باشد، و نيز نمى توانست بگويد اين عمل مستند به خود خورشيد است ، نه به خداى تعالى ، چون خودش خلاف اين را ملتزم بود، و باز نمى توانست بگويد اين خود من هستم كه خورشيد را از مشرق مى آورم و به مغرب مى برم ، چون اگر اين ادعا را مى كرد فورا از او مى خواستند كه براى يك بار هم كه شده قضيه را به عكس كند، و لذا خداى تعالى سنگ به دهان او گذاشت و لالش كرد. آرى خدا مردم ستمگر را هدايت نمى كند. أَنْ ءَاتَاهُ اللَّهُ الْمُلْك از ظاهر سياق بر مى آيد كه اين جمله از قبيل اين است كه كسى بگويد: ((فلانى به من بدى كرد، چون من به او خوبى كرده بودم )) و منظور از اين سخن اينست كه احسان من اقتضاء مى كرد او هم به من احسان كند، وليكن احسان را به بدى مبدل كرد، در نتيجه به من بدى كرد، و به همين جهت است كه روايت شده ((اتق شر من احسنت اليه ))، بپرهيز از شر كسى كه به او احسان كرده اى )). ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 538 شاعر هم گفته : جزى بنوه ابا الغيلان عن كبر و حسن فعل كما يجزى سنمار پس جمله ((ان آتيه الله الملك )) حرف لازم در تقدير دارد كه محاجه و بگومگوى نمرود را تعليل مى كند. پس اين جمله از باب به كار بردن چيزى در جاى ضد آن است ، تا شكوه و گله مندى را بهتر برساند، و مى فرمايد نمرود با فرستاده خدا درباره خدا محاجه و بگومگو كرد، و خدا را منكر شد، براى اينكه خدا به او احسان كرده بود، و ملك و دولتش داده بود در حالى كه اگر خدا به او چنين احسانى نكرده بود، جا داشت نمرود احتجاج كند، و خدا هم بفرمايد: نمرود در باب خدائى خدا، با رسول وى احتجاج كرد، چون خدا به او احسانى نكرده بود در حالى كه خدا درباره نمرود به جز احسان هيچ كارى نكرده بود، پس جمله نامبرده ، كفران نعمت نمرود را مى رساند، و نظير آيه ((فالتقطه آل فرعون ليكون لهم عدوا و حزنا)) است ، كه مى فرمايد: ((فرعونيان صندوقچه را از آب گرفتند، و موسى را نجات دادند، تا دشمن و مايه دردسرشان باشد))، پس نكته آوردن مساله سلطنت ، روشن شد. در اينجا نكته اى ديگر نيز هست و آن اين است كه با ذكر اين احسان ، سخافت و نادرستى اصل ادعاى نمرود روشن مى شود، چون ادعاى خدائى نمرود به خاطر ملك و دولتى بود كه خدا به او داده بود، و خودش آن را به دست نياورده بود، و مالك آن نبود پس نمرود به وسيله نعمت پروردگارش پادشاه و داراى سطوت و سلطنت شد، وگرنه او خودش هيچ تفاوتى با مردم عادى نداشت ، و كسى براى او امتيازى قائل نمى شد، و از نظر نعمت انگشت نما نمى گشت ،و به همين جهت است كه قرآن از ذكر نامش خوددارى كرد، و از او تعبير كرد به آن كس كه درباره پروردگارش با ابراهيم محاجه و بگومگو كرد، تا بر حقارت شخص او و پستى و بى مقداريش اشاره كرده باشد. ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 539 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره●■ ■●ابتدای حرکت انسان در مسیر کمال و معرفت، استعداد است که می‌تواند از هیچ به همه چیز برسد، و طرف و مقصد او خداست. ■●ربوبیت خدا هم اقتضا می‌کند که در مسیر حرکت تکاملی انسان تا سر منزل مقصود به او کمک و از او دستگیری کند. در دعای ابوحمزه آمده است: «مِنْ أَینَ لِی الْخَیرُ یا رَب، وَ لا یوجَدُ إلا مِنْ عِنْدِک؛ پروردگارا، از کجا خیر به من برسد، درحالی‌که خیر جز از نزد تو سرچشمه نمی‌گیرد». حافظ، ولیّ، راهبر و همراه راه ما خداست، ■●چنان‌که خود می‌فرماید: «اللهُ وَلِی الذِینَ ءَامَنُواْ یخْرِجُهُم مِنَ الظـلُمَاتِ إِلَی النورِ؛ خداوند، سرپرست مؤمنان است و آنان را از تاریکی‌ها به سوی نور بیرون می‌آورد»؛(بقره: ۲۵۷) یعنی از ظلماتِ سرگردانی به سوی نور رهسپار می‌کند. ■●ما در دریای زندگی در معرض غرق شدن هستیم، دستگیری ولی خدا لازم است تا سالم به مقصد برسیم، باید به ولی عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف استغاثه کنیم که مسیر را روشن سازد و ما را تا مقصد همراه خود ببرد. ■●در محضر بهجت، ج۱، ص ۳۱۰●■ @mohamad_hosein_tabatabaei