صُبح بخیر،
ای کسانی که در قَلبِ ما
امیدِ تازهای را زنده میکنید...
و در قلبهایتان گرمایِ تمامِ جَهان وجود دارد...
👳 @mollanasreddin 👳
#کاریکلماتور
🌧
برای اینکه هوا طعم دوست داشتن پیدا کند، باران سفارش دادم!
#اصغر_رضایی_گماری
👳 @mollanasreddin 👳
#حکایت
کسی مژده پیش انوشیروان عادل آورد و گفت: شنیدم که فلان دشمن ترا خدای عزوجل برداشت.
گفت: هیچ شنیدی که مرا بگذاشت؟
اگر بمرد عدو جای شادمانی نیست که زندگانی ما نیز جاودانی نیست.
👤سعدی
👳 @mollanasreddin 👳
#تیکه_کتاب
واقعاً مسخره نیست؟ اینکه گاهی اوقات بهترین مردها بدترین زنها را انتخاب میکنند و بهترین زنان بدترین مردها را؟
من فکر میکنم خوبی خودشان چشمشان را کور میکند و بدگمانی را در وجودشان میکشد.
📕 #دشمن_عزیز
✍🏻 #جین_وبستر
👳 @mollanasreddin 👳
#شعر
اگر دری ميان ما بود،
میکوفتم
در هم میکوفتم!
اگر ميان ما ديواری بود،
بالا میرفتم، پايين میآمدم
فرو میريختم!
اگر کوه بود،
دريا بود،
پا میگذاشتم بر نقشهٔ جهان و
نقشهای ديگر میکشيدم!
اما ميان ما،
هيچ نيست
هيچ!
و تنها با هيچ،
هيچ کاری نمیشود...
#شهاب_مقربین
👳 @mollanasreddin 👳
#داستانک
از سال ۱۹۵۱ الی ۵۶ من در طرف راست سکو، آنجا که مدال نقره تقسیم میکنند و با خط سیاه لاتین رقم 2 بر روی آن نوشته شده، قرار داشتم درحالی که شورویها همیشه نیم متر بلندتر از من میایستادند و موقعی که از آن بالا میخواستند مدال خود را دریافت دارند کاملاً قوز میکردند، من همیشه در فکر این بودم آیا ممکن است روزی برای گرفتن مدال طلا آنقدر خم شد تا آقای رییس بتواند نوار را به گردنم بیاویزد؟
دیگر دلم نمیخواست قهرمان کشور شوم. میخواستم به همه آنهایی که به من میخندیدند و تمسخرشان گوشم را پر میکرد، بگویم که من قهرمان دنیا خواهم شد. اما دایم گمان میبردم آنهایی قادرند قهرمان جهان شوند که قبلاً قمر مصنوعی به فضا فرستادهاند، من تا این حد قهرمان جهان شدن را مشکل میپنداشتم. اما در ملبورن جای من و مدال من با شورویعوض شد و من هم مثل "کولایف" برای گرفتن طلا "دولا" شدم.
اما همین که از کرسی به پایین پریدم متوجه شدم کوچکترین تفاوتی نکردم. تنها تفاوتی که در روحیه من پدیدارگشت این بود که دیگر خودم را حقیرنمیشمردم،آن حقارتی که چند سال قوزآن را به دوش کشیدم از وجودم رخت بربست.
از دست نوشته های جهان پهلوان تختی
👳 @mollanasreddin 👳
#ضربالمثل
« چشمهایش آلبالو گیلاس میچیند» :
معمولا" در یک باغ درختان آلبالو و گیلاس بسیار نزدیک به هم هستند ، کسی که دارد محصول را میچیند باید حواسش باشد که این دو را اشتباه نگیرد و در جعبههای مجزا نریزد…البته این کار خیلی هم سخت نیست چرا که گیلاس درشت تر است و آلبالو ریزتر و کسی باید خیلی حواسش پرت باشد که این را اشتباه کند.
ضرب المثل چشمهایش آلبالو گیلاس میچیند کنایه از خود بی خود بودن یا حواس پرتی نظاره و قضاوت کردن، عوضی دیدن و اظهار نظر بی جا کردن و اشیا را به جای خود ندیدن و بی اراده بودن است
خلاصه این که اگر کسی در دیدن چیزی اشتباه کرد به کنایه به او میگویند که چشمهایش آلبالوگیلاس میچیند.
👳 @mollanasreddin 👳
#طنز_جبهه
صدام، جارو برقیه
صبح روز عملیات والفجر10 در منطقه حلبچه همه حسابی خسته بودند، روحیه مناسبی در چهره بچهها دیده نمیشد از طرفی حدود 100اسیر عراقی را پشت خط برای انتقال به پشت جبهه به صف کرده بودیم برای اینکه انبساط خاطری در بچهها پیدا شود و روحیههای گرفته آنها از آن حالت خارج شود، جلوی اسیران عراقی ایستادم و شروع به شعار دادن کردم و بیچارهها هنوز، لب باز نکرده از ترس شروع به شعار دادن میکردند. مشتم را بالا بردم و فریاد زدم:«صدام جارو برقیه» و اونا هم جواب می دادند.
فرمانده گروهان برادر قربانی کنارم ایستاده بود و می خندید. منم شیطونیم گل کرد و برای نشاط رزمنده ها فریاد زدم:«الموت لقربانی»
اسیران عراقی شعارم را جواب میدادند بچههای خط همه از خنده روده بر شده بودندو قربانی هم دستش را تکان میداد که یعنی شعار ندهید!
او میگفت: قربانی من هستم «انا قربانی» و اسیران عراقی هم که متوجه شوخی من شده بودند رو به برادر قربانی کردند و دستان خود را تکان میدادند و میگفتند:«لا موت لا موت» یعنی ما اشتباه کردیم.
👳 @mollanasreddin 👳
02.mp3
8.21M
#موسیقی_بیکلام
باید یڪی باشد
یڪی ڪه ببینی چقدر
برایش فرق میڪنی
و چقدر بلد است تو را
و چقدر
حواسش به تو جمع است
حتی
حتی وقتی بینتان شڪرآب شده باشد !
#عادل_دانتیسم
👳 @mollanasreddin 👳
#خلاق_گمنام
هنری دارگر در تمام عمرش یک سرایدار بود، پیرمردی که همه با بی اعتنایی از کنارش می گذشتند و کسی نمی دانست این مرد چه راز بزرگی را پنهان کرده است.اما وقتی سرايدار پیر کمی قبل از مرگش به یک خانه ی سالمندان منتقل شد، صاحبخانه ی او که برای بررسی مایملک اندک دارگر آمده بود با مجموعه ی شگفت انگیزی از دست نوشته ها و نقاشی های آبرنگ مواجه شد. که دارگر در طول شصت سال خلق کرده بود.این دست نوشته ها بعدها معروف به کتاب دختران ویویان شدند.
مجموعه دختران ویویان شامل پانزده هزار صفحه است که در پانزده جلد با تایپ متراکم صحافی شده اند،از این میان سه جلد کامل به نقاشی های آبرنگ دارگر که برخی از آنها حالت کلاژ مانند دارند اختصاص داده شده است. این کتاب یک داستان جسورانه و فانتزی را درباره ی دختران رابرت ویویان روایت می کنند که علیه ی برده داری کودکان قیام می کنند. دارگر بعد از مرگش بخاطر خلاقیتش در خلق یک دنیای خیالی و مرموز بسیار معروف شد، اگرچه او هرگز به هنرمند بودن خودش باور نداشت و کمی قبل از مرگش وقتی از او پرسیده شد با دسته نوشته هایش چه کنند؟ گفت:" همه را دور بریزید!"
👳 @mollanasreddin 👳
koori-@lbookl-part01_chapter02.mp3
13.93M
#کتاب_صوتی
رمان کوری
فصل اول
↲ بخش دوم
👳 @mollanasreddin 👳
لحظه ها
تنها پرندگان مهاجری هستند
که هرگز
به آشیانه
باز نخواهند گشت . . .
دریابیم لحظہ لحظہ زندگے را🕊
صبح بخیر
👳 @mollanasreddin 👳