#حضرت_زهرا_س_مدح
اگر بال و پرم بخشند بی زهرا نمیخواهم
و گر جان و سرم بخشند بی زهرا نمیخواهم
اگر روز قیامت از عطش جانم به لب آید
شراب کوثرم بخشند بی زهرا نمیخواهم
اگر آب بقا ریزند، بی حیدر نمینوشم
و گر چشم ترم بخشند بی زهرا نمیخواهم
اگر سلمان شوم بی مهر زهرا نامسلمانم
خلوص بوذرم بخشند بی زهرا نمیخواهم
اگر چون نخل خشکی باشم و از روضهی رضوان
همه برگ و برم بخشند بی زهرا نمیخواهم
اگر با آن همه فیض مِنی در ماه ذیحجّه
وقوف مشعرم بخشند بی زهرا نمیخواهم
اگر با دست جبریل امین پروانهی جنّت
به صبح محشرم بخشند بی زهرا نمیخواهم
اگر از کلّ سادات ملک بر قلّهی گردون
مقام برترم بخشند بی زهرا نمیخواهم
اگر بر مسند شاهی به بام عرش بنشینم
هزاران کشورم بخشند بی زهرا نمیخواهم
اگر از کثرت اشگ سحر در خلوت شبها
دو دریا گوهرم بخشند بی زهرا نمیخواهم
اگر دائم بمیرم وز نفسهای مسیحایی
روان بر پیکرم بخشند بی زهرا نمیخواهم
اگر با جام خضر از چشمهی آب بقا، هر دم
حیات دیگرم بخشند بی زهرا نمیخواهم
کیام من «میثمم» عمری گدای کوی زهرایم
و گر صد افسرم بخشند بی زهرا نمیخواهم
شاعر: استاد #غلامرضا_سازگار
© اشعار آیینی حسینیه 👇👇👇
https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e
هدایت شده از اشعار آیینی حسینیه
#حضرت_زهرا_س_مدح
دست من و عنایت و، لطف و عطای فاطمه
قلب من و محبت و، مهر و ولای فاطمه
طبع من و قصیدهی، مدح و ثنای فاطمه
جرم من و شفاعتِ، روز جزای فاطمه
به بذل دست فاطمه، به خاک پای فاطمه
منم گدای فاطمه، منم گدای فاطمه
رشتهی مهر فاطمه، سوی خدا کشد مرا
دل بهولاش دادهام، تا به کجا کشد مرا
گر به زمین زند مرا، ور به سما کشد مرا
درد اگر عطا کند، یا به بلا کشد مرا
پای برون نمینهم، از سر کوی فاطمه
وا نشود لبم مگر، به گفتوگوی فاطمه
رشتهی چادرش اگر، به دست انبیا رسد
شعار فخر انبیا، به عرش کبریا رسد
از لب جانفزاش اگر، زمزمهی دعا رسد
جان ز نوای گرم او، به جسم مصطفی رسد
کسی که قدر و هل اتی، گفته خدا به وصف او
کجا قصیدههای من بُوَد رسا به وصف او
فاطمهای که مصطفی، خوانده به رتبه مادرش
به احترام میکند، قیام در برابرش
به دست و سینه و جبین، بوسه زند مکررش
بوی بهشت یافته، از دم روح پرورش
مادح او کسی به جز، خدا شود نمیشود
حقِّ سخن به مدح او، ادا شود نمیشود
منم که مهر داغ او، نقش گرفته بر دلم
سرشته با ولایتش، دست حق از ازل گِلم
اوست که هست تا ابد، گرهگشای مشکلم
زشعلهی محبتش، داده ضیا به محفلم
درآیم از دری دگر، گر از دری برانَدَم
نمیروم زکوی او، چه رانَدَم چه خوانَدَم
عصمت داوری نبود، اگر نبود فاطمه
جنت و کوثری نبود، اگر نبود فاطمه
هیچ پیمبری نبود، اگر نبود فاطمه
احمد و حیدری نبود، اگر نبود فاطمه
آنچه که آفریده حق، بوده برای فاطمه
گفت از آن سبب نبی، من به فدای فاطمه
به پیش بحر جود او، محیط کمتر از نمی
گدای کوی خویش را، اگر عطا کند کمی
همان عطای اندکش، فزون بُوَد ز عالَمی
مرا چه غم اگر خدا، به مهر او دهد غمی
دل به ولاش بستهام، در آرزو نشستهام
تیر غمش مگر رسد، به سینهی شکستهام
ایکه به قلب عالَمی، نقش گرفته داغ تو
ایکه پریده مرغ دل، از همه سو سراغ تو
میوهی معرفت خورد، روح الامین ز باغ تو
نور دهد به دیدهها، تربت بی چراغ تو
قسم به قبر مخفیات، قسم به خاک تربتت
خونْ دل پارهپارهام، گشته به یاد غربتت
ای که خزان شد از ستم، بهارِ زندگانیات
گشته خمیده سرو قد، به موسم جوانیات
مدینه بعد مصطفی، ندیده شادمانیات
قسم به عمر کوته و، به رنج جاودانیات
عنایتی! عنایتی! «میثمِ» دل شکستهام
رو به سوی تو کردهام، دل به غم تو بستهام
✍استاد #غلامرضا_سازگار
📝 #اشعار_آیینی_حسینیه | عضو شوید👇
↳ https://eitaa.com/joinchat/525729794C288420984e