دلنوشته های یک طلبه
تصویر بقیع در شب😭😭 @Mohamadrezahadadpour
بنظرم این خودش یه دنیا روضه است...😭
شب و تاریکی و بدون شمع و بدون زائر و ......
اجازه بدید بیشتر دلتونو بسوزم👇😭
از کودکیاش به نیزه قرآن دیده
با چشمِ خودش کُشتنِ مهمان دیده
بیهوده نبود موسمِ حج جان داد
هفتاد و دو بار عیدِ قربان دیده!😭😭
سید حسین متولیان
سلام. سوال خوبیه. ممنون
خوب میدونم که یه عده هستند که برای این چیزها گریه میکنند:
۱. ما که تحمل فشارها به عیسی قاسم و زکزاکی نداریم و واقعا از ته دل غصه میخوریم، میسوزیم وقتی تصورش میکنیم که چطور یه عده جرات کردند و اینقدر وقیحانه به امام معصوم ظلم کردند.😭
۲. منی که تحمل شنیدن حتی اسم آخوند محلمون توی دهن یه لات سر کوچه ندارم، تو مخم نمیگنجه که امام معصوم با این همه فضیلت و مرتبه علمی و معنوی، چرا باید سر و کارش به مجلس شراب و توهین های رقاصه ها و خودشیرین کن های درباری بیفته؟!😭
۳. غصه حرم نداشتنشون جدا ! اما وقتی میشنوم که برای تخریب قبور، از شیعه ها به زور استفاده کردند، دلم خیلی میسوزه و میگم خدا به داد شیعه های دق کرده ای برسه که زیر بار رفتند و قبور و گنبد را خیلی محترمانه برداشتند تا کسی با توهین این کار را نکنه! این خیلی میسوزونتم.😭
۴. وقتی از روضه ها و مطلومیت ها میگذرم، بیشتر از این میسوزم و اشک داغ میاد از چشمام که نمیدونم اگه اون زمان بودم، چند چند بودم و کدوم طرف می ایستادم؟! فکر کنم خودمو میزدم به بی خیالی و کر بودن که مثلا بعدش بگم خبر نداشتم!😭
و صد ها دلیل درست و منطقی دیگه
که اصلا نیاز به روضه خوندن نداره
و اصلا لازم نیست برای شحص امام معصوم گریه کنم
👈 من اگه عقلم میرسید که برای شخص امام گریه کنم که شخصا اشک امام را درنمیاوردم😭😭😭
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
▪️ «ابوبصیر» میگوید: با امام باقر به مسجد مدینه وارد شدیم. مردم در رفت و آمد بودند. امام به من فرمود: «از مردم بپرس آیا مرا می بینند؟» از هر که پرسیدم آیا ابوجعفر را دیده ای؟ پاسخ منفی شنیدم، در حالیکه امام در کنار من ایستاده بود.
▫️ در این هنگام یکی از دوستان حقیقی آن حضرت «ابوهارون» که نابینا بود به مسجد آمد. امام فرمود: «از او نیز بپرس.» از ابوهارون پرسیدم: آیا ابوجعفر را دیدی؟ فورا پاسخ داد: مگر کنار تو نایستاده است؟ گفتم: از کجا دریافتی؟ گفت: چگونه ندانم در حالیکه او نور درخشنده ای است.
📚 بحار الانوار، ج ۴۶، ص ۲۴۳؛ به نقل از خرائج راوندی
👈 بعد از خواندن این حدیث، تکون خوردم و تصور اینکه در تمام این سی و خورده ای سال که از خدا عمر گرفتم، اگر امام عصر ارواحنا فداه، فقط در کنار یکی از لحظاتی که خیال جمع، گناه میکردم حضور داشتند، ای وای بر من😭😭😭
خجالتم خوب چیزیه😭
چرا اون لحظه زمین دهن باز نکرد؟
چرا یه صاعقه از آسمون نیومد؟
چرا یهو یه چیزی نشد که دل امام زمان را به درد نیارم؟
#الهی_العفو
#خدایا_غلط_کردم
#خدایا_خودت_درستش_کن
#یا_ساتر_العورات
#حدادپور_جهرمی
#دلنوشته_های_یک_طلبه
سه چهار روز بود که حال دل و روحم خوش نبود.
پاشدیم جای شما سبز رفتیم قم
زیارت حضرت معصومه و دو تا خبر خوبی که پنجشنبه شنیدم و ایشالله بعدا براتون میگم ، اثر داشت و بهترم کرد اما بازم خیلی روحم درد میکرد.
تا اینکه وقتی برمیگشتیم تهران، خانم گفت بریم بهشت زهرا؟!
گفتم بریم.
رفتن همانا و یه ساعت تو گلزار شهدا راه رفتن همانا و رفتن درد و غم و غصه هم همانا.
مخصوصا دیدن این همه مادر شهید خیلی حال آدمو خوب میکنه
واقعا اینا چه جنس و روح و کلام نافذی دارن؟!
باهاشون هم حرف نشدم
فقط یه جوری نشستم که حرف زدنشون بشنوم.
اینقدر تپل تپل و گرم و معنوی حرف میزدند که آدم دلش میخواس تا صبح بشینه و به حرفشون گوش بده