🌸🍃🌸🍃
#داستان_شب
در #سوره قصص، به بخشی از داستان حضرت موسی اشاره شده که:
#حضرت موسی، تنهایِ تنها، با #ترس و خوف از شهر فرار میکنه:
فَخَرَجَ مِنْهَا خَائِفًا یَتَرَقَّبُ (قصص/۲۱)
موسی از شهر خارج شد، در حالی که ترسان بود، و هر #لحظه در انتظار حادثهای بود.
وقتی به شهر #مَدیَن میرسه، یه گوشه تنها میشینه و دعا میکنه:
رَبِّ إِنِّی لِمَا أَنزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیرٌ (قصص/۲۴)
پروردگارا، به هر #خیری که تو بر من نازل کنی، محتاجم!
این دعای حضرت موسی، یک #شاهکار تمامه؛ اصلاً کلاسِ آموزش دعاست.
با #اینکه فراری بود، نگفت جا میخوام.
با اینکه گرسنه بود، نگفت #غذا میخوام.
با اینکه بیکس و تنها بود، نگفت خانواده و #زن و زندگی و... میخوام.
دقّت کنیم!
حضرت موسی، #احتیاجاتش رو برای خدا لیست نمیکنه.
نمیگه #فلان چیز رو میخوام، فلان چیز رو نمیخوام. اصلاً به ذهنش جهت نمیده. با کلماتش خودش رو#محدود نمیکنه.
بلکه فضایِ دعا رو باز میگذاره، تا هر خیری، از# هر کجا و هر زمان، و به هر مقدار و کیفیت، بر او بباره.
حضرت موسی در نهایتِ# تواضع رفتار میکنه:
به خدا #دستور نمیده.
برای خدا تعیین# تکلیف نمیکنه.
بلکه در برابرِ خدا، یک پذیرش تام میشه. چون #خوب میدونه که، این خداست که صلاحِ کارش رو بهتر از خودش میدونه.
خدایی که #خودش خیر است، و جز خیر از او صادر نمیشه.
پس فقط کافیه با این خیر #مطلق یک رابطهی #عاشقانه، بر اساسِ تسلیم برقرار کنه. که اگر این اتفاق بیفته، دیگه کار تمومه، و از# بهترینها برخوردار شده
#جالبه که در همین سوره، دنبالهی داستان میبینیم که، توی #همین شهری که موسی غریب هست، خدا همه چیز بهش میده:
شغل، مسکن، همسر و...
موسی برای خدا #تعیین تکلیف نکرد.
گفت خدایا! هرچی خودت #صلاح میدونی و هرچی که خیر هست، به من بده.
امّا قرآن کریم در داستانِ #حضرت یوسف میفرماید، وقتی حضرت یوسف به #خواستهی زلیخا تن نداد:
لَئِن لَّمْ یَفْعَلْ مَا آمُرُهُ لَیُسْجَنَنَّ (یوسف/۳۲)
زلیخا گفت: اگر آنچه را به او دستور میدهم انجام ندهد، به# زندان خواهد افتاد.
قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِمَّا یَدْعُونَنِی إِلَیْهِ (یوسف/۳۳)
یوسف گفت: «پروردگارا! #زندان نزد من محبوبتر است، از آنچه اینها مرا به سوی آن میخوانند.»
بقیهی ماجرا رو هم میدونیم، که حضرت یوسف #سالها زندانی شد.
حضرت یوسف در #دعای خودش، برای خدا مصداق تعیین کرد. گفت خدایا #من زندان میخوام. خدا هم او رو زندانی کرد.
امّا حضرت موسی برای خدا #مصداقی تعیین نکرد. نگفت خدایا چی میخوام. فقط گفت خدایا هرچی خیر است بر من نازل کن. خدا هم همه #چیز بهش داد.
نتیجهگیری:
در دعا کردن برای خدا تعیین تکلیف نکنیم:
خدایا من فلان دختر، یا فلان پسر رو میخوام.
خدایا من#فلان رشته رو قبول بشم.
خدایا من فلان شغل رو بتونم به دست بیارم.
خدایا من فلان خونه رو بتونم بخرم.
خدایا فلان #کاندید رای بیاره، فلانی رای نیاره.
خدایا...
همیشه در مورد هر #موضوعی در زندگی که دعا میکنیم، بگیم:
خدایا! تو #خیر و صلاح ما رو در مورد این موضوع (ازدواج، شغل، تحصیل و...) بهتر میدونی،
هرچی که خیرِ ما هست، برامون#رقم بزن.
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
🆔
@mojaradan
#داستان_شب
🔻#پیرمردی در دامنه کوه های دمشق #هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا #ضروریات خویش را رفع کند
یک روز #حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید #دلش برایش بسیار سوخت
تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را #تغییر دهد یک #نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و#بسوی خانه روان شد
و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش #بسیار خوشحال شد ونگین را در #نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود
#زن همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد
اما زن همسایه که #چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد.
پیر مرد #بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراخت و عصبانی
وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم
چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد #جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت
سلیمان (ع) #یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و #خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را از#جیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش #چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد
دراین وقت ناگهان# پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید
پیرمرد هرچه که #دوید وهیاهو کرد فایده نداشت
پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت# برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی
پیرمرد #دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که #صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد
پیر مرد #باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) #برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین #قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و #حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید
#پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد #پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود
هنگامی به #لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در #آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به #دریا افتاد
هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی #بدستش نیآمد .
با ناراحتی و #عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت
همسرش به او #اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر #دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید
پیرمرد با #ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که #تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت .
حضرت سلیمان (ع) میخواست #مانعش شود که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا #تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود #مغفرت خواست
خداوند #بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا #نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم
پیرمرد که به #سرعت بسوی قریه روان بود با #ماهی گیری روبرو شد
ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا #چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهی ها را #گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت
همسر ش #شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها #نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد
شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را #نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید #نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود #سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید #ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به #شوهرم چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد.
پیرمرد در #جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند
چشمش به #نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد .
نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند
فردا پیرمرد به بازار رفت هر #سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که #بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه #خداوند نخواهد
به خداوند #یقین و باور داشته باشید.
🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3)
🌹حق غنّی است، برو پیش غنی
🌹نزد مخلوق، گدایی بس کن
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#داستان_شب
#خودت_باش!
.
#جوانی که با #تشویق به جایی میرسد آنجا "جایی" نیست که او رسیده؛ همچنان که جوانی که از #تنبیه بترسد و به جایی برسد آنجایی که او رسیده جای فوقالعادهای نیست.
.
کسی بخواهد #نخبه باشد اولین شرطش این است که آدم مستقلی باشد، خودش باشد. #تمسخرها، تحقیرها، تشویقها روی او مؤثر نباشند. روانشناسها میگویند بچۀ خودتان را اگر تشویق کنید در اثر یک کار خوبی این تشویق یک کمی زیادتر از #حدش باشد، این بچه یک کار قشنگی کرده یک خلاقیتی نشان داده یک کلمۀ زیبایی گفته تشویق که بشود #شیرینی این تشویق اگر در کامش بنشیند دفعۀ بعد خودش را تکرار میکند، کار #خلاقانۀ جدید انجام نخواهد داد. لذا زیادی نباید تشویق کنید.
کمااینکه زیادی تنبیه کردن هم انسان را توی #ترس و دلهره و اضطرابی میاندازد که بیرون آمدن از این ترس و دلهره منشأ فعالیت میشود، خلاقیت از بین میرود. .
#استقلال روحی داشتن یعنی اینکه آدم خوب فکر بکند، خوب #مشورت بکند، خوب بررسی بکند، بعد که فهمید کارش چیست راهش چیست بعد محکم قدم بردارد. #روحیهاش را از تشویق دیگران هم نگیرد. برای چی؟ تشویق میخواهم چیکار؟ من روحیهام همینجوری شاد است.
.
اگر دیدید کسی خیلی #استعداد داشت، یک ده درصدش را استفاده کرد توی کنکور نفر اول شد، فکر نکنید حتماً زندگی او #ملاک است. تو خودت باش. تو با استعدادهای خودت باید حرکت کنی. #کسی_بنا_نیست_حتی_مثل_کسی_بشود. هر کی باید خودش باشد خوب خواهد شد. اکثر آدمهایی که بد میشوند نگاه کنید #تحت تأثیر دیگران هستند. به خاطر حرف و حدیث دیگران، به خاطر مقایسه با دیگران.
.
در روایت هست که میفرماید اگر همۀ مردم شهر تو بگویند خوب هستی #خوشحال بشوی یا همه بگویند تو بد هستی تو ناراحت بشوی تو از دوستان ما نیستی. ما آدمهای #مستقل میخواهیم. نه اینکه آدم اعتنا نکند به انتقادهای دیگران، چرا احترام میگذارد واقعاً اگر کسی عیبی از من دیده بگوید من خودم را تغییر میدهم. ولی اینکه #تحقیر تو روی من اثر ندارد، تشویق تو هم روی من اثر ندارد. مستقل، محکم برو جلو، تشویق بشوی متوقف میشوی. .
من به آرزوهایم وقتی نمیرسم که دیگران من را تشویق بکنند. من به آرزوهایم وقتی میرسم که به #اوج خودشکوفایی خودم برسم. کسی تشویقتان کرد، شما از خودتان خبر دارید. بگویید من هنوز یک درصد استعدادهایم را بروز ندادم. این چه کفی میزنید برای من؟ من به آرزوهایم وقتی نمیرسم که دیگران من را تشویق بکنند. من به آرزوهایم وقتی میرسم که به اوج #خودشکوفایی خودم برسم.
.
#پناهیان #علیرضا_پناهیان #استقلال_روحی#خودت_باش
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
✨﷽✨
#داستان_شب
✍در ر#وزگاران قدیم دو همسایه بودند که همیشه با هم #نزاع و دعوا داشتند. یک روز با هم قرار گذاشتند که هر کدام #دارویی بسازد و به دیگری بدهد تا یکی بمیرد و دیگری که میماند #لااقل در آسایش زندگی کند! برای همین سکه ای به هوا انداختند و #شیر و خط کردند که کدام یکی اول سم را بخورد. قرعه به نام همسایه دوم افتاد. پس #همسایه اول به بازار رفت و از #عطاری قوی ترین سمی که داشت را خرید و به همسایه اش داد تا #بخورد.
همسایه دوم سم را #سرکشید و به خانه اش رفت. قبلا به #خدمتکارانش گفته بود حوض را برایش از #آب گرم پر کنند و یک #ظرف دوغ پر نمک هم آماده بگذارند کنار حوض. او همینکه به خانه رسید، ظرف بزرگ دوغ را #سر کشید و وارد حوض شد. کمی دست و پا زد و شنا کرد و هر چه خورده بود را برگرداند و پس از آنکه معده اش #تخلیه و تمیز شد، به اتاق رفت و تخت خوابید. صبح روز بعد سالم بیدار شد و به #سراغ همسایه اش رفت و گفت: من جان سالم به در بردم، #حالا نوبت من است که سمی بسازم و طبق قرار تو آن را بخوری. او به بازار رفت و #نمد بزرگی خرید و به خانه برد. خدمتکارانش را هم صدا کرد و به آنها گفت که از حالا #فقط کارتان این است که از صبح تا غروب این نمد را با #چوب بکوبید! همسایه اول هرروز میشنید که مرد همسایه که در #تدارک تهیه سم است!!! از صبح تا شب مواد سم را میکوبد. با هر #ضربه و هر صدا که میشنید نگرانی و ترسش بیشتر میشد و پیش خودش به #سم مهلکی که داشتند برایش تهیه میکردند فکر میکرد. کم کم نگرانی و ترس همه ی وجودش را گرفت و آسایشی برایش نماند. #شبها ترس، خواب از چشمانش ربوده بود و روزها با هر صدایی که از #خانه ی همسایه میشنید دلهره اش بیشتر میشد و #تشویش سراسر وجودش را میگرفت. هر چوبی که بر نمد کوبیده میشد برای او ضربه ای بود که در نظرش سم را #مهلک تر میکرد. روز سوم خبر رسید که مرده است. او قبل از اینکه سمی بخورد، از #ترس مرده بود!!
🔻این داستان حکایت این روزهای بعضی از ماست. #کرونا یا هر بیماری دیگری مادامیکه روحیه ی ما شاداب و سرزنده باشد قوی نیست. خیلی ها مغلوب استرس و نگرانی میشوند تا خود بیماری
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🌺🌿🌺🌿🌺
❤️✨❤️✨❤️✨❤️✨❤️
#پسا_مجردی 😊
🔰 مواردی که آقایان #تازه ازدواج کرده باید در نظر بگیرند ، بر اساس اولویت 😊
▫️نکاتی که آقایان👱🏻♂ باید توجه کنند ؛❗️
✨۱) طوری رفتار کنید که زن بداند وجودش #حتماً لازم است،❗️ زیرا اگر این کار را نکنید افکارش او را به جایی میکشاند که فکر میکند وجودش #غیر ضروری است و شما وی را با چهارچوب دَر یکی میبینید.😁 زنها دوست ندارند با #ریسکی که میکنند زندگیشان از هم بپاشد و تنها مردان هستند که این اطمینان را در آنها به وجود میآورند.😊
✨۲) اجازه بدهید که زنها #استقلالشان را حفظ کرده تا بتوانند از ایده هایشان استفاده کنند.❗️ باور کنید شما باید این اطمینان را به آنها بدهید.😊
✨۳) فکر نکنید نظر یک زن نمیتواند #چاره ساز باشد،😐 این افکار قدیمی را دور بریزند. نظر او را بپذیرید و به آن فکر کنید.😊
✨۴) آقایان! لطف کنید بدانید زنها اگر #موفقیتی به دست میآورند سریعاً آن را با شما تقسیم میکنند.❗️ پس نگران نباشید.😁
✨۵) او را #تنها نگذارید.❗️ به زن خود اطمینان بدهید حتی اگر میخواهد کره زمین را هم #منفجر کند شما با او خواهید بود.😊 بگذارید امتحان کند.🌼
۶) آقایان! بدانید اگر بتوانید #ترس عدم موفقیت را در همسرتان از بین ببرید بهترین #همسر دنیا میشوید،❗️ باور کنید چیزی جز #قدرشناسی به دست نمیآورید.🌺😊
✨۷) آقایان!در صورت #شکست همسرتان به وی آرامش بدهید نه اینکه #پتکی بشوید❗️ و بر سرش فرود بیائید.😐 همانطور که در موفقیت هایش #صورتحساب جلویش میگذارید در شکستهایش هم بفرمایید حساب کنید.😊
✨۸) افکارتان را #تحمیل نکنید.❗️ واقعاً دلیلی ندارد چون شما مرد هستید #نظرتان قابل اجرا باشد.😊
✨۹) بدانید #قدرت و اعتماد به نفس مرد به علاوه سنجش و دورنگری زن،❗️اعتدال در زندگی مشترک را تضمین میکند.😊
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
#بلوغ_عاطفی😊
➕آیا شما به بلوغ عاطفی رسیده اید ⁉️🤔
#قسمت_اول
➖#بلوغ عاطفی در واقع به معنای #مدیریت عواطف است.❗️ بلوغ عاطفی به این معنا نیست که ما عواطف خود را پنهان و یا #سرکوب کنیم.❗️ بلوغ عاطفی به شما کمک می کند تا در زمان های ضروری زندگی تان #تصمیمات عاقلانه تری بگیرید و نگذارید که احساساتتان بر شما غلبه کند.😊
➖بلوغ عاطفی یعنی اینکه فرد به #مرحله ای از رشد عاطفی رسیده است که می تواند به طور #مناسب احساسات مثبت و منفی خودش را در زمان مناسب و به شکلی مناسب بیان کند.🌺
🔶نشانه های بلوغ عاطفی👇🏻
🔸موقعی که #بفهمید رفتار بد دیگران واقعا ناشی از #ترس یا اضطرابشان است نه به خاطر #بدجنسی و رذالتشان😊
#ادامه_دارد...
🍂🌸🍂🌸🍂🌸🍂🌸
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#مبارزه_با_اتش_شهوت💥
🌸ميرداماد و آتش شهوت🔥
🍃در كتابی كه #فیلسوف بزرگ، عارف عامل، علامه طباطبائی صاحب تفسیر المیزان مقدمهای بر آن نگاشته بود خواندم:
عباس صفوی در شهر اصفهان از #همسر خود سخت عصبانی شده و خشمگین میشود، در پی غضب او، #دخترش از خانه خارج شده و شب برنمیگردد، خبر بازنگشتن دختر که به شاه میرسد، بر ناموس خود كه از #زیبائی خیره كنندهای بهره داشت سخت به وحشت میافتد، #ماموران تجسّس در تمام شهر به تكاپو افتاده ولی او را نمىیابند.
☄دختر به وقت خواب وارد #مدرسه طلاّب میشود و از اتفاق به در حجره #محمدباقر استرآبادی كه طلبهای جوان و فاضل بود میرود، در #حجره را میزند، محمدباقر در را باز میكند، دختر #بدون مقدمه وارد حجره شده و به او میگوید از بزرگ زادگان شهرم و #خانوادهام صاحب قدرت، اگر در برابر بودنم مقاومت كنی ترا به سیاست سختی دچار میكنم . طلبه جوان از #ترس او را جا میدهد، دختر غذا میطلبد، طلبه میگوید جز نان خشك و ماست چیزی ندارم، میگوید بیاور . غذا میخورد و میخوابد.
😈#وسوسه به طلبه جوان حمله میكند، ولی او با #پناه بردن به حق تعالی، دفع وسوسه میكند، آتش #غریزه شعله میكشد، او آتش غریزه را با گرفتن #تك تك انگشتانش به روی آتش چراغ خاموش میكند، مأموران تجسّس به وقت صبح گذرشان به مدرسه میافتد، #احتمال بودن دختر را در آنجا نمیدادند، ولى دختر از حجره بیرون آمد، چون او را یافتند با صاحب حجره به عالی قاپو منتقل كردند .
☀️عباس صفوی از محمدباقر سئوال میكند دیشب، در برخورد با این چهره زیبا چه كردی؟ وی #انگشتان سوخته را نشان میدهد، از طرفى خبر سلامت دختر را از #اهل حرم میگیرد، چون از سلامت فرزندش مطلع میشود، بسیار خوشحال میشود،
👈 به دختر #پیشنهاد ازدواج با آن طلبه را میدهد، دختر نیز که از شدت پاكی آن #جوانمرد بهت زده بود، قبول میكند. بزرگان را میخوانند و #عقد دختر را براى طلبه فقیر مازندرانی میبندند و از آن به بعد است كه او مشهور به #میرداماد میشود و چیزی نمیگذرد كه اعلم علمای عصر گشته و شاگردانی بس بزرگ هم چون #ملا صدرای شیرازی صاحب اسفار و كتب علمی دیگر تربیت میكند .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
💫💫💫💥💥💥💥
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
❌❌
🔴🔴 مراقب #تله_های_عاشقی باشیم
1_تله اول فقط #زیبایی و ظاهر
2_تله دوم #موقعیت_اجتماعی
3_تله سوم #عجله
4_تله چهارم #فرار از احساس #تنهایی
5_تله پنجم #شناخت_ناقص
6_تله ششم بحران ها و #زخم های #گذشته
7_تله هفتم احساسات و #هیجانات شدیدت
8_تله هشتم چشم و #هم_چشمی
9_تله نهم #ترس از بالا رفتن #سن
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
✼═══┅💖💖┅═══✼
💞 @mojaradan
#ازدواج از مهمترین تصمیمهاے هر فرد در زندگے است از جمله مواردے ڪه ازدواج را به #تاخیر میاندازد میتواند:
👌انتظار براے گزینه هاے #بهتر
👌ترس از #مسئولیتپذیرے یا ازدواج
👌 #ترس از رابطه
👌ترس از ازدواج بخاطر #تجربههاے #تلخ دیگران
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
❤️ @mojaradan
✨﷽✨
❤️✨چهارتا ذکر #قرآنی آرامش بخش که توی زندگیت معجزه ها میکنه:
①⇦•حسبنا الله و نعم الوکیل (برای وقتایی که #ترس و اضطراب داری)
②⇦• لَّا إِلَهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَک إِنِّی کنتُ مِنَ الظَّالِمین(وقتی خیلی #ناراحتی و دلت گرفته)
③⇦•افوض امری الی الله ان الله بصیربالعباد (برا وقتایی که میخوای خدا مکر و حیله دیگران رو در حق تو #خنثی کنه)
④⇦•ماشاالله لا قوه الا بالله (برا وقتایی که طالب #زیبایی در دنیا هستی)
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
✼═══┅💖💖┅═══✼
💞 @mojaradan
4.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 تصمیمی برای خدا ...
🌸 اگر کار حرامی را به خاطر #ترس از خدا رها کنیم، خداوند بهتر از آن را به ما عوض میدهد.
👌 خدا نگاهش به همه هست
🌺🌹🌺
🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
#ترک_گناه
.
.•°``°•.¸.•°``°•
@mojaradan •.¸ ¸.•
°•.¸¸.•°`
¸.·´¸.·´¨) ¸.·*¨)
(¸.·´ (¸·´ .·´