eitaa logo
دلنوشته های یک طلبه
90.2هزار دنبال‌کننده
3.1هزار عکس
640 ویدیو
124 فایل
نوشتارها و رمان های محمد رضا حدادپور جهرمی ادمین: @Hadadpour سایت عرضه آثار: www.haddadpour.ir توجه: هر نوع استفاده یا برداشت و کپی و چاپ مستندات داستانی چه به صورت ورد یا پی دی اف و ... و حتی اقتباس برای فیلم‌نامه و تئاتر و امثال ذلک جایز نیست.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔺️🔻 *پیام دبیرشورای عالی امنیت ملی به رژیم صهیونیستی؛ "
✔️ﺍﮔﺮ ﺷﻤﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩهید، در بهترین حالت ﺗﻨﻬﺎ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﺍﺩﻩﺍﯾﺪ؛ ﺍﻣﺎ ﺍﮔﺮ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﻫﯿﺪ، ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﺴﻞ ﺁﻣﻮﺯﺵ ﺩﺍﺩﻩﺍید ... ✍ بریگم یانگ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹وقتی دلت برای خدا تنگ شده... توصیه مرحوم حضرت آیت‌الله مصباح روحشون شاد🌷 @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷 رهبر معظم انقلاب: در مسئله غزه، پیش‌بینی روشن‌بینان دنیا مبنی بر پیروزی مقاومت فلسطین و شکست رژیم خبیث ملعون صهیونیستی در حال تحقق است.
دلنوشته های یک طلبه
🌷 رهبر معظم انقلاب: در مسئله غزه، پیش‌بینی روشن‌بینان دنیا مبنی بر پیروزی مقاومت فلسطین و شکست رژیم
✔️ رهبر معظم انقلاب، صبح امروز: سیاست راهبردی امام آوردن مردم به صحنه ، سیاست راهبردی دشمن خارج کردن مردم از صحنه. شرکت نکردن در انتخابات همان سیاست راهبردی دشمن است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رفقا ظاهرا امروز حضرت آقا در سخنرانی خودشان با مردم شریف قم، درباره هم نکاتی را فرموده بودند. اما بنده الان هر جا نگاه میکنم، مطلب خاصی نمیبینم. لطفا اگر کسی اطلاع دقیقی داره و یا در جلسه امروز شرف حضور داشته، بگن که دقیقا حضرت آقا چه فرمودند؟ ممنون میشم خدا خیرتون بده
دلنوشته های یک طلبه
رفقا ظاهرا امروز حضرت آقا در سخنرانی خودشان با مردم شریف قم، درباره #حجاب هم نکاتی را فرموده بودند.
رهبر معظم انقلاب: به قضیه حجاب و امثال آن باید با این نگاه توجه و کار کرد که مسئله صرفا ناآگاهی عده‌ای از موضوع حجاب نیست بلکه عده کمی با انگیزه مخالفت و معارضه این کارها را می‌کنند.
سپاس 🌹☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
scary-music-instrumental 006.mp3
1.7M
موسیقی متن رمان
بسم الله الرحمن الرحیم 🔥 🔥 ✍️نویسنده: محمدرضا حدادپور جهرمی 💥 قسمت هجدهم 💥 🔺یک احساس... یک دنیا کلمه، حرف، حدیث و...! همین‌طوری که من و ماهدخت داشتیم به صدای مناجات آن پیرمرد اسیر ایرانی گوش می¬دادیم و کیف می¬کردیم، هایده ما را دید و گفت: «چیه حالا؟ یه نفر داره دعا و نماز می¬خونه! چندان کار شاقّ و خارق¬العاده¬ای نمی¬کنه که دارین براش غشّ‌وضعف میکنین!» من که اصلاً انتظار این حرف را نداشتم به او گفتم: «کسـی هم غشّ‌و‌ضعف نکرد! این‌قدر یه بی¬نماز مثل توی بچّه مایه¬دار دیده بودیم که دلمون برای یه همچین آدمی لک می¬زد!» هایده هم از رو نرفت و گفت: «آره، تو راست می¬گی! تو خوبی! من که می¬دونم به‌خاطر چی دارین از شنیدن صداش کیف می¬کنین؛ چون ایرانیه!» گفتم: «ربطی نداره! از وقتی من اومدم یه نفر اینجا پیدا نکردم که اهل مناجات و نماز باشه و این‌جوری این موقع سحر صداش از روزنه¬های سلّولش بیاد که داره می¬گه «الهی العفو»... تو همچین آدمیو پیدا کن تا با اونم کیف کنیم!» پوزخندی زد و دیگر جوابم را نداد. ضدّ حال بدی بود. درست وقتی داری از کار خوب یک نفر کیف می¬کنی، یک بابایی پیدا شود و این‌طوری قُد‌قُد بکند! زور هست به خدا! همانجا روی زمین نشستم. به سقف زل زده بودم و باز هم منتظر صدایش بودم که ماهدخت گفت: «سمن یه چیزی ازت بپرسم؟» گفتم: «دو تا بپرس!» سرش را نزدیک¬تر آورد و گفت: «واقعاً برات مهم نیست که این سلّول بغلی ایرانی باشن یا نه؟ چرا وقتی اسم ایرانی رو شنیدی، لپات گل انداخت؟» با بی¬حوصلگی گفتم: «ولم کن ماهدخت! تو دیگه چرا؟» با یک لبخند شیطنت¬آمیز کمی به من نزدیک¬تر شد و گفت: «سمن جونم، الهی فدات شم! خاطره¬ای داری؟ عشقی، پسری، جوونی، کسی...؟!» دیگر واقعاً خنده¬ام گرفت؛ گفتم: «دلت خوشه¬ها این موقع شب! مثلاً فکر کن تو یه معشوق داشته باشی مال یه شهری باشه، خاطرخواه همه مردم اون شهر می¬شی؟ چرت و پرت نگو بگیر بخواب!» گفت: «پس چی؟ جان ماهدخت برام از احساسی بگو که بهت دست داد! چرا؟» نمی¬دانستم چه بگویم. دلم نمی¬خواست در مورد چیزهایی که بابام به ما یاد داده بود، آثار رفت‌و‌آمد به ایران و رشته تخصّصی زبان فارسی و... به کسی چیزی بگویم. از طرفی هم ماهدخت خیلی دختر رندی بود و چنان به قیافه¬ام زل زده بود که هر حرفی می¬زدم، مطمئن بود دارم می¬پیچانم و قبول نمی¬کرد! در فکر بودم که خدایا به او چه بگویم. همین‌طوری که من تردید داشتم که بگویم یا نگویم و او هم داشت با چشمانش مرا می¬خورد، گفتم: «ما مدّتی ایران بودیم، قم، تهران و مشهد هم زندگی کردیم. چند بار هم بابام برای تبلیغ و این چیزا به شوش و باغ ملک رفت‌و‌آمد می‌کرد. کلّاً از فرهنگشون خوشم میاد!» ادامه...👇
ماهدخت بلای شیطان گفت: «اصل کاری رو بگو! اینا رو تحویل کسی بده که برق نگاهت رو نفهمیده باشه! بگو جون ماهدخت! من که قرار نیست به کسی بگم.» داشتم کلافه می¬شدم. هر راهی رفتم که در حرف‌هایمان دنبالم نیاید و به یک جای سفت بخورد که دیگر سؤال پیچم نکند، نشد که نشد! تا اینکه تصمیم گرفتم به او بگویم. یواشکی گفتم: «راستشو بخوای تو سال‌هایی که ایران بودیم، دو تا از داداشام با ایران همکاری می¬کردن، تا اینکه یه نفرشون شهید شد. همونی که سه سال از من بزرگ¬تر بود و خیلی از نظر روحی بهش وابسته بودم. مجبور شدیم همون ایران خاکش کردیم، قم دفنش کردیم. به‌خاطر همین وقتی اسم ایران و ایرانی رو می¬شنوم، تموم صحنه¬ها، خاطرات ایران و تشییع غریبونه داداشم، سوز پدرم و کلّی چیزای دیگه یادم میاد. همین!» می¬دانستم خیلی تیزتر از این حرف¬هاست. وقتی حرف¬هایم تمام شد گفت: «سمن یه سؤالی ازت بپرسم راستشو می¬گی؟» با تعجّب گفتم: «دیگه چی می¬خوای از جونم؟ من که هر چی نمی¬خواستم بگم، گفتم!» گفت: «حالا قول می¬دی راستشو بگی یا نه؟» من که با خودم فکر می¬کردم همه‌چیز را گفتم و دیگر چیز خاصّی نیست که بخواهم بگویم و بعداً برایم دردسر شود، گفتم: «بگو! باشه.» لبش را آرام نزدیک گوش¬هایم آورد و گفت: «سمن! جان من راستشو بگو! داداشات نظامی بودن؟!» به‌محضی که کلمه «نظامی» را شنیدم، مثل این بود که یک سطل آب یخ روی سر تا پاهایم ریخته باشند. نمی¬دانستم چه‌کار کنم و چه بگویم؛ سوتی بدی داده بودم، این‌قدر بد که حتّی دیگر نمی¬شد جمعش کرد. تا لب وا کردم که بگویم نمی¬دانم، نوک انگشت اشاره¬اش را روی لبانم گذاشت و فوراً گفت: «نگو نمی¬دونم که اصلاً باورم نمی¬شه! راستشو بگو. نمی¬خوام که بخورمت! منم مثل تو گرفتار در و دیوار لعنتی این بند هستم.» واقعاً غافلگیر شده بودم. نگذاشت از شنیدن صدای مناجات آن‌ها کیف و کوک کنم. از همین احساس لذّتم استفاده کرد و حتّی شناسنامه کس و کارم را داشت بیرون می¬آورد. رمان ادامه دارد... @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 انتقام فرایندی یا نقطه‌ای! 🔹آیت‌الله کعبی سال‌ها در قم خارج‌فقه "جهاد" تدریس کرده و بیش از هر کسی به آراء فقهی رهبر انقلاب آشناست. 👈 رفقا این نکته مهمی هستا. دقت کنید لطفا. @Mohamadrezahadadpour
علیکم السلام خب بستگی به شرایط افراد داره من از محل کارم شروع کردم. گاهی با رفقا میشینیم حرف می‌زنیم. حرف زدن و حرف شنفتن خیلی اثر داره. تبلیغ چهره به چهره ینی همین. مخصوصا اگر همکارای اهل دل و اهل مطالعه داشته باشی. بعدش نوبت فامیل میرسه. البته متوجهم که ظرفیت افراد مختلفه اما کلا اگر بفهمم کسی گاردش بسته است یا به نتیجه نمیرسیم، اینجوری نیستم که بگم باهاش اتمام حجت میکنم و بالاخره حرفمو بهش میزنم. نه. اذیتش نمیکنم و در عین حال، به اعصاب و روان و شخصیت خودمم احترام میذارم. خلاصه من ترجیح میدم چهره به چهره تبلیغ کنم. اما چند تا سخنرانی خوب هم آماده کردم که اگر در اعتکاف و یا اعیاد رجبیه و شعبانیه و یا جلسات آگاهی سازی و بصیرتی دعوتم کردند، بتونم ارائه مناسبی داشته باشم و ذهنیت بهتری نسبت به کشور و انقلاب و اهمیت انتخابات به مخاطبینم بدم. ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
اینجوری درباره حضرت آقا صحبت نکنید دوست عزیز! به خدا اشتباه میکنید و ممکنه بعدا که متوجه اشتباهتون شدید، توفیقات زیادی از شما سلب شده باشه. ببینید بنده با توجه به اطلاعات و ارتباطاتی که در حد و اندازه خودم دارم، کشورداری را بسیار بسیار بسیار سخت تر از چیزی میبینم که تصورش را بکنید. مخصوصا با دور و بری‌ها و مریدانی مثل من که ادعایمان گوش فلک را کر کرده اما معلوم نیست ته دلمان چه می‌گذرد. بعلاوه این که شما حتی یک مورد پیدا نمیکنید که رهبر حکیم انقلاب، دیگران را بر منافع و مصالح ملت و کشورمان ارحج بدانند. این را خیلی شفاف و روشن می‌شود دید و نیاز به دسترسی‌های محرمانه و... ندارد. برادرانه پیشنهاد میکنم که در خصوص طرز فکرتان نسبت به حضرت آقا تجدید نظر کنید. ✍ کانال @Mohamadrezahadadpour
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بابا غصه دنیا نخور خیلی جدی نگیر ی کم بخند فعلا 😂😂 تا ببینیم بعد چی میشه
درباره طلبگی
خورشت ماش(ماشک)😍 از غذای لذیذ جهرمی ها در پاییز و زمستان راستی شما تا حالا مشرّف به جهرم شدید؟ 😎 و یا احیانا قصد پناهندگی به شهر باصفای جهرم ندارید؟
✔️ مصاحبه جالب و عجیب استاد حشمت‌پور در این گفت‌وگوی دو ساعته از عشق و همچنین بی‌میلی به فلسفه، تفاوت حکمت و فلسفه، دوران تحصیل فقه و اصول خویش، حکیم ابوعلی‌سینا، ابونصر فارابی، ملاصدرای شیرازی، خواجه نصیرالدین طوسی و همچنین اساتید خود در مشهد و قم سخنان جالبی را مطرح کرده اند. 👈 چندین بار این مصاحبه را خواندم. لذت‌بخش است. https://www.khabaronline.ir/news/1839832/%DA%A9%D8%B3%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D8%AD%D9%88%D8%B2%D9%87-%D8%A8%D9%87-%D8%AF%D9%86%D8%A8%D8%A7%D9%84-%D8%B7%D8%A8%DB%8C%D8%B9%DB%8C%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%B3%DB%8C%D9%86%D8%A7-%D9%86%DB%8C%D8%B3%D8%AA-%D9%85%D8%A7%D8%AC%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%DA%86%D8%A7%D9%84%D8%B4-%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%AF
دلنوشته های یک طلبه
خورشت ماش(ماشک)😍 از غذای لذیذ جهرمی ها در پاییز و زمستان راستی شما تا حالا مشرّف به جهرم شدید؟ 😎 و
🍽🥣 دستور پخت این غذا👆👇 اصل آب ماشکی با ماش تنها هست ... من کمی دستورشو تغییر دادم 😉 من اینجوری درست میکنم به نظرم خوشمزه تر و مقوی تر و به قول خودمون مَشت تر میشه .. از اول صبح یک لیوان ماشک نصف لیوان عدس نصف لیوان لوبیا چشم بلبلی خیس میکنم داخل زودپز ، یه پیاز بزرگ خرد ریز میکنم و با روغن تفت میدم . نمک و ادویه بهش میزنم . بعد یک قاشق غ پُر رب گوجه میزنم . رب گوجه خوب تفت میدم .. اگر رب گوجه زیاد بریزین رنگ آب ماشکی تیره میشه ... بعد ماش و عدس و لوبیا میریزم و آب جوش میریزم روش ... سر زودپز میبندم . با حرارت کم میزارم پخته و جا بیفته .. جاتون سبز خیلی خوشمزه میشه 😋
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا