کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○ #خطبه_ی_فدکیه (قسمت نهم)○□ ☑️بعد از اینکه حضرت زهرا سلام الله علیها فلسفه ی احکام را بیان کردند،
□○ #خطبه_ی_فدکیه (قسمت دهم)○□
□○و فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الإِخْلاصِ: و شما زبان به كلمه ی لا اله الاّ الله باز كرديد.
□○في نَفَرٍ مِنَ الْبِيضِ الْخِمَاصِ: درميان گروهی كه سفيدرو بودند؛ امّا گرسنگي به آنها فشار ميآورد و شکم هایشان از شدت گرسنگی به پشت چسبیده بود. در نسخه ی دیگری دیدم که اینجا می گوید: «الَّذِينَ أَذْهَبَ اللَّهُ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً» آن گروه سپید روی گرسنه شکم همان كساني هستند كه خداي متعال پليدي را از آنها دور كرده و آنها را به طور كامل پاک و معصوم قرار داده است؛ یعنی اهل بيت ع . پس شما در بین اهل بیت زبان به #توحید گشودید.
□○و كُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ: و این در شرایطی بود که شما لب پرتگاه آتش بوديد.
□○مذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ: مثل جرعهاي آب بوديد كه اگر كسي ميخواست شما را بنوشد به راحتي ميتوانست شما را فرو دهد؛ یعنی اينقدر قبل از اسلام ضعيف بوديد؛ و هر کس به چیزی طمع می کرد اولین چیزی که سهل الوصول می دید، شما بودید. به راحتی می توانست بیاید شما را اسیر کند؛ تصرف کند.
□○و قَبْسَةَ الْعَجْلانِ: و مثل قبسی، جرقّهاي بوديد؛ مثل اندكي آتشی بودید كه به سرعت خاموش ميشد؛ یعنی این قدر قبل از اسلام ضعیف بودید.
□○و مَوْطِئَ الأَقْدَامِ: قبل از اسلام به وسیله ی قدرتها لگدكوب شده بوديد.
□○تشْرَبُونَ الطَّرْقَ: آبهاي گلآلود كنار جادّهها را ميخوريد.
□○و تَقْتَاتُونَ الْقِدَّ و الْوَرَق: و از پوست حيوانات و برگ درختان غذا تهيّه ميكرديد؛ این چیزها را می خوردید؛ علف می خوردید؛ پوست حیوانات را می خوردید.
□○أذِلَّةً خَاسِئِينَ: قبل از پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ذليل شده بوديد و در كارهاي خودتان مانده بوديد.
□○تخافُونَ أَنْ يَتَخَطَّفَكُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِكُمْ: ميترسيديد كه مردم بيايند و چيزي را از دست شما بربايند؛ قدرت دفاع از خودتان و داراييهايتان را نداشتيد.
□○فأَنْقَذَكُمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى بِمُحَمَّدٍ: تا اینکه خدای متعال شما مردم ضعیف و ذلیل و بی چیز را با دست پیغمبر اکرم صلی الله علیه و اله پدر بزرگوار من نجات داد.
□○بعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتِي: حالا بعد از اين همه خدمت ها که رسول الله به شما کرد؛ بعد از اين همه دشواری ها كه پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم برای نجات شما متحمل شد.
□○و بَعْدَ أَنْ مُنِيَ بِبُهَمِ الرِّجَالِ: بعد از اینکه شما آن همه بلاها متحمل شدید از دست مردمان و رسول الله صلی الله علیه و آله شما را نجات داد.
□○و ذُؤْبَانِ الْعَرَبِ: و از گرگهاي عرب شما دريده ميشديد؛ و بلاها متحمل می شدید.
□○و مَرَدَةِ أَهْلِ الْكِتَابِ: و از سركشان اهل كتاب، یهود و نصاری، شما آسيب ميديديد؛ پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم آمد شما را نجات داد.
□○كلَّما أَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللَّهُ: هر وقت كه آتش جنگ عليه شما بر افروخته شد، خداي متعال آمد و آن آتش را از شما مسلمان ها خاموش کرد و جلوي برافروخته شدن آن را گرفت.
□○أَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّيْطَانِ: يا هر وقت كه شيطان سر بر ميآورد؛
□○أَوْ فَغَرَتْ فَاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ: یا اينكه یک اژدهايي از مشركين دهان ميگشود كه شما را ببلعد.
□○قَذَفَ أَخَاهُ فِي لَهَوَاتِهَا: در این شرايط پيغمبر اكرم برای اینکه از شما مسلمان های ضعیف در آغاز اسلام حمایت کند چه کار کرد؟ برادر خودش علیبن ابیطالب را برای دفاع از شما، برای حفظ شما به كام آن اژدها می فرستاد.
□○فَلا يَنْكَفِئُ حَتَّى يَطَأَ جَنَاحَهَا بِأَخْمَصِهِ: و علي بن ابيطالب هم باز نميگشت تا اينكه گوشمالي سختي با مشت دلاورانهي خودش بر آن اژدهاي شرك دهد
□○وَ يُخْمِدَ لَهَبَهَا بِسَيْفِهِ: و علیبن ابیطالب تا آتش آن اژدها را با شمشيرش خاموش نميكرد بر نميگشت.
□○مَكْدُوداً فِي ذَاتِ اللَّهِ: علیبن ابیطالب در راه خدا سختيهاي فراوان متحمّل شد.
□○مُجْتَهِداً فِي أَمْرِ اللَّهِ: در مسير اجراي امر الهي و دفاع از دين خدا تلاشهاي فراواني كرد.
□○قَرِيباً مِنْ رَسُولِ اللَّهِ: امیرالمومنین علیه السلام بسيار به رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم نزديك بود.
□○سَيِّداً فِي أَوْلِيَاءِ اللَّهِ: علیبن ابیطالب سرور اولياي خدا بود.
□○مُشَمِّراً نَاصِحاً مُجِدّاً كَادِحاً: علیبن ابیطالب علیه السلام دامن همّت به كمر بسته بود. نصيحت گر بود؛ تلاشگر و كوشنده بود.
ادامه دارد...
□○استاد مهدی طیب- جلسه ۱۲ آذر ۸۳○□
#حضرت_فاطمه سلام الله علیها
@mohamad_hosein_tabatabaei
□برای جمع قشنگتون آرزوی بهترینها رو دارم!
در سایه سار حق و حضرت مولا ان شاءالله تا همیشه✋
آیات 260-258 بقره قسمت چهارم
بخش هفتم
● وجه بطلان تفسير مزبور
خواننده محترم با دقت در خود آيه و در آنچه كه ما بيان كرديم به بطلان اين چنين تفسيرى از اين آيه پى مى برد، براى اينكه سؤال ابراهيم (عليه السلام ) از كيفيت زنده كردن مردگان است ، كه خدا چطور آنان را زنده مى كند؟ نه از اينكه اجزاى مرده چگونه براى بار دوم حيات مى پذيرد و زنده مى شود، چون او پرسيد: ((كيف تحيى ؟)) (بضم تاء) يعنى چطور زنده مى كنى ؟ و نپرسيد: ((كيف تحيى ؟)) (به ف تح تاء) يعنى چطور زنده مى شوند؟.
علاوه بر اينكه زنده كردن مردگان به دست خود ابراهيم (عليه السلام )، خود دليل بر گفته ما است و اگر سؤال از چگونگى زنده شدن مردگان بود، كافى بود خداوند پيش روى ابراهيم (عليه السلام ) مرده اى را زنده كند (همانطور كه در آيه قبلى در قصه ((عزيز)) كه از آن خرابه گذشت ، فرمود: اگر مى خواهى ببينى مردگان چگونه زنده مى شوند، به استخوانها نگاه كن ببين چگونه آنها را به حركت در مى آوريم ، و سپس گوشت بر آنها مى پوشانيم ) و ديگر احتياج نداشت زنده كردن مردگان را به دست خود آن جناب اجرا كند.
اين همان نكته اى است كه در چند صفحه قبل به آن اشاره كرديم و گفتيم : اين مفسرين نفوس انبيا را در اخذ معارف الهى و مصدريتشان نسبت به امور خارق العاده به نفوس عادى خود قياس كرده اند،
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 570
و نتيجه اش اين شده كه مثلا بگويند زنده كردن مردگان به دست خود ابراهيم و بدون دخالت آن جناب هيچ فرقى به حال آن جناب ندارد، بااينكه اين حرف به خاطر و ذهن هيچ كسى كه از حقايق بحث مى كند و آشنا با آن است خطور نمى كند، ولى اين مفسرين به آن جهت كه اعتنائى به حقايق ندارند، در چنين اشتباهى واقع شده اند، و هر چه بيشتر در بحث فرو مى روند از حق دورتر مى شوند. مثلا ((طمانينه )) را معنا كرده اند به برطرف شدن اشكالات و احتمالاتى كه ممكن است در مساله تكون در دل خطور كند با اينكه اين احتمالات بيهوده ، تردد و عدم انسجام فكرى است كه ساحت پيامبرى چون ابراهيم (عليه السلام ) منزه از آن است ، علاوه بر اينكه جوابى كه در آيه شريفه نقل شده با ((طمانينه )) به اين معنا تطبيق نمى كند، زيرا ابراهيم (عليه السلام ) پرسيده بود: چگونه مردگان را زنده مى كنى ؟ و كلمه مردگان را مطلق آورد، و اين مطلق اگر نگوئيم منصرف به خصوص مردگان از انسانها است ، حداقل انسان و غير انسان را شامل مى شود، و خداى تعالى زنده كردن انسان مرده را به او نشان نداد، بلكه زنده كردن چهار مرغ مرده را نشان داد.
مفسر نامبرده آنگاه به برترى دادن ابراهيم (عليه السلام ) بر عزير (صاحب داستان در آيه قبلى ) پرداخته و مى گويد: هر دو قصه كه در اين دو آيه آمده يك نوع است ، يعنى در هر دو، سوال از كيفيت است ، به آن معنائى كه خودش براى كيفيت كرده ، و گفته است : چيزى كه هست ابراهيم (عليه السلام ) از اين نظر نزد خداى تعالى گرامى تر است كه پاسخ او فورا داده شد، ولى پاسخ عزير بعد از صد سال داده شد. و از اين حرف معلوم مى شود كه اين مفسر اصلا معناى دو آيه را نفهميده است ، با اينكه هر دو آيه ، علاوه بر معانى برجسته و دقيقى كه در بر دارند - اصلا اجنبى و بيگانه از مساله كيفيت به آن معنائى هستند كه وى ذكر كرده ، و اگر يك بار ديگر گفتار او را از نظر بگذرانيد اشتباهاتش روشن مى شود.
علاوه بر اينكه اگر سؤال آن جناب از كيفيت بود، بايد آيه شريفه با صفت قدرت ختم مى شد، نه با صفت ((عزت )) و ((حكمت )) همچنان كه آيه زير كه در مقام بيان كيفيت زنده كردن است با صفت قدرت مطلقه خداى تعالى ختم شده ((و من آياته انك ترى الارض خاشعه ، فاذا انزلنا عليها الماء اهتزت ، و ربت ، ان الذى احياها لمحى الموتى ، انه على كل شى ء قدير)) و نظير آن آيه ، آيه زير است ، كه مى فرمايد : ((او لم يروا ان الله الذى خلق السموات و الارض ، و لم يعى بخلقهن بقادر على ان يحيى الموتى ، بلى انه على كل شى ء قدير)).
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 571
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
■●سخن #سانسورشده #علامه_طباطبایی ره توسط رژیم طاغوت●■
■●علامه طباطبایی در فرازی از کتاب "فرازهایی از اسلام" سخنی گفته است که به مذاق #ساواک خوش نیامده و آن را از کتاب #مزبور سانسور کرد!
#علامه_نوشته_بود:
■●بیش از نیم قرن است که ما حکومت و دستور #رژیم دموکراسی را پذیرفته و [به اصطلاح] در ردیف #ملل متمدن غربی ها قرار گرفته ایم [اما] عینا می بینیم #وضع ما روز به روز #وخیم تر و #فلاکت بارتر می شود و از این درخت که برای دیگران پربرکت و پربار است، جز میوه بدبختی و رسوایی نمی بینیم».
■●سانسور در آینه، ص ۶۰۲●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●گذری کوتاه بر رویکردهای سیاسی و اجتماعی آیتالله بهجت قدسسره●■
■●در سیاست کاملاً صاحبنظر بودند و مطالب را روشن میکردند، ولی برای اهلش؛ البته گویا فقط دید ظاهری نبود. اوایل انقلاب با مرحوم امام رحمهالله جلساتی داشتند. در ایام مبارزه، مرتباً با هم رفتوآمد میکردند. مرحوم والد پیشنهادهایی هم برای مبارزه میدادند. همچنین میگفتند: « #مرتبه_دوم، #پیروزی_با_ایشان_است؛ ولی دعا میكنیم برای بعدش مشكلی پیش نیاید.»
■●حدود سال ۴٢ _ شاید در آخرین ملاقات پیش از تبعید مرحوم امام _ به ایشان گفتند:
حداقل باید چهل نفر متخصص مهذّب بههمراه داشته باشید تا در مواقع لازم، حاضر باشند؛ شما باید اینها را تربیت کنید و داشته باشید. این هم نمیشود، مگر اینکه یک فُرجهای برای اینها باشد؛ و این فرجه هم محقق نمیشود، مگر اینکه آن کسی که الآن چکمۀ ظلم خود را به مذهب و مردم گذاشته، با چندین نحو اِفشایش کنیم و هم با چندین طریق مختلف برنامهریزی داشته باشیم که او را از میان ببریم و حتی وجوهات را برای کشتن شاه مصرف کنیم. اگر او خودش حذف شود، یکی دیگر را سر کار میآورند که در ابتدای کار ضعیف است و نمیتواند فشار بیاورد. فشار بر روحانیت کاهش مییابد و ما خواهیم توانست کار اصلی خودمان را انجام دهیم.
■●برگرفته از کتاب صحبت سالها (مجموعه خاطرات حجتالاسلاموالمسلمین علی بهجت)●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□ #وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
□بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، و بِهِ أَسْتَعِینُ□
#وَٱلْحَمْدُ_لِلّه_وَلّیِ_کُلِّ_نِعْمَة
#یَنْبوعُالحَیاة
□○ #ای_نفس، تا کی نیازمند و گریزان باشی از ضدی بضدی؟ گاهی از گرما بسرما، گاهی از سرما بگرما، گاهی از گرسنگی بسیری، گاهی از سیری بگرسنگی؛ همچنین در طعامها و بویها، چون از شیرینی بسیار شودت محتاج شور گردی، و گر شوریت بسیار گردد نیازمند ترش شوی،
□○و همچنین در بویهای مختلف، و هر آنچه حاضر آنی در جهان حس؛ و پیوست نیازمندی باندوختن، و چون بدان پیوستی ترس بر فوات آن اندوختی مادام تا با تو بود، و چون از تو رفت خوف شد و اندوه و غم آمد.
□○پس برکش از خود این چیز را که بدان مشاهدهٔ این چیزها همی کنی، و بدان این بیماریها همی یابی، و اندوه مبر بر مفارقت غمها و اندوه ها و بیم ها و نیازها، و ناخوش مشو از پیوند توانگری و بینیازی و عزّ و امن شادمانی، که هر که برگزیند درویشی را بر توانگری و بیم را برایمنی، و مذلّت را بر عزّ، نادان بود، و نادان گم راه باشد و گم راه هالک.
@mohamad_hosein_tabatabaei
#بابا_خودت_را_باش
□●معرفتِ نفس اساس همه خیرات و سعدات است. همه سعادتها زیرِ سرِ معرفت نفس است هر چه از خودمان دور شدیم بی سعادتیم.
□●هر چه بخودمان نزدیک شده ایم با سعادتیم، ببین با خودت هستی یا نه؟
□●به تعبیر جناب میر سیّد شریف که داشت از دنیا می رفت فرزند بزرگوارش در آخرین لحظه به پدرش عرض کرد آقا پندم کن و این پدرِ فهمیده، پدرِ عاقل فرمود
« بابا خودت را باش»
□●ببین داری چکار می کنی این چه کرد آن چه کرد و آن یکی چه می کند را از خودتان دور کنید؛ عزیزانِ من اوّل خودتان را مقدّم بدارید؛ می خواهی به یک آقا بگوئی نماز بخوان خودت را ببین؛ خودت می خوانی؟! اگر می خوانی در حالی که می خوانی به او بگو بخوان.
□●می خواهی به یک نفر بگویی فلان کار بد را نکن اوّل به خودت بگو جنابعالی دیگر از این کارها نمی کنی دیگر تمام شده؟ بسیار خوب اگر نمی کنی به ایشان هم بگو وَاِلّا سخت است،
● #وَاِلّا_گرفتاری_دارد؛
● #اول_خودتان_را_باشید
● #سعادتِ_خودتان_را_بخواهید.
□●شرح دروس معرفت نفس
استاد صمدی آملی●□
@mohamad_hosein_tabatabaei
■●عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی●■
■●اِنَّ اللهَ یَرزُقُ مَن یَشاءُ بِغَیرِ حِسابٍ. همانا خداوند هر کس را که بخواهد، بیحساب روزی میدهد. بغیر حساب سه معنی دارد:
●۱- آنچه را میدهد، به این حساب نبوده که در قبال حسناتی باشد که انجام دادهای.
●۲- از آنچه داده، حساب نمیکشد.
●۳- بیاندازه و بیحساب و زیاد میدهد.
■●مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب●■
@mohamad_hosein_tabatabaei
□السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ السَّلاَمُ عَلَيْكِ يَا وَالِدَةَ الْحُجَجِ عَلَى النَّاسِ أَجْمَعِينَ السَّلاَمُ عَلَيْكِ أَيَّتُهَا الْمَظْلُومَةُ الْمَمْنُوعَةُ حَقَّهَا
□اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى أَمَتِكَ وَ ابْنَةِ نَبِيِّكَ وَ زَوْجَةِ وَصِيِّ نَبِيِّكَ صَلاَةً تُزْلِفُهَا فَوْقَ زُلْفَى عِبَادِكَ الْمُكَرَّمِينَ مِنْ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ وَ أَهْلِ الْأَرَضِينَ
@mohamad_hosein_tabatabaei
□○امام خمینی(ره)○□
□مردم همچون گذشته پشتیبان #نظام و #انقلاب اسلامی خود هستند که در راهپیمایی ۲۲بهمن آمادگی کامل خویش را به جهانیان نشان دادند و دشمنان انقلاب را شگفت زده کردند.
□○۳-اسفند۱۳۶۷_امام_خمینی○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
□○آیت الله العظمی میرزا جواد ملکی تبریزی( قدس سره الشریف )○□
□○دنیاجویان و دنیاپرستان در کارهای دنیاییشان، به ظاهر قناعت و بسنده نمیکنند، بلکه در دریافت حقیقت جدّ و جهد میکنند، زیرا من کسی را ندیدهام که از حلوا به ظاهر و نقش حلوا و یا گفتن لفظ آن اکتفا کند بلکه اگر یک جزء آن از حد کمال کم باشد اسم حلوا را از روی آن برمیدارند و میگویند این حلوا نیست. در سایر چیزها و امور هم همینطور رفتار میکنند.
□○...ولی بیشتر مردم، اگر تمام آنها نباشد، در بیشتر کارهای آخرتی جز به صورت عمل نمیکنند. و با وجود این از صورت عمل توقع دارند اثر روح عمل را ببینند، آن را نمییابند.
#یاعلی
□○المراقبات، ص ۳۰۴ و ۳۰۵○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
☑️شادی روح علامه طباطبایی(ره) #صلوات
@mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○ #خطبه_ی_فدکیه (قسمت دهم)○□ □○و فُهْتُمْ بِكَلِمَةِ الإِخْلاصِ: و شما زبان به كلمه ی لا اله الاّ
□○ #خطبه_ی_فدکیه (قسمت یازدهم)○□
□○وَ أَنْتُمْ فِي رَفَاهِيَةٍ مِنَ الْعَيْشِ: و هنگامی که علی علیه السلام در دل سختی ها فرو می رفت، شما در خوشيها زندگی می کردید؛ مشغول رفاهتان بودید؛ این علی بود که خطر می کرد؛ و برای دفاع از دین سختی می
پذیرفت.
□○وَادِعُونَ فَاكِهُونَ آمِنُونَ: شما در گهوارهي امن خودتان متنعّم بوديد؛ در حالي كه علي علیه السلام در دل سختی ها
قرار داشت.
□○تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوَائِرَ: آن روزها چشم به اين دوخته بوديد كه کی ورق بر می گردد و روزگار عليه ما موضع ميگيرد ؛ آن روزها چشم به این دوخته بودید؛ در زمان رسول الله(صلی الله علیه وآله) طرح نابودی ما اهل بیت را
ریخته بودید.
□○وَ تَتَوَكَّفُونَ الأَخْبَارَ: و گوش به زنگ بودید كه چه زماني خبر فوت رسول الله (صلی الله علیه وآله) ميرسد كه توطئههاي خودتان را عملي كنيد.
□○وَ تَنْكِصُونَ عِنْدَ النِّزَالِ: و موقع جنگ ها عقبگرد ميكرديد.
□○وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتَالِ: و از ميدانهای جنگ و قتال فرار ميكرديد.
□○فَلَمَّا اخْتَارَ اللَّهُ لِنَبِيِّهِ دَارَ أَنْبِيَائِهِ: تا اينكه كه خداي متعال آن خانهي اقامت اخروي پيامبران را براي پيامبر (صلی الله علیه وآله) خودش
برگزيد.
□○وَ مَأْوَى أَصْفِيَائِهِ: و او را در آرامگاه برگزيدگان الهي جاي داد.
□○ظَهَرَ فِيكُمْ حَسَكَةُ النِّفَاقِ: خار و خاشاك نفاق در ميان شما ظاهر شد. آنچه را که در زمان رسول الله مخفی می کردید و مترصد بودید که فرصت پیدا کنید تا پیغمبر (صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت؛ باطنتان را آشکار کردید.
□○وَ سَمَلَ جِلْبَابُ الدِّينِ: تا پیغمبر (صلی الله علیه وآله) از دنیا رفت گويا جامهي دين كهنه شد؛ دین یک چیز بی ارزش شد و طراوت دين در بین شما از بين شما رفت.
□○وَ نَطَقَ كَاظِمُ الْغَاوِينَ: و سر دسته ی گمراهان به سخن درآمد؛ یا گمراهاني كه در زمان رسول الله (صلی الله علیه وآله) خشم خودشان را فرو برده بودند و كينهي خودشان را نسبت به علی و اهل بیت آشکار نمی کردند؛ این گمراهان بعد از مرگ رسول الله (صلی الله علیه وآله) خشم
خودشان را آشکار کردند.
□○وَ نَبَغَ خَامِلُ الأَقَلِّينَ: و افراد فرومايهي گمنام سر بر آوردند و افراد برجسته شدند! کسانی که در زمان رسول الله (صلی الله علیه وآله) پست، مطرود و بی ارزش بودند، حالا سر برآوردند.
□○وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْمُبْطِلِينَ: و افراد بی عرضه ی نازپرورده، کبکشان شروع کرد به خواندن؛ دوره جولان دادشان رسيد
□○فَخَطَر فِي عَرَصَاتِكُمْ: و در عرصههاي زندگي یا خانه های شما آغاز به قدم زدن كردند.
□○وَ أَطْلَعَ الشَّيْطَانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ: و بعد از رسول الله (صلی الله علیه وآله) شيطان از مخفيگاه خودش سر بيرون آورد.
□○هَاتِفاً بِكُمْ: و شروع به ندا دادن به شما كرد.
□○فَأَلْفَاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجِيبِينَ: و دید چقدر قشنگ شما دعوتش را استجابت ميكنيد.
□○وَ لِلْعِزَّةِ فِيهِ مُلاحِظِينَ: و چقدر براي مغرور شدن آمادهايد؛ و فریب های او را در زندگی لحاظ می کنید.
□○ثُمَّ اسْتَنْهَضَكُمْ فَوَجَدَكُمْ خِفَافاً: بعد از شما خواست كه قيام كنيد ديد كه چقدر زود و سبکبال راه افتاديد در مسیری که شیطان امر کرد.
□○وَ أَحْمَشَكُمْ فَأَلْفَاكُمْ غِضَاباً: و شما را گرم كرد و ديد چه زود عليه ما اهل بيت به خشم آمديد و غضبناک شدید،
□○فَوَسَمْتُمْ غَيْرَ إِبِلِكُمْ: و در نتيجه تحريكات شيطان غير از شتر خودتان یعنی شتر دیگری را داغ زديد؛ چون عرب معمولاً شتران خود را براي اينكه عوض نشود داغ مي زد؛ حال اين اشاره به اين است كه خلافت را كه متعلّق به شما نبود تصاحب
كرديد.
□○وَ وَرَدْتُمْ غَيْرَ مَشْرَبِكُمْ: و به آبي كه متعلّق به شما نبود؛ سهم شما نبود؛ وارد شديد.
□○هَذَا وَ الْعَهْدُ قَرِيبٌ: در حالي كه هنوز چيزي از زمان رسول الله صلي الله عليه و آله نگذشته بود؛ چند روز بیشتر
نگذشته بود!
□○وَ الْكَلْمُ رَحِيبٌ: و دهان آن زخمي كه شكافته بود هنوز باز بود؛ هنوز این زخم سر بهم نیاورده بود.
□○وَ الْجُرْحُ لَمَّا يَنْدَمِلْ: و دهانهي زخم هنوز به هم نيامده بود.
□○وَ الرَّسُولُ لَمَّا يُقْبَرْ: و پيغمبرصلي الله عليه و آله هنوز به خاك سپرده نشده بود؛ رسول الله (صلی الله علیه وآله) دفن نشده بود که این کار را شروع کردید
□○ابْتِدَاراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ: و بعد هم بهانه آورديد كه ترسيديم فتنهاي در جامعهي اسلامي برخيزد؛ لذا زودتر رفتید که کار خلافت را شکل دهید که #فتنه ای ایجاد نشود؛ یک همچین توجیهی هم برای غصب خلافت درست کردید.
□○أَلا فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحِيطَةٌ بِالْكافِرِينَ: حضرت این آیه را خواندند فرمودند: به درستي كه با همين كار در فتنه افتادند و سقوط كردند و جهنّم بر كافران احاطه دارد.
□○فَهَيْهَاتَ مِنْكُ
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□○ #خطبه_ی_فدکیه (قسمت یازدهم)○□ □○وَ أَنْتُمْ فِي رَفَاهِيَةٍ مِنَ الْعَيْشِ: و هنگامی که علی علیه
مْ: پس هیهات اين امر از شما خیلی دور بود.
ادامه دارد....
□○استاد مهدی طیب- جلسه ۱۲ آذر ۸۳○□
@mohamad_hosein_tabatabaei
■● #زير_بناى_مسئوليت
#مشهور_آسمان (خاطراتی از استاد علی صفایی حائری)●■
■●در كوران #انقلاب كه بچهها داغ بودند و براى انقلاب مىدويدند، او در عين تحرك پنهان به تحكيم بنيانهاى فكرى مىپرداخت.
■●او مىدانست كه روزى اين شور و شوقها فروكش مىكند و شبهات و زرق و برقها مطرح مىشود. آن گاه مجاهد به منافق يا حداقل به دنيا پرست تبديل مىشود.
■●بر همين اساس درباره زيربناى مسئوليت مىفرمايد: مسئوليت انسان به اندازه آگاهى او نيست، بلكه به اندازه توانايى اوست. زيرا دادهها بازدهى مىخواهند. پس انسان به اندازه دانايى مسئول نيست، بلكه به اندازه توانايى : «لايكلف الله نفسا الا ما اتيها»؛ خداوند كسى را تكليف نمىكند، مگر به اندازهاى كه به او داده است.
■●به هر حال اين مبناى استاد بسيار دقيق است. زيرا چه بسا كه آگاهى تو زياد باشد، اما معيار تكليف همان مقدار استطاعت و توانايى است. و از طرفى اين هدايت دقيق، كه اساس قرآنى آن ذكر شد، مسئوليت را گستردهتر مىكند، كه بايد به اندازه توانايىهايت كار كنى! كه گفتهاند: هر كه بامش بيش، برفش بيشتر!
@mohamad_hosein_tabatabaei
آیات 260 -258 بقره قسمت چهارم
بخش هشتم
قَالَ أَ وَ لَمْ تُؤْمِن قَالَ بَلى وَ لَكِن لِّيَطمَئنَّ قَلْبى
● سؤال خداوند از ابراهيم (علیه السلام ) و جواب ابراهيم .. ((قال اولم تومن ؟ قال بلى ...))
كلمه ((بلى )) همان بله فارسى را معنا مى دهد، و كارش رد نفى است ، و به همين جهت در جمله منفى معناى اثبات را مى دهد، مانند اين آيه : ((الست بربكم قالوا بلى )) و در اينجا اگر به جاى ((بلى )) كلمه ((نعم )) يعنى آرى آمده بود سر از كفر در مى آورد. و كلمه ((طمانينه )) و ((اطمينان )) به معناى سكون و آرامش نفس بعد از ناراحتى و اضطراب است ، و اين استعمال ريشه از اينجا گرفته كه مى گويند: ((اطمانت الارض )) يعنى زمين مطمئن شد، يا مى گويند: ((ارض مطمئنة )) يعنى زمينى مطمئن (و منظورشان زمينى است كه در آن گودى هست ، و در هنگام باران آب در آنجا جمع مى شود، و نيز سنگ كوه هم به طرف آن سرازير مى گردد).
خداى تعالى دراينجا اينطور سؤال كرد كه : ((او لم تومن ؟)) و نپرسيد: ((ا لم تومن )) با اينكه معناى هر دو يكى است ، ولى در تعبير اولى اشاره به اين جهت نيز هست كه و درخواست ، سؤالى بجا و به مورد است ، ليكن جا ندارد طورى عنوان شود كه با عدم ايمان به احيا و زنده كردن مقارن باشد. و اگر فرموده بود: ((الم تومن ))، دلالت مى كرد بر اينكه گوينده ، يعنى خداى تعالى سؤال او را ناشى از عدم ايمان ، تلقى كرده ، آن وقت جمله نامبرده جنبه عتاب و ملامت به خود مى گرفت ، كه اى ابراهيم چنين سؤالى از تو زشت است .
حال ببينيم ((واو)) در آیه چگونه چنين اثرى را از خود نشان مى دهد؟ علتش اين است كه واو در اينجا براى جمع كردن بين دو معنى است ، و استفهام خداى تعالى را چنين معنا مى دهد آيا ((بى ايمانى )) با ((سؤال )) همراه است يا نه ؟ و او در پاسخ عرضه داشت : نه بى ايمان نيستم ، و اگر اين واو نبود معناى استفهام ، سؤال از علت درخواست مى شد، آن وقت عتاب و ملامت را نتيجه مى داد.
و در اين كلام ((ايمان )) مطلق آمده ، و به چيزى اضافه نشده و نفرموده : به چه چيز ايمان دارى ؟ بلكه بطور مطلق پرسيده : ((مگر ايمان ندارى ؟)) و اين دلالت دارد بر اينكه ايمان به خداى سبحان با شك در امر ((احياء)) و ((بعث )) جمع نمى شود، هر چند كه در مورد آيه ، خصوص احياء است ،
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 572
و سخنى از بعث نرفته ، لكن خصوصيت مورد،باعث تخصيص عام و يا تقييد مطلق نمى شود.
ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 573
#تفسیر_المیزان
#سوره_بقره
#علامه_طباطبایی_ره
🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸
🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹
🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺
▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
#اهمیت_دعا_برای_تعجیل_فرج
□●حضرت آیت الله بهجت قدس سره:●□
□●مداحی که حال خوبی هم دارد، به خدمت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف رسیده و آن حضرت به او فرموده است: بعد از صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام گفته شود: «وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ؛ در فرج آنان شتاب کن».
□●البته معلوم است که دعا کردن برای فرج مطلوب است. اگر ما برای تعجیل فرج دعا نکنیم، یا در دعا کردن جدی نباشیم، یا آثار جدیت در ما نباشد، به ضرر دنیای ما هم خواهد بود، چه رسد به آخرت؛ و از شروط استجابت دعا، توبه از معاصی است.
□●خلاصه اینکه: اگر در دعا کردن برای فرج قاصر باشیم، یا در آن تساهل و تکاسل و سهل انگاری و سستی کنیم و این مطلب را جداً نخواهیم، در حقیقت دنیا را نخواسته ایم؛ زیرا امور مخالف فرج بر ضرر مردم است. و بدون فرج، مسلمان ها دنیایی نخواهند داشت؛ چنان که می بینیم کفار، آنها را مال المصالحۀ خود و متعدد و متفرق کرده اند و هر کدام از آنها که مخالف منافع آنهاست، دیگران را به جان او می اندازند و خودشان کنار می نشینند، و سرانجام هر طرف پیروز شد، به سود کفار خواهد بود.
□●سیصد سال قبل نوشته اند که آب های مسلمان ها را باید مسموم کرد، و مزارع آنها را باید سوزانید تا به اندک هجوم، تسلیم شوند.(ر.ک: خاطرات مستر همفر)
□●در محضر بهجت، ج۳، ص۶٠●□
@mohamad_hosein_tabatabaei