eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
□○به تعبیر مرحوم دولابی، این دنیا همان شب یلدا است. □○عالَم طبیعت تاریکیِ محض است. از اینجا دیگر تاریکتر نیست. این عالم، طولانی ترین شب است و نام دیگر آن هم جهنم است. دنیا یعنی پایین ترین مرتبه عوالِم. وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا (مریم/۷۱) همه به این دنیا وارد می‌شوند. □○باید چه کنیم که این شب یلدا که طولانی ترین شب است بگذرد؟ باید چیزی بخوریم. چه چیزی بخوریم؟ باید با علم و معارف این شب را سر کنیم و به صبح برسانیم. ما که در شب عبور می‌کنیم نیاز به نور داریم و علم نیز نور است. در قرآن نیز داریم که يَسْعَىٰ نُورُهُم بَيْنَ أَيْدِيهِم (حدید/۱۲) و این نور نیز همان علم و معارف است وگرنه شب یلدا بسیار سخت می‌گذرد. در ظاهر هم بندگان خدا جمع می‌شوند و چیزی می‌خورند و در کنار آن شعر حافظ هم می‌خوانند که خیلی هم خوب است... @mohamad_hosein_tabatabaei
□●قلب خاشع، حامل ولایت●□ □● قلبی است که حامل و متصل بدان باشد. در برهان و مبنای قرآنی چنین کسی عالِم حقیقی است؛ «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاء» (فاطر/۲۸) لذا عالِم کسی است که برق منزل ولایت الهی، خرمن وجودی او را بسوزاند و او را به نور عزّ ابهج ذات احدی که ولایت علوی است لاحق سازد و از هرچه غیر او منحرف نماید. چون میوه خشیت است لذا در قرآن، حضرت حق ﷻ فرمود که اگر این ولایت را بر جبال اعم از یا که رجال الهی‌اند نازل کنم همه‌ی آنها را خاشع خواهید یافت؛ « لَوْ أَنزَلْنَا هَٰذَا الْقُرْآنَ عَلَىٰ جَبَلٍ لَّرَأَيْتَهُ خَاشِعًا مُّتَصَدِّعًا مِّنْ خَشْيَةِ اللَّه» (حشر/۲۱). هر صاحب دلی که خاشع است لاجرم پرتوی از بر قلب او نازل گردیده است. □●خشوع فوق ایمان و نشانه‌ی مؤمن با است. کما قال الله الحکیم فی کتابه: «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ» (حدید/۱۶). □●ولایت، ذکرالله و ما نزل من الحق است که قلب اسلام بدان تنزل استکانت یافت و خاشع‌ترین قلب هستی شد. ☑️مظهر اتمّ این حقیقت حضرت ابا عبدالله‌ الحسین علیه السلام است که با یاد او قلوب خاشع و روان می‌شود و چون این تنزل ولایت اعنی « ما نزل من الحق »، ساری در جمیع اشیاء هست لذا تمام خلایق از تا شاهد بر ولایت و ذاکر به ذکر نام اویند و جملگی و بر حضرت سیدالشهداء و رزایای آن حضرت می‌باشند. □●کتاب ●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 260-258 بقره قسمت دوم بخش هشتم ● وجوه مختلفى كه مفسرين در باره عطف موجود در اين آيه گفته اند آيه مورد بحث با كلمه او عطف به ما قبل شده و مفسرين در توجيه اين عطف وجوهى ذكر كرده اند. بعضى گفته اند بر جمله : ((الذى حاج ابراهيم )) كه در آيه قبلى بود، عطف شده و حرف كاف اسميه است ، و معناى آيه با ارتباط به آيه قبل چنين مى شود: ((الم تر الى الذى حاج ابراهيم ، و الم تر مثل الذى مر على قرية ))، يعنى آيا نديدى آن كسى را كه با ابراهيم جدل نمود و آيا نديدى آن كسى را كه به قريه اى چنين و چنان عبور كرد؟ ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 549 خواهى پرسيد: بنابراين چه حاجتى به آوردن كاف تشبيه و يا كلمه مثل بود؟ مى گوئيم كلمه ((مثل )) اين نكته را مى فهماند كه شاهد اين گفتار يكى دو تا نيست ، بلكه شواهدى متعدد دارد، يكى از آنها همين شخص است . بعضى ديگر گفته اند: آيه مورد بحث عطف بر همان ((الم تر...)) است ، ليكن عطف است به معنائى كه اين جمله به آن جمله قبلى مى دهد، و آن را در معنا به صورت ((الم تر كالذى حاج ابراهيم ...)) مى آورد، و آن وقت معناى مجموع دو آيه ، چنين مى شود: آيا نظير آن كس را كه با ابراهيم بر سر پروردگارش محاجه و مشاجره مى كردند نديده اى ؟ و يا به مثل آن كس كه به قريه اى مى گذشت كه ويران شده بود برنخوردى ؟ بعضى ديگر گفته اند: اين آيه جزء سخنان ابراهيم (عليه السلام ) است ، كه در پاسخ خصم خود كه ادعا مى كرد او هم زنده مى كند و مى ميراند گفته است ، و تقدير كلام چنين است : اى نمرود كه ادعا مى كنى من مرده را زنده مى كنم اگر راست مى گوئى مثل آن كسى را زنده كن كه از قريه اى چنين و چنان مى گذشت ...، اين بود چند وجهى كه در توجيه حرف ((او)) ذكر كرده اند، و بطوري كه ملاحظه مى كنيد هيچ يك چنگى به دل نمى زند. من گمان مى كنم - خدا داناتر است - كه عطف بر معنا است ، همانطور كه در احتمال سوم گذشت ، اما تقدير و بيان واقع آيه غير از آن تقديرى است كه آنجا بيان شده بود. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●دوَل آمریکا و انگلیس از اخبثِ خبائث روی زمین‌اند! حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره●■ ■●و الا در همین دنیا پشیمان می‌شویم. و الا همین دنیایمان از دستمان گرفته می‌شود، کما اینکه گرفته شد! دست برداشتند از قرآن و عترت، رضاخان وطن و مملکت شیعه را فروخت. مصطفی کمال هم مملکت عثمانی اسلامی را فروخت. ابن‌سعود هم حجاز را فروخت و تسلیم همین‌هایی که آلان هستند [کرد]. ■●باید بدانند به اینکه گم کرده بودیم راه را که این‌طور گرفتار شدیم. الآن ما دوَل اسلامیه شدیم ذلیل [دوَل] آمریکا و انگلیس و اینها، که از اخبث خبائث روی زمین‌اند! بلکه از متوحش‌ترین کسانی‌اند که اسم انسانیت گذاشته‌اند روی خودشان! ■●بیانات آیت‌الله بهجت قدس‌سره در دیدار با یکی از علمای اصفهان●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○چه کسانی ضربات اصلی را به انقلاب وارد میکنند؟!○□ □تذکر این نکته لازم است که در تمام نوشته ها و صحبت ها هر وقت نام روحانیت را به میان آورده ام و از آنان قدردانی نموده ام، مقصودم علماء پاک و متعهد و مبارز است، که در هر قشری ناپاک و غیر متعهد وجود دارد و روحانیون وابسته ضررشان از هر فرد ناپاک دیگر بیشتر است، و همیشه این دسته از روحانیون مورد لعن و نفرین خدا و رسول و مردم بوده اند و ضربات اصلی را به این انقلاب، و مقدس ماب و دین فروش زده اند و می زنند و روحانیون متعهد ما همواره از این بی فرهنگ ها متنفر و گریزان بوده اند. □○صحیفه نور، جلد ۲۰، صفحه ۲۴۲ پیام امام خمینی(ره) به مناسبت سالگرد کشتار خونین در مکه و قبول قطعنامه۵۹۸ مورخ: ۱۳۶۷/۰۴/۲۹○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□یکی از چیزهایی که آن اژدرها و بتهای دورنی ما را برایمان منکشف می سازد، خلوت کردن و سکوت در گوشه ای از شب است □در شب میشودبا قرآن حشر خاص پیدا شود تااین حقیقت غیر متناهی، مطابق با شأنیت هرخواننده ای خود رابه او نشان دهدو بر اومتجلی گردد.  □●شرح دفتردل استاد صمدی آملی●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■حضرت عیسی علیه السّلام فرمود: ■کسی که دوبار متولّد نشده است هرگز به ملکوت آسمانها داخل نمیشود؛ یک تولّد از رحم مادر و یک تولّد از رحم طبیعت. ■پیامبر ما صلّی الله علیه و آله و سلّم هم فرمود: ■قبل از اینکه با فرا رسیدن فوت، اضطراراً به موت نائل شوید، به اختیار خود تن به موت بدهید. ■هر دو سخن اشاره به یک حقیقت است. ■●مصباح الهدی ص٩۴●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی●■ ■●باید بیغرض و با قلب پاک نگریست تا همه ی دنیا را زیبا دید. در عالمِ فنا قشنگترین چیزها زشتیهاست؛ مثل خال سیاه در صورت سپید یار. نقایص زندگی دنیایتان را به منزله ی خال سیاه حساب کنید که زیبایی صورت را صدچندان میکند. انسان اگر بداند که این مصائب و گرفتاریهای دنیوی به مانند خال سیاهی در صورت زیبایی است که باعث زیبایی بیشتر میشود، چقدر راحت میشود و زندگی برایش شیرین میگردد. ■●مؤمن در این عالم مثل سیاح است؛ بیغرض تماشا میکند، دل نمیبندد، نه قصد مالکیت میکند و نه در دعواها دخالت میکند، اعتراض ندارد، نگاه میکند و عبور میکند. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم فرمود: سِیاحَةُ اُمَّتى فِی الصَّوم: سیاحت امّت من در روزه است. ■●اهل‌‌الله سیاح عالم خلقتند؛ در زمین، در آسمان، با ملائکه، با انبیا و با اولیا میگردند و تماشا میکنند. چون ذینفع نیستند، بیغرض تماشا میکنند، قشنگ تماشا میکنند. دندان طمع دنیا را که کندی، سیاح میشوی. ■●بچّه ی بزرگ‌تر بهلول کوزه را شکسته بود، بهلول بچّه ی کوچکش را کتک میزد، گفتند: چرا او را میزنی؟ گفت: اگر این را نزنم، از آن بچّه ی بزرگ‌ترم بدتر خواهد بود. ■●امیدوارم در دنیا هیچ خسارتی نبینید و اگر هم خدا خواست جیبتان را بزند، قشنگهای خود را برای این کار بفرستد. ■●مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیب●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
□●یلدا که بلندترین شب سال است، مصداق (لیل طویل) در عالم ناسوت است و بفرموده قرآن، است. ( سبحه لیلا طویلا) □●تسبیح یعنی خدا بالاتر و منزه از خوبی هایی است که هر وصف کننده ای به او نسبت می دهد. (سبحان الله عما یصفون) □●پس یلدا شب غفلت و لغویات نیست؛ شب توجه به حق متعال و حسن الهی و ابراز عجز از درک عظمت خوبی خداوند است. در این لیل طویل (سبحانه، سبحانه، سبحانه) است. از این رهگذر می توان به راه یافت و به دیده دل نظاره گر حسن الهی و به لسان قلب تسبیحگوی پرودگار عالمیان شد. □●استاد مهدی طیب●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●حضرت مهدی ارواحنافداه از تولّد تا آغاز غیبت صغری (قسمت اوّل)●■ ■●حکّام بنی عبّاس که بر اساس احادیث پیامبر و ائمّه ی معصومین علیهم السّلام به نزدیک بودن تولّد مهدی موعود علیه السّلام آگاه شده بودند، از زمان امامت امام هادی علیه السّلام به شدّت نگران و مضطرب شدند که با تولّد ایشان تخت حکومت غاصبان خلافت واژگون شود. از این رو تصمیم گرفتند مانع تولّد آن حضرت شوند یا اینکه پس از تولّد، به سرعت ایشان را از بین ببرند. به همین دلیل امام هادی علیه السّلام را به شهر سامرّا که شهری نظامی بود، منتقل کردند و در محلّه ی عسکر که محلّ زندگی ارتشیان بود، جای دادند. در نتیجه آن حضرت در میان دشمنان و در بین خانه های سازمانی نظامیان زندگی می کردند و رابطه ایشان با شیعیان قطع بود. غربت امام هادی علیه السّلام تا حدّی بود که پس از شهادت، آن حضرت را در اتاق نشیمن منزل مسکونی خود به خاک سپردند و زن و فرزندان آن حضرت کنار قبر ایشان زندگی می کردند. همسر ایشان پس از وفات، در همان اتاق مدفون شدند. ■●امام عسکری علیه السّلام می فرمایند: قد وَضَعَ بَنو اُمیّه و بنو العبّاسِ سُیوفَهُم عَلَینا لِعِلَّتین: اِحداهُما اَنَّهم کانوا یَعلَمونَ اَنَّه لیسَ لَهم فی الخِلافةِ حقٌّ فَیَخافونَ من اِدِّعائِنا ایّاها و تَستَقرَّ فی مَرکَزها، و ثانِیهِما اَنّهم قد وَقَفوا من الاَخبارِ المُتواترة علی اَنَّ زَوالَ مُلکِ الجَبابرةِ و الظَّلَمةِ علی یدِ القائمِ منّا، و کانوا لا یَشُکّونَ اَنَّهم مِنَ الجَبابرَةِ و الظّلَمَةِ، فَسَعوا فی قتلِ اَهل بیتِ رسولِ الله صلّی الله علیه و آله وسلّم و اِبارَةَ نَسله طَمَعاً مِنهُم فی الوُصولِ الی مَنعِ تَوَلّدِ القائمِ علیه السّلام او قَتله، فاَبی اللهُ اَن یُکشَفَ اَمرُهُ لِواحدٍ مِنهم (الّا اَن یُتِمَّ نورَه و لو کرهَ الکافرون): بین امیّه و بنی عبّاس به دو علّت شمشیرهای خود را بر ما ( اهل بیت) قرار دادند: یکی اینکه می دانستند در خلافت حقّی ندارند و می ترسیدند ما آن را ادّعا کنیم و خلافت در جایگاه خود مستقر گردد. دوم اینکه بر اساس اخبار متواتر پی برده بودند که زوال و فروپاشی حکومت جبّاران و ستمکاران به دست قائم ما صورت می گیرد و تردید نداشتند که خودشان از جّاران و ستمکارانند؛ لذا به طمع دستیابی به جلوگیری از تولّد قائم علیه السّلام یا به قتل رساندن آن حضرت، در کشتن اهل بیت رسول خدا صلّی الله علیه و آله و سلّم و نابود کردن آنها تلاش کردند. امّا خداوند ابا داشت که امرش بر احدی از آنان مکشوف شود (جز آنکه علی رغم کراهت کافران نورش کامل گردد.) ... ■● صفحه١١٠ و ١١١●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
■●یاد داشت های فلسفی و عرفانی آسیب عادت های زبانی در تحلیل فلسفی●■ ■●در ادامه بخوانید:  ادراک اسم
خودم: ■●در ادامه بخوانید:  کتاب روش تدریس فلسفه دکتر دینانی●■ ■تردیدی نمی توان داشت که صفت، غیر از اسم است و نامیدن یک شیء با وصف کردن آن تفاوت دارد آنچه مورد بحث و گفت وگو قرار می گیرد این است که آیا نامیدن بدون هر گونه وصف کردن امکان پذیر است یا این که چنین چیزی امکان پذیر نیست. ■همان گونه که به اجمال یادآور شدیم کسانی چنین می اندیشند که اگر یک واژه، یک مابه ازای معین، یا آنچه به اصطلاح مطابَق (به فتح) خوانده می شود، نداشته باشد معنی ندارد؛ ولی باید گفت این اشخاص میان معنی یک نام و آنچه مسمّا است خلط و اشتباه کرده اند. زیرا وقتی مثلا زید از دنیا می رود گفته می شود، مسمّای این نام مرده است، ولی هرگز گفته نمی شود معنی نام زید، مرده است. مردن معنی، یک تعبیر مهمل شناخته می شود. و کسی نمی گوید معنی فلان لفظ یا عبارت مرده است. ■چون که مردن معنی یک نام، مستلزم این است که آن نام دیگر معنی نداشته باشد و اگر نام معنی نداشته باشد گفتن این جمله که مثلا مثلا شخص زید مرده است، به هیچ وجه مفید یک معنی محصّلی نخواهد بود. ■آنچه برخی از اندیشمندان روزگار ما ادعا می کنند به طور خلاصه به این ترتیب قابل تقریر است که اگر معنی یک سخن همان محکی باشد و معنی نیز یک امر معین شناخته شود، ناچار باید گفت، برای اینکه معنی تحقق بپذیرد یک سلسله اشیای بسیط باید وجود داشته باشند تا زبان بتواند از آنها حکایت کند. ■لازمه این سخن آن است که زبان نیز در واپسین تحلیل به گزاره هایی پایان یابد که اوصاف چیزی را بیان نمی کنند، بلکه فقط نام اشیاء را نشان می دهند و این بدان جهت است که وصف کردن، تعیین معنی واقعی و حقیقی نمی بخشد و همواره با نوعی ابهام همراه است. طرح این مساله از جهت منطقی مستلزم این است که جهان به عنوان چیزی که مورد حکایت زبان قرار می گیرد، در واپسین تحلیل از چیزی تشکیل شده باشد، که فقط بتوان از نام آن سخن به میان آورد و البته معلوم است که وقتی فقط از نام سخن می گوییم دیگر از اوصاف سخن به میان نمی آید.(۴) @mohamad_hosein_tabatabaei
□○آقا در الهی نامه می فرماید: در این شبِ دوشنبه سلخ شهر الله المبارک هزارو سیصد و نوئد هجری قمری با کسب اجازه از حضورِ انور شما نام کشور پهناور هستی را عشق آباد گذاشتم؛ بله عشق آباد. □○اینجا محلِ عشق بازی نفسِ ناطقۀ انسانی با کلماتِ وجودیِ عالم است. □○منتها از بس که این الفاظ را در معانیِ متعارف استعمال کردیم و از دورانِ کودکی تا الان با معانی عرفیه بینِ عوامِ مردم عادت و خو کردیم؛ تا آدم لفظِ عشق را می آورد، تا لفظِ ازدواج را می آورد، تا لفظِ اینها می آید، می روند دنبالِ همین حرف‌ های متعارف و معمولی □○وگرنه نگاه بفرمائید به «فصُّ حکمةٍ عصمتیه فی کلمةٍ فاطمیة» حضرت آقا بحثشان بحثِ ازدواج است؛ بحثِ ازدواج چه غوغاست و تمامِ نظامِ هستی در ازدواج است؛ اسماء الله همه با هم ازدواج می کنند؛ اولین ازدواجی که در قرآن انجام گرفته است، سه تا اسم از اسماء الله با هم ازدواج کردند و از این ازدواج اینهمه آیاتِ قرآن متجلی شده است، آن سه تا اسم می فرمائید «بسم الله الرحمن الرحیم» الله؛ الرحمن؛الرحیم ازدواج کردند حالا شروع شده، نتیجه اش چی؟ «اَلحَمدُلِلهِ رَبِّ العالَمین» تا «مِنَ الجِنَّةِ وَالنّاس». □○آیات از ازدواج اسماء الله بوجود آمده است؛ تمام اسماء الله با همدیگر ازدواج می کنند؛ تمام موحوداتِ نظامِ هستی با همدیگر ازدواج می کنند. و چه نیکو سروده شد: ○آسمان مرد و زمین زن در خرد ○آنچه او انداخت این می پرورد □○آسمان و زمین با هم ازدواج می کنند؛ منظومۀ شمسی ازدواج کردند؛ ملائکة الله ازدواج دارند؛ لفظِ ازدواج چه شیرین است «سُبحانَ الَّذی خَلَقَ الاَزواجَ کَلَها» آیۀ شریفۀ سورۀ مبارکۀ یاسین است که تمامِ عالَم ازدواج کردند؛ □○نتیجۀ ازدواج عالم شده نطفۀ انسان و این نطفه در قوسِ صعود قرار می گیرد؛ در سیرِ تکاملیِ انسانی و جهانی، بعد می بینید که: ○درون حبه ای صد خرمن آمد ○جهانی از دل یک ارزن آمد □○یک حبه یک نطفۀ انسان که جامعترین دفترِ غیب و شهودست و هر چه می خواهی درونش بنویس و تشنگی ات سیراب نمی شود تو یک موجود تشنه ای هستی که هر چه به او آبِ حیاتِ علم بدهند، نفسِ ناطقۀ انسان آب می خواهد تشنه است که تشنگی او فقط با یک آب سیراب شود و باز تشنه تر گردد که «یا مَن لّا یَزیدُ کَثرَةِ العَطاء الّا جُودًا وَ کَرَمًا» که تا می توانند نفسِ انسانی را آب حیات بدهند که آن را دم به دم از مردن بدر آورد زنده کند و تا جایی که: ○بار دیگر از ملک پران شود ○آنچه اندر وهم ناید آن شود □○شرح دروس معرفت نفس استادصمدی آملی حفظه الله○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●شرح احوال مفسر کبیر قران، صاحب کتاب شریف المیزان●■ ■●هر فردی از افراد بشر در خود دو کانون از ادراک و فهم را می یابد، یکی را عقل و دیگری را قلب و وجدان گویند ■●و قوه عاقله، انسان پی بمصالح و مفاسد خویش برده و تمیز بین محبوب و مکروه، و حق و باطل می دهد، و با قلب و وجدان که انرا نیز می توان سرشت و فطرت و یا احساس نهانی و ادراک سری گفت، راهی برای ارتباط خویش با جهان هستی و علت پیدایش او و عالم، و تجاذبی بین او و مبدا المبادی و غایه الغایات می یابد. ■●شهود قلبی موجب ایمان و ریط انسان از حقیقت و واقعیت خودش بذات باری تعالی شانه می باشد و بدون ان، هزار گونه تفکرات عقلیه و فلسفیه و ذهنیه، او را خاضع و خاشع نمی نماید، و پس از یک سلسله استدلالهای صحیح بر اساس برهان صحیح و قیاسات صحیحه، بار تزلزل روحی و وجدانی موجود، و هرگز از سرای انسان رخت بر نمی بندد، و او را بعالم ارامش و اطمینان و سکینه نمی رساند. ■●تفکر عقلی موجب تعادل و توازن عواطف و احساسات باطنی می شود، و جلوی گرایش های متخیلانه و واهمه های واهمه را می گیرد، و ان شهود و وجدان را در مسیر صحیح جاری می سازد ■●مهر تابان ص۱۱۲ علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی●■ @mohamad_hosein_tabatabaei
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 260-258 بقره قسمت سوم بخش اول ● حق ، مرگ و تزلزلى ندارد و باطل نيز ثبات و بقائى ندارد هر چند صباحى امر بر افرادى مشتبه شود توضيح : خداى تعالى بعد از آنكه فرمود: ((الله ولى الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الى النور، و الذين كفروا اولياؤهم الطاغوت ، يخرجونهم من النور الى الظلمات )) اين معنا به دست آمد كه : ((خدا مؤمن را به سوى حق هدايت مى كند، ولى كافر را در كفرش هدايت نمى كند، بلكه اوليائى كه خود او براى خود گرفته او را گمراه مى سازند، دنبال آن سه تا شاهد ذكر مى كند، تا هم شاهد هدايت كردن خدا باشد، و هم بفهماند هدايت داراى سه مرتبه پشت سر هم است . مرتبه اول : هدايت به سوى حق از راه استدلال و برهان است ، كه داستان محاجه ابراهيم (عليه السلام ) و نمرود، نمونه آن است كه ديديم خداى تعالى ابراهيم (عليه السلام ) را به سخن حق هدايت كرد، و نمرود را نكرد، بلكه او را كفرش مبهوت و گمراه كرد، و اگر خداوند متعال سخنى از هدايت شدن ابراهيم (عليه السلام ) نفرمود بلكه عمده گفتار را درباره نمرود قرار داد براى اين بود كه بر يك نكته جديدى دلالت كند، همان نكته اى كه جمله ((و الله لا يهدى القوم الظالمين ، بر آن دلالت دارد. ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 550 مرتبه دوم : هدايت به حق از راه نشان دادن است ، نظير داستان شخصى كه از قريه خالى از سكنه عبور كرد و خداى تعالى آن شخص را از اين طريق به ايمان و به معاد هدايت كرد كه مردگان قريه را پيش رويش زنده كرد. مرتبه سوم : اين است كه شخصى را از راه بيان واقعه و نشان دادن حقيقت و علتى كه باعث وقوع آن واقعه شده است هدايت كنند، و به عبارت ديگر سبب و مسبب هر دو را به شخص نشان دهند، و اين مرتبه از هدايت قوى ترين مراتب هدايت و بيان و عالى ترين مراتب آن است . مثلا كسى را كه پنير نديده و در وجود پنير شك دارد سه جور مى توان او را به شناخت پنير هدايت كرد: يكى اينكه : به او بگوئيم چنين چيزى وجود دارد، به دليل اينكه فلانى و فلانى از آن خورده اند، و از كسانى كه به راستى پنير خورده اند آنقدر استشهاد كنيم تا وى را يقين حاصل شود، كه بله چنين خوردنى وجود دارد. دوم اينكه : يك تكه پنير به او نشان داده حتى مختصرى هم به او بدهيم تا بخورد. سوم اينكه : مقدارى شير بياوريم و آن را كمى حرارت داده ، مقدارى مايه پنير مخلوطش كنيم ، تا سفت شود، آن وقت در اختيارش بگذاريم تا بخورد، اين مرتبه از هدايت ، مؤثرترين راه در ازاله و از بين بردن شك و ترديد شخص است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□●علّامۀ طباطبائی رضوان الله علیه و آیات مشکل قرآن کریم●□ قدّس سرّه □●من بعضى از مسائل را كه يك وقتى از آقاى طباطبايى سؤال میكردم، می ديدم ايشان به بعضى از آيات قرآن كه می رسند به اجمال می گذرند و حرفى نمی زنند. □●میگفتند: حقيقتش اين است كه من در بعضى از موارد غير از اينكه بگويم تسليم مقاصد واقعى قرآن هستم، راه ديگرى ندارم، يعنى براى خودم مطلب* آنقدرها مكشوف نيست و حالتى كه براى خودم احساس میكنم اين است كه بايد تسليم مقاصد قرآن باشم. * بحث راجع به مسألۀ معاد بود. □●«مجموعه آثار» ج ۴ ص ۵۶۵●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●آمدن حضرت عیسی و مریم علیهما‌السلام به زیارت امام رضا علیه‌السلام●■ (علیه السلام) : ■●از این خیلی خیلی خیلی عجیب‌تر این که ما درک کردیم که یکی از آقازاده‌های همین علمای بزرگِ معروف ما که گفت: «در مشهد بودم، شب در خواب دیدم که گنبد حضرت رضا علیه‌السلام برداشته شد و بالا بین آسمان و زمین سریری گذاشته شد. دو نفر روی آن نشستند. در خواب فهمیدم که یکی‌شان «عیسی‌بن‌مریم» است و دیگری خود «مریم» علیهاالسلام است. دیگر بیدار شدم و خوابیدم و این قضیه گذشت. ■●بعد مثل هر روز آمدم برای زیارت حضرت رضا علیه‌السلام از آن خواب هم کاملاً غافلم، آمدم توی حرم، دیدم که حرم تاریک محض است، هیچ احدی نیست حرمی که همیشه سروصدا بود، همیشه شلوغ بود، همیشه روشن بود، آمدم دیدم تاریک محض است، هیچ سروصدایی هم نیست. نگاه کردم، دیدم بله گنبد شکافته شد همان‌طوری که در خواب دیده بودم که یک سریری گذاشته شد، و گنبد شکافته شد؛ دو نفر آمدند از آن بالا آمدند پایین روبه‌روی ضریح ایستادند، مشغول زیارت حضرت علی‌بن‌موسی‌الرضا سلام‌الله‌علیه شدند که یکیشان عیسی بود و دیگری مریم بود. … ■●به‌سوی محبوب، ص ٩٨●■ @mohamad_hosein_tabatabaei