آقای نمونه 🌸🌸
یه همسر خوب از دستپخت خانومش تعریف میکنه
زحمت خانومیش رو وصف میکنه 😍😍
به به ،خیلی قرمه سبزیت خوب شده،لوبیاش خوب پخته شده ،گوشتش نرمه 😘😘
کاستی های آشپزی رو به روی خانومش نمیاره ..😊😊
@moshaveronlin
پرسش ۵۰٣
#دوستی
سلام ، وقت بخیر ، بعضی از دوستان و اطرافیان که قبلا مقید به مسائل دینی بودند متاسفانه الان دیگه نیستند مثلا در امر نماز یا حجاب و ... ، خواستم بدونم چطور میشه کمکشون کرد چون من خیلی از این بابت ناراحت میشم و بهش فکر میکنم ، ممنون از پاسخگویی تون.
پاسخ را بخوانید🔻
@moshaveronlin
پاسخ ۵۰٣
سلام و رحمت و نور
نگرانی و دغدغه شما قابل تحسین و بجاست .
متاسفانه این انتخاب که کم و بیش شاهد آن در اطرافیان هستیم عوامل متعددی دارد که در این پاسخ ،امکان بررسی آن نیست .
اما بارها خوانده ایم و شنیده ایم که در آخرالزمان حفظ ایمان همچون نگهداشتن ذغال روشن در دست هست و جای بسی تامل دارد که چرایی آن درک شود .
اینکه چطور می شود کمک کرد ؛
در این روزگار متدینین وظیفه ای سنگین دارند چرا که هم باید صبور باشن در دشواریهای دین داری و هم صبور باشند در انجام تکالیف و فرامین الهی با بهترین حالت ممکن تا نمونه ی درستی از یک انسان متدین را به نمایش بگذارند.
کار نیک را خوب و قشنگ انجام دهند .مرتبه ای بالاتر از کار نیک کردن.
شما ابتدا باید با صله رحم و رفتاری بدون قضاوت و با دلسوزی حقیقی ،ارتباطها را پا برجا نگهدارید .حتی اگر شاهد تغییرات چشم گیری هستید .
باید خودتان نمونه ی آرامش و خیر و سعه صدر باشید و در امورات عبادی و اخلاقی خود از خداوند مدد بجویید و فکر نکنید تا ابد انتخاب شما بدور از انتخاب آنهاست و ممکن نیست که شما در این زمینه بلغزید .
در حین این معاشرتها علت اصلی این تحول انها را درک کنید و راجع به رفع آن بکوشید .اگر علتش فقر هست ،وظیفه ای دارید ،
اگر شبهه ذهنی و اعتقادی هست ، وظیفه ای دارید ،
اگر ضعف اراده و سستی و پیروی هوی و نفس هست ،وظیفه ای دارید ،
اگر جلب توجه و کمبود های عاطفی هست ، وظیفه ای دارید و ........
و در کل باید دلسوز و صبور باشید و آگاه .
بعد از نیاز سنجی و کسب آگاهی پیرامون آنها با همدلی و درک می توانید برای جذب اقدام کنید .(باید سعی کنید تعقل و تفکر را بر احساس و هوس غالب کنید )
دعا را فراموش نکنید هم برای حسن عاقبت دیگران هم خودتان.
موفق و موید باشید
اللهم عجل لولیک الفرج
#سرکار_خانم_حسن_پور
🔺🔻
@moshaveronlin
#داستان
مثل همیشه پشت پنجره نشسته بود و به کوچه نگاه میکرد. زهرا که از سر کوچه پیدا شد گل از گلش شکفت.
زهرا از دور سری تکان داد و خندید. وارد خانه که شد بوی خوش بهار نارنج و صدای قناری ها اول از همه به استقبالش آمدند . حیاط باصفای خانه مادر بزرگ همه خاطرات خوش کودکی را برایش زنده میکرد. حتی دوچرخه دایی احمد که همیشه گوشه حیاط زیر سایه درختهای بهارنارنج جاخوش کرده بود و کسی اجازه نداشت به آن دست بزند.
بلند گفت : "سلام ننه نقلی ، بازم که پشت پنجره ای"
و پرید توی بغل رباب خانم.
مثل همیشه بوی گل میداد ، بوی بهار، بوی مهربانی.
گفت:" آخه قربونتون برم چقدر به این کوچه نگاه میکنین؟ شکر خدا پرنده هم که اینجا پر نمیزنه . تلویزیون کلی برنامه جالب داره بشینین نگاه کنین برای منم تعریف کنین. اینقدر درسام زیاد شده وقت نمیکنم یه فیلم رو کامل ببینم."
رباب خانم همینطور که میخندید گفت :" برای من همین رادیو کافیه مادر، تلویزیون میخوام چکار ؟"
زهرا چادرش را روی لبه صندلی انداخت و گفت : "تازه یه سریال جدید گذاشته خیلی جالبه. اگر یه قسمتش رو ببینین دیگه نمیتونین ولش کنین. داستانش واقعیه ، میخواهید اولش رو براتون تعریف کنم ؟ "
مادر بزرگ با همان لبخند همیشگی گفت :" مادر جون دیگه از سن سریال دیدن من گذشته ."
بعد به پنجره نگاه کرد ، آهی کشید . آرام گفت : " میخوام وقتی احمد از سرکوچه می پیچه ، اولین نفری باشم که میبینمش . میخوام تا میرسه دم در خونه ، من پشت در باشم و قبل از اینکه در بزنه ، در رو براش باز کنم و بگم الهی دورت بگردم مادر . الهی قربون اون قد و بالات بشم.. میخوام وقتی احمدم می پیچه توی کوچه اول از همه ، منو ببینه که پشت پنجره منتظرشم. یه وقت فکر نکنه دیر اومده دیگه فراموشش کردم. میخوام بهش نشون بدم دوچرخه اش رو ترو تمیز نگهداشتم تا بیاد..."
زهرا دیگر نتوانست تحمل کند. صورتش را برگرداند تا رباب خانم اشک هایش را نبیند. بلند شد و خودش را به آشپزخانه رساند. گریه امانش نمیداد. فقط سعی میکرد صدایش بلند نشود.
چند لحظه به دیوار تکیه داد. اما... باید حرف را عوض میکرد .
در یخچال را باز کرد. چند سیب سرخ برداشت و به بهانه شستن سیب ها رفت پای شیر آب . چندکف آب به صورتش پاشید و آرام گفت : " محکم باش ... مثل خانم جون."
هرجور بود بغضش را فرو خورد.
سیبها را توی ظرف گذاشت و سعی کرد قیافه خوشحالی به خود بگیرد ، انگار نه انگار که گلویش از بغض درد گرفته و دلش میخواهد بلند بلند گریه کند.
- "به ، چه سیب های خوشکلی ، خانم جون سیب براتون پوست بگیرم ؟"
و بدون اینکه منتظر جواب باشد ادامه داد : " امروز دیگه اومدم ببرمتون خونه خودمون . با این حالتون به خدا خوب نیست شب توی خونه تنها باشین. جون من نه نگید."
_ "قسم نخور دورت بگردم. حالم اینقدر ها هم بد نیست دکتر شلوغش کرده. امشب باید توی خونه باشم ، به دلم افتاده امشب خبری میشه. "
زهرا دو زانو جلوی صندلی نشست ، دست های مهربان رباب خانم را توی دستش گرفت و گفت : " شما که شماره خونه ما رو روی در خونه نوشتید، همه همسایه ها هم که شماره و آدرس ما رو دارن. اگر خبری بشه حتما بهمون زنگ میزنن. دیگه چه بهانه ای دارین ؟"
_ آره اما تو که نمیدونی احمدم چقدر محجوبه . اگر شب دیروقت بیاد حیا میکنه بره در خونه همسایه ها ، شاید گوشی هم که نداشته باشه که زنگ بزنه. الهی قربونت برم اصرار نکن . امشب باید توی خونه باشم."
چاره ای نبود. رباب خانم از آن خانه و پنجره دل نمی کند.
عقربه های ساعت عدد چهار را نشان میداد که زهرا از خواب پرید. صدای ناله ای به گوشش خورد. مضطرب از اتاق بیرون دوید.
رباب خانم کنار دیوار روی زمین نشسته بود و آرام ناله میکرد.
زهرا زیر بغل هایش را گرفت.
_" خانم جون بمیرم براتون درد دارین ؟ چی شده ؟"
رباب خانم با همان صدای آرام که به سختی شنیده میشد گفت : "رفته بودم وضو بگیرم. میخواهم نماز بخوانم."
قلب زهرا داشت از جا کنده میشد. نمی دانست چکار کند. رباب خانم را تا کنار سجاده آورد. صورتش سرخ شده بود. فقط یک جمله گفت :" یا جده سادات " ...
فردای آن شب، وقتی همه توی خانه رباب خانم جمع شده بودند و با گریه از خوبی های پیرزن مهربان محله و چشم انتظاری ۲۸ ساله اش برای احمد مفقود الاثر ، سخن می گفتند ، یکی از همسایه ها در مورد خواب عجیبی که شب قبل دیده بود گفت... خواب تعداد زیادی از شهدا که در مسجد محل جمع شده بودند و گفته بودند: آمده ایم به استقبال یک مادر شهید...
🔻🔺
@moshaveronlin
#مشاوره
#خانواده
پرسش4⃣0⃣5⃣
سلام خسته نباشین
من یه مشکلی در خودم احساس میکنم
بنده ۱۹ سالمه و ۴ ماه ازدواج کردم
احساس میکنم خیلی نسبت به شوهرم حساس هستم مثلا اگه یه خانمی باشه که از من خوشگل تر باشه دوست ندارم شوهرم بهش نگاه کنه و اگه ببینم که نگاهی کرده حتی بدون منظور سریع ناراحت میشم و دعوا راه میندازم ((اما به شوهرم خیلی اعتماد دارم جوری که حاضرم قسم بخورم که از خودمم پاکتره و تا الان هیچ هیچ چیزی ازش ندیدم ))من فک میکنم شوهرم ممکنه با دیدن اونا ازمن خوشش نیاد و دیگه دوسم نداشته باشه
نکته اینه که من تو نامزدی اینطور نبودم ودر عقد که حدود یه سال بود یکی دومورد بود اما ازوقتی ازدواج کردم زیادتر شده فقط نسبت به خانومایی که ازم خوشگل ترن اینطوریم
تورو خدا کمکم کنید شوهرمو خیلی دوست دارم اما ناخودآگاه با این رفتارام ناراحتش میکنم
پاسخ را در اینجا بخوانید
🔻
@moshaveronlin
°[ تربیت دینی ]°
#مشاوره #خانواده پرسش4⃣0⃣5⃣ سلام خسته نباشین من یه مشکلی در خودم احساس میکنم بنده ۱۹ سالمه و ۴ م
پاسخ4⃣0⃣5⃣
سلام خدمت شما
إن شاء الله خوشبخت بشین و دلخوش
چه خوب که شناخت درست نسبت به رفتارهای نادرست دارید
حساسیت زیاد نسبت به نگاه کردن همسر به نامحرم،در اوایل ازدواج برای اکثر خانم ها پیش میاد که بعد از گذشت یک مدت با ثبات عشق و اطمینان از وفاداری و اعتماد کم کم کمرنگ میشه
اما رعایت این نکته هم ضروری هست که زیاد بودن این رفتار در خانم های تازه ازدواج کرده،به معنای درست بودن نیست،و نباید طوری رفتار کنید که همسرتان ناراحت بشن
میشه در قالب درخواست و یا بیان رفتارهایی از طرف ایشون که باعث خوشحال شدن شما میشه،این حساسیت رو مطرح کنید،و با حفظ اعتماد به نفس از افکار منفی دوری کنید
از دیدگاه همسر شما،شما بهترین گزینه بودید،وایشون از بین این همه آدم شمارو انتخاب کردن
پس با افکار غلط زندگی رو به کام خودتون وایشون تلخ نکنید
به امید موفقیت و شادکامی شما☘
#سرکار_خانم_جامی_زاده
🔻
@moshaveronlin
پرسش ۵۰۵
#ازدواج
سلام من یه دختره ۱۶ ساله حدود پنج ماه پیش با یه پسر۱۸سالع شنا شدم
عشق و علاقه خیلی زیادی بهم داریم و به جز هم نمیتونیم کسی رو داشته باشیم
ایشون با مادرش صحبت کرد چون ما قرار ازدواج گذاشته بودیم اما مادر ایشون مخالفت کردن و گفتن رابطه رو تموم کنید خلاصه گذشت و گذشت تا اینکه نزدیک یه ماهه پیش پدرشون فهمید
پدرشون به شدت مخالفن و حتی شماره منو پیدا کردن و پیام دادن که رابطه رو تموم کنید وگرنه به خانوادت میگم
خلاصه ما فعلا صبر کردیم و تقریبا تموم کردیم اما هنوز هم دیگه رو دوست داریم هزار جور فکر و خیال از خودکشی تا فرار به سرمون زده اما میگیم شاید خانواده ها راضی بشن هنوز امید داریم اما نمیدونیم چکار کنیم واقعا تصمیم گیری برامون سخته
خانواده ایشون از رابطه اینجوری و ازدواج که با رابطه باشه مخالفن و بیشتر الان میخوان که این رابطه تموم بشه اما من و ایشون عشقمون و حسمون خیلی بهم زیاده جوری که بدون هم دین و دنیامونو از دست میدیم حتی ایشون با خیلی ها حرف زده که بلکه درست بشه اما نمیشع
خانواده ایشون الان بحث شون و مخالفتشون برا سن ما هست و مخصوصا از رابطه و اعتقاد دارن ازدواج اینجوری خوب نیس
خلاصه زندگی ایشون بهم ریخته خودمم حالم خیلی بده دارم دیونه میشم
واقعا نمیدونیم چکار کنیم ؟؟؟
پاسخ را بخوانید👇
@moshaveronlin
پاسخ ۵۰۵
سلام و درود
دخترم
اینکه نمی دونید چکار کنید مطرح نیست .در حقیقت اینکه آن کار و تصمیمی که گرفته اید ،پشتیبانی نمی شود و حمایتتان نمی کنن مسئله شماست .
مگر شما چه انتظاری دارید که از طرف بزرگتر ها با این بازخورد روبرو می شوید؟!
شما برای آینده تان انتخابی کردید که این انتخاب الان تمام زندگی شما شده و اینقدر دوستش دارید که مخالفت دیگران را بی دلیل و بی مورد میدانید.
مگر یک نفر چند مرتبه عاشق می شود که اجازه نمی دهند به عشقش برسد و به خودشان اجازه می دهند یک عمر حسرت جدایی، بر قلب شما باشد؟!
ذهن شما پر شده از این مسائل ،که من دوستش دارم و بدون او نمی توانم زندگی کنم، او هم مرا دوست دارد و همین کفایت می کند.
شما الان سرشار از احساس و عاطفه اید و با روندی که در پیش گرفتید راه تعقل و درنگ و صبر را در وجودتان خفه کرده اید.
خب حالا سوالم این است ؛
شما در سن ۱۶ سالگی هستید و تازه ۱۶ بهار از زندگیتان سپری شده است تا این لحظه غیر از مسئله دلدادگی ،چه مسائل و چالش هایی را داشته اید و در برخورد با آنها چه روشی را در پیش گرفتید ؟
ان پسر ۱۸ ساله تا به این سن بزرگ ترین چالشی که گذرانده چه بوده و چجور با مسئله خود مواجه شده؟
اینکه ایشان را دوست دارید و ایشان شما را قبول ،اما همین مسئله(که فکر می کنم اولین چالش جدی زندگیتان است) آیا با خودکشی ، فرار از خانه و ازدواج بدون رضایت والدین راه حل درست و عاقلانه ایست برای رفع این مشکل؟
دختر عزیزم، زندگی حرف برای گفتن بسیار دارد و این ۱۶ بهار زمان کمی است برای اتخاذ تصمیمی به این بزرگی، گذراندن عمری بسیار با فردی که قرار است هم سِر تو ، تکیه گاه تو ، هم راه تو باشد برای رشد و کمال نه خسران و تباهی و خودکشی.
اول رسم عاشقی صبوری است.
هر دوی شما باید صبور باشید و از مسیر درست و عاقلانه قدم بردارید.
به خودتان فرصت دهید .
پافشاری روی این مسئله باعث میشود نتوانید جوانب امر را درست بسنجید و فرصت شاد زیستن در بهترین دوران زندگی خود را با یک اشتباه از دست خواهید داد .
پدر و مادران شما بیشتر از خودتان در این سن شما را می شناسند و خیر خواهتان هستند.بهتر است بجای ایجاد تنش و بی تابی ،آرام و با گوشی شنوا در مورد این مساله صحبت کنید و دلایل همدیگر را بشنوید.
الان دوست داشتنتان را با کمال احترامی که برایش قائلید در گوشه قلبتان نگهداری کنید و به عقل و شعور و درکتان که قدرت ارزیابی و سنجش دارد اجازه تحلیل بدهید.هر چند در سن شما یک مقدار پیچیده است ولی از بزرگترتان در این مورد کمک بگیرید تا یک عمر با عشق زندگی کنید نه با حسرت و پشیمانی.
با رفتارهای عاقلانه به بزرگترها نشان دهید بالغ شده اید.
در صورت لزوم مشاوره حضوری و یا تلفنی را مقرر کنید.
خوشبخت باشید
🔻
#سرکار_خانم_حسن_پور
🔻
@moshaveronlin
#بازخورد_مشاوره
نظرات دوستانی که از ما مشاوره اختصاصی گرفته اند🔺
🔹 در صورت نیاز به مشاوره اختصاصی به ادمین پیام بدهید
☘
@moshaveronlin
#مادر_نوشت
قلم نوشت یک #مادر ♥️
تو رو باید قورت داد
درست همون موقع که با عشوه خاصی میای بوس میدی تا ما خودمونرو بزنیم به تغافل
تو رو باید گذاشت لای نون و قورت داد
99/9/22
پرسش ۵۰۶
#تربیت_کودک
سلام خسته نباشید
من یه دختر هفت ساله دارم که چندی پیش کلمه سکس رو در اینترنت گوشیم سرچ کرده بود و چند عکس دیده بود ومن بعد از فهمیدن برخورد کردم باش وتهدیدش کردم که دیگه حق نداری این چیزا رو در گوشی بنویسی و....ولی چند روز بعد باز نوشته بود با اینکه حتی بعضی از حروف هارو نخونده ولی این رو از دوستاش یاد گرفته بود حالا من چه جوری اینو درستش کنم که از ذهنش بره
☘
پاسخ را بخوانید👇
@moshaveronlin