eitaa logo
اندیشه انقلاب اسلامی
750 دنبال‌کننده
416 عکس
28 ویدیو
129 فایل
انتشار همه یادداشتهای مرتبط با #اندیشه_انقلاب_اسلامی
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸 ۳ ـ مراحل اجتناب ناپذير در قدم بعد تحليل مسائل و موضوعات فوق بر اساس مباني و حدود اوليه، مورد بررسي قرار گرفته است. در ابتدا توجه به اين نكته معطوف گرديد كه براي تحليل صحيح موضوعات، مي بايست از حدّ اوليه اي كمك گرفت كه مفهوم پايه در هماهنگ سازي كلّ تعاريف و احكام يك دستگاه فلسفي مي باشد؛ نظير مفهوم ماهيت و يا وجود كه پايگاه فلسفه اصالت وجود و اصالت ماهيت هستند و همة تعاريف ماهوي و وجودي، بر محور آنها هماهنگ شده و كليّت دستگاه فلسفة اصالت ماهيت و اصالت وجود بر پاية اين مفاهيم اوليه بنا نهاده مي شود. حدود اوليه اي كه موضوع بحث قرار گرفته و با نقد و تكامل آنها، امكان دستيابي به فلسفة نظام ولايت فراهم گرديده عبارتند از: «ربط»، «تعلق» «فاعليت» ✔ اشاره ای به قبل از پرداختن به سه مرحله فوق، لازم است تا در خصوص «اصالت ذات» كه از انديشه هاي رايج به شمار مي رود اندكي سخن بگوييم. 🔺 در مبناي اصالت ذات، اصل با ذاتي است كه متعين بوده و كيفيت و تعين خاصي را واجد است و تنها به مقومات دروني خود تعريف مي شود، در اين صورت تفسير ارتباط و وحدت ممتنع مي گردد، يعني نمي توان ارتباط بين چنين ذاتي و مبدأ متعال و نيز ارتباط بين مقومات دروني اين ذات و ارتباط اين ذات با ذوات ديگر را تفسير نمود. لذا دستگاه اصالت ماهيت با چنين تنگناهاي جدّي مواجه شده است. براي رفع تنگناها، تلاشهاي جدي انجام گرفته است؛ مثلاً در حل ارتباط بين ماهيت و مبدأ متعالي، در بحث «جعل» به وجود تكيه كرده و وجود را مجعول دانسته اند؛ يا در بحث «ايجاد ارتباط بين ماهيات» از ماهيتهاي ربطي كه از بنيان با تعريف ماهيت سازگاري ندارد، استفاده كرده اند؛ همچنين در ارتباط بين عرض و جوهر، با تكيه بر مفهوم وجود، وجود عرض را نعتي و للغير توصيف كرده اند؛ در ارتباط بين اجزاء درون ماهيت، به مفهوم ابهام و تحصّل، روي آورده اند و در تحليل ارتباط زماني بين ماهيات، مفهوم هيولا را مطرح كرده اند، يعني مفهومي مبهم كه قابليت هيچ گونه تحليلي ندارد. 🔺 توجه به اين تنگناها و ابهام و عدم كفايت پاسخهاي فوق از يك سو و ناسازگاري آنها با مبناي اصالت ماهيت از سوي ديگر مبدأ پيدايش انديشه اصالت وجود در فلسفه اسلامي شده است. بر مبناي اصالت وجود در تفسير ارتباط عرض و جوهر، وجود عرض از مراحل جوهر شناخته شده و در تحليل ارتباط بين نظام مخلوقات، وحدت و كثرت تشكيكي مطرح گرديده و تمامي موجودات از مراحل يك واقعيت محسوب گرديده اند. همچنين ارتباط نظام مخلوقات با مبدأ متعال ـ در بحث عليّت ـ به تشأن تفسير شده است. 🔺 امّا دستگاه اصالت وجود نيز باري تحليل نظام حقيقي و تفسير وحدت و كثرت حقيقي وجود، دچار تنگناهاي جدي است. اشكال اساسي اصالت وجود در اين است كه وجود ـ به تعبير حكماي اصالت وجود ـ خاستگاه وحدت است و هر موجودي از آن حيث كه موجود است، واحد مي باشد و به طور قهري حدّ اوليه اي كه خاستگاه وحدت است، قدرت تفسير از كثرت و نظام، تغييرات و تكامل آن را دارا نيست و بالمأل اختيار و آگاهي انسان را نيز نمي تواند تبيين نمايد. دقيقاً به دليل همين تنگنا است كه دستگاه اصالت وجود در تحليل بسياري از مسائل فلسفي از مباحث ماهوي استفاده مي كند چرا كه حدّ اوليه وجود، قدرت ارائه نظام مفاهيمي را كه بتواند ناظر به وحدت و كثرت حقيقي اشياء باشد، دارا نيست. @monir_ol_din
🔸 ۱ / ۳ ـ اصالت ربط پس از نقد و تنقض دو مبنا اصالت ماهيت و اصالت وجود، حد اوليه ربط مورد بررسي قرار مي گيرد. در اين مبنا ربط بين موضوعات امري حقيقي محسوب شده و هويت اشياء به روابط دروني و بيروني آنها تفسير مي شود و اين امر در صورتي ممكن خواهد بود كه موضوعات متابين به تمام ذات تعريف نگردند. اگر موضوعات متقوم به يكديگر و متقوم به شرايط تعريف گردد، مي توان ربط و همچنين وحدت و كثرت را تحليل كرد. بر اين اساس روابط، مقوم موضوعات هستند و كسب خصوصيت يك شي تنها از ناحيه ذات و درون آن شيء و يا نه از ناحيه شرايط حاكم بر آن نيست بلكه از ناحيه نحوه تأثير و تأثر و ارتباط و داد و ستدي است كه اين شيئي باساير اشياء و شرايط حاكم پيدا مي كند و همين جاست كه في الجمله پايگاه «نسبيت» شكل مي گيرد. 🔺 در طراحي مهندسي نظام اجتماعي به عنوان يك كل متغير، تحليل ارتباطات اجتماعي با يكديگر و شناسائي متغيرهاي درونزا و برونزا ضروري است و توجه به ارتباط در مجموعه، پيش شرط لازم در بررسي اين مهم مي باشد. 🔺 اما با اين همه، جهت دستيابي به «شدن اسلامي» تنها توجه به مسئله ربط و اصالت دادن به آن، در ايجاد و كنترل يك كل متغير كافي نيست؛ يعني اصالت ربط به تنهائي نمي تواند از حركت و تكامل توصيفي منطقي ارائه نمايد، زيرا تفسير روشني از «چيستي ربط» ارايه نمي كند. اين ابهام فلسفي در تفسير كلية ارتباطات زماني و مكاني تأثير مي گذارد به گونه اي كه در نهايت، چرايي پيدايش حركت را بيان نمي دارد. @monir_ol_din
🔸 ۲ / ۳ ـ اصالت تعلق با توجه به ناتواني اصالت ربط در «توصيف شدن» بايد حقيقت ربط را مورد دقت قرار داد، در اين مرحله «تعلق» در تعريف ربط، اصل قرار گرفته است. «تعلق» به معناي جاذبه، كشش و ميل است و بيانگر حقيقتي است كه عامل پيوستگي و ارتباط بين موضوعات در يك نظام كل و متغير مي باشد. با ورود به اين مرحله، علاوه بر اصل شدن تعلق در تعريف ربط، «هدف داري نظام» نيز مطرح مي شود؛ زيرا تعلق؛ جاذبة غائي است كه كثرت نظام را به وحدت مي رساند و مبدأ تحليل «نسبت» در مجموعه است. بر اين اساس نظام موضوعات، نظام تعلقات غائي است كه روابط ساختاري آنها تعيّنات تعلق و جاذبه غائي است. بدين ترتيب روابط مكاني به تبع زمان تفسير مي شود. 🔺 اگر چه اصالت تعلق بعضي از اشكالات مبناي اصالت ربط را مرتفع كرده است؛ ولي اين حد اوليه نيز از تفسير صحيح حركت ناتوان است. چنانچه تعلق به تنهايي مبناي تفسير اشياء قرارگيرد، اشياء به مرتبة خاص يا متعين از جاذبه تعريف مي شوند و هر گونه تعين ذاتي ـ حتي تعين جاذبه اي ـ برابر با فعليت خاص و آبي از پذيرش تغيير است. @monir_ol_din
🔸 ۳ / ۳ ـ اصالت فاعليت با توجه به ناتواني اصالت تعلق در توصيف «شدن» بايستي قيد ديگري را جستجو نمود تا در تركيب با تعلق، تعيّن خاص آن را منتفي سازد و آن قيد «فاعليت» است. فاعليت به معني حاكميت بر تعيّن است؛ يعني قدرتي كه توان شكست تعين را دارد و مي توان شيء را از وضعيت فعلي خود خارج و در وضعيت جديد قرار دهد. لذافاعل داراي ذاتي غير متعين است و به شكل مطلق تحت رابطه نيست؛ بلكه به نسبت فوق رابطه عمل مي نمايد. 🔺 به تعبير ديگر در اينجا سخن از تعلق فاعلي يا فاعل متعلق است كه مي تواند حركت داشته باشد. تعلق فاعلي، تعين خاص ندارد يعني تعين مطلق بر آن حاكم نيست، گر چه به لحاظ تأثيرپذيري از نظام فاعليت از تعين نسبي برخوردار است. 🔺 بنابراين فاعل متعلق، خود به نسبتي، حاكم بر روابط و مناسبات دروني و بيروني خويش است و مي تواند روابط را براي وصول به كمال و توسعه بر اساس تعلق به نقشه و قانون ثابت ـ كه اين نقشه و قانون، مراتب تكامل را براي آن ترسيم مي كند ـ تغيير دهد. در اين مرحله به روشني اثبات گرديده كه نه نسبيّت رابطه ها و شرايط و نه تعلق صرف و نه قابليت محض ـ كه در فلسفه ارسطوئي، پايگاه تفسير حركت و وحدت گذشته و آينده است ـ و نه تضاد دروني ـ كه مبدأ حركت در فلسفة هگل است ـ نمي تواند حركت را تفسير كنند؛ بلكه حد فاعليت است كه مي تواند حركت را تفسير نمايد. 🔺 در اصالت فاعليت، گرچه «تعلق غايي» به «تعلق فاعلي» تبديل مي شود و لكن طرف تعلق، كيفيت يا نقشه ثابت باقي مي ماند و اين خود، گونه ديگري از پذيرش اصالت كيفيت است. زيرا اين امر برابر با پذيرش حاكميت مطلق قانون بر موضوع متحرك و نفي فاعليت آن مي باشد. بر اين اساس لازم است از نظام ولايت سخن بگوييم. يعني هر چند حد اوليه فاعليت مي تواند حركت و شدن را از يك وضعيت به وضعيت جديد توصيف كند، اما باز اين مسئله مطرح است كه اگر تعلق فاعل صرفاً تعلق به نقشه و قانون واحد و ثابتي باشد، حركتي صورت نمي پذيرد. به ديگر سخن، فاعل متعلق، طرف تعلق مي خواهد و بايد بررسي شود طرف تعلق آن چيست؟ اگر طرف تعلق، امر ثابتي باشد كه حاكم بر فاعليت فاعل گردد، در واقع فاعليت محكوم آن امر ثابت مي شود و فاعليت نفي مي گردد. لذا ضروري است كه طرف تعلق فاعل، هم خود فاعل باشد؛ يعني فاعلي متعلق به فاعل بالاتر است و براي حركت خود تقاضا و درخواستي از فاعل بالاتر دارد و آن اينكه فاعل بالاتر در اين فاعل مادون، ولايت و فاعليت نمايد و فاعليت آن را توسعه دهد لذامحصول فاعليت فاعل برتر، توسعة فاعل مادون است. توسعه دادن فاعل مادون هم بدينگونه است كه فاعل مافوق براي فاعل مادون، باعلي تبعي را خلق مي كند كه امدادگر اوست؛ يعني فاعلي كه متعلق به ارادة آن فاعل و مسخر اوست برايش خلق مي شود. @monir_ol_din
🔸 ✔ادامه مباحث 🔺 بنابراين حركت در سه مرتبه به فاعليت تعريف گشته و ديگر «اصل بودن كيفيت» در تعريف حركت به كلي نفي مي شود. به عبارت ديگر از ارتباط بين اين دو فاعل (يعني مخلوق و خالق)، مبناي فلسفي تحليل حركت و شدن اسلامي به دست مي آيد، يعني طلب صرف از ناحيه عبد و اعطاء متناسب با طلب از ناحيه مولا؛ اولين هستة حركت فاعل را تعيين مي كند. به عبارت ديگر عبد با تولّي خود نسبت به مولا، ولايت او را در توسعه فاعليت خود طلب مي نمايد و اين توسعه فاعليت، زمينة تصرف فاعل را در مادون خود فراهم مي كند. بنابراين حداقل حركت، به تقوم سه فاعليت تفسير مي شود: ۱ ـ فاعليت مطلقه ربوبي؛ اين مرتبة فاعليت، اصل ظرفيت تولي را در عبد ايجاد مي نمايد و شرايط ولايت و سرپرستي او را فراهم مي آورد (ولايت). ۲ ـ فاعليت عبد در طلب سرپرستي مولا؛ در اين مرتبه فاعليت، عبد براي توسعه فاعليت خود تقاضاي سرپرستي مي كند (تولي). ۳ ـ فاعليت مطلقه ربوبي متناسب با ميزان طلب و تقاضاي عبد و حكمت و مشيت او را امداد نموده و براي او فاعلهاي متعلق به اراده اش ايجاد مي نمايد. با تصرف عبد در فاعلهاي تبعي كه براي او ايجادشده، توسعه اراده واقع مي شود (تصرف) كه در اين تصرف فاعليت عبد متقوم به فاعليت مولي واقع مي شود. 🔺 بدين گونه بناي گذاشته مي شود. بر اين اساس «ذات متعين» نفي مي شود و شيء به روابط و نسبتهاي زماني و مكانيش تعريف مي گردد. اين روابط مكاني و زماني تابع نظام فاعليتها هستند، يعني نظام فاعليت مبدأ پيدايش نظام نسبيّتها بوده و نظام مبدأ كارآمدي شيء و در عين حال محكوم فاعليت و اراده است. 🔺 به عنوان مثال يك شخص، تابع اوست ـ يعني منصب اجتماعي او ميزان نفوذ اراده اش را در ساير اراده هاي مشخص مي نمايد ـ و نسبيت اجتماعي او تابع نظام اراده هاي اجتماعي است. بنابراين كارآمدي و قوانين كارآمدي هر فردتابع نسبيت او در جامعه است؛ يعني بستگي دارد كه در چه منصبي باشد تا ارادة او چه نفوذي داشته باشد، ولي خود اين منصب اجتماعي، تابع نظام اراده هاست. به عبارت ديگر نسبت اراده ها با يكديگر، اساس ايجاد نسبيّت است. بنابراين در نظام فاعليت «كيفيت» مطلقاً، نفي نمي شود، بلكه به تبع فاعليتها تعريف مي گردد. اشياء داراي تعيناتي هستند كه آن تعينات، بر اساس روابط مكاني و زماني در نظام فاعليت تفسير مي گردد. @monir_ol_din