eitaa logo
منتظران گناه نمیکنند
2.5هزار دنبال‌کننده
17.1هزار عکس
5.2هزار ویدیو
352 فایل
خادم کانال منتظران گناه نمیکنند👇 @appear وروزو کردن تبلیغات درکانال تاسیس کانال : ۱۳۹۷٫۱٫۱۱ پایان کانال : ظهور آقا امام زمان عج ان شاء الله نشر از مطالب کانال آزاد ✔️
مشاهده در ایتا
دانلود
الهی ✈️زمانی که عراقی به ایران حمله می کردند صدای بلند می شد. 🔻در این هنگام هر کسی مشغول هر بود آن را می کرد و به سمت می رفت⏬ 🧕 در آشپزخانه روی گاز را می کرد و می رفت. 👨‍💼 در حال خواندن یا روزنامه آن را نیمه کاره رها می کرد و می رفت. 👨‍⚖ و دانش آموزان بلا فاصله کلاس را کرده و به سمت پناهگاه میدویدند، و دیگران نیز .... 📢به صدای خدا () برای رفتن به از ترس نیز بها بدهیم. » ✅الصالةُُُحِصن ُُمِنُسَُطَُواتُُِالشّيطان ؛ نماز در برابر حمالت است.
منتظران گناه نمیکنند
#چگونھ‌ شــ🍩ـــیرینےمحبټ‌خداࢪابچشیم❓ 5⃣ #دوری از گناه و معصیت📛: ☝️خب‌دࢪمࢪحلہ‌ے‌اول‌با #‌انجام‌واجب
❓ ‌6⃣ کمتر استفاده نمودن از : ⤴️خب‌درمراحل قبل گفته شد که با انجام واجبات،ترک‌محرمات،انجام مستحبات‌ میتوان لذت عبادت‌ومحبت‌خداوندرادرک کرداما گاهی باید حتی راهم از زندگیمان حذف کنیم 💢احمد بن حرب می‌گوید: سال خدا را نمودم، ☝️اما تا چیز را ترک نگفتم به شیرینی نرسیدم❗️ ✅رضایت را ترک کردم تا اینکه به گفتن قدرت یافتم💪 ✅ مصاحبت را ترک کردم تا بر همنشینی دست یافتم. 👥 ✅حلاوت را ترک گفتم و به حلاوت رسیدم. 💠امام ابن‌قیم می‌فرماید: پوشیدن از محرمات 🙈 سه فائدەی مهم و بزرگ دربردارد که یکی از آن‌ها و شیرینی است که خیلی ، و 😍 از چیزهایی است که بخاطر از دیدن آن‌ها رویگردان می‌شوی ❌ 👈چرا که بی‌شک هرکس بخاطر چیزی را گوید خداوند -عز وجل- از آن را پاداش او می‌دهد. 🙂 نفس انسان شیفتەی به صورتهای زیباست، چشم هم آن است وی را می‌فرستد تا وی را از زیبا و قشنگ باخبر نماید و خیلی اوقات نفس و فرستاده‌اش را نیز دچار خستگی می‌کند، ولی هرگاه دیده‌بان از دست برداشت، نیز به می‌رسد. 🔗شاعری چه زیبا گفته؛ هرکه نگاهش را‌‌‌ سازد استمرار خواهد یافت. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
منتظران گناه نمیکنند
#بهشت_و_جهنم 🌱&🔥 #قسمت‌دهم #طبقات_جھنم🌋 ⭕️⭕️ #جهنم‌دارای‌هفت‌در🚪یاهفت‌طبقه ‌میباشد در روایتی از #م
💠 🌱&🔥 🔥💥☄🕳 ⭕️🔥2⃣ دوّم: « » است؛ هرچه به سمت طبقات پایین ترجهنم🕳 برویم عذاب بیشتر🔥☄💥 میشود حرارت در این درجه 💪و 👣و پوست سر را می‌کند👀 و می‌برد و کسانی را که به فرمان کرده و را و ذخیره کرده بودند💰💰 به سوی خود .🔥🌬 ⭕️🔥3⃣ سوّم: « » است که این طبقه از طبقه ی دوم در آن است 🔥که 🌀نه را می‌گذارد،🌀 و نه چیزی را می‌کند🌀 تن را به کلّی می‌سازد☠😱😨 نفر👥 (از فرشتگان عذاب☄) بر آن گمارده شده‌اند.✅ ⭕️🔥 4⃣ چهارم: « » 🌋🔥( خرد کننده) است، و از آن به بزرگی کاخ می‌شود☄☄ که گویی (در و ) همچون 🐪 رنگی هستند که به هر سو می‌شوند!💥 هر کسی که به سویش شود مانند سیاه ▪️می‌گردد.✔️ ‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
منتظران گناه نمیکنند
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۴۹ عدهای زن و کودک در حرم نشسته بودند،.. صدای نوحه✨ از سمت مردان ب
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۵۰ زیر دست و پای زنانی که به هر سو میدویدند خودم را روی زمین میکشیدم بلکه پیدا کنم... نفسم را بند آورده بود،.. نیم خیز میشدم و حس میکردم پهلویم شکاف خورده که دوباره نقش زمین میشدم. همهمه مردم فضا را پُر کرده و باید در همین هیاهو فرار میکردم.. که با دنیایی از درد بدنم را از زمین کندم. روبنده ام افتاده و تلاش میکردم باچادرم صورتم را ،... هنوز از درد روی پهلویم خم بودم و در دل جمعیت لنگ میزدم.. تا بالاخره از حرم خارج شدم...✨ در خیابانی که نمیدانستم به کجا میرود خودم را میکشیدم، باورم نمیشد... شده باشم و هر لحظه از پشت، پنجه ابوجعده ... که قدمی میرفتم و قدمی وحشتزده میچرخیدم مبادا شکارم کند... پهلویم از درد شکسته بود،دیگر قوّتی به قدمهایم نمانده و در و خیابان اینهمه وحشت را زار میزدم.. که صدایی... از پشت سر تنم را لرزاند... جرأت نمیکردم برگردم... و دیگر نمیخواستم اسیر شوم که تمام صورتم را با چادر پوشاندم.. و وحشتزده دویدم... پاهایم به هم میپیچید و هرچه تلاش میکردم تندتر بدوم تعادلم کمتر میشد.. و آخر کار خودش را کرد که قدمهایم سِر شد و با زانو به زمین خوردم. کف خیابان هنوز از باران ساعتی پیش خیس... و این دومین باری بود که امشب در این خیابانهای گِلی نقش زمین میشدم،.. خواستم دوباره بلند شوم و این بدن در هم شکسته دیگر توانی برای دویدن نداشت.. که صورتم به زمین خورد.. و زخم پیشانی ام آتش گرفت... کف هر دو دستم را روی زمین عصا کردم بلکه برخیزم و او بالای سرم رسیده بود که فریاد کشید _برا چی فرار میکنی؟ صدای ابوجعده نبود... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌