#داستان_شب
راز خوشبختی
#تاجری پسرش را برای آموختن «راز خوشبختی» نزد #خردمندی فرستاد. پسر جوان چهل روز تمام در صحرا راه رفت تا اینکه سرانجام به #قصری زیبا بر فراز قله کوهی رسید. مرد خردمندی که او در جستجویش بود آنجا زندگی میکرد.
به جای اینکه با یک مرد مقدس روبه رو شود وارد تالاری شد که #جنب و جوش بسیاری در آن به چشم میخورد،
فروشندگان وارد و خارج میشدند، مردم در گوشهای گفتگو میکردند، #ارکستر کوچکی موسیقی لطیفی مینواخت و روی یک میز انواع و اقسام خوراکیها لذیذ چیده شده بود. خردمند با این و آن در گفتگو بود و #جوان ناچار شد دو ساعت صبر کند تا نوبتش فرا رسد.
خردمند با دقت به سخنان مرد جوان که #دلیل ملاقاتش را توضیح میداد گوش کرد اما به او گفت که فعلأ وقت ندارد که «راز خوشبختی» را برایش #فاش کند.
پس به او پیشنهاد کرد که گردشی در قصر بکند و حدود دو ساعت دیگر به نزد او بازگردد.
مرد خردمند اضافه کرد:
اما از شما #خواهشی دارم. آنگاه یک قاشق کوچک به دست پسر جوان داد و #دو قطره روغن در آن ریخت و گفت: در تمام مدت گردش این #قشق را در دست داشته باشید و کاری کنید که روغن آن نریزد.
مرد جوان شروع کرد به بالا و پایین کردن پلهها، در حالیکه چشم از #قاشق بر نمیداشت. دو ساعت بعد نزد خردمند بازگشت.
مرد خردمند از او پرسید:«آیا #فرشهای ایرانی اتاق نهارخوری را دیدید؟ آیا باغی که استاد باغبان ده سال صرف آراستن آن کرده است دیدید؟ آیا #اسناد و مدارک ارزشمند مرا که روی پوست آهو نگاشته شده دیدید؟»
جوان با #شرمساری اعتراف کرد که هیچ چیز ندیده، تنها فکر او این بوده که قطرات روغنی را که خردمند به او سپرده بود حفظ کند.
خردمند گفت: «خب، پس برگرد و شگفتیهای دنیای من را #بشناس. آدم نمیتواند به کسی اعتماد کند، مگر اینکه خانهای را که در آن سکونت دارد بشناسد.»
مرد جوان اینبار به #گردش در کاخ پرداخت، در حالیکه همچنان قاشق را به دست داشت، با دقت و توجه کامل آثار هنری را که #زینت بخش دیوارها و سقفها بود مینگریست. او باغها را دید و کوهستانهای اطراف را، #ظرافت گلها و دقتی را که در نصب آثار هنری در جای مطلوب به کار رفته بود تحسین کرد. وقتی به نزد خردمند بازگشت همه چیز را با جزئیات برای او توصیف کرد.
خردمند پرسید: «پس آن دو قطره روغنی را که به تو سپردم کجاست؟»
مرد جوان قاشق را نگاه کرد و متوجه شد که آنها را #ریخته است
.
آن وقت مرد خردمند به او گفت:
«راز خوشبختی این است که همه #شگفتیهای جهان را بنگری بدون اینکه دو قطره روغن داخل قاشق را #فراموش کنی».
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
@mojaradan
#خواستگاری
⭕️ در اولین قرارها برای #تشکیل یک #زندگی_جدید ، نکات زیر را مدنظر داشته باشید
🔻احساس #فشار_روانی نکنید، آرامش خود را حفظ کنید. اگر معمولا آدم پرحرفی هستید سعی کنید کمتر صحبت کرده و بیشتر به طرف مقابل گوش کنید. و اگر فردی #خجالتی و خوددار هستید، سعی کنید نقش بیشتری در گفتگو به عهده بگیرید.
🔻در #دیدارهای #اولیه چیز زیادی در مورد خودتان #فاش نکنید، البته #صادقانه پاسخ سوالات او را بدهید اما عجله نکنید.
🔻به این کاری نداشته باشید که او از شما خوشش می آید یا نه . خودتان را درگیر این نکنید که او به چه فکر می کند.
مهمترین چیز در اولین #دیدارها این است که شما در مورد او چه فکر می کنید .
🔻اگر یک قرار به #خوبی پیش نرفت، زود نتیجه نگیرید که تا آخر عمرتان #تنها خواهید ماند و اگر دیدارتان خوب پیش رفت دست و پای خود را گم نکنید.
این دیدارها لزوما شروع زندگی جدید شما نیست.
🔻اگر قرارتان موفق نبود ، #یقین داشته باشید که دنیا به آخر نرسیده است .
به آن بعنوان یک روز #تجربه از زندگیتان نگاه کنید.🌱
#پایگاه_اجتماعی_مجردان_انقلابی
💕@mojaradan