eitaa logo
ملانصرالدین👳‍♂️
239هزار دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
1.6هزار ویدیو
68 فایل
🔹تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر https://eitaayar.ir/anonymous/vD91.b53
مشاهده در ایتا
دانلود
💥💥 عنوان داستان : زرنگ‌بازی مغازه‌دار 🔹دو برادر بودن که کت و شلوار می‌فروختن. یکی شهرام یکی بهرام. 🔸شهرام مسئول جذب مشتری بود و بهرام قیمت می‌داد و همیشه آخر مغازه می‌نشست. 🔹مشتری که می‌اومد شهرام با زبان‌بازی جنس رو نشون می‌داد و قیمت رو از بهرام می‌پرسید: داداش قیمت چنده؟ 🔸بهرام می‌پرسید: کدوم یکی؟ 🔹 شهرام می‌گفت: کت‌شلوار مشکی دکمه‌طلایی جلیقه‌دار. 🔸بهرام می‌گفت: ۸۲۰ تومن. 🔹ولی شهرام باز می‌پرسید: چند؟ 🔸دوباره بلندتر می‌گفت: ۸۲۰ تومن. 🔹شهرام به مشتری می‌گفت: ۵۲۰ تومن. 🔸مشتری که خودش قیمت ۸۲۰ رو شنیده بود با عجله ۵۲۰ می‌داد و می‌خرید. 🔹همه فکر می‌کردن شهرام کَره‌.اما در حقیقت قیمت کت‌شلوار ۳۲۰ بود و مردم به خیال یک خرید خوب زود می‌خریدن. 👳 @mollanasreddin 👳
سکوت کن هنگامی که نمیدانی چه بگویی ؛ چه پاسخی دهی ؛ ویا چطور بگویی ؛ فقط سکوت کن گاهی نگفتن شیرین تر از گفتن سخنان آشفته است ؛ که در لحظه تو را سبک میکند .... در آن لحظه سکوت کن یک وقتهایی سعی کن چشمهایت را ببندی بر حرفهای نیش دار ؛ و به زبانت اجازه دهی سکوت را تمرین کند دقیقه هایی که حس انفجار در سلولهایت تو را از درون میخورد ؛ سکوت را تجربه کن ؛ تا ذهنت با قلبت مشورت کند و تصمیمی درست بگیرد یک وقتهایی " سکوت " پاسخ همه دردهاست " سکوت زبان خداست " 👳 @mollanasreddin 👳
(به مالت نناز به شبی بند است به حسنت نناز به تبی بند است) این مثل را در مورد كسی می‌گویند كه به مال و مقامش می‌بالد و می‌نازد و مغرور می‌شود. مردی بود كه ثروت زیادی داشت به طوری كه حد و حساب نداشت صاحب قصر مجلل غلام و كنیز بود. روزی از روزها با خدم و حشم به حمام رفت. هنگامی كه وارد خزینه حمام شد، غلام مخصوصش قلیان جواهر نشانی را برایش چاق كرد و هر مرتبه كه سر از آب بیرون می‌آورد قلیان را به دهان او می‌گذاشت چند پک می‌زد و دوباره زیر آب می‌رفت. یک مرتبه كه سرش را از آب ببرون آورد با خودش گفت:« آیا كسی از من بالاتر هست؟ آیا ثروت مرا كسی دارد؟» و به خودش مغرور شد. این فكر را كرد و به زیر آب رفت. همین‌كه سرش را از آب بیرون آورد، نه غلامی دید و نه قلیانی، صدا زد: « غلام ! ‎غلام » دید خبری نیست دلاكهای حمام به صدای او دویدند جلو. او فریاد زد: لباس‌های مرا بیاورید.» اما دید دلاكها، دلاكهای همیشه نیستند، تعجب كرد. خودش آمد لباس بپوشید دید یک دست لباس پاره و كهنه به جای لباس‌هایش گذاشته‌اند. صدا كرد:« پس لباس‌های من چه شده؟» استاد حمامی و دلاكها آمدند گفتند: « تو هر روز كه به حمام می‌آیی لباس كهنه‌های خودت را می‌گذاری و یک دست لباس تازه و نوی مشتری‌ها را می‌دزدی. حالا خوب گیرت آوردیم.» و او را گرفتند و كتک زدند و لباس پاره‌ها را به او دادند و از حمام بیرونش كردند. وقتی وارد كوچه شد، دید این شهر جای دیگری است؛ شهر خودش نیست.ناچار در شهر گردش كرد تا شب شد. گرسنه و خسته شده بود و جایی نداشت برود. مجبور شد شب را در تون حمامی بگذراند. وارد تون حمام شد. دید سفره نانی در آنجا هست. دانست كه سفره نان مال تونوان است. سفره را پیش كشید و مشغول خوردن شد. شب را همان جا بسر برد و نزدیكی‌های صبح تون حمام را آتش كرد با خودش گفت: «‌عجالتاً كه نان تونوان را خورده‌ام در عوض حمامش را گرم كنم.» تا این‌كه تونوان از راه رسید مرد گفت:« رفیق، نان تو را من خورده‌ام ولی عوضش تون را آتش كرده‌ام و حمام گرم است.» تونوان ازاو خوشش آمد و او را پیش خودش نگاه داشت چند روزی آنجا بود كه صاحب حمام دید عجب مرد زرنگی است و او را جامه دار حمام كرد. از آنجائی كه زرنگی و درستكاری به خرج داد، حمامی از او خوشش آمد و دخترش را به عقد او درآورد. بعد از چند سالی دختر حمامی صاحب دو فرزند شد و چیزی نگذشت كه حمامی مُرد و ثروت او به دخترش رسید. اما مرد هر شب كه به خانه می‌آمد افسرده میان فكر فرو می‌رفت و دست به زانو می‌نشست و با كسی حرف نمی‌زد. تا اینكه زنش یك شب از او پرسید: « تو را به خدا به چه فكر می‌كنی؟» آیا به پدر من یا به چیز دیگری؟» زن آنقدر او را قسم داد تا اینكه مرد قصه را از اول تا آخر برایش گفت. زن به او گفت: «‌آدم وقتی صاحب ثروت شد نباید به مالش مغرور شود. اما حالا كه این‌طور شده شب برو روی پشت بام پلاس سیاه به گردن بیندار و به درگاه خدای متعال توبه كن و از خدا بخواه تا دو مرتبه به خانه خودت برگردی. به شرطی كه اگر دعایت مستجاب شد در فكر من و این دو بچه هم باشی.» مرد قبول كرد و با دل شكسته و پردرد رفت بالای پشت بام، پلاس سیاه به گردن انداخت و دو ركعت نماز حاجت خواند و به درگاه خداوند نالید و توبه كرد و مشغول مناجات بود كه خوابش برد. یک وقت صدای اذان صبح به گوشش رسید سراسیمه بلند شد و نماز صبح را خواند و از زنش خداحافظی كرد و رفت كه در حمام را باز كند. وارد حمام شد و لباسش را عوض كرد و رفت توی خزینه كه زیر آب خزینه را بزند. وقتی سرش را از زیر آب بیرون آورد، غلام خودش را قلیان به دست بالای سرش دید. تا خواست بگوید «‌غلام چرا...؟ » غلام زودتر گفت: « آقا، این دفعه رفتی زیر آب طول كشید. چند دقیقه است كه منتظر شما هستم.» مرد بقیه مطلب را فهمید و شكر خدا را بجا آورد، از میان خزینه بیرون آمد، دید حمام اولی است. غلامان لباس‌هایش را حاضر كردند و لباسش را پوشید و به خانه رفت. زن به او گفت: « ‌امروز كمی دیرتر از حمام آمدی؟» مرد تعجب كرد و گفت: « چند سال است، كه من رفته‌ام. زن گرفته‌ام. دارای دو فرزند شده‌ام. تازه زنم می‌گوید امروز دیرتر آمدی.» فهمید قدرت خدای بزرگ است . بعد چند نفر از غلامان را فرستاد و نشانی آن شهر را هم به آنها داد. رفتند زن و فرزندانش را آوردند. دیگر تا عمر داشت ناشكری نكرد و به خودش مغرور نشد و ثروتش را در راه خدا خرج كرد. یاد_داشت: دهخدا در امثال و حكم این ابیات را مترادف مثل فوق آورده است: به حسنت مناز به یك تب بند است به مالت منار به یک شب بند است. بر مال و منال خویشتن غره مشو كان را به شبی برند و این را به تبی بس خون كسان كه چرخ بی باک بریخت بس گل كه برآمد از گل و پاک بریخت بــر حسـن و جـوانـی ای پسر غـره مشـو بس غنچه ناشكفته بــرخــاک بــرییخت. 👳 @mollanasreddin 👳
باتوجه به اینکه در فارسی «ال» نداریم، بهتر است در فارسی‌نویسی به‌جای ترکیب‌های عربی هم از برابر فارسی استفاده کنیم. ابدالدهر 👈 همیشه جدید‌البنا 👈تازه‌ساز سریع‌السیر 👈تندرو علی‌السویه 👈 یکسان فی‌الفور 👈بی‌درنگ قسی‌القلب 👈 سنگ‌دل کمافی‌السابق 👈همانند گذشته علی‌الدوام 👈همیشه 👳 @mollanasreddin 👳
📚معرفی بهترین کتاب‌های ایرانی که باید خواند : 💭سمفونی مردگان 🔘عباس معروفی 💭چشم هایش 🔘بزرگ علوی 💭زوال کلنل 🔘محمود دولت آبادی 💭منطق الطیر 🔘 فرید عطار 👳 @mollanasreddin 👳
بیسیم چی مزاحم !! ‌‌‍‌‎ یک روز هوس کردم با بی سیم عراقی ها را اذیت کنم. گوشی بی سیم را گرفتم، روی فرکانس یک عراقی که از قبل به دست آورده بودم، چند بار صدا زدم: «صَفر مِن واحد. اِسمعونی اجب» بعد از چند بار تکرار، صدایی جواب داد: «الموت لصدام» تعجب کردم و خنده بچه ها بالا رفت. از رو نرفتم و گفتم: «بچه ها، انگار این ها از یگان های خودمان هستند، بگذارید سر به سرشان بگذاریم.» به همین خاطر در گوشی بی سیم گفتم: «انت جیش الخمینی» طرف مقابل که فقط الموت بلد بود گفت: «الموت بر تو و همه اقوامت» همین که دیدم هوا پس است، عقب نشینی کرده، گفتم: «بابا ما ایرانی هستیم و شما را سر کار گذاشته بودیم.» ولی او عکس العمل جدی نشان داد و این‌بار گفت: «مرگ بر منافق! بالاخره شما را هم نابود می کنیم. نوکران صدام، خود فروخته ها...» دیدم اوضاع قمر در عقرب شد، بی سیم را خاموش کرده و دیگر هوس سر به سر گذاشتن عراقی ها نکردیم. 👳 @mollanasreddin 👳
خوبی را در هر چیز پیدا کن! در هر اتفاق، در هر لحظه آنکس که خوبی را در هر چیز می بیند خوبی های بی شماری را به زندگی اش دعوت میکند. صبح بخیر زندگی 👳 @mollanasreddin 👳
اگه نتونی با مشتت دنیا رو از دور خارج کنی باید با همون مشت اشک‌هات رو پاک کنی... 🎥 Remember 👳 @mollanasreddin 👳
کتاب قله‌ها و دره‌ها به قلم اسپنسر جانسون به شما کمک می‌کند تا با استفاده از تکنیک‌ها و راهکار‌هایی کاربردی زندگی کاری و شخصی‌تان را در جهتی مثبت متحول کنید. کتاب قله‌ها و دره‌ها (Peaks and Valleys) درباره‌ی همین لحظات و تجربه‌های خوب و بد است. تجربه‌های تلخی که به دره تعبیر می‌شوند و تجربه‌های شیرینی که قله‌اند. این کتاب به شما یاد می‌دهد که چطور با این قله‌ها و دره‌ها رو به رو شوید و چطور بعدا، دره‌های کمتر و قله‌های بیشتری را تجربه کنید. برای رسیدن به این مفهوم جانسون در کتاب حاضر داستان زندگی مردی را بازگو می‌کند که با ناامیدی تمام در اعماق دره‌ای بزرگ زندگی خود را می‌گذراند تا اینکه روزی پیرمردی را ملاقات می‌کند که در بلندای قله‌ای پرعظمت ساکن است. مرد جوان در آخر داستان با معاشرت با این پیرمرد پر تجربه می‌فهمد که چطور با بهره‌گیری از تکنیک‌های کاربردی او در حوادث خوب و بد زندگی‌اش به آرامش و موفقیت برسد. کتاب قله‌ها و دره‌ها برای چه کسانی مناسب است؟ این کتاب بیشتر از آن که در مورد موفقیت باشد در رابطه با زندگی است و خواندن آن برای تمام افرادی که در زندگی با چالش‌های بسیاری روبه‌رو هستند سودمند خواهد بود. 👳 @mollanasreddin 👳
حکایت مردم و برخی انتخابهاشون‼️‼️ دو تا دوست صمیمی به اتفاق هم مشغول دیدن یک فیلم سینمایی بودند در یکی از صحنه های فیلم که مربوط می شد به یک مسابقه اسب دوانی اونا تصمیم میگیرند هر کدوم یک اسب انتخاب کنن و روی اون شرط ببندن یکیشون یک اسب سیاه رو انتخاب میکنه و اون یکی یه اسب سفید. آخر فیلم اونی که اسب سیاه رو انتخاب کرده بود برنده میشه و از رفیقش که اسب سفید را انتخاب کرده بود بازنده شده بود شرط میبره و مبلغ شرط دریافت میکنه. ولی بعد یه مدتی برمیگرده پیش دوست بازنده اش و میگه این مبلغ پولتو بردار رفیق بازنده میپرسه چرا؟ میگه آخه این پول حق من نیست من تقلب کردم من این فیلم قبلا دو مرتبه دیده بودم میدونستم اسب سیاه برنده میشه رفیق بازنده میگه این پول از شیر مادر به تو حلالتر آخه منم قبلا این فیلم سه مرتبه دیده بودم میدونستم اسب سفید بازنده میشه گفتم شاید شاید شاید این بار اسب سفید برنده شه. خیلی وقتا ما میدونیم یه راهی که رفتیم چندبار هیچ نتیجه ای نداره ولی میگیم بذار یه بار دیگه بهش فرصت بدم .یه بار دیگه امتحان کنم. یه چیزایی تهش مثل روز روشنه 👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از  طریق المهدی
📣 اطلاعیه 🏳| طریق‌المهدی 🚩 ┈┅ ❁ـ﷽ـ❁ ┅┈ همزمان با ایام‌اللهِ دهه بصیرت و ولایت و در آستانه سالروز شهادت حاج قاسم سلیمانی و ورود به ماه پر برکت رجب، طریق المهدی میزبانِ منتظِران ولایتمدار و عاشق ترین مردم عالَم به مکتب اهلبیت علیهم‌السلام، امام راحل و رهبر معظّم انقلاب، شهیدان قهرمان و سلحشوران جبهه مقاومت است. 💠 وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِكُلِّ صَبَّارٍ شَكُور. ⚜همانا در اين (يادآورى) براى كسانى كه صبر و مقاومت و سپاس فراوان داشته باشند، نشانه‌هايى از قدرت الهى است. 💚مقام معظم رهبری: «ایّام‌الله، روزهای جلوه‌ی ویژه‌ی خدای متعال است؛ گاهی نیّت مردم، همّت مردم، اراده‌ی مردم، یک چنین روزی را می‌آفریند.» 📌در سراسر مسیر خادمین عزیز در مواکب آماده جمع‌‌آوری کمک‌های نقدی شما مردم‌ صالح و مومن، برای جنگ‌زدگان فلسطین، لبنان و سوریه هستند. 🗓 سه شنبه:۱۱ دی ۱۴۰۳ ⏱ آغاز پیاده روی: ساعت ۱۵ 🚏مکان: بلوارپیامبراعظم شهرمقدس‌قم ( از عمود ۱۲ تا مسجد مقدس جمکران ) 🤝مشارکت در هزینه های برنامه طریق المهدی شامل هزینه های آب، فضاسازی، سیستم صوت و ... تمام مسیر:👈 💳|
5892 1070 4515 1308
روی شماره بزنید کپی می‌شود. 🇵🇸🇮🇷🇱🇧تا جان در بدن داریم؛ هستیم بر آن عهد که بستیم✊ ✨طراح: برادر جمال فلاح 👈 قرار عاشقان بقیة الله الاعظم، سه‌شنبه ها عصر، بلوار پیامبراعظم قم @tariq_almahdi