🥀🍂
🍂
ای ماه سر به مهر سر از سجده بر ندار
تیغی طمع نموده که شق القمر کند...
🍁
🏴 ایام سوگواری روح لیله القدر، مولای مظلوم عدالت، امیرالمومنین علی علیه السلام را محضر مولایمان حضرت بقیه الاعظم ارواحنا له الفداء و همراهان گرامی کانال تسلیت عرض می نمائیم.
🤲 یا عالی بِحَقِّ علی عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ
#رمضان💐
#عصر_انتظار⛅
#پیام_شبانگاهی🌙
10.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 مسابقه دعوت
#مسابقه
#دعوت
8⃣1⃣قسمت هجدهم
◻️ با توجه به آیات 30 و 31 سوره نور، کدام گزینه توصیه پروردگار به مردان و زنان مؤمن است؟
الف: کنترل نگاه
ب: پاکدامنی
ج: هر دومورد
🔸🔹🔸🔹
❇️جهت شرکت در مسابقه
✅گزینه صحیح را تا ساعت ۲۴ به سامانه پیامکی ۳۰۰۰۱۱۲۲ ارسال بفرمایید.
✅به آدرس زیر مراجعه نمایید.
https://fatemi.amfm.ir/mgd/
🎁هدایا: روزانه به 10نفرکمک هزینه مشهد مقدس به مبلغ ۵ میلیون ریال اهدا خواهد شد.
#مسابقه_دعوت
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیه آیتالله فاطمی نیا برای شب قدر
یک سرّی در این عمل است ...
التماس دعا
#تنها_گریه_کن
#پارت_یازده
چادر انداختند سرم و خواهر شوهر کوچک ترم دستم را گرفت و پیاده آمدیم خانه ی خودمان.
وقتی وارد اتاق شدم صدای کل کشیدن زن ها بلند شد و حتما تا حیاط هم رسیده بود .صورتم را توی چادر پنهان کرده بودم و نمی توانستم اطرافم را خوب ببینم فقط صداها را می شنیدم یکی گفت:حبیب آقا بشین کنار عروس خانوم ،الان آقا میاد برای خواندن خطبه عقد.یکهو همه چیز برایم رنگ دیگری گرفت انگار نه انگار که این حبیب همان پسر همسایه بود که بعضی وقت ها اصلا یادم نمی ماند که فامیل هم هستیم و همیشه خیلی معمولی با هم سلام و علیک می کردیم و از کنار هم می گذشتیم .از خجالت ،جمع شدم توی خودم مثل یک بوته گل کوچک،زیر چادر سفید عروس،از زیر چادر می توانستم جلویم را ببینم .یک تکه پارچه سفید که رویش چند تا گل سرخ و زرد گلدوزی شده بود یک ظرف شیرینی، یه کاسه بلور آب برای روشنایی و آیینه و قران ،سفره ی عقد من همین ها بود.
خطبه عقد را خواندند و به هم محرم شدیم ،خواهر داماد آمد و چادرم را از روی سرم برداشت .به داماد که هیچ ،دیگر حتی خجالت می کشیدم به بقیه نگاه کنم .سرم را انداخته بودم پایین و خیره خیره به نقل های ریز سفیدی که بالای سرم می پاشیدند و می ریخت روی لباس و چادرم نگاه می کردم.
خانه ی ما یک مجلس خصوصی بود برای اینکه عقد کنیم مجلس مردانه ،خانه ی پدر شوهرم بود و جشن زنانه ،خانه ی خواهر شوهرم،مهمان ها آنجا منتظرمان بودند .جشن عقدمان خیلی مفصل برگزار شد.حبیب و خانواده اش ،چیزی کم نگذاشتند .تمام دیوارها با فرش پوشانده شده بود و جایگاه عروس داماد را طاق نصرت زده بودند .چند تا دسته گل بزرگ هم گذاشته بودند گوشه و کنار حیاط که از دست بچه ها در امان نماند.بعدا فهمیدم هدیه ی دوستان داماد بوده تعداد مهمان ها هم زیاد بود اصلا برای همین جشن را خانه خودمان نگرفتیم ،چون کوچک بود و مردم اذیت می شدند .اتاق های خانه ی خواهر داماد و حیاط پر از فامیل و در و همسایه بود.
توقع چنین جشن مفصلی را نداشتم .خیلی از حبیب خوشم آمد،بیشتر وقتی فهمیدم برای شام سفارش داده از بیرون چلو کباب بیاورند .آن زمان ،کمتر کسی از این کارها می کرد.
من و حبیب از هم خجالت می کشیدیم .نمی توانستیم توی صورتش نگاه کنم و هیچ حرفی با هم نزدیم،اصلا نمی دانستم باید چه بگویم همان بله را هم به زور گفته بودم .انگار نه انگار اشرف سادات همیشگی ام.
صدایم از ته چاه در می آمد بقیه اذیتم می کردند و با شیطنت و کنایه می گفتند چقدر خانم شدی .می خندیدم و سرم را پایین می انداختم.
جشن که تمام شد،مرا بردند خانه ی پدرم حبیب هم آمد.آن شب برای اولین بار ،بعد از حدود یک ماه که حرف خواستگاری و نامزدی پیش آمده بود با هم تنها شدیم.
#ادامه_دارد...❣️
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#شبتون_شهدایی💫
💠 مرکز فرهنگی خانواده «آ_ش»
👬👬👭👭
#تربیت_فرزند
#تربیت_عشقی
بچهاش را آورد گفتش که به هم ریخته است، داغون است؛ دیگر مشخصاتش را نمیگویم. گفتم خب گاهی تشویقش کن. گفت به خدا تشویقش میکنم. گفتم خب گاهی تنبیهاش کن. نمکی، آرام. گفت به خدا تنبیه هم میکنم. گفتم گاهی منطقی باهاش حرف بزن. گفت به خدا باهاش منطقی حرف میزنم. گفتم بابا تو که همه کارها را کردی، من چی بگویم آخر؟ گفتم الگوی رفتاری از خودت نشان بده. گفت بابا جلویش نماز میخوانم، نمیدانم چی، همه کار، چی بگوییم اصلاً؟ من کدام کار را انجام ندادم؟
گفتم میدانی چیه؟ موقعی تنبیهاش میکنی که عصبانی هستی آره؟ گفت خب آره دیگر. گفتم موقعی تشویقش میکنی که خودت سر حال هستی. یک کمی فکر کرد، گفت خب معمولاً اینجوری میشود دیگر. گفتم ببین، اینجا بچهات تربیت نمیشود، بیتربیت میشود. میدانی چرا؟ میگوید ملاک رفتار غلط و درست من نیست، ملاک حال بابایی است. این سر حال باشد همه را میبخشد، سر حال نباشد هیچی را نمیبخشد، مجازات میکند. پس موضوع حال است. این را از تو یاد گرفته.......
[ادامه دارد.......]📝
✍#استاد_پناهیان
📚#همسر_دوست_داشتنی
✍#مهدی_خدامیان_آرامی
یک نفر از عقب جمعیت به من رو کرد و گفت: آقا، این حرفها چیست که برای مردم میگویی! تو باید برای ما حدیث بخوانی! وقتی به او گفتم که این سخن رسول خداست، با شرمندگی سرش را پایین انداخت. بارها پیش آمده است که وقتی این حدیث را برای مردم میخوانم میبینم که در غمی بزرگ فرو میروند. غم این که چرا زودتر این دستور پیامبر (صلی علیه و آله) را نشنیده اند؟ ص: ۲۰ آری، سالیان زیادی از زندگی آنها گذشته ولی اکنون با این دستور آشنا میشوند. اجازه میدهی من از تو خواهشی بکنم! من از شما میخواهم هر وقت تازه دامادی را دیدی، این حدیث را به او هدیه کنی! ای کاش ما اسلام را فقط در نماز و روزه خلاصه نمی کردیم! آیا میشود آن روزی بیاید که همه ما جمله «همسرم! دوستت دارم» را هم به عنوان یک برنامه دینی خود بدانیم. آیامی دانید که هر زنی نیاز دارد که حداقل روزی سه بار این جمله را بشنود؟ پس هیچ گاه این جمله سحرآمیز و جادویی را از همسرت دریغ مکن! دوستت دارم! دوستت دارم..........
[ادامه دارد........]📝
✍#مرکز_فرهنگی_خانواده
✨💫✨✨💫✨
#تنها_گریه_کن
#قسمت_دوازده
هیچ وقت فکرش را هم نمی کردم که یک روز بشود شوهرم .چیزی توی دلم مانده بود و فکر کردم حالا وقتش رسیده،اما نمی دانستم چطور سر حرف را باز کنم ،حبیب که پرسید از غذا خوشم آمده یا نه ،سکوت بینمان را شکست و کارم را راحت کرد.
نشسته بودم کنج اتاق و با گوشه ی لباس عروسم بازی می کردم.حبیب هم که نشسته بود طرف دیگر اتاق،هی این پا و آن پا می شد.سرخ و سفید شدم و من من کنان گفتم :دست شما درد نکنه .هم جشن خیلی خوب بود هم غذا خیلی خوشمزه بود.من ....من....می خواستم یه چیزی بگم حبیب دو زانو نشست و پرسید چیزی شده؟بگید گوشم با شماست آب دهانم را به سختی قورت دادم و بعد از مکث کوتاهی پرسیدم :انگار شما به مهریه رضا نبودین درسته؟
حبیب سرش را انداخت پایین.
وقتی آمده بودند برای تعیین مهریه حرف آقاجان و حبیب با هم نمی خواند .آقام یک کلام می گفت مهریه هفت تومان باشد و حبیب قبول نمی کرد .می گفت:ندارم که بدهم ،ولی آخر سر به احترام بزرگ ترها کوتاه آمد و مهر همانی شد که آقاجان خواسته بود .سنم زیاد نبود ولی می دانستم دارم چه کار می کنم .حبیب هنوز جواب سوالم را نداده بود ادامه دادم :شما بنویس که من مهریه را بخشیدم ،خودم هم زیرش را امضا می کنم .من چشمم دنبال مهریه نیست.
حبیب آن موقع ها معمار بود .می شناختمش ادم مقیدی بود .از وقتی تکلیف شده بود یک نماز قضا نداشت.از همان نوجوانی که رفته بود سرکار، سال خمسی اش معلوم بود. شرعیات را خیلی خوب می دانست البته این ها بعدا به من گفت ،ولی قبل از آن هم می دانستم خیلی به حلال و حرام و شرع مقید است.برای همین وقتی می گفت :به من واجبه که مهریه زنم را بدم ،ولی این قدر ندارم و نمی توانم ،نمی خوام اول زندگیم رو با دروغ شروع کنم .ادا نبود واقعا دلش می خواست صاف و صادق همانی را که هست توی گود بیاورد .دلش نمی خواست زیر بار قرضی برود که از عهده اش بر نمی آید .من هم دوست نداشتم خودش را زیر دین من بداند ،این شد که گفتم مهریه را می بخشم.
حبیب نگاهم کرد و لبش به خنده باز شد گفت:می دونی چیه اشرف سادات؟من قبل از اینکه بیام خواستگاریت رفته بودم امام رضا از آقا یه همسری خواستم که اهل زندگی باشه تو بالا و پایین باهام بمونه.
حتی از آقا خواستم سیده باشه .من هر چی تو زندگی دارم و به دست بیارم ،برای خانوادمه.ایشالا وضعم بهتر میشه ولی خب هر چی باشه مهریه زن دینه به گردنمه.من فقط حرفم این بود زیر قرضی نرم که می دونم از عهدش بر نمیام.حالا تو با این حرفات نشونم دادی همون هدیه امام رضایی.تا حالا هر چقدر می خواستمت ،از امشب صد برابر پیشم عزیز شدی.
ته دلم غنچ رفت.
برخلاف خیلی ها که خوش نداشتند داماد بعد از عقد شب را خانه عروس بماند، آقاجان حبیب را نگه داشت.
#ادامه_دارد...❣️
#یاد_شهدا_با_ذکر_صلوات
#شبتون_شهدایی💫
💠 مرکز فرهنگی خانواده
🔰 #پیام_فرمانده | #شب_قدر
🔻 امام سیدعلی خامنه ای: در ساعتهای کیمیایی لیلةالقدر، بندهی مؤمن باید حداکثر استفاده را بکند. بهترین اعمال در این شب، دعاست... احیاء هم برای دعا و توسل و ذکر است. نماز هم - که در شبهای قدر یکی از مستحبات است - در واقع مظهر دعا و ذکر است. ۱۳۸۴/۰۷/۲۹
سلام و عرض ادب خدمت همه شما مخاطبین شریف 🌹
شب قدر است و من قدری ندارم...
امشب اولین شب پرفضیلت قدر، همان شبی که با هزار ماه برابری می کند.
امشب شب ضربت هست، ضربت بر حق، ضربت بر مولای متقیان امیرالمومنین امام علی(علیه السلام)
پرونده اعمال همه ما در شب قدر بر حجت خدا آقا امام زمان(عج) عرضه میشه
امشب رو از دست ندیم و هم به تفکر بپردازیم و هم روح خودمون رو از همه مادیات خارج کنیم و به عبادت بپردازیم.
بنده حقیر رو از دعای خیرتون بی بهره نذارید و خاضعانه از تک تک شما طلب حلالیت و التماس دعا دارم❤️🤲🏻
با اعضاء و لسان گناهکارمون دعاتون می کنیم و ملتمسیم به دعای شما🤲🏻🌹
ارادتمند همه شما بزرگواران و عزیزان❤️
خدمتگزاران شما عزیزان در فرهنگی منطقه
9.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻به #علی بگو آقا جون حواست به منم باشه..