eitaa logo
| مُغْݪَقْ |
304 دنبال‌کننده
244 عکس
79 ویدیو
0 فایل
[🖤📓‌‌] مُغْلَقْ: بسته و نامفهوم... - زندگیٺ توۍ چۍ خلاصہ میشه؟! + شعر! . میخونیم https://abzarek.ir/service-p/msg/1496174 حمایتی نداریم!
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از Mind Palace.!
Homayoun Shajarian01 Ahay Khabardar.mp3
زمان: حجم: 10.6M
-از گلوی من دستاتو بردار:)
در نظربازی ما بی‌خبران حیرانند من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند جلوه گاه رخ او دیده من تنها نیست ماه و خورشید همین آینه می‌گردانند عهد ما با لب شیرین دهنان بست خدا ما همه بنده و این قوم خداوندانند مفلسانیم و هوای می و مطرب داریم آه اگر خرقه پشمین به گرو نستانند وصل خورشید به شبپره اعمی نرسد که در آن آینه صاحب نظران حیرانند لاف عشق و گله از یار زهی لاف دروغ عشقبازان چنین مستحق هجرانند مگرم چشم سیاه تو بیاموزد کار ور نه مستوری و مستی همه کس نتوانند گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند زاهد ار رندی حافظ نکند فهم چه شد دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند گر شوند آگه از اندیشه ما مغبچگان بعد از این خرقه صوفی به گرو نستانند - @Moqlgh
جانا سرى به دوشم ودستى به دل گذار آخرغمت به دوش دل وجان کشیده ام... - @Moqlgh
دارم سخنی با تو و گفتن نتوانم وین درد نهان سوز نهفتن نتوانم   تو گرم سخن گفتن و از جام نگاهت من مست چنانم که شنفتن نتوانم  شادم به خیال تو چو مهتاب شبانگاه گر دامن وصل تو گرفتن نتوانم  با پرتو ماه آیم و چون سایه ی دیوار گامی ز سر کوی تو رفتن نتوانم دور از تو، من سوخته در دامن شب ها چون شمع سحر یک مژه خفتن نتوانم  فریاد ز بی مهری ات ای گل که درین باغ چون غنچه ی پاییز شکفتن نتوانم  ای چشم سخن گوی تو بشنو ز نگاهم دارم سخنی با تو وگفتن نتوانم - @Moqlgh
@𝑴𝒐𝒒𝒍𝒈𝒉مگه میشہ.mp3
زمان: حجم: 9.8M
این ک منه بی‌خیال اینجوریم حرفِ کمی نیست!(: - @Moqlgh
تو چه دانی که پسِ هر نگهِ ساده من… چه جنونی چه نیازی چه غمی ست...!؟(: - @Moqlgh
آمـدی، آمـــدنت حـالِ مرا ریخت به هم .. یک نگاهت، همه فلسفه را ریخت به هم آمـدی و دلِ مـن سخــت در این اندیشــه؛ آن همه منطق و قانون چرا ریخت به هم؟؟ قاضیِ عادلِ قصه به نگاهت دل باخت !! یک نگه کردی و یک دادسرا ریخت به هم چهره شرقیِ زیبایِ تـو شد موجبِ خیـر یک به یک انجمنِ غـرب گـرا ریخت به هم شاعران، طالبِ سوژه، همه دنبال تـــو اند  سوژه پیـدا شد و شعرِ شُعـرا ریخت به هم جـاذبه مـالِ زمین است، تو شاید دزدی که فقط آمـدنت جـــاذبه را ریخت به هم من همان آدمِ پُـــر منطقِ بی احسـاسم  پس چرا آمدنت، حالِ مرا ریخت به هم؟؟ حس و حــال همـــه ثـانیـــــه ها ریخت به هم شوقِ یک رابطه با حاشیه ها ریخت به هم !! گفته بودم به کسی عشق نخواهم ورزید آمدی و همه فرضیــــه ها ریخت به هم !! روحِ غمگینِ تـو در کالبَدم جا خوش کرد سرفه کردی و نظامِ ریه ها ریخت به هم پــایِ عشقِ تو دلم مُـرد و دگر هیـچ نشد قلب از وحشتِ نرخِ دیه اش ریخت به هم بغض کردیم و حسودانِ جهان شـاد شدند دلمان تنگ شد و قافیه ها ریخت به هم .. - @Moqlgh
سلامممم خسته نباشیدِ همتووون دمتون گرم خیلی دِلیه کانا بعد اینکه ادمیناتون خانومن همه؟ +سلام ممنونم :] حقیقتا هیچ کودوم از ادمینا رو نمیشناسم ساحل اگه خواست جواب میده
چرا مغلق؟؟ +اون لحظه که ساحل گفت خوشم اومد ساحل دلیلتو بگو
_
 دو قدم مانده که پاییز به یغما برود این همه رنگ قشنگ از کف دنیا برود  هرکه معشوقه برانگیخت گوارایش باد دل تنها به چه شوقی پی یلدا برود؟  گله ها را بگذار! ناله ها را بس کن!  روزگار گوش ندارد که تو هی شِکوه کنی! زندگی چشم ندارد که ببیند اخم دلتنگِ تو را    فرصتی نیست که صرف گله و ناله شود! تا بجنبیم تمام است تمام! مهر دیدی که به بر هم زدن چشم گذشت.... یا همین سال جدید! باز کم مانده به عید! این شتاب عمر است... من و تو باورمان نیست که نیست! زندگی گاه به کام است و بس است؛ زندگی گاه به نام است و کم است؛ زندگی گاه به دام است و غم است؛  چه به کام و چه به نام و چه به دام...  زندگی معرکه همت ماست... زندگی می گذرد... زندگی گاه به نان است و کفایت بکند؛ زندگی گاه به جان است و جفایت بکند ؛ زندگی گاه به آن است و رهایت بکند؛  چه به نان و چه به جان و چه به آن... زندگی صحنه بی تابی ماست... زندگی می گذرد...  زندگی گاه به راز است و ملامت بدهد؛ زندگی گاه به ساز است و سلامت بدهد؛ زندگی گاه به ناز است و جهانت بدهد؛ چه به راز  و چه به ساز و چه به ناز...  زندگی لحظه بیداری ماست.. زندگی می گذرد... 🍉(:   - @Moqlgh
گفتی كه : ميبوسم تو را گفتم تمنا می كنم گفتی كه : گر بيند كسی ؟ گفتم كه : حاشا میكنم گفتی: ز بخت بد اگر ، ناگه رقيب آيد ز در ؟ گفتم كه : با افسونگری، او را ز سر وا می كنم گفتی كه : تلخيی های من گر ناگوار افتد مرا گفتم كه: با نوش لبم ،آنرا گوارا می كنم گفتی : چه می بينی بگو در چشم چون آيينه ام ؟ گفتم كه : من خود را در او عريان تماشا میكنم گفت كه : از بیطاقتی ،دل قصد يغما می كند گفتم كه : با يغماگران ، باری مدارا می كنم گفتي كه : پيوند تو را با نقد هست ميخرم گفتم كه : ارزان تر از اين من با تو سودا می كنم گفتی: اگر از كوی خود ، روزی تو را گويم برو؟ گفتم كه: صد سال دگر امروز و فردا ميكنم گفتی : گر از پای خود، زنجير عشقت وا كنم گفتم : ز تو ديوانه تر ، دانی كه پيدا می كنم... - @Moqlgh