eitaa logo
مجردان انقلابی
13هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
2.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
.تمام و پیج هایی که این کلیپ رو به نوعی انتشار دادن (از گیز میز گرفته تااااا بقیه پیج ها و کانالای اینوری و اونوری)،مدیونید اگر تمام های ایشونو منعکس نکنید !!! مدیون تمام های شهدایی که در این اجتماع حضور داشتند ... جالبه که حتی یک پست درباره این عظیم چند ساعته نزدند و حتی یک بار تبلیغ شرکت در این همایش رو نداشتند و دلسوز چند ثانیه از این جلسه شدند!!!! بله اگر حتی ی پست در حمایت این اجتماع داشتید ،میشد سطح دغدغه شمارو درک کرد ولی که باید گفت قسم حضرت عباسو باور کنم یا دم خروس رو !! . . . پ.ن ۱ : داشته باشید و بدونید اگرم احتمالا خطای لپی هم صورت گرفته بازهم چیزی از این اجتماع عظیم کم نمیکنه! پ.ن ۲: میگن شود سبب خیر اگر خدا خواهد ، یه عده باعث شدند اسم این توی بعضی پیج و کانالایی بیاد که اصلا قرار بود نکنن همچین حماسه ای رو !!😂😂 @mojaradan •┈┈••✾• 🌿🌺🌿•✾••┈┈•
جوانی به پیرمردی نزدیک شد. چشم در دوخت و به او گفت: من می دانم که شما خیلی خیلی آدم عاقل و موفقی هستید، می خواهد راز زندگی را از زبان شما بشنوم. نگاهی به پسر انداخت و جواب داد: من سرد و گرم زندگی را بسیار ام و به این نتیجه رسیده ام که راز زندگی در چهار کلمه خلاصه می شود: ۱-اولین کلمه » است؛ یعنی همیشه به ارزش هایی فکر کن که دلت می خواهد ات را بر پایه ی آنها بسازی. ۲- دومین کلمه داشتن» است؛ یعنی وقتی همه ی آن ارزش ها را مشخص کردی، خودت را باور کن. ۳- سومین کلمه سر داشتن رویا» است؛ یعنی رویای رسیدن به خواسته هایت را در سر داشته باش. و چهارمین و آخرین کلمه » است؛ یعنی وقتی که خودت باور کردی و به ارزش وجودی خودت کاملا پی بردی، حالا نوبت به آن می رسد که با شهامت هر چه تمام تر، را به واقعیت تبدیل کنی. آن پیرمرد کسی جز « والت دیسنی» (بنیانگذار شرکت بزرگ و موفق دیسنی لند) نبود. @mojaradan
✨﷽✨ ✍در ر قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس اول به بازار رفت و از قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا . همسایه دوم سم را و به خانه اش رفت. قبلا به گفته بود حوض را برایش از گرم پر کنند و یک دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری. او به بازار رفت و بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با بکوبید! همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را تر میکرد. روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از مرده بود!! 🔻این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. یا هر بیماری دیگری مادامیکه روحیه ی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیست. خیلی ها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری ‌ @mojaradan 🌺🌿🌺🌿🌺
29.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مجموعه | قسمت اول : خدایی که به درد نمی‌خورد! ماجرای تحول خانم مهناز روستایی از تهران ※ مهناز بانویی معتقد است که البته می‌گوید در نگاهش خیلی‌ها زیر سؤالند. در صحنه‌ای از زندگی، با اتفاق وحشتناکی روبرو می‌شود که ناگهان خدایش را در آن ماجرا گم می‌کند. خدایی که دیگر هر چه دست و پا می‌زند اثری از او را در درون خویش نمی‌یابد و زندگی منهای خدا را شروع می‌کند، و .... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´
45.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞 مجموعه‌ « کاش زودتر این حرف‌ها را شنیده بودم !» ✍🏻 ماجرای زندگی و تحول خانم زینب دیباج از شهرری ♢ بانویی معتقد به گزاره‌ی «دلت باید پاک باشه... بقیه‌شو خدا می‌بخشه...» که روزی، پس از دلشکستگی و در عین ناباوری، با یک دعوتنامه‌ی ویژه، راهی سفری خاص می‌شود... .•°``°•.¸.•°``°•                               @mojaradan            •.¸        ¸.•       °•.¸¸.•°`       ¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)      (¸.·´    (¸·´   .·´