eitaa logo
مجردان انقلابی
13.1هزار دنبال‌کننده
8.6هزار عکس
9.8هزار ویدیو
183 فایل
#آتش_به_اختیار یک عده جوون انقلابی 🌷 ادمین کانال ↶ @mojaradan_adm (تبلیغات انجام میشود) متخصص عروسی مذهبی 🔰کپی مطالب باصلوات آزاد🔰 آدرس محفل 🤝 eitaa.com/rashidianamir_ir eitaa.com/mojaradan 👈 آدرس ایتا
مشاهده در ایتا
دانلود
💕 ملانصرالدین و خرید کفش ملانصرالدین برای کفش نو راهی شهر شد. در راسته کفش فروشان انواع مختلفی از کفش ها داشت که او می توانست هر کدام را که می خواهد انتخاب کند. فروشنده حتی چند هم از انبار آورد تا ملا آزادی بیشتری برای تهیه کفش دلخواهش داشته باشد. ملا یکی یکی کفش ها را امتحان کرد؛ اما هیچ کدام را میلش نیافت. هر کدام را که می پوشید بر آن وارد می کرد! بیش از ده جفت کفش دور و بر ملا شده بود و فرشنده با صبر و حوصله هر چه تمام به کار خود ادامه می داد. ملا دیگر داشت از خریدن کفش می شد که ناگهان متوجه یک جفت کفش زیبا شد! آنها را پوشید. دید کفش ها اندازه پایش هستند، چند قدمی در مغازه راه رفت و احساس کرد. بالاخره خود را گرفت، می دانست که باید این کفشها را بخرد. از فروشنده پرسید: قیمت این یک جفت کفش چقدر است؟! فروشنده جواب داد: این ها، قیمتی ندارند! ملا گفت: چه طور چنین چیزی ممکن است؟! مرا می کنی؟! فروشنده گفت: ابدا، این کفش ها واقعا ندارند؛ چون کفش های است که هنگام وارد شدن به مغازه به پا داشتی...! این داستان زندگی اکثر ما انسان هاست...! "همیشه نگاه مان به بیرون است! ایده آل ها و# زیبایی ها را در دنیای بیرون جست و جو می کنیم...! و آرامش را از دیگران می خواهیم، فکر می کنیم همسایه غاز است...!" 🍃🍃🍃 @mojaradan
روزی از شهری رد میشود وبسیار خسته هست او در یک خوری کوچک می ایستد وغذایی میل میکند ویک مرغ بریان میخورد اما وقتی میخواهد پول را حساب کند میبیند نیست و بیرون رفته است . سال بعد که از آنجا رد میشود به مهماندار میگوید که من سال قبل یک بریان خورده ام وامسال هم همان غذا را میخواهم . مهماندار میگوید :(قیمت مرغ100درهم است) تاجر میشود ومیگوید:(چرا 100درهم من که یک مرغ بریان خورده ام )؟؟؟؟ مهماندار میگوید : اگر شما آن را نمی خوردید ،امسال 50جوجه داشت وهرجوجه30جوجه دیگر هم داشت پس باید همه را بپردازید . تاجر که خیلی عصبانی شد گفت من یک میشناسم که خیلی عادل و باهوش است من میروم واورا می آورم .بعد چند ساعت به پیش می آید وداستان را برایش تعریف میکند .بهلول میگوید بلند شو تا برویم . در بین راه بهلول به تاجر میگوید شما بروید به غذا خوری وبگویید که قاضی تا ساعت دیگر خدمت میرسد. بعد یک ونیم ساعت بهلول وارد غذا خوری میشود تاجر میگوید بلند شوید قاضی وارد میشود. بهلول وقتی وارد غذا خوری شد گفت:(من بخاطر اینکه دیر رسیدم مجبور شدم که چند کیلو# گندم را سرخ کنم وبدهم به مردم تا برایم بکارند) همه با تعجب به بهلول نگاه کردند و گفتند چطور چنین چیزی ممکن است؟؟؟ بهلول گفت :(پس چرا مهماندار میگوید که از مرغ بریان شده جوجه به دست می آید؟؟؟) مهماندار خیلی شد وگفت ای بهلول من را ببخش. @mojaradan