🌱 عکسی که یادگاری نشده
این عکس میتوانست یک خاطره زیبا باشد برای آدمهای توی عکس، خندههای ماندگار برای روزگاری که در اوج خوشی نشستهاند روبروی ساحل و دارند عکسهای قدیمی را تماشا میکنند!
میتوانست افتخاری باشد برای سربازان داخل عکس که دخترکان شهر را بین خود تقسیم کردهاند و حالا! بعد از چهل و چند سال، یادآوری میکنند این پیروزی را به آدمهای شکست خورده و ذلیل شده؛ به کسانی که زنده بودنشان به خاطر زیباییشان بوده لابد و مردانشان زیر خاک در جایی دور دست و گمنام پوسیدهاند...
این عکس میتوانست سند افتخار یک حکومت باشد بر عالم و آدم، تابلو کند بر موزههای افتخار و ببالد بر سربازان لشکرش که به زانو درآورده دشمنش را...
اما ...
اما نشده...
این آدمها حتماً یا دریده شده شکمهاشان به گلوله، یا اسیر شدهاند، یا به ذلت و بدبختی فرار کردهاند که احتمالش بسیار کم است...
اینها سربازان شیاطینند با لبخند انسان!
سربازان جبهه کفر و شرک که شکار سربازان راه خدا شدهاند.
اکنون شهر در امن و امان است اما؛ و زنان و دختران شهر در امنیت و آرامش رد میشوند از همین جایی که اینها ایستاده بودند در اوایل جنگ...
و عکسی که یادگاری نشده برای آدمهایش...
#روزی_نوشت
#فتح_خرمشهر
#سوم_خرداد
✍ احمد کریمی
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🔻🔻 محفل نویسندگان منادی 🔻🔻
╔═ 💠 ═══════╗
🆔️ @monaadi_ir
╚═══════════════════
🌱 سندرم موسیقی چسبناک
💎 به یک سری از صداها آلرژی دارم، یعنی همچین که میشنومش مثل خُره میافتد به جانم و تا دوساعت توی ذهنم پلی میشود. بدون وقفه، بدون مکث. مثلا تبلیغ مای بیبی. خدا نکند یک لحظه به یادش بیفتم. صبح و شب یک بچه با صدای انکرالاصواتش توی گوشم میخواند: "مای بیبی مای بیبی، دوستت داریم..." یا بعضی آهنگها از شدت پخششدن در مناسبتهای خاص توی گوشم ماندگار شدهاند. مثلا نوای ترسناک و نفرینشدهی باز آمد بوی ماه مدرسه.
💎 آخ کاش اسمش را نمیآوردم! فکر کن سر صبح، توی سرمایی که سرد نیست ولی سوز دارد، به زور باید از زیر لحاف بیایی بیرون و با قار و قور معدهات بدوی سمت سرویس. بعد تا پایت را میگذاری توی مدرسه، بلندگو داد میزد: "باز آمد..." بگذریم.
💎 همین الان به ذهنم رسید سرچ بزنم ببینم اسمش چیست. ظاهراً معروف است به کرم گوش یا سندرم موسیقی چسبناک. الحق که واژه مناسبیست.
"ممد نبودی ببینی" تمام شرایط یک کرم گوش را دارد. هرسال با تصویر خاکی مسجدی بی مناره و سربازهایی شاد و شنگول که انگار نه انگار دو دقیقه قبل قرار بوده بمیرند توی تلویزیون پخش میشود. هرچقدر هم شبکه عوض کنی، قرار نیست تا شب از دستش خلاص شوی.
اولش ممد نبودی ببینی روی مخ من هم بود، مثل آهنگهای تبلیغات صدا و سیما، مثل باز آمد بوی ماه مدرسه. گاهی حتی با ریمیکسهای طنزش میخندم و کلیپش را برای این و آن میفرستم.
راستش خیلی وقت است این یکی برای من فرق میکند. وقتی دست دایی موقع شنیدنش از شوری اشکها تاول میزند، یا مامانبزرگ دوباره یادش میافتد چطور سر تشتهای پر از لباس خونین، تکه پارههای اجساد را جدا میکرد.
💎 ممد نبودی ببینی برایم خاص است، مثل تاولهای روی دست دایی، مثل خاطرات مامانبزرگ از لباسها.
ممد نبودی ببینی به اندازهی یک ملت برایم استثنا است، آنقدر که هربار میرود روی مخم، آرام همراهش لب بزنم و بگویم: شهر آزاد گشته...
#ممد_نبودی_ببینی
#سوم_خرداد
✍️ زهرا جعفری
〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️〰️
🔻🔻 محفل نویسندگان منادی 🔻🔻
╔═ 💠 ═══════╗
🆔️ @monaadi_ir
╚════════════════════