eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
○یک یا حسین گفت سپاهی عقب کِشید ○خاتون خانواده ی است @mohamad_hosein_tabatabaei
یا زینب مددے ! ○چه بگویم که خداوند روایتگر تو است ○تار و پود همه افلاک نخ معجر توست @mohamad_hosein_tabatabaei
🍀میلاد با سعادت حضرت زینب سلام الله علیها مبارک و فرخنده باد🍀 🍀حضرت زینب سلام الله علیها چنان مستغرق در ذات غیب الغیوبی بود که وقتی حضرت سیدالشهداء، صاحب مقام صادر اول به شهادت رسید، در کنار بدن شریف برادر به محضر حضرت ذات عرض کرد: «اللّهُمَّ تَقَبَّل مِنّٰا هٰذا قَلِیل القُرْبٰان» 🍀امام تجلی و اسم اعظم و خلیفه‌ی خدا و اول شخص وجود و قبله‌ی خلایق است اما حضرت زینب بنت علی بن ابیطالب علیهم السلام چنان فانی در ذات است که تجلی اعظم ذات را در محضر ذات غیبی قلیل می‌داند. این مقام خاص اهل‌بیت علیهم السلام است که خود را که اسم اعظم احدی حقند، در برابر ذات، فقر و ضعف محض می‌دانند و این سرّ امامت است لذا برخی معتقدند حضرت زینب به این سرّ یعنی فقر و اضطرار محض در محضر ذات راه یافت و مدتی بنا به مصلحت الهی، وصی امام و صاحب فتوا شد. عنقریب بود که امام شود لذا تا سرّ امامت ارتقاء یافت و به ولایت اتمّ تکوینی و نبوت انبائی نائل شد به طوری که در خطبه هایش، به صوت علی مرتضی ایراد خطبه می‌فرمود.
🍀نکته‌ی ناب🍀 🍀حضرت ولیةالله الکبری، عالمه ی غیر معلمه، عقیله ی بنی هاشم زینب کبری سلام الله علیها، مستغرق فی ذات الله بود. لذا در جواب آن ملعون که گفت: کار خدا را نسبت به برادر و اهل بیتت چگونه دیدی؟ فرمود: « ما رَأیْتُ إلّا جَمیلا.» 🍀باطن جمال، جلال و در متن جلال، جمال منطوی است. و کمال توحید آن است که این باطن را شهود نمایی. 🍀حضرت زینب کبری سلام الله علیها در عاشورا که اوج ظهور اسماء جلالیه و قهریه است، جمال را شهود فرمود. اعنی در عین جلال، جمال دید. و در عین حال برزخ دریای تکوین و تشریع را مراعات فرمود و دشمن را تحقیر و تصغیر کرد:  «انی لاستصغر قدرک و استعظم تقریعک و استکثر توبیخک.» 🍀در توحید جمع بین تکوین و تشریع و حفظ احکام مراتب، شرط تامّ است. . ص ۲۸۶
🍀زینب سلام‌الله علیها اُمّ العاشورا است و حسین علیه‌السلام ابوالعاشورا. حسین عاشورا را ایجاد کرد اما عاشورا را زینب پروراند. زینب در عاشورا مظهر قابلیت است و حسین جنبه‌ی فاعلیت دارد. کار قابل از فاعل سخت‌تر است، جز آن کسی که به مقام و سرّ امامت رسیده باشد کس دیگری نمی‌تواند این حقیقت را تحمل کند. نفس ناطقه‌ی زینب، محل ظهور همه‌ی مصائب کربلا است. این جنبه‌ی قابلی، تمام فاعلیت‌هایی که در کربلا رخ داد را در جان خودش پذیرفت و آن را رشد داد و اگر زینب نبود قطعا کربلا در کربلا می‌ماند... 🍀ولادت با سعادت حضرت زینب کبری سلام الله علیها مبارک و فرخنده باد🍀
□السَّلامُ علَی مُطَهِّرِ الْأَرْضِ ، وَناشِرِ الْعَدْلِ فِى الطُّولِ وَالْعَرْضِ ، وَ الْحُجَّةِ الْقائِمِ الْمَهْدِيِّ ، الْإِمامِ الْمُنْتَظَرِ الْمَرْضِيِّ . @mohamad_hosein_tabatabaei
🍀ولادت عمه جانتان مبارک آقای مظلوم!
□○ ⁠⁣ (سلام الله علیها) در کلام علامه طباطبایی○□ □از روایات برمى ‏آید که حضرت زینب(سلام الله علیها) در نهضت حسینى که علیه سلطنت استبدادى یزید و ستمگران بنى ‏امیه بود، طبق وصیت سیدالشهدا وظایف سنگینى به عهده داشت و در عمل به وظیفه، لیاقت علمى و عملى و شخصیت فوق‏ العاده دینى خود را به ثبوت رسانید. اصولًا باید دانست که از نظر اسلام، ارزش انسان در جامعه به علم و تقوا (خدمات دینى فردى و اجتماعى) است و سایر امور که در اجتماعات دیگر وسیله امتیاز و نفوذ مى ‏باشند، مانند ثروت و عظمت، عشیره و اتباع و شرافت خانوادگى و تصدى مقامات حکومت و قضا و مقامات لشکرى هیچ‏ گونه ارزش و امتیازى ندارند که ملاک افتخارشان گردیده و آنان را مافوق دیگران قرار دهد. در اسلام هیچ امتیازى را نباید ملاک نفوذ اعمال قدرت قرار داد. بنابراین یک بانوى اسلامى مى ‏تواند در امتیازات دینى پا به پاى مردان پیش رود و اگر عُرضه داشته باشد از همه مردان جلو افتد، چنان که مى ‏تواند به استثناى سه مسئله و و ، در همه مشاغل اجتماعى با مردان شرکت نماید. خداى متعال مى ‏فرماید: «گرامى ‏ترین شما پیش خدا با تقواترین شماست» و مى ‏فرماید: «هرگز کسانى که می‏دانند با کسانى که نمى ‏دانند برابر نمى ‏شوند». □بررسی های اسلامی ؛ ج‏۲، ص۲۹۷□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت ششم بخش چهارم3⃣ ● انواع انطباق كليات قرآن در مصادق و درباره اين امور چها
آیات7-9 آل عمران ، قسمت ششم بخش پنجم ● مراد از هفت حرف در روايتى كه مى گويند: قرآن بر هفت حرف نازل گشته است و در حديثى كه از طرق شيعه و سنى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده آمده كه قرآن بر هفت حرف نازل شده . مؤلف : اين حديث هر چند با مختصر اختلافى در الفاظش نقل شده ، و ليكن معناى آن در احاديث بسيارى آمده ، كه معانى همه آنها نزديك به يكديگرند، و راويان شيعه و سنى آنها را نقل كرده اند، و مفسرين در معناى آنها به شدت اختلاف كرده اند، بطورى كه شايد عدد اقوال در آنها به چهل قول برسد، چيزى كه مشكل را آسان مى سازد اين است كه در خود اين احاديث تفسيرى براى هفت حرف آمده ، كه اعتماد ما هم به همان تفسير است . از آن جمله در بعضى از آن اخبار آمده كه : ((قرآن مشتمل بر هفت حرف نازل شده ، اول امر، دوم نهى ، سوم ترغيب ، چهارم تهديد، پنجم جدل ، ششم داستان ، و هفتم مثل )) و در بعضى ديگر اينطور آمده : ((1 - نهى ، 2 - امر، 3 - ح لال ، 4 - حرام ، 5 - محكم ، 6 - متشابه ، 7 - امثال )). و از على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: ((قرآن بر هفت قسم نازل شده و هر قسم آن كافى و شفا دهنده است ، و آن هفت قسم عبارت است از: امر، نهى ، ترغيب ، تهديد، جدل ، مثل و داستانها)). پس به حكم اين روايات بايد هفت حرف را تنها حمل كنيم بر هفت نوع خطاب و ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 116 بيان ، و بگوييم : با اينكه همه آيات قرآن يك هدف را دنبال مى كند و آن ، دعوت سوى خدا و صراط مستقيم او است ، اين هدف واحد را با هفت قسم بيان دنبال مى كند، ممكن هم هست از اين روايت استفاده كنيم كه اصول معارف الهيه منحصر در امثال است ، چون بقيه يعنى : امر، نهى ، ترغيب ، ترهيب ، جدل ، و قصص ، معارف الهيه نيستند، بلكه معارف الهيه راجع به مبداء و معاد را براى بشر ممثل مى سازند. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□مرحوم پدرم با رهبر انقلاب مدظله‌العالی بسیار صمیمی بودند و مراقب ایشان بودند. در ابتدای رهبریِ ایشان فرموده بودند: «من متعهدم که اگر به موازینی که نسبت به آن مستحضرید، عمل کنید، شما را تنها نگذارند.» □تعهد معنوی کرده بودند و دائماً هم مراقبت می‌کردند. □○برگرفته از کتاب صحبت سال‌ها (مجموعه خاطرات حجت‌الاسلام‌والمسلمین حاج شیخ علی )○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
نوعاً آقایون عرفا را وقتی زندگی نامه شون رو مطالعه بفرمایید، می بینید بسیاری از اینها یا در ، یا در دوران دچار مشکلات سنگین بودند. بعد جرقه خوردند برگشتند، حالا شدند عارف. این هرگز که از گزند شیطان در امان نیست. □و لذا معیار میخواد، تمام عرفا میزان دارند، میزان عارفان، است و است و است و خلافت انبیا و ائمه ( علیهم السلام ) هیچ میزانی غیر از این نمی تونند داشته باشند. □خب اگر این است آنچه را که عارف می خواهد بگوید، باید از دیدگاه و بگوید، پس اگر ما گفتیم انسان در اصطلاح عرفان، یعنی انسان در اصطلاح و . دیگه حرف اومد اصلا اونجا. کانّه مثل این که این عرفان به یک معنای دیگر، یعنی قرآن، یعنی دین، یعنی روایات، یعنی اهل بیت. @mohamad_hosein_tabatabaei
□هر که هوای وصال دارد، در سحرها حال دارد. هر کسی سحر حال داره بدونه اهل وصاله. اگه می بینه سحرها حال نداره، روز خوب حال داره، نه. اون کسی که اهل وصله ، سحری. آری، آری، سالک در سحر حال دگر است. □نمی گه سالک در سحر حال داره، اون مال بالا بود. الان پایین، نه، سریع، هنوز شریفتر، اصلا سالک در سحر یکپارچه یه حال دیگریه. نه این که حال داره، نه اصلا یه حال دیگریه. سالک، آری، سالک در سحر حال دگر دارد. که سر روی مُهر آرد و دل مملو مِهر کردگارِ ماه و مِهر دارد. راهرو در سحر کامروا گردد. که در سحر دردها دوا گردد. و هموار که در سحر دردها دوا گردد؛ که: سحرِ سالک دلداده ی آواره را، ره آورد کوی ولا آرد. □دل را اطلس آسا، ساده وهموار دار. لفظ اطلس بی نقطیه، یعنی بی نقش. ساده وهموار دار، نقش ونگار توش نکن که گرفتار می شی. اینه که میگن دل پیغمبراکرم (صلی الله علیه وآله) اطلس کامل نظام هستی است. انا انزلناه فی لیلة القدر، از معانی لیله القدرِ. دل پیغمبراکرم (صلی الله علیه وآله) اطلس کامل نظام هستی ست. اَتَمّ پیغمبر. چرا؟ چون بی نقطه ی بی نقطه است. هیچ نقش و نگار از خلق نداره. این و میگن لوح محفوظ. لوح سفیدی که هیچ نقش در او نیست. □دل را اطلس آسا، ساده وهموار دار، که عکوس ارواح را در او گرد آوری. ارواح یعنی عالم ملائکة الله، عقول. دل رو ساده کن. اگه به نقش و نگار اینجا مشغولش کردی، عکس اونجا توش نمی افته. چطور یک فیلمی رو که روی شماره ۱۰ گذاشتی، عکس گرفتی، دوباره همین جا بخوای بذاری عکس بگیری، عکس بعدی روی عکس قبلی با همدیگر قاطی میشه. می گه آقا نه، فیلمو عوض کن، شماره ی بعدی بی نقش بیاد تا این عکس روش بیاد. دل را اطلس آسا ساده اش نگه بدار تا اینکه عکس های عالم بالا بر دل آئینه ی تو بیفته. که دل سالم، کرسی ملائکه و عکاس ارواح گردد. ولذا دل تو میشه کرسی، حالا خدا می فرماد: و وَسِعَ کرسیهُ السماوات والارض. خداوند کرسی ای داره که کرسی او گنجایش تمام آسمان ها و زمین رو داره، چیه این کرسی؟ ☑️دل جناب عالی، نفس ناطقه ی انسانی. @mohamad_hosein_tabatabaei
| و در حديثى كه از طرق شيعه و سنى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نقل شده آمده كه قرآن بر هفت حرف نازل شده . از آن جمله در بعضى از آن اخبار آمده كه : ((قرآن مشتمل بر هفت حرف نازل شده ، اول ، دوم ، سوم ، چهارم ، پنجم ، ششم ، و هفتم )) و در بعضى ديگر اينطور آمده : ((1 - نهى ، 2 - امر، 3 - ح لال ، 4 - حرام ، 5 - محكم ، 6 - متشابه ، 7 - امثال )). □و از على (عليه السلام ) نقل شده كه فرمود: ((قرآن بر نازل شده و هر قسم آن است ، و آن هفت قسم عبارت است از: امر، نهى ، ترغيب ، تهديد، جدل ، مثل و داستانها)). □پس به حكم اين روايات بايد هفت حرف را تنها حمل كنيم بر هفت نوع خطاب و بيان. @mohamad_hosein_tabatabaei
□" مولانا و ماهیت شعر "□ □مولانا در گوشه و کنار مثنوی مکرّر به ماهیت شعر و سرچشمۀ الهی آن اشاره کرده است. سخن مولانا مانند نظامی این است که جوهر شاعری و نبوت یکی است و آن برآمدن از نفس جزئی خویش و پیوستن به نفس کلی عالم است که در حقیقت همان نفس ناطقۀ انسانی و همان روح و نفس الهی است که در همۀ انسان‌ها نشانی از آن پدیدار است و رایحه‌ای از آن به مشام می‌رسد. در ابیات زیر می‌شنویم سخن نوح را با قوم خویش که دلایل نبوت خود را اعلام می‌کند: ○چون بمردم از حواس بوالبشر ○حق مرا شد سمع و ادراک و بصر ○چونکه من من نیستم این دم ز هوست ○پیش این دم هرکه دم زد کافر اوست □در مورد پیامبر اکرم نیز مولانا به همین دلیل استناد جسته و گفته است: ○گرچه قرآن از لب پیغمبر است ○هرکه گوید حق نگفته کافر است □چنانکه در قرآن در سورۀ نجم در صفت آن ستارۀ نبوت که فرود آمد فرموده است: وَ ما یَنطِقُ عَنِ الهَوی اِن هُوَ اِلّا وحیٌ یوحی □او از هوای دلِ خویش سخن نمی‌گوید و این قرآن جز آنچه به او وحی شده است نیست. این نفیِ انّیّت مهم ترین وجه مشترک نبی و شاعر است که به همۀ هنرمندان و فیلسوفان و دانشمندان بزرگ علوم طبیعی نیز تعمیم می‌یابد. و این نفیِ انّیّت در ادب فارسی با صدها رمز و کنایه و تمثیل و تصویر درآمیخته و به هزار زبان بیان شده است از جمله مهمترین تعبیر از نیِ مولانا که در تفسیر آن سخن‌های بسیار گفته اند همین است که نی همان مولاناست که خود را بر لب نی نواز ازلی نهاده و هر شهد و شکر و سُکر و مستی که در سخن او هست همه را به همان خسرو شیرین دهنان که عین زیبایی و دانایی و نیکویی است منسوب می‌کند. ○گر نبودی با لبش نی را سمر ○نی جهان را پُر نکردی از شکر □دریغا که در این روزگار شاعران لب از لبهای آن ملکه پریان برداشته و بر لبهای آن عروس هزار داماد نهاده‌اند که به گفته مولانا: ○چون سر سفره رخ او تو به توی ○لیک در وی باز مانده عشق شوی □○برگرفته از پیشگفتار کتاب " گنجینه آشنا " به قلم حسین الهی قمشه ای○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□یلدا که بلندترین شب سال است، مصداق لَیلِ طَویل در عالم ناسوت است و بفرمودۀ قرآن، شب تسبیح است. (سَبِّحْهُ لَيْلًا طَوِيلًا ) □تسبیح یعنی خدا بالاتر و منزّه از خوبی‌هایی است که هر وصف کننده‌ای به او نسبت می‌دهد. (سُبْحانَ اللهِ عَمَّا یَصِفُونَ) □پس یلدا شب غفلت و لغویات نیست؛ شب توجّه به حقِّ متعال و حسن الهی و ابراز عجز از درک عظمت خوبی خداوند است. ذکر عارفان در این لَیلِ طَویل (سُبْحَانَهُ، سُبْحَانَهُ، سُبْحَانَهُ) است. □از این رهگذر می‌توان به لَیلِ طَویلِ عالم مَلکوت راه یافت و به دیدۀ دل نظاره‌گر حسن الهی و به لِسان قلب، تسبیح‌گوی پرودگار عالمیان شد... □استاد مهدی طیّب□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□در حسرت یک «بیا» ز معشوق خودم□ □اگر خدا یک « بیا» به ما بگوید، کافی است. چون امر خدا عین ایجاد و کُن فَیَکُونُ است. دیدی امام حسین علیه السّلام یک «بیا» به زهیر گفت، چه شد و او را چگونه ساخت؟ امیدوارم به همه‎ی ما هم یک «بیا» بفرماید... □استاد مهدی طیّب□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□شب یک فوق العادگی دارد؛ لذا قرآن‌کریم هم به پیغمبرش دستور میدهد که: «قُمِ اللَّيْلَ اِلاّ قَليلاً» جز اندکی از لیل، بقیه را به پا خیز. شب خلوتگاه عاشقان خداست با خدا. مناجات زیبایی است ظاهراً از امام سجاد علیه السلام که مناجات حضرت است با خدا در دل سحر. خواجه عبدالله انصاری از همین مناجات الهام گرفته و میگوید: ○شب خیز که عاشقان به شب راز کنند ○هر در که به هر کجاست شب بر بندند   ○گرد بر و بام دوست پرواز کنند ○الاّ در دوست را که شب باز کنند □شب خلوتگاه انس عاشقان خداست. در حدیث قدسی داریم که خدای متعال به موسی علیه السلام وحی فرمود: «يا مُوسَىٰ‏ كَذَبَ‏ مَنْ زَعَمَ اَنَّهُ يُحِبُّنِی فَاِذا جَنَّهُ اللَّيْلُ نامَ‏» ای موسی! دروغ میگوید کسی که گمان و ادعا میکند که عاشق من خداست؛ امّا وقتی تاریکیهای شب او را فرو میپوشاند، تا دم صبح میخوابد. ای موسی آیا هیچ عاشقی خلوت انس خود با معشوقش را ترک میکند؟ دل شب خلوتگاه انس با منِ خداست؛ لذا وقتی تاریکی شب فرا میرسد، وجد و نشاط همه ی وجود عاشقان حقیقی مرا میگیرد. وقتی دیگران سر بر بالین و پهلو بر بسترها میگذارند، آنها سر از بالین برمیدارند و پهلو از بستر تهی میکنند. و هنگامی که دیگران به خواب ناز فرو رفته‌اند، آنها در خلوتگاه دل سحر با منِ خدا به معاشقه مشغول میشوند. □ فوق العادگی عجیبی دارد. شاید اهل طبیعت و ظاهر، تفاوت شب و روز را فقط در روشنایی و تاریکی بدانند و لذا گمان کنند اگر در شب چند پروژکتور قوی روشن کنیم و شدت نور را به حدّ روز برسانیم، دیگر هیچ تفاوتی بین شب و روز وجود ندارد؛ امّا این تصور خیلی کوته نگرانه است. آنهایی که اهل باطن اند؛ دیده‌ی دلشان باز است و پشت پرده ی عالم طبیعت را میبینند، میدانند که حساب شب با روز کاملاً متفاوت است؛ خصوصاً ثلث آخر شب؛ اذان مغرب را در نظر بگیرید اذان صبح را هم در نظر بگیرید این فاصله زمانی را سه قسمت کنید، یک سوم آخری که به اذان صبح منتهی میشود را سحر گویند. ثلث آخر شب فوق العاده است؛ ملکوت عالم دگرگون است؛ فاصله زمین تا آسمان معنا آنقدر کوتاهست که تصور کردنی نیست؛ ملائکه در فضای عالم موج میزنند. در روز این خبرها نیست؛ لذا فضای شب برای ارتباط با عالم بالا فضای فوق العادهای است.  □از اولیاء خدا هرکس به مقامات بلند معنوی رسیده، از دل شب رسیده است؛ در روز کسی به جایی نرسیده است. شب فوق العادگی ویژه ای دارد حتی از نظر ظاهری هم میشود فهمید که شرایط شب برای ذکر، فکر و عبادت آمادگی بیشتری دارد. کسی که چشم باطنش هم باز نباشد و ملکوت عالم را هم نبیند، اگر کمی فکرش را به کار اندازد، او هم می‌تواند این نکته را بفهمد. در روز هوا روشن است و جلوه های زرد و سرخ طبیعت نگاههای انسان را به خودش جلب میکند و لذا بخشی از توجّه انسان صرف دیدنی‌هاست. سر و صداها بلند است، گفتگوها در جریان است و در نتیجه، بخشی از توجّه انسان هم مشغول شنیدنیهاست. روز موقع فعالیتهای کاری و فعالیتهای روزانه ی انسان است. انسان مشغول داد و ستد، گفت و شنود و فعالیتهای روزانه است و بدین ترتیب، بخشی از توجّهش هم مشغول این کارهاست. طبیعتاً میشود فهمید که روز موقعیت مناسبی برای تمرکز و توجّه متمرکز به حقایق باطنی و معنوی نیست. اما در شب همه چیز تغییر میکند؛ تاریکی عالم را می‌پوشاند؛ آن جلوه های دیدنی که چشم و توجّه انسان را به خودش جلب میکرد، در تاریکی شب دیده نمیشود؛ فعالیتهای روزانه هم به پایان رسیده است؛ گفت و شنود و سر و صداها هم فرو خفته است؛ همه به خواب ناز رفته اند؛ سکوت همه ی فضا را پر کرده است؛ خصوصاً اگر اوّل شب را هم فرد بخوابد. متأسفانه در زندگی ما این عادت دیگر وجود ندارد؛ والاّ سنت درست خلقت این است که انسان قبل از مغرب چیز سبکی خورده باشد. مغرب که شد، نماز مغرب را بخواند و بعد از نماز مغرب، مشغول تعقیبات و یکسری اعمال عبادی شود و بعد هم نماز عشاء را بخواند و به بستر برود؛ یعنی سر شب بخوابد. اگر اوّل شب را تا سحر خوابیده باشد، طبیعتاً خستگیِ فعالیت روزانه هم فرو مینشیند؛ مشغولیت ذهن و افکار مربوط به فعالیتهای روزانه هم در اثر این خواب چند ساعته، آرام میگیرد؛ لذا در شب، همه چیز برای تمرکز توجّه به حقایق معنوی مساعد است. اینها چیزهای ظاهری بود تا ان شاءالله چشمهای باطن باز شود و ببینید در باطن در دل شب چه خبر است. □استاد مهدی طیب□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□تملّق مقدمه‌‌ی ملاقات□ □تملّق و چاپلوسی در پیشگاه حق‌‎تعالی و اولیای او کار اهل محبّت است و تملّق مقدّمه‎ی ملاقات است.... □○استاد مهدی طیّب ○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□عبد در برابر موالیانش هر چه سکوت اختیار کند و اظهار وجود و ابراز نظر نکند، بهتر است و احتمال اینکه نزد موالیانش پذیرفته شود بیشتر است... □○استاد مهدی طیّب ○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○عارف بالله مرحوم حاج اسماعیل دولابی○□ □در سفر معراج، پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم قطار شتری را ملاحظه کردند و از جبرئیل علیه السّلام پرسیدند این قطار شتر چیست؟ جبرئیل عرض کرد: ستاره‎ای هست که هر سی هزار سال یک بار طالع می‎شود و تا به حال سی هزار بار است که من شاهد طلوع آن بوده‌ام و در طول این مدّت، این قطار شتر را می‎بینم که هم‎چنان از اینجا در عبورند و هنوز به انتها نرسیده است. پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله و سلّم پرسیدند بار این شترها چیست؟ جبرئیل پاسخ داد: بار آنها علیه السّلام است. □با توجّه به اینکه در روایات داریم که مؤمن به کمال نمی‎رسد، مگر وقتی که خلق را مانند شترها ببیند. شاید آن قطار شتر در حقیقت همان دوستداران امیرالمؤمنین علیه السّلام باشند که سینه‎هایشان مملوّ از فضایل و محبّت آن حضرت است و از آغاز خلقت قافله‎ی آنها در راه است و گروه گروه متولّد می‎شوند و از دنیا عبور می‎کنند و می‎میرند و هنوز این قافله به انتها نرسیده است. □در آخرالزّمان، دنیا و آخرت مؤمن یکی است؛ چه آبش کم شود و چه ایمانش، چه پولش گم شود و چه پُلَش، یکی است. □○مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□خدا هر چه بدهد، چه کوچک و چه بزرگ، خوب است و خیلی قیمتی است. از این بالاتر اینکه اگر فقط دست خالی خود را به طرف ما بیاورد، برای ما کافی است. @mohamad_hosein_tabatabaei
سلام علیکم همراهان فهیم دوستان تلگرامی همراه کیش مهری تلگرام من فعلا از دسترس خارجه ✋
□عیسی (علیه السلام) در ادبیات عرفانی نماد قلب است. زیرا قلب خاستگاه حیات شی است و معجزه حضرت عیسی نیز احیای مردگان بوده است. □البته قلب حیوانی تنها مایه حیات حیوانی است؛ زیرا حواس پنج‌گانه و حرکت ارادی را در بدن پدیدار می‌کند. این قلب با انتشار حیات حیوانی، بدن را زندگی می‌بخشد. □اما قلب آدمی (حقیقی)، حیاتی الهی به قوای نفس می‌بخشد که گونه ژرف‌تری از ادراک را به ارمغان می‌آورد. تپش‌های قلب آدمی، حیات تازه‌ای به قوا می‌بخشد که آنها را به ادراک حقیقت توانا می‌سازد. □اما قلب آدمی چگونه شکوفا می‌شود؟ خداوند تبارک و تعالی این نکته را در داستان حضرت عیسی (علیه السلام) روشن کرده است. □تولد عیسی نتیجه نزول جبرائیل (علیه السلام) نزد حضرت مریم (سلام الله علیها) است؛ «فتمثل لها بشراً سویاً... قال إِنَّمَا أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلَامًا زَكِيًّا». □این واقعه آفاقی یک حقیقت أنفسی را روشن می‌کند که هرگاه جبرائیلِ عقل برای مریمِ نفس تمثل یافت، عیسای قلب متولد می‌شود. □اکنون ما باید بکوشیم تا عقل جبرئیلی را بر نفس خویش حاکم کنیم تا قلب آدمیِ ما شکوفا گردد. □جبرائیل (علیه السلام) فرشته وحی است و نزول جبرائیل بر نفس، به‌معنای پی‌روی از وحی است. اگر شریعت وحیانی را بر نفس خویش حاکم کردیم آنگاه قلب، رفته‌رفته شکوفا شده و حیات الهی را به قوای نفس سرازیر می‌کند. □سپس قلب ما نیز، همان‌گونه که عیسی (علیه السلام) به بنی‌اسرائیل گفت، به قوای گونان نفس می‌گوید: «إنّی عَبْدُاللَّهِ آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا... وَجَعَلَنِي مُبَارَكًا أَيْنَ مَا كُنتُ... وَالسَّلَامُ عَلَيَّ يَوْمَ وُلِدتُّ وَيَوْمَ أَمُوتُ وَيَوْمَ أُبْعَثُ حَياً».
🍀به‌مناسبت ولادت حضرت عیسی مسیح (علی نبینا و آله و علیه‎السلام)🍀 ○«اقتدای حضرت عیسی علیه‌السلام به امام عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف» حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره○ □ظاهراً روایت است که بعد از ظهور حضرت حجت ـ صلوات‎اللّه‎علیه ـ و نزول حضرت عیسی ـ علی نبیّناو آله و علیه‎السّلام ـ حضرت عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف برای نماز به حضرت عیسی می فرماید: «تقدّم!» (پیش بایست!) □او هم می گوید: «انتم أمّة محمّد یؤمّ بعضکم بعضاً؛ شما از امت [حضرت] محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله هستید و باید یکی از خود شما بر سایرین امامت کند». □او می‎فرماید: «تقدّم» و این می گوید: «أنتم أمّة محمّد یؤمّ بعضکم بعضاً». □معلوم می‎شود تقدّم امام با امامت امام، ملازمت دارد؛ کأنّه شرطیت مقصودش هست، نه تکلیف. □البته قاعده این استکه [حتی اگر حضرت عیسی جلو می‌ایستاد] به همین شریعت [اسلام] نماز می‌خواند. مقتدا و مقتدی و امام و مأموم به همین شریعت هستند، نه اینکه او همان‌طور که در شریعت خود نماز می‌خواند برای ما هم همان‌طور نماز بخواند. □معلوم است که [حتی] اگر [ایشان هم امام] باشد این برای ما صحت ندارد. لکن او هم این کار را نمی‌کند. □اینکه خود این [مطلب که] امامت مسلمان باید بر مسلمان باشد، این را می‌خواهد [تأکید کند]. با اینکه او می‌گفت تقدم؛ این می‌گوید: «أنتم أمّة محمّد یؤمّ بعضکم بعضاً». معنایش این است که تقدم و امامتِ امام یک مطلب است. □○بیانات در درس خارج فقه کتاب الصلاة، ٢٠ آبان ١٣٧۵○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات7-9 آل عمران ، قسمت ششم بخش پنجم ● مراد از هفت حرف در روايتى كه مى گويند: قرآن بر هفت حرف ناز
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت ششم بخش ششم1⃣ ● بحث روايتى منظور از تفسير به راءى كه از آن نهى شده است ديگر در تفسير صافى از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) روايت كرده كه فرمود: ((هركس قرآن را به رأى خودش تفسير كند خدا مجلسى از آتش برايش فراهم كند)). مؤلف : اين معنا را هم شيعه نقل كرده و هم سنى ، و در معناى اين حديث احاديثى ديگر نيز از آن جناب و از ائمه اهل بيت (عليهم السلام ) نقل شده . از آن جمله در كتاب منيه المريد از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آيه ) روايت كرده كه فرمود: ((هر كس درباره قرآن بدون علم چيزى بگويد خدا جايگاه او را آتش قرار دهد)). مؤلف : اين روايت را ابو داود هم در سنن خود نقل كرده . و نيز در همان كتاب از آن جناب روايت آورده كه فرمود: ((كسى كه درباره قرآن بدون علم ، چيزى بگويد روز قيامت با افسار و دهنه اى از آتش ، لگام شده مى آيد)). و باز در همان كتاب از آن جناب روايت كرده كه فرمود: ((كسى كه درباره قرآن به رأى خود سخن گويد، و درست هم گفته باشد، باز به خطا رفته است )). مؤلف : اين روايت را ابو داوود و ترمذى و نسائى هم آورده اند. و باز در همان كتاب از آنجناب آمده كه فرمود: ((از مهمترين خطرى كه من مى ترسم متوجه امتم شود، و بعد از من ايشان را گمراه كند، اين است كه قرآن را بر غير مواضعش تطبيق دهند ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 117 و در تفسير عياشى از ابى بصير، از امام صادق (عليه السلام ) روايت كرده كه فرمود، ((كسى كه قرآن را به رأى خود تفسير كند، اگر هم تصادفا تفسيرش درست از آب در آيد اجر نمى برد، و اگر به خطا رود از آسمان دورتر خواهد شد))، (يعنى دوريش از خدا بيش از دوريش از آسمان خواهد بود). و در همان كتاب از يعقوب بن يزيد از ياسر از حضرت رضا (عليه السلام ) روايت آورده كه فرمود: ((راى دادن درباره كتاب خدا كفر است )). مؤلف : در اين معنا رواياتى ديگر نيز در كتابهاى كمال الدين و توحيد و تفسير عياشى و غير آنها وارد شده است . و اينكه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: ((هركس قرآن را باخود تفسير كند...))، منظور از رأى اعتقادى است كه در اثر اجتهاد به دست مى آيد، گاهى هم كلمه ((راى )) بر سخنى اطلاق مى شود كه ناشى از هواى نفس و استحسان باشد، و بهر حال از آنجا كه كلمه نامبرده در حديث اضافه بر((ها)) شده ، فهميده مى شود كه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) نخواسته است مسلمانان را در تفسير قرآن از مطلق اجتهاد نهى كند، تا لازمه اش اين باشد كه مردم را در تفسير قرآن مأمور به پيروى روايات وارده از خودو از ائمه اهل بيتش ‍ (عليهم السلام ) كرده باشد، آنطور كه اهل حديث خيال كرده اند. علاوه بر اينكه اگر منظور آن جناب چنين چيزى بوده باشد روايت نامبرده با آيات بسيارى كه قرآن را عربى مبين مى خواند، و يا به تدبر در آن امر مى كند، و همچنين با روايات بسيارى كه دستور مى دهد هر روايتى را بايد عرضه به قرآن كرد، منافات خواهد داشت . بلكه خواسته است از خودسرى در تفسير نهى كند، چون گفتيم كلمه ((راى )) را بر ضمير((ها)) اضافه كرده ، و اين اضافه اختصاص و انفراد و استقلال را مى رساند. پس خواسته است بفرمايد مفسر نبايد در تفسير آيات قرآنى به اسبابى كه براى فهم كلام عربى در دست دارد اكتفا نموده ، كلام خدا را با كلام مردم مقايسه كند، براى اينكه كلام خدا با كلام بشرى فرق دارد. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 118 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei