eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
□○میلاد پرنور و سرور ولادت باسعادت ، علیه‌السلام بر همگان مبارکباد○□ □یکی از دستورالعمل هایی که حضرت (قدس سره) برای شفای بیماران میفرمودند : مریض پس از نماز صبح دورکعت نماز حاجت بخواند و پس از آن سه مرتبه بگوید: □«اللَّهُمَ‏ اشْفِنِي‏ بِشِفَائِكَ‏ وَ دَاوِنِي بِدَوَائِكَ وَ عَافِنِي بِعَافِیَتِكَ فَإِنِّي عَبْدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِك‏» «بِحُرْمَةِ الإمامِ الکاظِم علیه‌السلام»□ □خدایا، مرا به شفای خود شفا ده و به دوای خود دوا ده و از بلایت عافیتم بخش؛ چرا که من بندۀ تو و فرزند بندۀ توأم. به حرمت و مقام امام موسی کاظم علیه‌السلام. □○بهجت‌الدعاء ص ۲۴۹ (مجموعه ادعیه، اذکار و دستورالعمل‌های عبادی مورد سفارش حضرت آيت‌الله بهجت رحمه‌الله)○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●چرا اسم امیرالمؤمنین علیه السلام در قرآن نیامده است؟●□ □علّامه آیةالله حاج سیّدمحمّدحسین حسینی طهرانی قدّس سرّه□ □اینکه در تمام قرآن مجید اسم علیّ برده نشده است، این نکته ای دارد. □با آنکه در تمام قرآن از اوّل تا به آخر راجع به مقامات امیرالمؤمنین و صفات و اخلاق او که همان مقام ولایت است گفتگو شده است، □ولی ولایت در باطنِ نبوّت است، و نبوّت ظاهر ولایت است، و قرآن مجید کتاب نبوّت یعنی ظاهرِ ولایت است. □ولایت، تفسیر و تأویل قرآن است و تفسیر و تأویل در باطن است، چون بنا به فرض تفسیر و تأویل است. □بنابراین اسم علیّ اصولاً در قرآن نمی تواند بوده باشد. □●«معادشناسی» ج ۴ ص ۱۰۵●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
■●قرآن: دشمن علی، کافر است●■ ■علامه طباطبایی در المیزان در ذیل آیه نخست سوره معارج، روایتی آورده است بدین شرح: بعد از آنكه رسول خدا (صلی الله علیه وآله) على (علیه السلام) را به خلافت نصب كرد و فرمود:" من كنت مولاه فعلى مولاه- هر كه من مولاى او هستم على مولاى او است"، خبر به شهرهاى عرب رسيد از آن جمله خبر به گوش نعمان بن حارث فهرى رسيد. از ديار خود حركت نموده به نزد رسول خدا (صلی الله علیه وآله) مشرف شد و عرضه داشت: به ما دستور دادى كه به" لا اله الا اللَّه" اعتراف كنيم و نيز به اينكه تو رسول خدايى شهادت دهيم و دستور دادى جهاد كنيم، حج بجاى آوريم، روزه بگيريم، نماز بخوانيم، و ما هم قبول كرديم. آيا به اين مقدار راضى نشدى تا اينكه اين پسر را به خلافت نصب نموده و گفتى: " من كنت مولاه فعلى مولاه". حال بگو بدانم اين از ناحيه خودت بود و يا از ناحيه خداى تعالى؟ فرمود: به آن خدايى سوگند كه به جز او معبودى نيست، اين دستور از ناحيه خدا بود. ■نعمان بن حارث برگشت، در حالى كه می‏گفت:" بار الها اگر اين سخن حق است و از ناحيه تو است پس سنگى از آسمان بر سر ما ببار" همين كه سخنش تمام شد خداى تعالى با سنگى آسمانى بر سرش كوبيد و او را در جا كشت، و اين آيه را نازل فرمود:" سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ".(ترجمه المیزان، ذیل آیه شریفه) ☑️نکته: ■طبق روایتی که جناب علامه از مجمع‌البیان نقل کردند، حارث بن نعمان مدعی است که به همه دستورات الهی گردن نهاده و تنها زیر بار حکم ولایت کسی همچون علی علیه‌السلام نمی‌رود. در آیه بعد می‌خوانیم که از وی به عنوان "کافر" یاد شده می‌فرماید: لِّلْكَافِرِينَ لَيْسَ لَهُ دَافِع‏. از این آیه فهمیده می‌شود که اگر کسی اهل نماز، روزه، جهاد، خمس، زکات و ... هم باشد اما معتقد به ولایت حضرتش نباشد، باز کافر است (و البته کفر، مراتب دارد). @mohamad_hosein_tabatabaei
□فضائل علی علیه السلام را پیامبر صلّی الله علیه و آله و سلّم در شب معراج در قالب شترانی دید که بار داشتند. «وَ هُوَ بِالْأُفُقِ اَلْأَعْلىٰ» (نجم/۷) پیغمبر، انسان کامل، در حالی که در افق اعلی بود از جبرئیل پرسید که این شترانی که ابتدا و انتهایشان معین نیست چیستند؟ جبرئیل فرمود این شتران بار فضائل امیرالمؤمنین را می‌برند. نکته این است که پیغمبر که صادر اول است، می فرماید ابتدا و انتهای آن معلوم نیست! چون فضایل علی علیه السلام بی منتهاست. پیغمبر صلی الله علیه و آله در مرتبه‌ی عالم عقل که همنشین جبرئیل است، این گونه می‌بیند نه در مرتبه‌ی نور واحد. پیغمبر در مرتبه‌ی نور واحد با علم و فضیلت علی علیه السلام اتحاد دارد. □پیغمبر در این مرتبه‌ی معراجیه‌ی خویش با جبرئیل یا همان عقل کل است. عقل کل نمی‌تواند فضایل مرتبه‌ی عالَم امر امیرالمؤمنین علیه السلام را ببیند. عقل کل قدش نمی‌رسد که علی علیه السلام را بشناسد. جبرئیل، میکائیل و اسرافیل کمین بندگان ولایت کلیه‌ی امیرالمؤمنین هستند. اینان شاگردان امیرالمؤمنین هستند. امام علی علیه السلام می‌فرمایند من به ایشان تعلیم دادم. من به این ملائکه تعلیم دادم. من به آدم اسماء الله را آموزش دادم. لذا پیغمبر تا در مرتبه‌ی پایین تر است، هنوز به مرتبه‌ی «ثُمَّ دَنٰا فَتَدَلّٰى» «فَكٰانَ قٰابَ قَوْسَيْنِ أَوْ أَدْنىٰ» (نجم/۸ و ۹) راه پیدا نکرده است و فعلا با جبرئیل است، وقتی که شترانی را می‌بیند که ازلی و ابدی هستند؛ می‌فرماید اول و آخرش ناپیداست. این شتران چه هستند؟ ○هر مرتبه از وجود حکمی دارد ○گر حفظ مراتب نکنی زندیقی □پیغمبر در این مرتبه متناسب با آن سخن می‌گوید. اگر به آن مرتبه اعلی برود، می‌گوید آن جا مدام علی با من همراه بود. هم صدای علی را شنیدم، هم صورت علی را دیدم و هم بر هر شیئی گذر کردم دیدم بر آن شئ اسم علی مکتوب شده است. «إنَّ إسمَ عَليٌّ مَکتُوبٌ عَلی کُلِّ شَئِِ». چون پیغمبر به مرتبه اعلی راه یافته است، آن جا هر شیئی را که می‌بیند چنین می‌فرماید اما وقتی در مرتبه‌ی جبرئیل است می‌فرماید ابتدا و انتهای این کاروان شتر معین نیست. □«وَ نُفِخَ فِي اَلصُّورِ» (زمر/۶۸) خدا دم به دم به واسطه‌ی نور واحدش یعنی حقیقت انسان کامل، در این صورت ها متناسب با استعدادشان می‌دمد. «أَنْزَلَ مِنَ اَلسَّمٰاءِ مٰاءً فَسٰالَتْ أَوْدِيَةٌ بِقَدَرِهٰا» ( رعد/۱۷) از آسمان، آبى فرو فرستاد. پس رودخانه هایى به اندازه‌ی گنجایش خودشان روان شدند. خدا از آسمان باران را یکسان می‌فرستد اما هر چاله‌ای به اندازه خودش از این آب باران جمع می‌کند. ○باران که در لطافت طبعش خلاف نیست ○در باغ سبزه روید و در شوره زار خس □هر مخلوقی به اندازه‌ی استعداد و سعه‌ی وجودی و عین ثابته‌اش از این نور برخوردار است. در داستان حضرت سلیمان، جناب هدهد مدتی از محضر حضرت سلیمان دور شد. سلیمان فرمود که از این هدهد به من خبر بدهید. اگر این هدهد برای غیبتش دلیل موجهی نداشته باشد او را تنبیهش خواهم کرد. وقتی هدهد آمد، به حضرت سلیمان گفت که جناب سلیمان من بر قومی گذشتم که این قوم جاهل، خدایی که دانه را از زیر زمین می‌رویاند رها کرده‌اند و بت می‌پرستند. جناب هدهد به یک تفسیر حد معرفتش به اندازه‌ی دانه‌ای است که می‌خورد. او به همان اندازه توحید دارد و خدا را می‌شناسد. به همان اندازه هم ولایت و نور واحد را ظهور داده است. نمی گوید: «هُوَ اَلْأَوَّلُ وَ اَلْآخِرُ وَ اَلظّٰاهِرُ وَ اَلْبٰاطِنُ وَ هُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ» (حدید/۳) اوست اول و آخر و ظاهر و باطن، و او به هر چیزى دانا است. □و یا همچون حضرت ابراهیم در برابر نمرود احتجاج نمی آورد که: «... رَبِّيَ اَلَّذِي يُحْيِي وَ يُمِيتُ قٰالَ أَنَا أُحْيِي وَ أُمِيتُ قٰالَ إِبْرٰاهِيمُ فَإِنَّ اَللّٰهَ يَأْتِي بِالشَّمْسِ مِنَ اَلْمَشْرِقِ فَأْتِ بِهٰا مِنَ اَلْمَغْرِبِ فَبُهِتَ اَلَّذِي كَفَرَ...» (بقره/۲۵۸) پروردگار من همان کسى است که زنده مى‌کند و مى‌میراند. گفت: «من زنده مى‌کنم و مى‌میرانم.» ابراهیم گفت: «خدا خورشید را از خاور برمى آورد، تو آن را از باختر برآور.» پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. لذا هر مخلوقی به اندازه‌ی سعه‌ی وجودی و استعداد و استدعای خودش توانسته‌‌ است این امر واحد را ظهور بدهد...
○داد جاروبی به دستم آن نگار ○گفت کز دریا برانگیزان غبار ○باز آن جاروب را ز آتش بسوخت ○گفت کز آتش تو جاروبی برآر ○کردم از حیرت سجودی پیش او ○گفت بی‌ساجد سجودی خوش بیار ○آه بی‌ساجد سجودی چون بود ○گفت بی‌چون باشد و بی‌خارخار ○گردنک را پیش کردم گفتمش ○ساجدی را سر ببر از ذوالفقار ○تیغ تا او بیش زد سر بیش شد ○تا برست از گردنم سر صد هزار ○من چراغ و هر سرم همچون فتیل ○هر طرف اندر گرفته از شرار ○شمع‌ها می‌ورشد از سرهای من ○شرق تا مغرب گرفته از قطار ○شرق و مغرب چیست اندر لامکان ○گلخنی تاریک و حمامی به کار ○ای مزاجت سرد کو تاسه دلت ○اندر این گرمابه تا کی این قرار ○برشو از گرمابه و گلخن مرو ○جامه کن دربنگر آن نقش و نگار ○تا ببینی نقش‌های دلربا ○تا ببینی رنگ‌های لاله زار ○چون بدیدی سوی روزن درنگر ○کان نگار از عکس روزن شد نگار ○شش جهت حمام و روزن لامکان ○بر سر روزن جمال شهریار ○خاک و آب از عکس او رنگین شده ○جان بباریده به ترک و زنگبار ○روز رفت و قصه‌ام کوته نشد ○ای شب و روز از حدیثش شرمسار ○شاه شمس الدین تبریزی مرا ○مست می‌دارد خمار اندر خمار @mohamad_hosein_tabatabaei
□الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی جَعَلَ کَمَالَ دِینِهِ وَ تَمَامَ نِعْمَتِهِ بِوِلاَیَةِ مَولانا أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَ أَولادَهُ المَعْصومین عَلَیْهِم السَّلاَم□ @mohamad_hosein_tabatabaei
هــرڪُجا هــرڪہ بہ‌لب‌گفت: "حُـسین" اشڪم‌ریختـ بین‌من باتو قــراریست بہ‌پـایان‌نرسد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیات 281-275 بقره قسمت چهارم بخش سوم1⃣ ● معناى جنگيدن ربا خوار با خدا و رسول (صلی الله علیه وآله ) و جنگيدن خدا و رسول با رباخوار و اگر كلمه ((حرب )) را نكره يعنى بدون الف و لام آورد براى اين است كه عظمت آن جنگ را و يا نوع آن را برساند (يا بفهماند كه اين جنگ با خدا و رسول ، جنگى عظيم است و يا بفهماند رباخوارى نوعى جنگيدن با خدا است ) و اگر اين جنگ را هم جنگ با خدا و هم جنگ با رسول ناميده ، براى اين است كه رباخوارى مخالفت با خدا است كه حرمت آنرا تشريع فرموده و مخالفت با رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) است كه حكم خدا را تبليغ نموده و اگر مربوط به خداى تعالى به تنهائى بود، بايد امرى تكوينى مى بود و مستند به رسول به تنهائى هم نمى تواند باشد براى اينكه رسول (صلى الله عليه و آله و سلم ) در هيچ امرى مستقل نيست همچنان كه قرآن كريم فرموده : ((ليس لك من الامر شى ء - تو در هيچ امرى استقلال ندارى )). اين بود معناى جنگيدن رباخوار با خدا و رسول ، اما جنگيدن خدا و رسول با رباخوار، معنايش اين است كه رسول به امر خدا، رباخوار يا هر كس از مسلمانان كه حكمى از احكام را نمى پذيرد او را مجبور به تسليم كند اگر تسليم شد كه هيچ و گرنه مسلمانان را مامور كند تا با او جنگ كنند تا تسليم حكم خدا شود. همچنان كه در آيه : ((فقاتلوا التى تبغى حتى تفى ء الى امر الله )). مى فرمايد: بايد با كسى كه سركشى مى كند بجنگيد تا تسليم فرمان خدا شود علاوه بر اينكه خداى تعالى رفتار ديگرى در دفاع از احكامش ‍ دارد و آن جنگيدن با مخالفين از طريق فطرت خود آنان است يعنى فطرت خود آنان و فطرت عموم را عليه ايشان مى شوراند تا خواب راحت را از آنان سلب و دودمانشان را ويران و آثارشان را از روى زمين محو كند. همچنان كه فرمود: ((و اذا اردنا ان نهلك قريه امرنا مترفيها ففسقوا فيها فحق عليها القول فدمرناها تدميرا)) (و چون بخواهيم اهل قريه اى را هلاك كنيم ، نخست ياغيان شهوت پرست را وامى داريم تا در آن قريه به فسق و فجور بپردازند و در نتيجه عذابشان قطعى گردد، آن وقت به نوعى كه خود مى دانيم زير و رويش مى كنيم ). ترجمه تفسير الميزان جلد 2 صفحه 649 وَ إِن تُبْتُمْ فَلَكمْ رُءُوس أَمْوَلِكمْ لا تَظلِمُونَ وَ لا تُظلَمُونَ كلمه ((وان تبتم )) بيان گذشته ما را كه گفتيم خطاب در آيه به بعضى از مؤمنين است كه بعد از اسلام آوردن هنوز دست از رباخوارى برنداشته بودند، تأييد مى كند و معناى جمله : ((فلكم روس ‍ اموالكم )) اين است كه اصل مالتان را از بدهكار بگيريد و بهره و ربا را رها كنيد، ((لا تظلمون )) نه با گرفتن ربا ظلمى كرده باشيد، ((و لا تظلمون )) و نه با نگرفتن اصل پولتان به شما ظلم شده باشد. و اين آيه دلالت دارد بر اينكه اولا رباخوار ملكيتش نسبت به اصل مال امضا شده و ثانيا گرفتن ربا به همان بيانى كه گذشت ، ظلم است و ثالثا انواع معاملات امضا شده چون نفرمود ((و لكم راس اموالكم )) و معلوم است كه مال وقتى ((راس )) خوانده مى شود كه در وجوه معاملات و انواع كسب صرف شده باشد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○ حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره○□ □ما شیعیان به‌هیچ‌وجه نباید از اینکه اهل‌سنت، عترت را انکار می‌کنند، مُستَوحش و ناراحت باشیم؛ زیرا نصاری(مسیحیان) که دنیا را در سیطره‌ی خود دارند، منکر قرآنند و آن را کتاب آسمانی نمی‌دانند؛ بنابراین، اینکه اهل‌سنت، عترت را منکرند، بدتر از انکار نصاری که منکر قرآن هستند، نیست. □○در محضر بهجت، ج۳، ص۱۹۶○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#شرح_دروس_معرفت_نفس □۳- #کرکس: #لاشخور؛ را هم #ذبح کن؛ لاشخور و میته خور که این و آن را می دَرَد
□وقتی این چهار شاخص ؛ ؛ و را با تمام گوناگون این چهار غیر انسانی به نام ، و با تمام مراتبش از خود دور بفرمایید، این می شود شما، می شود ، می شود ! □این، از عادت به در آمدن است، این، از عادت بیرون آمدن است. با این خروج از عادت حالا به بپردازید، ببینید چه زیباست، و انسان فکر نمی کند که عالَم فقط برای همین شهوت_هست ... یا تمام عالم دست به دست هم داده اند که برای من ظاهری بیافرینند که من فقط از زیبایی های ظاهری ام برای امور ام بهره بگیرم! اینطوری نخیر! □وقتی از صفاتِ حیوانی درآمدیم و به حیاتِ انسانی رسیدیم می بینیم عجب! عالَم چیز دیگری بود؛ مثل اینکه عالَم غذا و سفره ی چیده شده برای ما بود... □می خواهید به حیاتِ طیبۀ انسانی راه یابید؟ راهش این است که باشید، صفاتِ حیوانی را در خود خُرد کنید، له کنید، یعنی میرانده شود، از میته بودنِ حیوانی بدر آئید. □تا می رسد به اینجا که اگر جنابِ عارف بخواهد به حقیقت، سرّ را مسّ کند (نه اینطور که شبانه روز به دست بگوید و عدد اسم محیی را یاد بگیرد و یا محیی یا محیی بگوید، که البته این نیز خوب است)، باید حقیقتا خود را به حیاتِ انسانی زنده کند. □اگر حقیقتا به شهوت های حیوانی تن در ندهد (غیر از حد مجاز)، معلوم است که در حالِ مسّ اسمِ شریفِ است. □اگر کسی لجن خوری، زیبائی طلبی، لاشخوری و شهوت پرستی را از خود دور کند و زیبای ایمانی را و اسرارِ وجودیِ عالَم را به خود تلبُّس کند که آن حقایق را پیدا کند، در حال یافتن و چشیدن و مسّ اسم شریف محیی است. □در مقابل لجن خوری کند نه . حرام خوری را به انحای گوناگونش از خود دور کند، فقط مالِ حرام مطرح نیست؛ □چشمی که به زنِ نامحرم نگاه می کند حرام خور است، گوشی که صدایِ ناهنجار می شنود حرام خور است، لامسه ای که بدن لمس می کند حرام خور است، چون قوۀ او غذا می خواهد و غذای او مسّ حلال است نه مسّ حرام! و ... ، □این حس ها غذا میخواهند کسی انکارِ نیازشان نمی کند بلکه از راه درست. اگر شخص از امور دوری کرده و روی بسوی الهی آورد این شخص در حالِ مسّ اسمِ شریفِ محیی است. □○شرح دروس معرفت نفس استاد صمدی آملی○□ @mohamad_hosein_tabatabaei