eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90.1هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
647 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
درباره این سوال👆👇
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
🔹سلام وعرض احترام موضوعات پیشنهادی در رابطه با نوجوانانی که در اعتکاف هستن ۱/هویت شناسی تادر دام افراد غیر متعارف نیفتن دین شناسی به سبک نسل فعلی،،، تا ازدین ومذهبشون لذت ببرن /آخه الان طوری شده که جوان و نوجوانی هم که درخانواده ی مذهبی زندگی میکنه بااعتقادات دینی که از طریق خانواده بهش تزریق شده شاد نیست خودشناسی 🔹سلام.بنظر من در مورد مدیریت فضای مجازی صحبت کنید.استفاده جوانان از فضای مجازی خیلی خیلی زیاد شده بطوریکه متاسفانه بر درس و اخلاق و ادب و....اونا تاثیر منفی زیادی گذاشته 🔹سلام حاج اقا خدا رو براشون معرفی کنید 🔹از موضوعات امنیتی بگید هیجانی هستن جذب میشن تهش میبینی 20 تا از 50 تا می‌خوان مامور امنیتی بشن بعدش دیگه گوششون آماده ی هر نکته ی تربیتی و دینی هست که باعث بشه اونا مامور امنیتی بشن استاد ما یک جمله داشتن میگفتن، متعجب کن متوجه کن 🔹موضوع پیشنهادی: حقیقت چیست؟ 🔹سلام در جلسه دانش اموزی درباره نحوه حضور امن تر و بهنر در فضای مجازی صحبت کنید درباره اینکه راهی هست درست و غلط این کانال ها و پبچ ها و حرفاشون رو تشخیص داد؟؟؟ درباره اینکه چه معیار هایی باید داشت تا به راحتی به کسی و جایی و حرفی اعتماد نکرد درباره اینکه آیا منابعی هست که وقتی من حرفی رو می شنوم و می بینم و میخونم بتونم به اونجا ( مکان، شخص و محتوا و....) مراجعه کنم و بتونم درست و غلط رو بپرسم. یا در کل مهارت اینکه چطور یاد بگیرم چه واکنش درست و منطقی نسبت به حوادث و اتفاقات و شرایط جامعه که پیش میاد داشته باشم و حداقل به سمت تشخیص درست تر حرکت کنم آیا اصلا این مهارت میخواد در کل اون جمله اولم بیشتر منظورم هست نحوه حضور امن تر در فضای مجازی حتی اینکه چقدر و چرا مهمه مشخصات شخصی تصویر و..... مدام در فضای مجازی قرار بدم یا نه؟ اصلا تبعات داره یا نه یا اصلا برعکس نحوه حضور اشتباه در فضای مجازی یا اینکه چه عواملی و حرکاتی از من در فضای مجازی میتونه موجب بشه من طعمه خوبی برای جذب باشم 🔹سلام استاد روز بخیر تصور کنید بابای واقعیشون هستید ۱) با روحیه شوخ طبعی عالی ای که دارید جوری بچه ها رو جذب دین و روحانیت کنید که دیگه هیچ پتکی بتن وجودشون رو متزلزل نکنه ۲) بچه ها رو عاشق کنید که هرکار میکنن عاشقانه باشه اول از همه عشق بخدا و راز و نیاز با او که هیچ وقت تو زندگی احساس پوچی و تنهایی نکنن دوم عشق به خانه و خانواده و احترام به پدر و مادر که اساس و پایه اخلاقیات هست سوم تشویق شدید بچه ها به یادگیری فنون مورد علاقه و درحد استعداد ونبوغشون و جذب بازار کار بشن از سن نوجوانی 🔹سلام درباره موضوع مشورتتون به نظرم کتابهای تورات و انجیل براشون بخونید و بررسی و مقایسه با قرآن. یک معلمم و می‌دونم ذهنشون پراست از اینکه از کجا معلوم قرآن صحیح و سالم دست ما رسیده. دوست دارند مسیحی شوند انگار اسلام خیلی بهشون سخت میگیره. 🔹مبحث خود دانی و خود عالی از کتابهای شهید مطهری من سر کلاس اینا رو گفتم یه دانش آموزم گریه کرد گفتم چی شد گفت اگر پدر و مادر من اینا رو بلد بودند ، زندگی رو با خودخواهی هاشون برای بچه هاشون جهنم نمی کردند 🔹با سلام نمیدونم شما اهل مزاح و جک باشید یا نه ولی اول متوسطه تا قبل از متوسطه کودک بوده خیلی با دعا و نماز و سخنرانی حال نمیکند براشون قصه های در قالب طنز و جک بگید، نماز با شوخی و لطیفه وپند اجرا کنید احکام با معما و به صورت مسابقه و جایزه اجرا کنید بزارید خودشان اگه دعا یا مولودی و مداحی بلد هستند،بیایند اجرا کنند باهاشون زور ازمایی کنید هنوز در عالم کودکی هستند دست رو سرشون بکشید بوسشون کنید چیپس و پفک چ ابنات از جیبب مبارک بهشون بدهید بعد از افطار لواشک خیلی دوست دارند از فوتبال و تیمی که محبوشون هست برای شون حرف بزنید روزی چند ایه قران بخونند و همین چند ایه را از ایات داستانی قران انتخاب کنید و به جای تفسیر داستان ها را براشون تعریف کنید همراه با نکات و خوش روی از کتاب های بهلول براشون بخونید و ازشون بخواهید خودشان نمایشش بدهند از شهدا بالاخص حاج قاسم و شهید هادی چ شهید حججی بگید کتاب عمو قاسم محسن علی لندی ببر بهشون بده حلقه ای هر نفر یه داستانش بخوند و نکته پایین کتاب داشته باش روز اخر هر کس بیستر یادش جایزه بده اگه فضولی کردن زیاد اخم و تخم نکن افطار خوب بهشون برسید زود بخوابند سحر یکساعتی قبل از سحری بیدارشون کن برنامه بزار اگه خواستن بخواند بعد از نماز بخوابند به اجبار زیارت عاشور و دعای عهد نخونند 🔹سلام حاج آقا دختر من دوران متوسطه هست مسئله ای که الان ذهن بچه ها رو به خودش مشغول کرده اینه که اصلا از کجا معلوم دین اسلام بهترین و کاملترین دینه میگن الان هر کس به هر چی اعتقاد داشته باشه فکر میکنه اون از همه بهتر و کاملتره ،شاید ما داریم اشتباه میکنیم. بچه ها دوست دارن با دلیل و منطق بهشون ثابت بشه.
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
🔹سلام علیکم. خیلی در مورد موضوعی که به روحیه تون بیاد نظری ندارم اما چون یک دختر نهمی محجبه دارم و وضعیت مدرسه اش را که یک دبیرستان هیئت امنایی است می بینم،بگمانم بحث چالشی و نه فقط سخنرانی در مورد تفکرات شون در جنبه های مختلف که نمود اجتماعی داره(مثلاً حجاب که میل به مسابقه برای برداشتن مقنعه هاشون حتی در داخل مدرسه دارند یا انتخاب به قول خودشون کراش یا موارد دیگری که قطعا شما بهتر از ما اطلاع دارید) میتواندبرایشان جالب و مفید باشد ضمن اینکه نمیدانم جلسه شما بادخترهاست یا پسرها.در مورد پسرها چون مدتهاست هیچ پسر در سن بلوغی در اطرافم نیست نظر خاصی در مورد آن ها ندارم. ضمنا چون احتمالا بچه هایی در اعتکاف شرکت میکنند که کمی تم اعتقادی دارند شاید شیوه جذب و راهنمایی همکلاسی هایشان بدون اینکه خودشان تحت تاثیر آنها قرار بگیرند هم موضوع بدی نباشد. ومن الله التوفیق 🔹سلام اول اینکه‌خوشا به‌حال پدر و مادری که تونستند بچشونو بفرستند اعتکاف❤️ و بدا به حال مثل منی که بچم گوشه خونه نشسته و سرش تو موبایلشه و هیچ کار مفیدی نمی کنه،در عین حال از همه چیز ناراضیه😔😔😔 دوم اینکه خواهش میکنم باهاشون مثل یه دوست باشید البته جایگاهتون و فاصله سنی تون هم مدنظرتون باشه،ولی لطفا فقط کاری کنید دوستتون داشته باشند،همین و همین البته ببخشید جسارت کردم شما خودتون حتما تمام اینهارو میدونید 🔹سلام موضوعات سیاسی منطقه و اهمیت و ارزش ولایت فقیه برای متوسطه اول با کلام و بیان شما جذاب میشه 🔹سلام ارادت در رابطه با سخنرانی برای دانش آموزان متوسطه به نظرم میشه توی ابعاد ذیل صحبت کرد: دلیل احترام به بزرگتر و به خصوص پدر و مادر مزایا و معایب شبکه های اجتماعی و فرهنگ استفاده از تلفن همراه مشکلات غرب در رابطه با ارتباطات ناصحیح جنس مخالف با یکدیگر دلیل وجود خدا و پیامبران و ائمه، و اینکه بود و نبود آنها چه تاثیری برای ما دارند 🔹سلام لطفا برای معتکفین از مضرات فضای مجازی بگید، از اینکه بچه ها معتاد فضای مجازی شدن، ازاینکه با یه جک زیر ۵۰ ثانیه احترام پدر ومادر ومعلم وشیخ و..... از بین رفت، از مقایسه های مضر بگید، دلم خونه حاجی کاش بچه های منم تو جلستون بودن😰 🔹سلام اقای حداد پور این روزها همه جا بحث تحریف تاریخ رو بین مردم پخش میکنن حتی وقایع تاریخ اسلام و امام حسین تا انقلاب و شاه لطفا در این مورد صحبت کنید و در مورد فرهنگ سازی حجاب و عفاف و خانواده و فرزند آوری که مشکل بزرگی شده 🔹سلام من معاون پرورشی بودم توی قم و بعد هم بوشهر چیزی که خیلی نوجوان های دختر ما نیاز دارن یک نفر به بدون تعصب شبهات اونا رو بر طرف کنه یه مورد دیگه دخترای ما توی لجن زار فضای مجازی دارن غرق میشن کسی نیست نجاتشون بده و خیلی چیزها رو براشون توضیح بده سواد رسانه ای هم که الحمد الله کسی الفباش رو بلد نیست و همه ادعای مدرک دکترا دارن داخلش البته این مورد مخصوص دانش اموز ها نیست خود ما ها هم که با دخترا در ارتباطیم خیلی دچار مشکلیم یه مورد دیگه کلا بحث مذهبی و اخلاقی شروع نکنید نه اینکه بد باشه نه در مرحله اول جذاب نیست حوصله ندارن به این حرفا گوش بدن دانش اموز حرف جدید میخواد بعد از اینکه حرف شما رو شنید اون موقع شما رو به عنوان یه فرد مذهبی و با اخلاق قبول میکنه و میتونید راجب مسایل مذهبی هم صحبت کنید البته دانش اموز نمیدونه شما هر بحثی کنید یا حرفی بزنید اول و اخر به عقلانیت و دین برمیگرده ولی شما میدونید پس اون حرفی رو بزنید که در مرحله اول جذاب باشه برای اونا تا بتونند ارتباط برقرار کنند در مرحله بعد از قبول شما، صحبت های شما برشون حکم حجت و سند رو داره 🔹درباره این پیامتون مزاحم شدم نکته ای عرض کنم به نظر من نوجوان الان نیاز داره این دو تا مسئله رو روش کار کنه، یکی تبرج و دیده شدن،که بعضیاشون برای این دیده شدن همه کاری میکنن حتی رگ بزنن و بعضی ها برعکس،حتی تو مدرسه پنج دقیقه هم ماسکشونو برنمیدارن مسئله دوم،لزوم مبارزه با نفسه،هدفدار بودنه بی‌حالی و خمودگی بچه‌ها حتی تو درس خواندن وهرچیز ضروری دیگه ای،دینداری،اخلاق،تلاش کردن و... به نظرم خیلیش به خاطر نقش پروریه البته... با توجه به اینکه دانش آموزانی که در اعتکاف هستن با قشر کلی نوجوون ها تفاوت هایی دارن، شاید این مبحث نیاز نباشه 🔹سلام وقتتون بخیر. اگر بشه در مورد امر به معروف و نهی از منکر صحبت کنین عالیه 👌 🔹سلام علیکم موضوع معتکفان دانش آموزی معنی این جمله که از خود شناسی به خداشناسی برسیم اینکه بفهمن هر اتفاقی میفته براشون خودشون طراحی می کنند این جزو سوالات دینی بود و همیشه ذهن من و درگیر می‌کرد و خیلی دوست داشتم به جوابش برسم بالاخره استادی پیدا کردم که با دلیل دینی و روانشناسی یاد داد که زندگی من انعکاس اعمال من هست وخدا همونطور با من رفتار می کنه که من میگم واجازه نمیده ذره ای کسی به من آسیب برسونه
هدایت شده از دلنوشته های یک طلبه
🔹سلام، درباره اعتکاف، التماس دعا و اما بعد نمی دونم به روحیه تون می خوره یا نه... ولی خیلی لازمه به این قشر که هنوز درگیر کنکور و ...نشدن، یه تصویر واقعی از دوران بعد کنکور و ...زندگی نشون داده بشه.. اینکه همه چیز کنکور و دانشگاه نیست.. حتی اگه نخبه ای و می خوای کار علمی بکنی، بازم راهش این نیست که همه چیزو تعطیل کنی و بچسبی به درس و کنکور... نمی گم کنکور و دانشگاه رها بشه، نه...اما سن دبیرستان، به خصوص از دوره اولش، خوراک کار کردن روی چیز هاییه که به شدت انرژی اون دوره اقتضا می کنه،..: دنبال کردن کار هنری، از خوشنویسی و نقاشی و موسیقی تا تدوین و در آینده ترش فیلم کوتاه و... دنبال کردن کارهای فنی: از ساخت کابینت و جوشکاری و و سیم کشی برق و مونتاژ برد الکترونیک و تراشکاری تا طراحی سه بعدی توی سالیدورک، یا طراحی مدارات الکترونیک و برنامه نویسی میکروکنترلر و... دنبال کردن مباحثی مثل نجوم آماتوری و اخترفیزیک و احیانا همراهی با گروه های رصد... دنبال کردن برنامه نویسی(هر نوعش)، طراحی وب و... . دنبال کردن یه رشته ورزشی به طور حرفه ای... دنبال کردن دوره های مطالعاتی ای که الان بعضا مورد سوال این قشر از جوون ها هست...از اصول و عقاید آقای مصباح و بعضی مباحث ساده فلسفی تا کتب شهید مطهری... دنبال کردن و مطالعه جدی شعر و داستان و رمان... هرکدوم از اینا که اگه از دبیرستان شروع بشه و با مشورت و هدایت، جلو بره، طرف چه کنکور بده و دانشگاه بره و چه نره، می تونه زندگی فرد رو متحول کنه.. و چه بهتر کسایی که خواستن ازین کارا بکنند، گروهی انجام بدن...که خیلی بازدهی اش زیادتره..چه برنامه های مطالعاتی چه کارهای فنی چه کارهای آموزشی... چیزاییه که کاملا بی نیازه از دانشگاه و برای حداقل ۸۰درصدش، هزینه زیادی نیاز نیست... چیزاییه که اگه طرف مثلا خواست بره حوزه، یه توانمندی و هنری است که بعضا می تونه کمک خرجش باشه.. تصویر ۲۲ سالگی که لیسانس می گیره، الان بیاد جلوی چشمش....فکر نکنه که باید کنکور بده و دانشگاه بره و بعدش وقت زندگی کردنه.. زندگی رو به خاطر کنکور و دانشگاه تعطیل نکنه.. حتی اگه نخبه است و با استعداد و همه می گن حیفه وسه کنکور وقت نذاره، بازم نباید به اون سمت سوق داده بشه... تصور نکنه اگه الان خوب کنکور نداد و نتونست تو دانشگاه های تراز اول کشور درس بخونه، دیگه راه وسه اینکه تو صنایع هسته ای و موشکی کار کنه بسته شده یا حتی خیلی سخت شده...اونقدر ادمای به درد بخور فنی میشه پیدا کرد که لزوما تو هیچ کدوم از ۱۵ تا دانشگاه های تراز اول کشور نبودن... ما هم تو اون سن، ازین فکرا می کردیم، ولی وقتی گذشت و وارد کار شدیم، دیدیم اون همه استرس و فشار و وقتی که برای کنکور گذاشتیم، اگه توی یه زمینه دیگه می ذاشتیم و یه کار دیگه ای هم می کردیم، نهایتا نتیجه کنکورمون بیست سی درصد بدتر می شد که عملا دانشگاه رو تغییر نمی داد، اما بازدهی کاری مون شاید دو سه برابر الان بود.. خلاصه بگید خیلی تصمیم ها میشه این دوره گرفت...کارای کوچیک این دوره رو دست کم نباید گرفت...مثل یه زاویه کوچیک که به فرمون خودرو می دیم، اثرش بعد گذشت زمان مشخص و غیر قابل بازگشت میشه.. شدیدا با این گزاره که درستو بخون کنارش ورزش یا هنر یا ...رو هم ادامه بده، یا برو دانشگاه اون جا هرکاری خواستی بکن باید مخالفت بشه.. 🔹سلام استاد گرامی پیشنهاد من بحث مبارزه باهوای نفس،خودسازی برا بچه های اول متوسطه کار کنید بعد بکشونید بحث خودسازی رو به حیا و حجاب و در آخر مهدویت و آمادگی ظهور 🔹سلام پیشنهاد بنده : با توجه به اتفاقات اخیر میشه در مورد مسائل روز و اتفاقاتی که در منطقه به خصوص فلسطین اتفاق می افته صحبت کرد یا اینکه در مورد گرایشی که مردم جهان به اسلام و آموزه های اون در سالیان اخیر پیدا کرده اند، صحبت کرد. 🔹سلام حاج آقا پنج شش ماهی پشتیبان یک کانال تربیت نوجوان بودم سوالات و مشکلات عمده مادرها این بود نماز نخواندن بچه ها،حجاب،بعضی نوجوونها اصلا قید خدا رو زده بودن و میگفتن وجود نداره،من با یک نوجوون دختر صحبت کردم البته مادرشون از من خواست و می‌گفت چون یه حاجتی از خدا میخواستم و نداده پس وجود نداره!!!! گستاخی نوجوون نسبت به پدر و مادر،کلا مقوله ی احترام به والدین از دهه هشتاد به بعد کمرنگ شده،بازی زیاد با گوشی و دائما سرشون توی گوشی هست و درس نخواندن بچه ها... البته از لحاظ روانی عدم عزت نفس و اعتماد بنفس بچه ها هم یک مشکل عمده بود امیدوارم کمکتون کنه 🔹سلام وقت بخیر در مورد نظر خواهی که برای اعتکاف داشتید به نظرم در مورد رمان های مناسب سنشون صحبت کنید و چند رمان رو هم نقد کنید ، حتی میشه درباره نویسندگی هم براشون بگین... خیلی براشون لذت بخش خواهد بود 🔹سلام علیکم بنظرم درباره روابط با جنس مخالف براشون بگید و احترام ب والدین
🔹یکی از دوستان گفته در اعتکاف راجع ب حجاب و نماز با بچه‌ها صحبت کنید !! خب قاعدتا اونی ک اومده اعتکاف، اهل نماز و روزه هست ک اومده ! 🔹سلام حاج اقا.اوقاتتون بخیر من به عنوان کسی که بانوجوون ها ارتباط دارم بنظرم الان توچندتا چیز خیلی احتیاج به تببین وتحلیل دارن دشمن شناسی اسیب های فضای مجازی سبک زندگی اسلامی وتاثیر مثبت ان در حل مشکلات کنونی جامعه 🔹سلام وقتتون بخیر نکات خوبی دوستان فرمودن مخصوصا اون دوستی که فرمودن نوجوونها روی مهارت‌های مختلف کار کنن و تصویر واقعی از آینده تحصیلات دانشگاهی بهشون داده بشه. اما یک نکته هم در باب رفاقت و دوستی‌هاست بنظرم با بارش فکری و گفتگوی دو طرفه(نه سخنرانی) موضوع دوست و رفیق رو بذارید وسط حرفا و ملاک‌هاشونو از رفیق بگن بعد با تکیه بر آیات و روایات رفیق واقعی رو براشون روشن کنید. الان یکی از مسائل مهم برای نوجوونا و جوونا همینه... تو این سن هم رفیق خیلی جاذبه داره. اگه بتونید براشون جا بندازید که دنبال رفاقت با کسی باشن که رفیق دنیا و آخرت باشه براشون و رفیق سود و ضرر و رفقای خوب بهشون معرفی بشه(یعنی معیار شناخت رفیق خوب) شما تونستید کارتونو به خوبی انجام بدید. نکته بعدی فضای محبتی دین هست ما به نوجوونا نگفتیم و براشون جا نیفتاد که خدا، اهلبیت، امام زمان مارو بیشتر از حتی پدر مادرامون دوست دارن.. این محبته اگه به جانشون بشینه گیر این محبتای دوزاری کوچه خیابونی نمیفتن خودشونو به ثمن بخس نمی‌فروشن و حرف هر مدعی عشقی براشون بوی عشق نمیده(فرقی هم بین دختر و پسر نیست) چون پسر هم اگه محبت و‌ محبوب واقعی رو درک کنه با احساس هیچ دختری بازی نمیکنه 🔹سلام جناب حداد پور ..درسته که اسرائیل همه جور کثافت کاری رو در دنیا بخصوص کشورهای خاورمیانه داره انجام میده .وحقیقتا انطور که شما نوشتین تصویر سازی خیلی بدی میشه .اما امروز جوانان ما به موضوعاتی مثل کتاب م یا محمد تون بیشتر نیاز دارن کتابهایی که امید تزریق کنه نه پلیدی وپلشتی ونا امیدی .در عین حال که باید هشیار باشیم وبا خبر از وقایع اطرافمون اما با محتوای کتاب های حیفا ۱ ونه فقط نا امیدی وترس واظطراب تزریق میشه..رهبر فرزانه ما همیشه از امید وامیدواری سفارش وتشویق میکنند پس به امید قلم فرسایی حصرت عالی از محتوا های تمیز وامید وار کننده.مثل کتاب م م م یا دیوید 🔹خودم به عنوان یه دهه هشتادی بهتون میگم خواستید برید واسه نوجوون صحبت کنید لطفااااا از بحثای آبکی دور باشید.یه بحثی مثل فضای مجازی که بعضا دوستان پیشنهاد دادن واقعا تاثیر گذار نیست!و بشدت خسته کننده . خواستید صحبت کنید باید به شدت طوفانی و با دیدگاه جدید شروع کنید . و در نهایت تمام مشکلات نسل ما زیر سر زیر ساخت های اعتقادیه که ۹۰درصدش برمیگرده به خانواده. باید با یه دیدگاه جدید کلیات اصول ما رو دوباره برامون اثبات کرد .چیزی که خیلی سخنرانا پیش پا افتاده میدوننش ولی واقعا نیاز نسل ماست . 🔹سلام علیکم استاد گرامی مطمئنا جلساتی که شما حضور دارید جلسات پر باری میشه خیلیا اطلاعات زیاد دارند و قدرت انتقال پیام ندارند یا اینکه انتقال هم میدن ولی منسجم نیست یدونه از این ور یدونه از اونور ،بچه های گروه z یکم سخته باهاشون ارتباط بگیری ولی اگه قدرت کلام و مطالب جذبشون کرد پاگیر میشن تا آخر خط،متاسفانه چیزی که من تو دنیای مجازی میبینم به جوانان اینطور القا شده که ایران و ایرانی ابهتی نداره در مقابل کشورهای دیگه دستاوردهای کشور و دولت و نظام مجلس رو به نادرست بهشون منعکس کردن ،بعضی از جوونا وقتی سرود ایران خونده میشه و پرچم بالا می‌ره اون حس غرور و تپش قلب رو ندارند،حتما شما میتونید دستاوردهای سربازان گمنام و دانشمندان ایرانی رو بهتر براشون جا بندازید. دومین نکته درباره ی رکن اصلی و مهم، ولایت پذیری و اطاعت پذیری از رهبر ،چون خیلی‌ها مسولیت پذیر و کار درست بودن ولی چون ولایت پذیری نبودن سر از ناکجا آباد در آوردند. سومین نکته و بسیار مهم ظهور منجی که یکم برای بچه های این دوره باید درست تبیین بشه. استاد گرامی معرفی کتابها و شخصیتهای مهم بعنوان الگو و راهنما که خیلی از جوان‌ها و خانواده ها هم درگیرش هستند . دست صاحب امر پشت و پناهتون باشه🤲 🔹درباره خودباوری و عزت نفس و به ویژه عزت ملی و دینی باهاشون حرف بزنید. البته اونا که میان اعتکاف خودشون حتما تو وجودشون دارن. اما براشون تعریف کنید که چطور در وجودشون تثبیت و در وجود دوستا و گروه همسالانشون ایجاد کنن، تا این همه مسخ تفکر های غربی مادی و خودباخته نباشن؛ الان خیلی از نوجوونا اطرافم خودشونو در مقابل بقیه دنیا دست کم میگیرن همش، ولی تقصیر رو همزمان متوجه همه کس میدونن جز "نظام فکری و محاسباتی" اشتباهی که بهشون القا شده و برای تغییرشم گارد دارن . منم بلد نیستم به ما هم یاد بدین در کانالتون با این نوجوانان مسخ شده فاقد عزت نفس و عزت ملی و ... چکار کنیم
🔹سلام حاج آقا این چند مورد رو پیشنهاد میدم ۱) راه درست فکر کردن رو به نوجوان ها بگین.... چیزی که نوعا خودمو میگم توش مشکل دارم. ۲) اینکه چی میخوایم و کجا داریم میریم... ۳)راهی که کمک کنه استعداد نوجوان هامون شکوفا بشن. نوجوان های کشورمون مثل شهید طهرانی مقدم های بالاقوه ای هستن که میتونن به شهید طهرانی مقدم های بالافعل تبدیل بشن! ۴) باید خودشون رو باور کنن.... روی این کار کنید بعضا اعتماد به نفس لازمه رو ندارن. ۵)از وقت شون به درستی استفاده کنن. ۶)شبهات شون رو پاسخ بدید. این خیییلی مهمه در هر مسأله ای شبهه دارن مطرح کنن ی جورایی گفتمان دو طرفه بذارید ( اگر مقدوره) ۷) باهاشون دوست بشین. درک شون کنید . اقتضای سنی که فرمودید معمولا تمایل به جنس مخالف و کنترل غرایز خیلی مهمه که باید مدیریت بشه تا این بحران طی بشه ... ی جوری که خودتون قطعا میدونید ارتباط بگی بعد اعتکاف این ارتباط باهاشون ادامه پیدا کنه جسارت کردم ولی چون فرمودید پیشنهاد بدید هر چی به ذهنم اومد گفتم ان شاء الله موفق باشین 🔹سلام حاج آقا وقتتون‌ بخیر چقدر صحبت های اون بزرگواری که گفته بودن همه چی کنکور نیست رو قبول دارم ما بیست و پنج شش ساله ها اون‌ شرایط رو زندگی کردیم و الان داریم تو آینده ی اون نوجوون ها زندگی میکنیم ولی با اینکه این صحبت ها رو تو جمع بچه ها بکنید خیلی موافق نیستم، اونی که باید اینا رو بشنوه و بدونه پدرمادرا هستن نه بچه ها یادگرفتن کارای هنری و فنی هزینه لازم داره، رفت و آمد داره, کرایه ماشین داره، برای بعضی رشته ها خریدن وسایل مورد نیاز داره، هزینه اینا رو پدر مادر باید بدن، تا براشون جا نیفته که فنی و هنری شدن بچه هاشون خیلی خیلی مهم تر از مدرک گرفتنه ، این هزینه ها رو نمیکنن تازه یهو دیدین حرفای شما رو،بچه ها مصادره به مطلوب کردن دیگه اصلا سراغ درس نرفتن و باعث اختلاف شد و از سال بعد دیگه اجازه همین اعتکاف هم بهشون ندادن😂 🔹سلام استاد خوب وپرتوان وهیجان باعرض ادب من هم انشاالله درجمع معتکفین فقط برای هم صحبتی باتیپ های مختلف معتکف میشوم. من روی چندموضوع بابچه ها وزنان مسن بنا به سوادشان وروحیه شان صحبت میکنم. اول روی امید آفرینی ا.جوادی آملی میفرمایند آهای مرگ وجود ندارد دوم آقای قرائتی میفرماید فقط روی توحید ومعاد کارکنید. چگونه ۱_خدا بی نهایت است وانسان نفخت من روحی نیز به بینهایت میل دارد وحتما هم میرسد پس براساس روح من امری روح بدن من جاودانه هست من هم جاودانه ام ... ۲_بحث معاد که براساس جاودانگی مرگی وجود ندارد براساس تفاوت زمان دردنیا وآخرت دنیا هرروز۲۴ ساعت آخرت به حالتی هر روز ۵۰۰۰۰ هزارسال ما وبراساس سوره فرقان ما کمتر از یکروز دراین دنیاییم _لطف بنده باهمه ی محبتش محدود لطف خدا هدیه ی خدا بی نهایت وغیرتصوراست ما انسانها براساس روزقیامت ۲دقیقه این دنیا هستیم و... ۳_بحث یکی بودن انسان ویکی بودن خدا ومسئولیت چگونه باخدا معشوق عشق ورزی کنیم خدا فقط سرپرست ماست ولذا شبیه خودش بایدسرپرست ماباشد انسان کریم سرپرست کریم وبه هیچ وجه خدا اجازه سرپرستی به هیچ بشری جز رسولان نمیدهد. حالا حکومتها وفرصت کوتاه *کمترازیکروز* درطی خلقت که هرچه میخواهند فرعونان زمان اظهاروجود کنند اما سرپرستی انسان تاقیامت فقط به انسانهای معصوم (رجعت) سپرده میشود و... انشاالله توانستم واجازه بفرماییدخدمتتان زنگ میزنم بحث محرم ونامحرم بحث حلال وحرام بحث اولوالامر بحث اسرائیل بحث اوج آزادی بشر بحث ازدواج وفرزندآوری و.... در۳شب تفهیم شود بحث انتخابات بحث صالح ومصلح بحث من افتخارم به ایرانی واسلامی بودنه لطفا مصداقی صحبت نکنید بلکه سفره ای ازمصداقهارادرذهن نوجوان حل کنید 🔹سلام جناب استاد اوقاتتون بخیر و برکت من مادری ۵۳ ساله و دارای ۳ فرزند جوان .. خواستم بنابر تجربه ای که در طول زندگی کسب کردم موضوع : مدیریت" تنهایی" رو برای نوجوانان و جوانان عزیز پیشنهاد بدم که چنانچه این موضوع برای این عزیزان تفهیم و آموزش داده بشه .،،موضوع سرنوشت سازی خواهدبود..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
scary-music-instrumental 006.mp3
1.7M
موسیقی متن رمان
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت بیست و نهم» 🔺وقتی مشتت جلوی کسی باز می¬شود که منتظر مشتش بودی! من خیلی آدم غافلگیر کردن مردم نیستم. حتّی بلد نیستم موقع غافلگیری خیلی با کلاس و آرام برخورد کنم. وقتی حرف از رفتن به بیرون را وسط آورد، مثل برق گرفته¬ها شدم. انتظار هر چیزی را داشتم جز این که بخواهد حرف از بیرون رفتن بزند. گفتم: «چطوری میخوای بری بیرون؟» گفت: «تو با این چیزاش کاری نداشته باش، اون با من! فقط یه چیزی ... یه تصمیم باید بگیری. یا با من نیا و همین‌جا بمون و ببین چی میشه و موش آزمایشگاهی اینا باش یا اینکه پنجاه پنجاهه! ینی ممکنه پات برسه به اون بیرون، فوراً سرتو زیر آب بکنن و یا اصلاً حتّی پاتم به بیرون نرسه! اما حدّاقل دلت خوشه که تلاشت رو کردی و مثل اینا نمیشی موش آزمایشگاهی.» قصّه مرگ و زندگی بود. یا باید ریسک آزادی را به جان میخریدم یا باید همین‌جا میماندم و میمردم. به عبارت دیگر، قصّه سر تاریخ مرگ بود! بالاخره در شرایطی افتاده بودم که میدانستم آخرش یعنی مرگ، حالا یا داخل قفس یا بیرون از قفس. بهم گفت: «من زیاد وقت ندارم، تو هم خیلی وقت نداری! زود باید بهم بگی. باید تکلیفمو بدونم که با من میای یا نه؟» تپش قلبم زیادتر شده بود، احساس خوبی نداشتم، امّا دلم هم نمی‌خواست بمانم. در آن شرایط ماندن، هیچ ریسک و امیدی به زنده ماندن و دیدن کشور و خانواده‌ام نداشت، امّا رفتن با ماهدخت هم... مثلاً حتّی اگر موفّق به رفتن از آن‌جا بشود، معلوم نبود بعدش چه پیش بیاید و بدتر و سخت‌تر نمیرم. فکّش را نمی‌بست و یک ریز حرف میزد! گفت: «البتّه حق داری که یه چیزی هم بدونی. ببین سمن! اگه بخوای بدون مزاحم و دردسر فقط زندگی کنی، خوب گوش کن! فقط زندگی کنی، باید اگه لازم شد حتّی قید کشور، خونه و خونواده‌ت هم بزنی و با جرّاحی پلاستیک زندگی کنی! ینی تغییر قیافه بدی و بری یه گوشه و برای خودت زندگی کنی و انگار نه انگار که خونواده‌ای هم داشتی. چی میگی حالا؟» با این حرفش بدترم کرد. گفتم: «رو اعصابمی! نمی‌دونم چی بگم. چرا من؟ چرا این لیلما و هایده بیچاره رو با خودت نمی‌بری؟ تو که داری میری، قربون دستت اینا رو ببر که دارن...» حرفم را قطع کرد و گفت: «بذار به زبون خودت حرف بزنم. زبون لات‌بازی! سمن! لطفاً خودتو به اسکلی نزن! من تو رو میخوام. تو چند تا زبون بلدی، خونواده ذی‌نفوذی داری، باسوادی، اصیلی، خطر آبرویی که برای تو و خونواده‌ت پیش اومده، سنگین‌تر از اوناست. علاوه بر اینا یه احساس خاصّی بهت دارم، هم باهوشی هم به دردم میخوری. پس لطفاً برای بقیّه لاو نترکون و مثل بچّه آدم جواب منو بده!» ادامه...👇
گفتم: «خب ببین، خودتو بذار جای من. اصلاً از کجا معلوم که همین پیشنهادت دام نباشه و نخواین سر من بدبخت رو زیر آب کنین؟ ماهدخت! جان عزیزت! راستشو بگو. چیکارم داری؟ اصلاً چطوری میتونم بهت اعتماد کنم؟ همه این چیزایی که گفتی، به علاوه تیپ و قیافه خفن، تو هم داری، بلکه از منم سرتری! دیگه من چه به دردت میخورم؟!» گفت: «اینکه چه به دردم میخوری، بعداً بهت میگم و برات توضیح مفصّل میدم، امّا... ینی الان یه چیزی، اعتباری، اعتمادی، نشونه‌ای میخوای که باورم کنی؟» با تردید گفتم: «مثلاً یه همچین چیزی!» گفت: «اگه رو کردم، به قول خودت دبّه در نمیاری؟» گـــفـتم: «چـرا دبّــه در بــیــارم؟ هـر چـند سـخـتـه، امّا بـاشــه. فــقــط یــه چیـزی باشه که خیالم راحت بشه که کلک و دام و این قصّه‌ها نیست.» گفت: «باشه.» دستش را جلو صورتم آورد، مشتش را باز کرد، در چشمهایم زل زد، لبش را آرام و مرموز باز کرد و گفت: «سمن! لطفاً اون چند تار مو و تیکّه کاغذ رو بده من!» خیلی وحشت کردم. به خدا قسم! به هر چیزی فکر میکردم جز همین! گفت: «بده دیگه! کجا قایمش کردی؟ همونایی که ماهر بهت داد چیکارش کردی؟» باز هم چیزی نگفتم. چیزی نداشتم که بگویم. فقط مبهوووت نگاهش میکردم. گفت: «سمن! نمی¬خوای بگی خبر نداری و نمیدونی از کدوم مو و کاغذ حرف میزنم؟ بده به من، زود لطفاً!» او خبر داشت، از امانتی ماهر به من خبر داشت و دقیق نشانه‌هایش را هم گفت. چیزی برای گفتن و نگفتن نداشتم. احساس میکردم به جای اینکه آن مدّت، او در مشت من باشد، حواسم به او باشد و برایش برنامه داشته باشم، او حواسش به من بوده است و من در مشت او بودم و داشته برایم برنامه می‌چیده است. این، آن نشانه و اعتبار نامه‌ای بود که ماهدخت رو کرد و به من فهماند که خبر دارد و نمی‌توانم انکار و تکذیبش کنم. فقط یک کار از دستم برمی‌آمد. دستم را در موهایم بردم، انگشتانم را آرام بین موهایم چرخاندم، یک‌کم ور رفتم تا پیدایش کردم. بیرون آوردم و در طبق اخلاص گذاشتم و در حالی که دهانم خشک شده بود و چشمهایم داشت بیرون میپرید، گفتم: «بفرما!» رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رژیم صهیونیستی گفته: فرماندهان ایرانی 48 ساعت پیش وارد سوریه شده بودند و تنها 2 ساعت پس از اینکه از زینبیه وارد ساختمان مستشاری ایران در المزه شده بودند،ترور شدند. 👈 لازمه یادآوری کنیم که تا کسی در ایران،آمار دقیق به اسرائیل نداده باشد،آنها هم سربزنگاه منتظر نخواهند نشست؟! تااین حد سطح نفوذ بالاست. ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour https://virasty.com/Jahromi/1705768794920654634
حماس نزدیک دو ماهه داره میجنگه تو یه وجب جا که دو برابر بمب اتمی ژاپن سرشون بمب ریختن، اما اندازه ی ما نیروهای بلندمرتبه و سردارانش رو از دست نداد! ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour https://virasty.com/Jahromi/1705771294443886076
فصل دوم سریال از به طور واضح و بی‌شرمانه درباره عشق مثلثی است. زن رضا خُرسند تو جمع، تو چشم رضا نگاه میکنه و باافتخار میگه: برام خواستگار اومده😐 حتما کتاب را بخوانید تا از بخشی از پشت‌پرده آگاه شوید. ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour https://virasty.com/Jahromi/1705776246401264346
دلنوشته های یک طلبه
فصل دوم سریال #نیسان_آبی از #فیلیمو به طور واضح و بی‌شرمانه درباره عشق مثلثی است. زن رضا خُرسند تو
نمی دونم فصل اولش رو تماشا کردید یا نه؟ اما فصل دوم واقعا افتضاحه رسما حیازدایی هست زنی که مدام قلیان می کشه و به همسرش کشیده می زنه زنی که داره تمام سعی اش رو می کنه تا نظر عشق سالهای جوانی اش رو با اغوا گری جلب کنه و..... نمی دونم چی باید گفت جز اینکه هرچی رشته می کنیم برای کار فرهنگی تو این جنگ نابرابر تو یه چشم بهم زدن پنبه می کنن به اسم هنر!
✔️ تصمیم گرفتم ان‌شاءالله برای ترغیب مردم به شرکت در پیشِ‌رو و لبیک به فرمان رهبر معظم انقلاب، در بهمن و اسفند(تا قبل از برگزاری انتخابات) هفت هشت تا شهری که دعوتم بروم و ذره آبرویی که دارم، کف دست بگیرم و با مردم صحبت کنم. دعا بفرمایید موثر باشیم
✔️ اورشلیم پست: طی ۲۴ساعت آینده اتفاقات مهمی خواهد افتاد!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
scary-music-instrumental 006.mp3
1.7M
موسیقی متن رمان
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 «قسمت سی‌ام» 🔺 وقتی نمی‌دانستم کجای قصّه‌ام! گفتم بفرمایید و موها و تکّه کاغذ را در دستش گذاشتم؛ در حالی که داشتم حرص می‌خوردم و نمی‌دانستم چه خبر است و من کجای قصّه هستم و کسـی که روبه‌رویم هست کیست؛ دشمن است یا دوست، موافق است یا مخالف، می‌شود روی او حساب کرد یا نمیشود. هیچ‌چیز نمی‌دانستم، هنگ هنگ هنگ! مثل بچّه‌ای که در یک بازار گم شده است و فقط با تعجّب به آدمهای اطرافش نگاه میکند و نمیداند کی به کی هست و هرکسی آمد دستش را بگیرد و ببرد، نمیداند باید با او برود یا نه. فقط نگاهش میکردم. او هم یک لبخند ضعیف و نحیفی روی لبانش بود از همانها که لج آدم را بیش‌تر در می‌آورد و باعث میشود دندانهای آدم روی هم ساییده شود! بلند شد و به‌طرف در سلّول رفت. لا‌اله‌الّا‌الله! یعنی چه؟ دو سه بار خیلی آرام به در سلّول زد، یک آهنگ خاصّی هم داشت! بعدش هم دو بار زد، بعدش هم یک بار! صدای پای یک نفر آمد، خیلی آرام و مرموز به نظر میرسید. تا اینکه سایه‌اش از سوراخ پنجره کوچک سلّولمان مشخّص شد... تا او آمد و سایه‌اش افتاد، ماهدخت دستش را از آن پنجره کوچک بیرون برد. من که داشتم از هیجان سکته میکردم و نمی‌دانستم چه خبر است، از سر جایم بلند شدم. دیدم همان دستی را به‌طرف بیرون دراز کرده است که موها و کاغذ پاره در آن مشتش بود. مشتش را باز کرد، وااای! یک دست زمخت و کلفت بالا آمد و هر چه کف دست ماهدخت بود را به آرامی گرفت، به آرامی قدم برداشت و به آرامی رفت. من حتّی آب دهانم را نمی‌توانستم از هیجان و ترس قورت بدهم. احساس می‌کردم فقط به تماشاگه راز آمده‌ام و حتّی نمیتوانم بفهمم قرار است چه بر سر خودم بیاید. حتّی نمی‌توانستم بلند‌بلند نفس بکشم، چون وقتی میترسم و هیجان دارم، صدای نفسم بلند و بلندتر میشود. دیگر چه برسد به اینکه از روی ترس بخواهم جیغ بکشم یا صدایی بدهم که باعث بشود بقیّه از خواب بپرند و همه‌چیز به هم بخورد! مرتّب با خودم میگفتم: «خدایا! ماهدخت جاسوسه؟ به نفع ایناست؟ به نفع ماست؟ خوبه؟ بده؟ زنده میمونم؟ کشته میشم؟ میشه روش حساب کرد؟ نمیشه روش حساب کرد؟ و...» وقتی آن نمایش تمام شد، ماهدخت به‌طرفم آمد. با همان لبخند ضعیف حرص در بیار، خیلی آرام گفت: «بخوابیم؟» من با چشم¬های گردم گفتم: «ماهدخت اون کی بود؟ تو کی هستی؟» لبخندش بیش‌تر شد و گفت: «کاری به این چیزا نداشته باش! فقط بدون که خدا برات خوب خواسته! البتّه تا اینجاش.» بعدش هم دستم را گرفت. یک گوشه رفتیم و دراز کشیدیم. من که کلّاً خوابم نمیبرد، امّا ماهدخت انگار نه انگار، تلاش کرد بخوابد و ظاهراً زود خوابش برد، امّا این من بودم که نمیدانستم و نمیتوانستم بخوابم. تا اینکه کم‌کم چشمان من هم گرم شد و خوابیدم. به جرأت میتوانم بگویم آن شب، آغاز همه شبهایی بود که باید با چشم باز و وحشت مضاعف می‌خوابیدم. بگذارید این را همین‌جا بگویم! باید به یک چیزی اقرار کنم، آن هم این اسـت کـه بعداز آن شب و شبهای وحشت‌آفرین بعدش، تنها شبی که توانستم طوری بخوابم که از هیچ‌چیز نترسم، از هیچ‌چیز نلرزم، خبری از تپش، تنفّس تند‌تند و این‌ها نباشد، شبی بود که در جوار «بانو حنّانه» خوابیدم. بانوی عراقی مجاهد، چریک و چریک‌پرور، عاشق امیرالمؤمنین «علیه‌السلام». لذّت استراحت آن شب، زمزمه‌های آرام بانو حنّانه در دل شب و بوی عطر نرگسـی که چادر عربی مشکی‌اش میداد، به والله قسم با دنیا و آخرتم عوض نمیکنم. بگذریم! فقط میشود گفت: «یادش به‌خیر»! تا مدّتی خبری نشد. نمیدانم، شاید دو سه روز شد که خبری نشد. تا اینکه یک شب که همه خواب بودیم، احساس کردم یک نفر آرام دارد به من اشاره میکند. چشم باز کردم دیدم ماهدخت است. گفت: «پاشو سمن! وقتشه، باید بریم!» رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با تعطیلیش موافق نیستم اما نکات مهمی گفتید. باید مسئولان محترم دانش آموزی حواسشان جمع باشد.