✅💠دلایل روزهخواری در انظار عمومی
✅آنچه واضح و مبرهن است این است که تنها افرادی که بیمار یا ناتواناند، از گرفتن روزه معاف میشوند؛ ولیکن در زمانه کنونی شاهدیم که بسیاری از افراد به دلایل مختلف و واهی از گرفتن روزه سرباز میزنند. در این نوشتار سعی داریم به برخی از این دلایل بپردازیم.
🔹فاطمه فرهادیان، عضو گروه نویسندگی صریر
https://rasanews.ir/002y3i
#رمضان_1401
#یادداشت
#گروه_تبلیغی_صریر
@taaghcheh
🌱زنجیر به پا بسته و این گردن کج را
🤲آورده همین دارم و این عسر و هرج را
💫هر تار که بر دار وجودم تو تنیدی
🙏با عشق پذیرفتم و این پای فلج را
✅از راه نترسیدم و از راهزنان هم
▪️تا آنکه ببخشی به من آن باطن حج را
🔅ما روز و شب از دوری تو تاب نداریم
✨ای کاش بیایی و نخوانیم فرج را
✍ سراینده: نرگس عسگری
#شعر
#متن_نوشت
#رمضان_1401
@taaghcheh
3.mp3
7.48M
✅💠ماجراهای سحر و سپیده
⬅️آموزش مهارت همسر داری
🔹 قسمت سوم: غذای خوشمزه
#پادکست
#رمضان_1401
#گروه_تبلیغی_یاردبستانی
@taaghcheh
✅💠 مستوفی
خانم باجی مثل هرسال برای پختنِ نانِ ماهِ رمضان خانه ی عروس آمده بود.
مامان آرد می ریخت. همسایه هم هی با دست آرد را فشار می داد. فاطی زیر لب غرید:
«اینجوری که آردی برا خودمون نمی مونه.»
مامان فاطی با همسایه آرد بده بستون داشت. حالا آمده بود قرض خودش را بگیرد.
بابا بعد چقدر وقت، یک گونی گندم آسیاب کرده بود. خانم باجی همسایه را سرجایش میخکوب کرد: «عروس! شما آرد را اینطوری پیمونه میکنی؟! »
فاطی به جای مامان، سرش را به خانم باجی نزدیک کرد و گفت: «ما که !؟ نه ! اما ... »
خانم باجی سرش را ریز ریز تکان داد. رو کرد به همسایه: «قرض شما چند تا تشت آردِه؟»
همسایه که منتطر چنین حرفی نبود بهش برخورد. با لُپ های پُر از بادگفت :«یکی»
خانم باجی سفره آردی را آورد. آرد تَشت را توی سفره خالی کرد. دوباره تشت را پُر از آرد کرد؛ اما بادست فشار نداد .
بقیه ی آرد که تو سفره ی آردی بود را به همسایه نشان داد. لَب های همسایه آویزان شد. مامان که تا حالا ساکت بود گفت: «من همیشه مثل شما پیمونه می کنم خانم باجی.»
همسایه با چشم های قرمزنگاهش را به سمت مامان چرخاند. کارد میزدی خونش در نمی آمد. خودش را جمع وجور کرد.
خانم باجی گفت: «هر جوری قرض می دین، همون جور پس بگیرین! نه بیشتِر، نه کمتِر.»
همسایه با سِگرمه های درهم، چادر را به قدش بست. با یک تکان پهلوانی تشت را برداشت. لبخند رضایت مامان، دیدنی بود.
📖برگرفته از سوره ی
مطففین/ آیه 2.
💫« الَّذِينَ إِذَا اكْتَالُوا عَلَى النَّاسِ يَسْتَوْفُونَ»
( آنان که چون از مردم کالایی را با پیمانه و وزن می ستانند، تمام و کامل می ستانند. )
✍ به قلم : مهری سادات میرلوحی
#داستانک
#داستانک_قرآنی
#رمضان_1401
#گروه_تبلیغی_مسطور
@taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 حکم آزمایش کرونا در حال روزه
🔹 تولیدگر : زهره عنایتی
🔹 تولید محتوا: حجت الاسلام محمد قربانی مقدم
#احکام_روزه 6
#کلیپ_تصویری
#رمضان_1401
@taaghcheh
✅💠رمضان چگونه در رقت قلب انسان مؤثر است؟
✅خداوند هدایت انسان را بر خود لازم دانسته و ابزارهای گوناگونی برای هدایت بشر فرستاده است. یکی از طرق هدایت انسان، ماه مبارک رمضان است تا در سایه این ماه پربرکت به مقام وَیَرْضَی بِهِ عَنَّا برسیم و او اینگونه از ما راضی گردد.
🔹زهرا ابراهیمی مدیر گروه نویسندگی صریر
http://nedaesfahan.ir/144244
#رمضان_1401
#یادداشت #گروه_تبلیغی_صریر
@taaghcheh
✅💠بهترین یاور!
دختر آرام نشسته روی نیمکت پارک، به راه رفتن کلاغی روی چمن ها نگاه می کرد.
پسر با رگبار نگاهش، نگاه دختر را دزدید: «بدنم می لرزید که مبادا از دستت بدم.»
لباس مشکی و ریش های کوتاه، نگاه پسر را نافذتر کرده بود.
دختر تاب نیاورد. نگاهش را سُر داد روی یقه ی لباس پسر:«یادته توی جلسه ی خواستگاری به مامان و بابام گفتی خوب تحقیق کنید. تا هر چند وقت که می خواین، رفت و آمد داشته باشیم تا همو خوبِ خوب بشناسیم. زندگی دخترتون رو بند مهریه نکنید. کمک کنید دخترتون با شناخت، وارد زندگیِ من بشه. من می خوام به اندازه ای که در توانم هست به شما وعده بدم.»
«خب؟»
«به حرفت گوش دادم. با شناخت وارد زندگیت شدم. حالا، این جا، بعد از چند ماه که از عقدمون می گذره می خوام مهریه رو بهت ببخشم.»
نگاه پسر روی تک تک اعضای صورت دختر قدم می زد و لبخندش رد پای نگاهش را پاک می کرد.
«شنیدم مهریه ی بخشیده شده حلال ترین ماله. فقط وقتی بچّه دار شدیم، توی اون نُه ماه، مالی که باهاش خورد و خوراکمون رو تهیّه می کنی به نیّت و اسمِ مهریه باشه. دلم می خواد بچّم با حلال ترین مال شکل بگیره و رشد کنه.»
پسر به یاد جواب حضرت علی در روز اول عروسی اش به پیامبر افتاد. وقتی که پرسید همسرت را چگونه یافتی؟ زیر لب زمزمه کرد: «بهترین یاور بر اطاعت خدا!»
دختر چادرش را جلو کشید:«چی؟»
«پاشو نزدیکِ افطاره… پاشو که این اولین شب قدریه که با همیم!»
✍️ به قلم: عصمت مصطفوی
#داستانک
#رمضان_1401
#گروه_تبلیغی_مسطور
@taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 زمان پایان سحری خوردن و آغاز وقت نماز
🔹 تولیدگر : زهره عنایتی
🔹 تولید محتوا: حجت الاسلام محمد قربانی مقدم
#احکام_روزه 7
#کلیپ_تصویری
#رمضان_1401
@taaghcheh
🤲شاید امشب به من نظر بکنی
حالم امشب کمی نظر کرده است
🌿دیو، در بند و حال من آرام
یک فرشته مرا خبر کرده است
🍃کودک بی حواس بندگیم
ربنا اغفر لنا ز بر کرده است
🌗شب قدر است و وقت بیداری
چشمها خواب را بِدرکرده است
🍃نو به نو نامه عمل شد نو
به گمان، اشک ها اثر کرده است
📖آنکه قرآن به روی سر دارد
تازه فهمیده است، سر دارد
✨شب قدر است و آسمان در شِین
هردلی می رود به سمت حسین.
✍️ سراینده: نرگس عسکری
#شعر
#متن_نوشت
#رمضان_1401
@taaghcheh
4.mp3
7.32M
✅💠ماجراهای سحر و سپیده
⬅️آموزش مهارت همسر داری
🔹 قسمت چهارم: کلی بینی
#پادکست
#رمضان_1401
#گروه_تبلیغی_یاردبستانی
@taaghcheh
✅💠چرا دعاهایمان مستجاب نمیشود؟
یکی از شرایط دعا این است که دیگران را در دایرهی دعای خویش قرار دهیم. وقتی کسی برای خود دعا میکند، در عین حال برای دیگران هم دعا کند این امر منجر به استجابت دعا میگردد.
آنچه در باب استجابت دعا باید مدنظر گرفته شود این است که برخی فکر میکنند هر آنچه که از خداوند میخواهند باید به همان شکل با همهی آن ویژگیهایی که درخواست کردهاند به آنها داده شود؛ در صورتی که استجابت لزوماً به این معنا نیست، گاهی استجابت دعا انجام میگیرد اما نه به آن شکلی که ما میخواهیم بلکه به آن شکلی که خداوند مصلحت میداند.
پس فضل خدا بر بندگانش همیشگیست و دعای آنها را بدون پاسخ نمیگذارد اما به گونههای متفاوت پاسخ میدهد.
🔹 سلاله اخلاقی، عضو گروه نویسندگی صریر
https://hawzahnews.com/xbH7J
#رمضان_1401
#یادداشت
#گروه_تبلیغی_صریر
@taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 توصیه های سلامتی ماه مبارک رمضان برای روزه اولی ها
🔹 تولیدگر: گروه تبلیغی شمیم بهشت
#موشن_گرافی
#رمضان_1401
@taaghcheh
✅💠 اللهم العن قتله امیرالمومنین علیه السلام
🔹 تولیدگر: سید امین علمداری
#گرافیک
#پوستر
#رمضان_1401
@taaghcheh
🌱قفل مفاتیح دلم باز نیست
خلوت من، خلوت دمساز نیست
🕊تو پَرِ پرواز منی سوی خود
نغمه و آواز منی سوی خود
🌿سفره افطاری من ربناست
با رمضان تو دلم آشناست
🍁هر سحر از هجر تو در آتشم
بار غم عشقِ تو را می کِشم
💔بسکه شکسته دل محزون من
خشک شده جوشش هامون من
🍃این همه روح آمده با آیه ها
گم شده در نور مَلَک، سایه ها
🌖مطلعِ فجر است بگو راه را
نور بتابان به دمی، چاه را
🥀قفل مفاتیح دلم باز کن
با من از آغاز ، تو آغاز کن
🥀خسته تکرار گناه آمدم
این رمضانت به پناه آمدم
🌾بنده شرمنده اگر می خری
آمده ام تا تو کنی سروری
✍️ سراینده: نرگس عسگری
#شعر
#متن_نوشت
#رمضان_1401
@taaghcheh
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✅💠 حکم خوردن غذا پس از اذان صبح و قبل از اذان مغرب...
🔹 تولیدگر : زهره عنایتی
🔹 تولید محتوا: حجت الاسلام محمد قربانی مقدم
#احکام_روزه 8
#کلیپ_تصویری
#رمضان_1401
@taaghcheh
✅💠 اولین سپهبد شهید
شهید قرنی در زمان خدمت کوتاه ۴۳ روزهی خود، در این سمت، خدمات ارزشمندی به انقلاب و ایران ارائه کرد. یکی از مهمترین اقدامات ایشان حفظ ارتش در برابر توطئهی انحلال ارتش بود. او گارد جاویدان و گارد شاهنشاهی را منحل و ارتش را از وجود افراد اخلالگر پاکسازی کرد. همچنین مانع بهرهبرداری نظامی آمریکا از ایران شد و جلو خروج تجهیزات مدرن نظامی از کشور را گرفت.
🔹الهه دهقانی
https://rasanews.ir/002y8R
#یادداشت
#رمضان_1401
#گروه_تبلیغی_صریر
@taaghcheh
✅💠پشمک
اصرار داشتم روزه هام را کامل بگیرم.
یک سال چند تا روزه ها را کامل گرفتم.
آماده می شدم برای وقتی که نُه ساله شدم.
با مامان خیلی صحبت کردم: «سال دیگه نُه سالم می شه. دوست دارم امسال همه ی روزه هام را کامل بگیرم که سال دیگه راحت همه ی روزه هامو بگیرم.»
«من که حرفی ندارم . اگه تو طاقت داشته باشی و بتونی روزه بگیری. از خُدامه مثل من روزه بگیری. خوشحال میشم.»
«دیگه اصلاً سر یخچال نمیرم.»
«هی نمی گی الان دلم یک کاسه ی آب خنک می خواد؟»
«نه!نه!نه!»
ای وای چقدر باهم قول و قرار گذاشتیم.
دیشب فهمیدم که بابام پشمک و زولبیا خریده؛ اما تو ماشین جا گذاشته.
«خانم، حواست باشه وسایل را از تو ماشین برداری.خراب نشه. امسال تابستون خیلی هوا گرم شده. نَمونه توماشین.»
حرف بابام را موقع مسواک زدن شنیدم .
چند دقیقه دیگر بیشتربه اذان نمانده بود.
خیلی پشمک دوست داشتم. بعد از سحری کمی خوابیدم . اما از فکرش خوابم نبرد.
یواش از اتاقم بیرون آمدم.صدای بابام را شنیدم. هر روز قبل از رفتن سر کار، قرآن می خواند. چراغ آشپزخانه خاموش بود. با خیال راحت، یواش رفتم تو حیاط. در ماشین را باز کردم.
یک جعبه ی چهارگوش سفید کوچک به همراه یک جعبه بزرگ روی صندلی عقب جا خوش کرده بودند.
می دانستم پشمک توی جعبه کوچک است. درش را باز کردم . پلاستیک روی آن را کنار زدم . یواش چند بار کمی از پشمک را با انگشت شصت وسبابه برداشتم. تو دهانم هل دادم. دور و برم را نگاه کردم . همه جا امن و امان بود. در جعبه رو بستم .
بابا صدا زد : «خانم شما رفتی سر ماشین؟ »
«نه چطور مگه؟»
«فکر کنم صدای در ماشین اومد.»
«خوب شد گفتی .الان میرم وسایل را برمیدارم.»
از صدای پای مامان روی نوک پنجه هام دویدم پشت بُشکه.
مامان در عقب ماشین را باز کرد. جعبه ی پشمک و زولبیا را روی هم گذاشت.همانطور که دستش به در بود آن رابست .
نزدیک بود قلبم از دهانم بیرون بیاد. کمی صبر کردم. هواکمی روشن شد. یواش یواش به طرف اتاق رفتم.
ساعت یازده ، خیلی گشنه ام شده بود . رفتم تو آشپزخانه، به مامان بگم چه کاری کردم . من روزه نیستم.
چشمش که به من افتاد؛ لبخند زد.
«قربون دختر صبور خودم برم.»
هربار از دختر روزه دارش تعریف می کرد، من آب میشدم. از مامان خجالت می کشیدم . اون روز تا شب چیزی نخوردم .
مامان ظهر آمد ؛ تو اتاق. دستش را به در تکیه داد. سرش را کج کرد. با لبخند ملیحی نگاهم کرد: «خوبی؟نمی خوای ...» حرفش را قطع کردم : «روزه ا م رابخورم .»
«خب نگرانتم.»
«نه مامان جون! خوبم. برو بخواب.»
«تنها روزی که چیزی نخوردم.»
حواسم به پشمک بود؛ دیگه حواسم به گرسنگی و تشنگی نبود. انگار اون روز یه روز خاصی بود. امتحان سختی بود. از اینکه با آن همه قول وقراربا مادر چطورراحت ، گول خوردم. 😥
✍️ به قلم: مهری سادات میرلوحی
#داستانک
#رمضان_1401
#گروه_تبلیغی_مسطور
@taaghcheh