28.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞️ نماهنگ ققنوس قدس
با اجرای:
عبدالرضا هلالی
امیرحسین اکبری
و همخوانی :
گروه سرود صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف
#ققنوس_قدس
#مقاومت
ای صبا گر بگذری
بر کوی مهرافشانِ دوست
یار ما را گو سلامی
دل همیشه یادِ اوست
صبح بخیر زندگی
👳 @mollanasreddin 👳
#تیکه_کتاب
تو راه غلطی را پیش گرفته ای.
زندگی چیز باشکوهی است.
حتی اگر عاشق هم نباشی.
حتی اگر لکوموتیوران باشی.
تنها چیزی که توی آن شادی وجود ندارد
اینست که مردم شریف باید ازیک مشت خوک
از یک مشت دزد و ابله فرمان ببرند.
ولی زندگی را برای اینها نساخته اند.
بالاخره عمرشان بسر می آید.
درست مثل یک زخم که نمی تواند
روی یک بدن سالم دوام بیاورد.
📕 انگل
👤 #ماکسیم_گورکی
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
اگر گنجشکی تازه بالی
در شعر کوچک من لانه کن ..
اگر آفتابی تازه زادی و راه را نمی شناسی
در آسمان خانه ی من پرسه زن ..
اگر توفانی و دریاهایت کوچک اند
در بستر من شعله ور شو ..
ای بادپا که دسته کلید دریاها در دست توست
صندوق قدیمی را باز کن
و نقشه ملاحان گمشده را به من ده،
ببین چگونه مرواریدها تکثیر می شوند
بر آتش مژگان من ...
#شمس_لنگرودی
👳 @mollanasreddin 👳
هدایت شده از قاصدک
📝 قصه های خوب انسان ساز اند
🏃♀️دلت میخواد بچه ی گُلت رو پای خودش بایسته و ضعیف و وابسته نباشه؟؟😍
📚ارزش خودش رو بدونه و تن به هر چیز و هر کار کم ارزشی نده ؟؟ 🤩
🎁قصه مینوفن
قدمی کوچک اما استوار برای داشتن نسلی متعادل ، بر پایه ی سه ویژگی: شخصیت، تفکر و آزادگی
💡و دارای ۱۲ برنامه ی جذاب و خلاقانه 😍
🎥آدرس کانال در ایتا ، بله ، روبیکا👇
🔗@ghesseminofen 💊💜
#داستانک
سنگ و آب
پیرمردی کنار رودخانه نشسته بود و با آرامش به سنگهایی که آب رویشان میلغزید نگاه میکرد. جوانی نزدیک شد و با صدایی پر از اضطراب گفت:
«چطور میتوانی اینقدر آرام باشی؟ مشکلاتم مثل کوه روی دوشم سنگینی میکنند!»
پیرمرد لبخندی زد و گفت:
«این سنگها را میبینی؟ سالهاست آب رویشان جاری است، اما هرگز نمیشکند. چون آب به جای تقابل، آرام از رویشان عبور میکند. گاهی لازم است به جای جنگیدن با مشکلات، بگذاری آرام از کنارت بگذرند.»
جوان لحظهای به آب نگاه کرد و گفت:
«شاید آرامش همان قدرتی است که دنبالش میگردم.»
پند:
گاهی بهترین راه مقابله با مشکلات، آرامش و عبور است، نه جنگیدن.
👳 @mollanasreddin 👳
#متن_خاص
از دید منی که به همه چیز زیاد فکر میکنم و هر نکته و رفتاری را از زوایا و جهات مختلفی میسنجم، معاشرت، سختترین کار دنیاست... آدمها گاهی خوبند، گاهی بد، گاهی خوشحال، گاهی ناخوشاحوال، گاهی مضطرب، گاهی آرام و اینکه در لحظه با دیگران چه برخورد و رفتاری داشتهباشند، قبل از هرچیزی بر میگردد به اینکه حال خودشان چطور باشد و با خودشان چند چند باشند؟! تو آدمِ غمگینی را پیدا نمیکنی که حالِ خوب تکثیر کند و آدمِ خشمگینی که آرامش ببخشد و آدمِ آسیبدیده و آزردهای که عمیق و درست رفتار کند.
رفتار آدمها از شرایطشان نشات میگیرد و تویی که در تعامل با دیگرانی، ناگزیری برای چراغ همسایهات، نور آرزو کنی! هرکجا که از آدمها رنجیدی، کاملا بالغانه به این فکر کن شاید آدمی که با تو رفتار یا برخورد درستی نداشته، در شرایط خوبی نبوده! زود دلگیر نشو و پیش از هر قضاوتی این را در نظر بگیر که گاهی خشم و قهر آدمها، واکنشِ از سرِ استیصالیست که نسبت به جهان و شرایط نابسامان خودشان دارند و هیچ ارتباطی با تو ندارد. آدمها معمولا بد نیستند، این ماییم که در زمان نامناسبی آنان را ملاقات کردهایم... معلوم است که آدمِ در حالِ غرق شدن، جز دست و پا زدن و نجات یافتن، به چیز دیگری فکر نمیکند!
کاش پیش از هر مواجههای از آدمها بپرسیم: الآن در وضعیت روحی مناسبی هستی؟ ذهنت آرام است؟ خسته نیستی؟ اصلا خوبی و حوصلهای برای معاشرت داری؟!
شک ندارم که اینجوری کدورتها و دلخوریها کمتر میشد و تمام معاشرتها از روی شعور بود و کمک کننده بود و عزیز بود و عمیقا به جان مینشست.
👤 نرگس صرافیان طوفان
👳 @mollanasreddin 👳
در نوشتههای امروز بهویژه در رسانهها و مکاتبات اداری واژه «عدم» پربسامد است. تاجایی که امکان دارد بکوشیم از کاربست «عدم» پرهیز کنیم و جایگزینهای فارسی را بهکار ببریم.
بهجای عدم موفقیت 👈 ناکامی
بهجای عدم اطلاع 👈 بیاطلاعی، ناآگاهی
بهجای عدم آشنایی 👈 ناآشنایی
بهجای عدم اعتبار 👈 نبود اعتبار
بهجای عدم قبول 👈 قبولنکردن
بهجای عدم ارزیابی 👈 ارزیابینکردن
بهجای عدم تمرکز 👈 تمرکزنداشتن
بهجای عدم توانایی 👈 ناتوانی
#غلط_ننویسیم
👳 @mollanasreddin 👳
#حکایت
پیرمردی به نام مشهدی غفار ،حدود صد و بیست سال پیش ، در بالای مناره مسجد ملاحسن خان شهر خوی،سالها بود ڪه اذان می گفت. پسر جوانے داشت ڪه به پدرش می گفت: ای پدر صدای من از تو سوزناڪ تر و دلنشین تر و رساتر است، اجازه بده من نیز بالای مناره رفته و اذان بگویم.
پدر پیر مےگفت: فرزندم تو در پایین مناره بایست و اذان بگو. بدان در بالای مناره چیزی نیست . من مےترسم از آن بالا سقوط ڪنے ،مےخواهم همیشه زنده بمانے و اذان بگویے. بگذار تو جوان هستے عمری از تو بگذرد و سپس بالای مناره برو.
از پسر اصرار بود و از پدر انڪار. روزی نزدیڪ ظهر پدر پسر خود بالای مناره برای گفتن اذان فرستاد. مشهدی غفار تیز بود و از پایین پسرش را ڪنترل مےڪرد. دید پسرش هنگام اذان گاهے چشمش خطا رفته و در خانه مردم نظر مےڪند.
وقتی پایین آمد مشهدی غفار به پسر جوانش گفت: فرزندم من می دانم صدای تو بلندتر از صدای پدر پیر توست، می دانم دلنشین تر از صدای من است. و هیچ پدری نیست بر ڪمالات و هنر فرزندش فخر نڪند. من امروز به خواسته تو تسلیم شدم تا بر خودت نیز ثابت شود، آن بالا جای جوانے چون تو نیست و برای تو خیلے زود است.
آن بالا فقط صدای خوش جواب نمی دهد، نفسے ڪشته و پیر مے خواهد ڪه رام موذن باشد . تو جوانے و نفست هنوز سرکش است و طغیان گر، برای تو زود است این بالا رفتن. به پایین مناره ڪفایت ڪن، و بدان همیشه همه بالا رفتن ها به سوی خدا نیست. چه بسا شیطان در بالاها ڪمین تو ڪرده است ڪه در پایین اگر باشے ڪاری با تو ندارد.
👳 @mollanasreddin 👳
#طنز_جبهه
خُر و پُف شهید!
صحبت از شهادت و جدایی بود و اینکه بعضی جنازهها زیر آتش میمانند و یا به نحوی شهید میشوند که قابل شناسایی نیستند. هر کس از خود نشانهای میداد تا شناسایی جنازه ممکن باشد. یکی میگفت: «دست راست من این انگشتری است.»
دیگری میگفت: «من تسبیحم را دور گردنم میاندازم.»
نشانهای که یکی از بچهها داد برای ما بسیار جالب بود. او میگفت: «من در خواب خُر و پُف میکنم، پس اگر شهیدی را دیدید که خُر و پُف میکند، شک نکنید که خودم هست.»
👳 @mollanasreddin 👳
Babak Shahraki & Mohsen Dehini - Va Raft...320.mp3
9.18M
#موسیقی_بیکلام
آنکه مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت
در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت
خواست تنهایی مارا به رخ ما بکشد
تنه ای بر در این خانه تنها زد و رفت
دل تنگش سر گل چیدن از این باغ نداشت
قدمی چند به آهنگ تماشا زد و رفت
مرغ دریا خبر از یک شب دریایی داشت
گشت فریاد کشان بال به دریا زد و رفت
چه هوایی به سرش بود که با دست تهی
پشت پا بر هوس دولت دنیا زد و رفت
بس که اوضاع جهان در هم و ناموزون دید
قلم نسخ براین خط چلیپا زد و رفت...
"هوشنگ ابتهاج"
#کمانچه
#بابک_شهرکی
#ایرانی
#تلفیقی
👳 @mollanasreddin 👳