─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
#ظهور_و #قیام
#قسمت7⃣1⃣
🍃سفیانی با ابقع درگیر میشود و او را با تمام یارانش میکشد و سپس اصهب را با پیروانش میکشد، آنگاه همة نیروهای خود را برای کشتن آل محمّد(ص) و شیعیان اهل بیت(ع) گسیل میدارد و به همین سبب رهسپار عراق میگردد و در مسیر عراق سپاهیانش وارد قرقیسیا میشوند و جنگی سخت به راه میاندازد که صدهزار نفر در آن کشته میشوند، آنگاه سپاهی به سوی کوفه میفرستد که تعدادشان هفتاد هزار نفر میباشد، مردم کوفه را قتل و غارت میکنند».45
آنگاه امام صادق(ع) جنبش سیّد هاشمی را در رابطه با جنگ قرقیسیا چنین بیان فرمودند:
پیش از خروج سفیانی، کسی قیام میکند که برای اهلبیت پیامبر(ص) دعوت میکند، ترکها در حیره فرود آیند، رومیان وارد فلسطین شوند، عبدالله (مغربی) شتابان وارد قرقیسیا شده با سپاه سفیانی وارد جنگ میشود و جنگ سختی در میگیرد، آنگاه مغربی حرکت میکند و در مسیر خود مردها را میکشد و زنها را اسیر میگیرد، آنگاه با سپاه قیس بر میگردد تا سفیانی وارد حیره شود و از یمانی سبقت جوید. پس هرچه گرد آورند سفیانی از آنها میستاند».46
🍃رسول اکرم(ص) فرمودند:
🌺«لا یَخْرُجُ الْقائِمُ(ع) حَتّی یُقْرَأ کِتابانِ: کِتابٌ بِالْبَصْرَةِ، وَ کِتابٌ بِالْکُوفَةِ بِالْبَراءَةِ مِنْ عَلِیٍّ!؛
🍃قائم(عج) ظهور نمیکند جز اینکه دو نامه خوانده شود: یکی در بصره، دیگری در کوفه. که در هر دو از علیبن ابیطالب(ع) اظهار برائت میشود».47
٭٭٭
🍃در یک روایت زیبا حضرت رسول خدا (ص) پیشبینی خود را دربارة سفیانی این گونه فرمودند:
گویی سفیانی را با چشم خود میبینم که در کوچه و بازار شما رحل خود را انداخته، منادیاش بانگ برمیآورد هر کس سرِ یکی از کوفیان (شیعیان) را بیاورد هزار درهم جایزه دارد، آنگاه همسایه سرِ همسایهاش و برادر سرِ برادرش را بریده به جهت اخذ پاداش پیش او میبرد و میگوید این هم از آنهاست و هزار درهم دریافت میکند. در آن ایّام حکومت شما به دست حرام زادگان میافتد. گویی آن مرد آبلهرو (سفیانی) را میبینم که به عنوان یکی از شما و قائل به عقیدة شما (یعنی به عنوان عرب و مسلمان) وارد صحنه شده، او شما را خوب میشناسد ولی شما او را نمیشناسید، پس شما را محاصره کرده یک یک دستگیر کرده نابود میسازد! او جز زنازاده نیست، احدی را نمیبیند جز اینکه گردن میزند یا به دار میآویزد. آن قدر خفقان میشود که انسان اشیاء بسیار گرانبهایی را در وسط راه میبیند و از شدّت ترسش دست به آن نمیزند».48
📚پی نوشتها
45. غیبت نعمانی، ص 149.
46. بحارالانوار، ج 52، ص 208.
47. غیبت نعمانی، ص 165.
48. غیبت شیخ طوسی، ص 273.
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
#ظهور_و #قیام
#قسمت8⃣1⃣
🍃امام رضا(ع) نیز فرمودند:
🌺«إنّ قُدّامَ هذَا الأمْرِ عَلاماتٌ: حَدَثٌ یَکُونُ بَینَ الْحَرَمَین. فَقَیلَ: مَا الحَدَثُ؟. قالَ: غَضبَةٌ تَکوُنُ، وَ یَقتُلُ فُلانٌ مِن آلِ فُلانٍ خمسة عشر رجلاً کَبشا!؛
🍃در پیشقدم امر ظهور نشانههایی هست، حادثهای در حرمین شریفین واقع میشود، پرسیده شد: آن کدام حادثه است؟ فرمود: خشمی برافروخته میشود و فلانی (سفیان) پانزده تن از آل محمّد(ص) را در آنجا ذبح میکند».53
منظور از خشمی که برافروخته میشود، خشم خداوند بر سپاه خونآشام سفیانی است که مظهر آن خشم، خسف سپاه سفیانی در سرزمین بیداء است، که در فاصلة 12 میلی مدینة منوّره روی میدهد.
٭٭٭
🍃در انجیل نیز در این باره آمده است:
🍃«فرشتة ششم نواخت تا ناگاه آوازی از میان چهار شاخ مذبح طلایی که در حضور خداست شنیدم. که به آن فرشتة ششم که صاحب کرنا بود میگوید: آن چهار فرشته را که بر نهر عظیم فرات بستهاند خلاص کن، پس آن چهار فرشته که برای ساعت و روز و ماه و سال معیّن مهیّا شدهاند تا اینکه ثلث مردم را بکُشند خلاصی یافتند».
٭٭٭
🍃«و عدد جنود سواران 200 هزار بود که عدد ایشان را شنیدم... از این سه بلا یعنی آتش و دود و کبریت که از دهانشان بیرون میآید، ثلث مردم هلاک شدند».
٭٭٭
🍃«و دیدم فرشتهای را در آفتاب ایستاده که به آواز بلند تمامی مرغانی را که در آسمان پرواز میکنند ندا کرده میگوید بیایید و به جهت ضیافت عظیم خدا فراهم شوید. تا بخورید گوشت پادشاهان و گوشت سپهسالاران و گوشت جبّاران و گوشت اسبها و سواران آنها و گوشت همگان را چه آزاد و چه غلام، چه صغیر و چه کبیر».54
📚پی نوشتها
53. غیبت شیخ طوسی، ص 272.
54. شایان ذکر است مسیحیان صهیونیست این اخبار و احمل بر ماجرای مجعول و بر ساختة «آرماگدون» میکنند.
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍موضوع: راه نزدیک شدن به ظهور چی میتونه باشه
🎙استاد #پناهیان
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
#ظهور_و #قیام
#قسمت9⃣1⃣
🍃از بررسی روایات این بخش به این نتیجه رسیدیم که سپاه حضرت بقیّةالله(ع) از طریق فلسطین شرقی عازم عراق میشود، در کرانههای دریاچة طبریّه با سپاه سفیانی روبرو میشوند که از عراق برمیگردد، جنگ سختی بین دو سپاه درمیگیرد که سفیانی در آن شکست میخورد و همة سپاهیانش بدون استثنا در آنجا کشته میشوند و فقط خودش میماند. یکی از یاران امام به نام صیّاح (و یا صباح) با گروهی از سپاهیان بر او میتازند و او را دستگیر میکنند و به محضر امام(ع) میآورند. هنگامی او را میآورند که امام مشغول نماز عشا هستند، نمازشان را تخفیف میدهند و به طرف او برمیگردند. سفیانی میگوید:
🍃«ای پسر عمو، مرا آزاد کن و برای خودت نگهدار، تا یکی از یاران تو باشم!!». حضرت مهدی(ع) به اصحاب خود میفرمایند:
دربارة او و سخنانش چه میگویید؟ همگی میگویند:
🍃به خدا سوگند به کمتر از قتل او راضی نمیشویم، او چقدر خون ریخته، چقدر به حریم جان و مال و ناموس مردم تجاوز کرده است و انتظار عفو دارد!!.
🍃حضرت مهدی(ع) میفرمایند: هرچه میخواهید انجام دهید. گروهی از یاران او را میگیرند و روی سنگی در کرانة دریاچة طبریّه میخوابانند و همانند گوسفند او را ذبح میکنند. با ذبح او فتنهها ذبح میشود و ریشة جنایتها میخشکد و بزرگترین فاجعة خونین جهان پایان میپذیرد.
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
#ظهور_و #قیام
#قسمت0⃣2⃣
🌺5. خروج سیّد خراسانی
🍃رسول اکرم(ص) در چندین روایت به ذکر ویژگیهای قیام سیّد خراسانی میپردازند که عبارتند از:
🌺«تَخرَُجُ رایاتٌ سُودٌ صِغارٌ، تُقاتِلُ رَجُلاً مِن آلِ أَبی سُفیانَ، یُؤَدُّونَ الطّاعَةَ لِلمَهدِیِّ. عَلی مُقَدَّمَتِهِم رَجُلٌ مِن بَنی تَمیمٍ یُقالُ لَهُ: تَمیمٌ بنُ صالِحٍ؛
🍃«پرچمهای سیاه کوچکی به اهتزاز درمیآید که با مردی از اولاد ابوسفیان نبرد میکند و برای اطاعت از حضرت مهدی(ع) زمینهسازی میکند. در پیشاپیش این پرچمها مردی به نام: «تمیمبن صالح» حرکت میکند».55
٭٭٭
🌺«إذا رَأیتُمُ الرّایاتِ السُّودِ قَد أَقبَلَت مِن خُراسانَ، فَاتُوها وَلَو حَبواً عَلیَ الثَّلجِ، فَإنَّ فیها خَلیفَةَ اللهِ المَهدیَّ؛
🍃«هنگامی که ببینید پرچمهای سیاه از طرف خراسان به حرکت درآمده، به سویش بشتابید ولو با سینهخیز رفتن از روی برفها، که خلیفة خدا حضرت مهدی(ع) در میان آن است».56
🍃اهل بیت من به سختی دچار بلاها و گرفتاریها میشوند و آنگاه خداوند پرچمهای سیاهی از طرف مشرق میفرستد، هرکس آنها را یاری کند خدا را یاری کرده است و هرکس آنها را زبون سازد خدا را زبون ساخته است. این پرچمها به اهتزاز درمیآید تا با مردی که همنام من است بیعت کنند و او را به رهبری خود انتخاب کنند و خدایش او را تأیید میکند».57
55. بشارة الاسلام، صص 212، 184.
56. بحارالانوار، ج 51، ص 82.
57. روزگار رهایی، ج 2، ص 1037.
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت یحیی ع
#قسمت8⃣
خوف شديد يحيى عليهالسلام از خدا
هرگاه حضرت زكريا عليهالسلام مى خواست بنى اسرائيل را موعظه كند، به طرف راست و چپ نگاه مىكرد، اگر يحيى عليهالسلام را در ميان جمعيت مى ديد از بهشت و دوزخ سخنى نمى گفت.
روزى بر مسند نشست تا بنى اسرائيل را موعظه كند، يحيى عليهالسلام كه عبايش را بر سر نهاده بود، والد مجلس شد و در گوشهاى در ميان جمعيت نشست. زكريا عليهالسلام به جمعيت نگريست، و يحيى عليهالسلام را نديد، آن گاه در ضمن موعظه فرمود:
اى بنى اسرائيل! دوستم جبرئيل از جانب خداوند به من خبر داد كه در جهنم كوهى به نام سكران وجود دارد، در پايين اين كوه درهاى هست كه نامش غضبان است، زيرا غضب خدا در آن وجود دارد، در پايين اين كوه درهاى هست كه طول آن به اندازه مسير صد سال راه است، در ميان آن چاه چند تابوت از آتش وجود دارد، و در ميان هر يك از آن تابوتها چند صندوق آتشين و لباس آتشين و زنجيرهاى آتشين هست.
يحيى عليهالسلام تا اين سخن را شنيد برخاست و با شيون، فرياد كشيد و گفت: واغَفلَتاه مِنَ السَّكرانِ؛ واى بر من از غافل شدنم از كوه سكران!
سپس حيران و سرگردان، سراسيمه از مجلس خارج شد و سر به بيابان گذاشت و از شهر خارج شد.
زكريا عليهالسلام بى درنگ از مجلس بيرون آمد و نزد مادر يحيى عليهالسلام رفت و ماجرا را به او خبر داد، و به او گفت: هم اكنون برخيز و به جستجوى يحيى عليهالسلام بپرداز، من ترس آن دارم كه ديگر او را نبينم مگر اين كه دستخوش مرگ شده باشم.
مادر يحيى عليهالسلام برخاست واز شهر خارج شد و به جستجوى يحيى عليهالسلام پرداخت، در بيابان چند نفر جوان را ديد، از آنها جوياى يحيى عليهالسلام شد، آنها اظهار بى اطلاعى كردند، مادر يحيى عليهالسلام همراه آن جوانان به جستجو پرداختند تا چوپانى را در بيابان ديدند، مادر يحيى عليهالسلام از او پرسيد: آيا جوانى با قيافه چنين و چنان نديدى؟
چوپان گفت: گويا در جستجوى يحيى پسر زكريا عليهالسلام هستى؟
مادر يحيى گفت: آرى، او پسر من است، نامى از دوزخ در نزد او بردند، او بر اثر شدت خوف، سراسيمه سر به بيابان گذاشته و رفته است.
چوپان گفت: من همين ساعت او را در كنار گردنه فلان كوه ديدم كه پاهايش را در ميان گودال آب فرو برده و چشم به آسمان دوخته بود و چنين مناجات مى كرد:
وَ عزَّتِكَ مَولاىَ لاذِقتُ بارِدَ الشَّرابِ حَتى انظُرَ مَنزِلَتِى مِنكَ؛
اى خدا و اى مولاى من به عزتت سوگند، آب خنك ننوشم تا بنگرم كه در پيشگاه تو چه مقامى دارم؟
مادر يحيى عليهالسلام به سوى آن كوه حركت كرد، يحيى عليهالسلام را در آن جا يافت، نزديكش رفت و سرش را در آغوش گرفت، و او را سوگند داد كه برخيزد و با هم به خانه بازگرديم.
يحيى عليهالسلام برخاست و همراه مادر به خانه بازگشت، مادرش از او پذيرايى گرمى كرد، ولى در آن حال احساس لغزش نمود، و برخاست و همان لباسهاى زير موئين را از مادرش طلبيد و پوشيد و به سوى مسجد بيت المقدس حركت كرد، تا در آن جا به عبادت خدا بپردازد. مادرش از رفتن او جلوگيرى مى كرد، زكريا عليهالسلام به مادر يحيى عليهالسلام فرمود:
دَعيهِ فانَّ وَلَدِى قَد كُشِفَ لَهُ عَن قِناعِ قَلبِهِ وَ لَن يَنتَفِعُ بِالعَيشِ؛
رهايش كن، اين پسرم به گونه اى است كه پرده حجاب از روى قلبش برداشته شده، كه زندگى دنيا هرگز روح و روانش را اشباع نمى كند و به او سود نمى بخشد.
يحيى عليهالسلام خود را به مسجد بيت المقدس رسانيد، و در كنار علما و عابدان بنى اسرائيل به عبادت خدا پرداخت، و همچنان تا آخر عمر به آن ادامه داد. (746)
📚پی نوشتها
746 - اقتباس از بحار، ج 14،ص 166 و 167، به نقل از امالى شيخ صدوق،ص 18 - 20.
#ادامه.دارد...
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت یحیی ع
#قسمت9⃣
وارستگى حضرت يحيى عليهالسلام و گفتگوى او با ابليس
زهد و پارسايى حضرت يحيى عليهالسلام در سطح بسيار بالايى بود، هرگز در زندگى او دلبستگى به دنيا نبود، او ساده مى زيست، غذايش بيشتر سبزيجات و نان جو بود، و به اندازه تأمين يك شبانه روز خود غذا نمى اندوخت. روزى داراى يك قرص نان جو گرديد، ابليس نزد او آمد و گفت: تو مى پندارى زاهد هستى با اين كه براى خود يك قرص نان اندوخته اى؟
يحيى عليهالسلام جواب داد: اى ملعون! اين قرص نان به اندازه قوت (و مورد نياز يك شبانه روز) من است.
ابليس گفت: كمتر از قوت، براى كسى كه مى ميرد كافى است.
خداوند به يحيى عليهالسلام وحى كرد، اين سخن ابليس را (كه سخن حكمت آميز است) فراگير.(747)
روز ديگرى ابليس نزد يحيى عليهالسلام آمد، يحيى عليهالسلام او را شناخت و به او گفت: هر چه دام و نيرنگ و وسائل فريب دادن را دارى براى من به كار گير. (تا ببينم مى توانى مرا گول بزنى.)
ابليس جواب مثبت داد و فرداى آن روز را براى اين كار تعيين كرد، يحيى عليهالسلام در ميان كوخى كه داشت ماند و درِ آن را بست، چندان نگذشت ناگاه ابليس از سوراخى كه در ديوان آن كوخ بود وارد شد، يحيى عليهالسلام او را در هيئت و قيافه اى بسيار عجيب ديد كه داراى زرق و برق و انواع وسايلى بود كه براى به دام انداختن انسانها به كار مى گرفت، همه را با خود آورده بود، تا يحيى عليهالسلام را به خود جذب كند.
يحيى عليهالسلام از او سؤالاتى كرد و از جمله پرسيد: چه چيزى از همه بيشتر چشم تو را روشن مى سازد؟
ابليس گفت: زنها، آنها تله ها و دامهاى من هستند (توسط زرق و برق آنها، دلها را مى ربايم و انسانها را گمراه مى كنم.) هرگاه نفرينها و لعنتهاى صالحان در مورد من مرا غمگين مى كند، نگرانى خودم را وسيله آنها آرامش مى دهم.
يحيى عليهالسلام پرسيد: آيا هيچگاه بر من چيره شده اى؟
ابليس گفت:: نه، ولى تو داراى يك خصلت هستى كه مرا خشنود كرده (و اميدوار نموده كه بتوانم به وسيله اين خصلت بر تو راه يابم.)
يحيى گفت: آن خصلت چيست؟
ابليس گفت: تو سير خورنده هستى، اميد آن را دارم كه از همين راه وارد شوم، و تو را از بعضى از شبزنده دارى، و نمازهاى شب باز دارم.
يحيى عليهالسلام به اين موضوع توجه و دقت مخصوص كرد، و به ابليس گفت:
اءِنِّى اُعطِى اللهَ عهداً اَلّا اَشبع مِنَ الطَّعامِ حتّى اَلقاهُ؛
من با خدا عهد كردم هيچگاه تا آخر عمر، از غذاى سير نخورم.
ابليس گفت: من هم با خدا عهد كردم تا آخر عمر هيچ مسلمانى را نصيحت نكنم.
سپس ابليس از نزد يحيى عليهالسلام رفت و ديگر هرگز نزد يحيى عليهالسلام نيامد.(748)
به اين ترتيب يحيى عليهالسلام مراقب بود كه هرگونه اعمال زمينه ساز نفوذ شيطان را از خود دور سازد.
📚پی نوشتها
747 - بحار، ج 14،ص 189.
748 - بحار، ج 14،ص 172 و 173 (با تلخيص) به نقل از امالى ابن الطوسى.
#ادامه.دارد....
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
─┅═༅𖣔🌺𖣔༅═┅─
#ظهور_و #قیام
#قسمت2⃣2⃣
🍃ما خاندانی هستیم که خداوند به جای دنیا، آخرت را برای ما برگزیده است. اهل بیت من بعد از من دچار بلاها، گرفتاریها، تبعیدها و جلای وطنها میشوند، تا گروهی از خراسان با پرچمهای سیاه حرکت کنند و خیر و صلاح را مطالبه نمایند، پس به آنها داده نمیشود، آنها نبرد میکنند و پیروز میشوند و به آنچه میخواستند دست مییابند ولی آن را نمیپذیرند بلکه به مردی از عترت من تقدیم میکنند که او جهان را پر از عدل و داد نماید، آن چنان که مملو از جور و ستم شده است. آگاه باشید هر کس آنها را درک کند به سوی آنها بشتابد اگر چه با سینهخیز رفتن از روی برفها باشد، که او مهدی است».61
٭٭٭
🍃امیرمؤمنان(ع) نیز دربارة خروج سیّد حسنی خراسانی چند روایت فرمودهاند که به آنها اشاره میکنیم، ایشان میفرمایند:
🍃جوانانی از منطقة خودشان به رهبری مردی که به او «صالح» گفته میشود به سوی آنها و علیه آنها خروج میکند، در حالی که اهل کوفه در محاصره واقع شدهاند و آنگاه به سوی مدینه عزیمت میکند. در آن زمان مردان کشته میشوند و شکم زنان دریده میشود. چون این فتنه برخیزد شما به سوی کوهها فرار کنید و در پشت درهای بسته خود را مخفی بدارید. مدّت این حوادث به مقدار بارداری یک زن است. آنگاه این مرد تمیمی، شعیب بن صالح که خداوند بر سرزمینش باران رحمتش را فرو ریزد با پرچمهای سیاه مهدوی، با نصرت الهی و کلام حق پیش میتازد تا به محضر حضرت مهدی(ع) میرود و با او دست بیعت میدهد».62
امیرمؤمنان(ع) میفرمایند:
🍃به زودی عجمها برای بازگشت شما به دین با شما خواهند جنگید، چنان که برای پذیرش نخستین اسلام با آنها جنگیدید. خداوند دستهای شما را از آنها پر میکند و آنها شیران ژیانی میشوند که هرگز از برابر شما نمیگریزند و گردنهای شما را میزنند و ثروتهای شما را تحت سیطرة خود درمیآورند».63
📚پی نوشتها
61. کشف الغمّه، ج 3، ص 268.
62. الملاحم و الفتن، صص 41، 112.
63. روزگار رهایی، ج 2، ص 1037.
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت یحیی ع
#قسمت0⃣1⃣
موعظه كافى از يك مرد اعدامى
امام صادق عليهالسلام فرمود:
مردى به محضر حضرت عيسى عليهالسلام آمد و عرض كد: اى روح خدا زنا كرده ام، مرا (با اجراى حد) پاك ساز.
حضرت عيسى عليهالسلام پس از تحقيق و بررسى، به اقرار صحيح او اطمينان كرد، و سپس اعلام عمومى نمود، جمعيت بسيارى اجتماع كردند، آن شخص را در ميان گودالى نهادند، تا سنگبارانش كنند.
او گفت: در ميان جمعيت، هر كس بر گردنش حد هست، از اين جا برود، همه جمعيت رفتند، فقط حضرت عيسى عليهالسلام و حضرت يحيى عليهالسلام ماندند.
يحيى عليهالسلام (كه آن شخص توبه كننده را شخص خداترس و با معرفتى مى دانست كه خودش براى پاكسازى خود حاضر به اعدام شده، از طرفى در اين لحظه همه غرورهايش محو شده و موعظه او اثربخش خواهد بود) نزد او رفت و گفت: اى گنهكار! مرا موعظه كن.
گنهكار گفت: لا تُخلِيَنَّ بَينَ نَفسَكَ وَ بَينَ هَواها فَتَرداكَ؛
بين خود و هواى نفست را آزاد نگذار كه تو را از جاده حق به سوى پستى منحرف سازد.
يحيى عليهالسلام فرمود: باز مرا موعظه كن.
گنهكار گفت: لا تُعَيِّرنَّ خاطِئاً بِخَطيئَتِهِ؛
خطاكار را به خاطر خطايش سرزنش نكن. (يعنى اگر خطاكار، قابل جذب است، او را سركوب و نااميد نكن بلكه او را به سوى راه هدايت جذب كن.)
يحيى عليهالسلام فرمود: باز موعظه كن.
گنهكار عرض كرد: لا تَغضَب؛ خشم نكن و در حال خشم خود را كنترل كن.
حضرت يحيى عليهالسلام اين سه پند را براى نجات انسان كافى دانست، از اين رو گفت: حَسبِى؛ همين موعظه ها مرا كافى است.(749)
📚پی نوشتها
749 - من لا يحضر الفقيه، طبق نقل بحار، ج 14،ص 188.
#ادامه.دارد...
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#احسن_القصص
#زندگینامه حضرت یحیی ع
#قسمت1⃣1⃣
مقام ارجمند يحيى عليهالسلام در پيشگاه خدا
يحيى عليهالسلام بر اثر پاكزيستى و رابطه تناتنگ با خدا، مقامش به جايى رسيد كه خداوند او را (در سوره مريم آيه 12 تا 15) به داشتن شش خصلت برجسته ستوده سپس بر او سلام مى كند، از جمله (در آيه 13 مريم) مى فرمايد:
وَ حنّاناً مِنَ لدُنّاً وَ زكاةً وَ كانَ تَقِيّاً؛
ما يحيى عليهالسلام را مشمول رحمت و محبت خود ساختيم، و پاكى روح و عمل به او داديم، او انسان پرهيزكارى بود.
ابوحمزه مى گويد:
از امام باقر عليهالسلام پرسيدم: منظور از اين آيه چيست؟
فرمود: منظور رحمت و لطف سرشار خدا به يحيى عليهالسلام است.
عرض كردم: تا چه اندازه؟
فرمود: رحمت و لطف خدا به يحيى عليهالسلام به اندازه اى رسيد كه وقتى كه او خدا را صدا مى زد و مى گفت:
يا رَبِّ؛ اى پروردگار من! خداوند بى درنگ مى فرمود:
لَبَّيكَ يا يَحيى؛ بلى، يا يحيى!(750)
📚پی نوشتها
750 - اصول كافى، ج 2،ص 535.
#ادامه.دارد....
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🍃🌸🍃🌸🌸🍃🌸🍃
#اَحسَنُ_القَصَصِ
#زندگینامه حضرت یحیی ع
#قسمت2⃣1⃣
شهادت جانسوز يحيى عليهالسلام به فرمان طاغوت شهوت پرست
در بيت المقدس پادشاهى هوسباز به نام هيروديس (يا هردوش) بود، كه از طرف قياصره روم در آن جا فرمانروايى مى كرد، برادرش بهنام فيلبوس دخترى به نام هيروديا داشت. پس از آن كه فيلبوس از دنيا رفت، هيروديس با همسر برادرش ازدواج كرد.
هيروديس شاه هوسباز، عاشق هيردوديا دختر زيباى برادرش شد، به طورى كه زيبابى هيروديا او را در گرو عشق آتشين خود قرار داده بود، از اين رو تصميم گرفت با او كه برادرزاده، و دختر همسرش بود، ازدواج كند. اين خبر به پيامبر خدا حضرت يحيى عليهالسلام رسيد، آن حضرت با صراحت اعلام كرد كه اين ازدواج بر خلاف دستورهاى تورات است و حرام مى باشد. سر و صداى اين فتوا در تمام شهر پيچيد و به گوش آن دختر (هيروديا) رسيد، او كينه يحيى عليهالسلام را به دل گرفت، چرا كه او را بزرگترين مانع بر سر راه هوسهاى خود مىدانست و تصميم گرفت در يك فرصت مناسبى از او انتقام بگيرد.
ارتباط نامشروع هيرود با عمويش هيروديس بيشتر شد، و زيبايى او شاه هوسران را شيفتهاش كرد به طورى كه هيروديا آن چنان در شاه نفوذ كرد، كه شاه به او گفت: هر آرزويى دارى از من بخواه كه قطعاً انجام خواهد يافت.
هيروديا گفت: من هيچ چيز جز سر بريده يحيى عليهالسلام را نمىخواهم، زيرا او نام من و تو را بر سر زبانها انداخته و همه مردم را به عيب جويى ما مشغول نموده است.(751)
در فراز ديگر تاريخ مى خوانيم: شاه فلسطين هيروديس، روز تولد خود را جشن مى گرفت، و وقتى آن روز فرا رسيد، هيروديا از فرصت استفاده كرد، طبق راهنمايى مادرش، خود را به طور كامل آرايش كرد و لباسهاى زينتى پوشيد و رقص كنان به مجلس جشن شاه وارد شد، همه اشراف بنى اسرائيل كه در اطراف طاغوت بودند فريفته او شدند. هيروديس كه مست و مخمور شراب شده بود به او رو كرد و گفت: اى آفت دين و دنيا، هر چه مى خواهى بخواه، اگر چه نصف مملكت باشد.
هيروديا به مادرش مراجعه كرد و گفت: شاه چنين مى گويد، چه بخواهم.
مادر گفت: سر يحيى عليهالسلام را بخواه زيرا او تو را از همسرى پادشاه نهى و باز مىدارد، و تا زنده است دست از نهى بر نمى دارد.
هيروديا به مجلس جشن شاه وارد شد و گفت: سر بريده يحيى عليهالسلام را مى خواهم. و در اين مورد اصرار كرد.
سرانجام شاه مغرور كه ديوانه هوس و عشق به هيروديا شده بود، دستور داد يك طشت طلا حاضر نمودند، به مأموران جلادش گفت: برويد و يحيى عليهالسلام را دستگير كرده و به اين جا بياوريد.
يحيى عليهالسلام در اين هنگام در زندان بود.(752) (و طبق پارهاى از روايات در محراب عبادت در مسجد بيت المقدس به سر مى برد) مأموران جلاد سراغ او آمدند و او را دستگير كرده و به مجلس شاه بردند، شاه در همان جا فرمان داد سر از بدن او جدا كردند و سر بريده اش را در ميان طشت طلا نهادند و آن گاه كه هيروديا تسليم هوسهاى شاه گرديد، سر بريده يحيى عليهالسلام به سخن آمد و در همان حال نهى از منكر كرد و خطاب به شاه فرمود: يا هذا اتَّقِ اللهِ لا يَحِلَّ لَكَ هذِهِ؛ اى شخص از خدا بترس اين زن بر تو حرام است. به اين ترتيب حضرت يحيى عليهالسلام مظلومانه به شهادت رسيد.(753)
📚پی نوشتها
751 - و طبق پاره اى از روايات، مادر هيروديا (كه همسر شاه بود) را وادار كرد، كه شاه را مجبور به قتل يحيى عليهالسلام كند، به اين ترتيب كه به ذشوهرش شراب داد، و دخترش را آرايش كرده با لباسهاى پرزرق و برق نزد شاه فرستاد و به او گفت: اگر شاه به طرف تو آمد تمكين نكن. مگر سر بريده يحيى عليهالسلام را در آن جا حاضر كند... (بحار، ج 14،ص 180 و 181).
752 - زيرا فتوا داده بود كه ازدواج با دختر برادر و دختر زن حرام است، از اين رو شاه او را زندانى كرده بود.
753 - اقتباس زا تاريخ انبياء عمادزاده،ص 716 و 717.
#ادامه.دارد....
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج