eitaa logo
خَلَقَ لَكُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ أَزْوَاجًا
21.1هزار دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
788 ویدیو
24 فایل
کانال مشاوره ازدواج و روابط عاطفی فهرست موضوعات https://eitaa.com/mohammadi2i/12923 لیست کارگاه ها https://eitaa.com/mohammadi2i/2915 تلگرام ما t.me/mohammadi2i تعین وقت و تهیه کارگاه ها @F_Shojaeeii مکتب‌ خونه @soalatkhososi تنهایی @anjomantanhai
مشاهده در ایتا
دانلود
امروز انقد عکس فرستادید از صب رفتم توی فکر که چرا من در زمان مجردی از ظرفیت شعب اخذ رای برای پیدا کردن کیس ازدواج استفاده نکردم؟! اگه مجرد بودم با سید می رفتیم و رای می دادیم. هم مشت محکمی بر دهان دشمن می زدیم و هم شاید ی مورد خوب قسمت مون می شد و بعدش مشت محکمی بر دهان نفسه اماره می زدیم. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ پ.ن: مسجد گرم و نرم پیدا کردم. نگرانم نباشید.
از صب که پاشدم دارم خونه تمیز می کنم و جارو می زنم. بهم گفت لباس رو هم پهن کن. منم همه رو لوله کردم و به بدترین شکل ممکن ریختم روی بند😶✋ فقط دو تا نیم ساعت تونستم از دست عقاب آسمون فرار کنم. اونم مشاوره روابط سمی دادم. با وجودی که سرما هم خوردم اما ترحمی وجود نداره!! تو دست دزدهای دریایی اسیر می شدم، رفاهم بیشتر بود. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ پ.ن: دیگه هوا خوب شده، مسجد نمی خواد، توی ماشین می خوابم.
یا :مخاطب دختره :مخاطب دختره :مخاطب دختره :مخاطب پسره :مخاطب پسره :مخاطب پسره یا :یعنی یه سری جاها از بهداشت استفاده نمی کنن؛تو نوشابه ها آب می ریزن؛با دست تا آرنج شربت هم می زنن😑اصلا یه وضعییی بزار نگم...😬 :یعنی خر نشو وارد رابطه سمی نشو؛وقتی کات کردی باز بهش پیام نده و بهش فکر نکن🤐 :خاطرات آقای محمدیشون از خواستگاری های نافرجام؛اردو های جهادی همراه با انجام کار های سمی جهت واکسینه کردن بچه های اردو؛اصلا باید بخونی...🤣 :یعنی مشاور خروج از روابط سمی :اینم معنی قبلی رو می ده مشاور خروج از روابط سمی :یعنی گاهی شبا آقای محمدیشون به خاطر اعترافاتی که کردن مجبورن مسجد بخوابن از ترس همسرشون...🤣
امشب به خانمم اعتراض کردم بهش گفتم که: این غذاهای تکراری چیه می‌پزی به ما میدی؟! 😏چهار تا غذای جدید برام درست کن😶✌️ هیچی دیگه الان دم در نشستم دارم دنبال مسجدی می‌گردم که کولراش راه افتاده باشه 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
امشب با خانمم داشتم صحبت می کردم. ازش پرسیدم اگر به عقب برگردیم با من ازدواج می کنی؟ گفت: آررررره بعد از من پرسید، اگر تو به عقب برگردی با من ازدواج می کنی؟ من سکوت کردم و خندیدم.🤣 هیچی دیگه الان توی مسجدم و دارم مهرها رو می شمارم.😶✋ 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
چند ساعت بود بچه‌ام بدون هیچ دلیلی دستشو تکون نمی‌داد و من به شدت استرس داشتم و نگرانش بودم. ناخودآگاه یهو دستشو تکون داد😍 وقتی دستشو تکون داد من بغض کردم و چشام پر از اشک شد🥰 وقتی خانمم این صحنه رو دید گفت: "معلومه که خیلی دوستش داری." گفتم خب معلومه! بعد بهم گفت: "پس چرا هفته پیش که من دستم درد می‌کرد و بعد دستم بهتر شد گریه نکردی و اصلاً عین خیالت نبود.😏" هیچی دیگه! الان تو مسجد نشستم و منتظرم نذری پخش کنن برا ناهار بخورم. خدا رو شکر کولر هم روشنه و هوا خنکه😶✋ 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
به گل و گیاه خیلی علاقه داشتم. تازه ازدواج کرده بودم. ی حُسن یوسف داشتم که هر روز بهش می رسیدم. تا از سر کار بر می گشتم بهش سر می‌زدم و بهش آب می‌دادم. ی روز با خانمم بحثم شد. وسط بحث بلند شد، گلدونم رو از پنجره انداخت بیرون! گفت تو بیشتر از من به این گلدون توجه می کنی. باید به من توجه کنی😶✋ 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ پ.ن: دیگه مسجد خوب و خنک پیدا کردم و از چیزی هم نمی ترسم.
متاهل که شدم، هر موقع هیئت می رفتم و ی چیزی می دادن، حتما دو تا می گرفتم. به نیت خانمم هم می گرفتم. بهشون می گفتم ببخشید! میشه برا خانمم هم بدید. اونام ذوق می کردن که چقد من رمانتیکم.😍 بعدم دو تاش رو خودم می خوردم.✋😶 خب خوشمزه بود. امشبم بعد هیئت غذا که گرفتم با ته دیگ بود. نشستم خوردم بعد رفتم پیش همسرم✋ 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ پ.ن: دیگه نگرانی ندارم. شب توی هیئت می خوابم اگر مسجد بسته بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دیروز ی مراجعه کننده داشتم بهم می گه: "حاج فِصال! منم مثل شما زیاد خواستگاری رفتم و زیاد بهم جواب منفی دادن" در جواب منم بهشون گفتم من فقط ی خواستگاری رفتم اونم خواستگاری همسرم بود. ولا غیر... چرا منو صحنه سازی درست می کنید؟ 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ پ.ن: اینی که هوا گرمه و کولر مسجد محل مون جواب نمی ده هم در جوابم بی تاثیر نبود.
امشب خانمم بهم می گفت: "اگر به مناسبت تولدت در مورد من بخوای ی آرزو کنی، چی می خوای از خدا؟" منم گفتم: آرزو می کردم مثل تلوزیون کنترل داشتی، هر موقع دلم می خواست خاموشت می کردم یا صدات رو کم و زیاد می کردم. هر موقع هم حوصله اخلاقت رو نداشتم، شبکه ات رو عوض می کردم. هیچی دیگه الان نشستم روی پله دم درب مسجد. چون امشب دیر رسیدم، مسجد بسته بود. ✋😶 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ پ.ن: چیز بدی گفتم؟ خب آرزو بود دیگه...
https://eitaa.com/mohammadi2i/16183 آقای حاج فِصال اکثر آدما دنبال مشاوره ازدواج نیستن. دنبال اینن که شما بگی آره باهم خوبید ازدواج کنید. که بعدا اگه به مشکل خوردن بگن آره ما مشاوره هم رفتیم ولی تقصیر اون بود نگفت بهمون...
گفتیم زن می گیریم توی خونه لم می دیم روزهای جمعه و تلوزیون می بینیم. اما هم سکه گرون شده و هم هوا سرده. مجبوریم مهربون باشیم. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
وقت مشاوره گرفته می گه می خوام خواستگارم رو به خاطر قدش رد کنم. گفتم قد شما و آقا پسر چنده؟ گفتن: "قد من 154 و قد خواستگارم 170 هست." هر جور چک کردم دیدم به دلش نشسته. فقط ی فانتزی ذهنی داره و گیر کردن داخلش. آخر سر بهشون گفتم خانم دنبال نردبون می گردی؟! برو سر خونه زندگیت. دس از سر ما بردار. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂ پ.ن: برای این نقل قول از دختر خانم اجازه گرفتم.
ی چیزی توی کتاب مجید بربری خوندم برام جالب بود. مجید همیشه به مامانش می‌گفته: "مامان وقتی می‌خوای برای من غذا بیاری فکر کن من مهمونم هم غذا برام بیار هم ماست بیار و هم سالاد." منم امشب به خانمم همین رو گفتم. "وقتی می‌خوای برای من غذا بیاری فکر کن من مهمونتم. هم غذا برام بیار هم ماست بیار و هم سالاد." هیچی دیگه الان روی پله مسجد نشستم و دارم نون بربری می خورم با آب معدنی😶✋ 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
امروز 15 یا 16 تا مشاوره داشتم. 6 تا پیش از ازدواج 😶 4 تا روابط عاطفی سمّی 😏 3 تا مشاوره طلاق🤕 2 تا هم مشاوره با والدین. یکی با پدر ی دختر خانم. یکی هم با مادر ی دختر خانم دیگه. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
هر چی رسم اضافه کردیم، ازدواج ها سخت تر شد. هر چی رسم اضافه شد، اختلاف ها بیشتر شد. هر چی رسم اضافه شد، فاصله آدم ها از هم بیشتر شد. ای کاش می شد بیایید بشینید توی جلسات مشاوره طلاق من تا ببینید حتی سِت نبودن هدیه ها با هم باعث دعوای زن و شوهرها شده. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
خانمم خواب دیده من زن دوم گرفتم. الان 2 روزه باهام حرف نمی زنه. شبام باید توی مسجد بخوابم. 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
هیچ چیزی مثل ساندویچ فلافل با سس لیوانی و نوشابه لیوانی دستگاهی روح و روانم رو جلا نمی ده. ساندویچ فلافل 40 تومن😶 نوشابه لیوانی 10 تومن🤣 سس لیوانی 5 تومن😅 به خانمم قول داده بودم دیگه ساندویچ نخورم. آقا این تفریحات سالم رو از ما نگیرید. الانم چسبیدم به بخاری مسجد😶✋ 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂
امروز خانمم مجبورم کرد کل خونه رو جارو برقی بکشم. منم کشیدم😶😶✋ بعدش خانمم گفت: "کش سرهای من رو ندیدی؟ هیچ کدومش نیست" منم گفتم اطلاعی ندارم. 🙃✋ همه رو کردم توی جارو برقی تا دیگه به من کار نده. والا.... 🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂🚶‍♂