eitaa logo
المصيبة الراتبة | مقتل شناسی
5.9هزار دنبال‌کننده
412 عکس
242 ویدیو
37 فایل
🚩 اَلسَّلَامُ عَلَيكَ يَا صَاحِبَ المُصِيبَةِ الرَّاتِبَةِ 🚩 📎 پایگاه علمی - پژوهشی #مقتل و #مقتل_شناسی 📎 اِحیاء تراث شیعی و نسخ خطی 📌 ارتباط با ادمین: 🆔 @mosibatoratebah_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📌 | سلام‌الله علیها کنون که دامن من فرش آستانه ی توست کرم نما و فرودا که خانه خانه ی توست به روی نیزه دگر کشتی نجات مرو خرابه ساحل دریای بیکرانه ی توست بگو که کهف امانت شده است آغوشم به آیه‌ای که سر نیزه‌ها ترانه ی توست سرت به شاخه ی خشکی چنان بها بخشید پس از تو میوه طوبی فقط بهانه ی توست حرارت غم تو سرد می‌شود هرگز تنور شعله ور از داغ جاودانه ی توست چقدر پای من امروز در پی تو دوید به رغم آبله ها باز هم روانه ی توست کشید ناز مرا تازیانه بعد از تو نگفت طفلک معصوم نازدانه ی توست شبیه سدره مرا هم شکست دشمن تو شکست بر سر این جرم که نشانه ی توست خراج لعل لبت را به جان بپردازم چقدر جان مقدس که در خزانه ی توست بیا و پیکر من را به روی شانه بگیر چرا که بار دو عالم به روی شانه ی توست 📝 محسن حنیفی 🏷 🆔 @mosibatoratebah
حضرت رقیه.mp3
7.02M
🎧 🚩 سلام‌الله علیها 🚩 حجت‌الاسلام حنیفی 🏷 🆔 @mosibatoratebah
روضه حضرت رقیه سلام‌الله علیها.mp3
5M
🎧 🚩 روضه سلام‌الله علیها 🚩 مرحوم حاج احمد صالح رحمةالله علیه 🏷 🆔 @mosibatoratebah
🩸 سلام‌الله علیها🩸 🥀 ملا محمدهاشم خراسانی حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام‌الله علیها به منظور ترمیم قبر و رفع آب‌گرفتگی مضجع شریف آن حضرت در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل می‌کند: 🥀 جناب آقا سیّد ابراهیم دمشقی که نَسَبش به سیّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد و سنّ شریفش بیش از ۹۰ سال بود، سه دختر داشت و اولاد پسر نداشت. شبی دختر بزرگ ایشان حضرت رقیّه دختر امام حسین علیهماالسلام را در خواب دید که فرمودند: 🥀 «به پدرت بگو: به والی بگوید: میان لحد و جسد من آب افتاده، و بدن من در اذّیت است، بیاید قبر و لحد مرا تعمیر کند. 🥀 دختر به سيّد عرض کرد، ولی سیّد از ترس اهل تسنّن، به خواب اعتنا ننمود. شب دوّم دختر وسطی سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، ترتیب اثری نداد. شب سوّم دختر کوچک سیّد همین خواب را دید و به پدر گفت، باز ترتیب اثری نداد. شب چهارم خود سیّد حضرت رقیّه سلام‌الله علیها را در خواب دید که به طریق عتاب فرمودند: چرا والی را خبردار نکردی؟! 🥀 سیّد بیدار شد، صبح نزد والی شام رفت و خوابش را گفت. والی به علماء و صلحاء شام از شیعه و سنّی امر کرد که غسل کنند و لباس‌های پاکیزه بپوشند، به دست هر کس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد، همان کس برود و قبر مقدّس او را نبش کند، پیکر را بیرون آورد تا قبر را تعمیر کنند. 🥀 صلحاء و بزرگان از شیعه و سنّی در کمال آداب غسل کردند و لباس پاکیزه پوشیدند، قفل به دست هیچ کس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سیّد، و چون میان حرم آمدند کلنگ هیچ کدام بر زمین اثر نکرد، مگر به دست سیّد ابراهیم. 🥀 حرم را قُرق کردند و لحد را شکافتند. تا آنکه دیدند بدن نازنین حضرت رقیه سلام‌الله علیها، میان لحد و کفن صحیح و سالم است اما آب زیادی میان لحد جمع شده است. 🥀 سیّد ابراهیم در قبر رفت، همین که خشت بالای سر را برداشت دیدند ،سیّد افتاد. زیر بغلش را گرفتند و از حالش جویا شدند. 🥀 اما او هی می‌گفت: ای وای بر من... وای بر من... 🥀 به ما گفته بودند یزید لعنةالله علیه، زن غسّاله و کفن فرستاده ولی اکنون فهمیدم دروغ بوده، چون دختر با پیراهن خودش دفن شده. من بدن را منتقل نمی‌کنم، می‌ترسم بدن را منتقل کنم و دیگر به عنوان "رقیّه بنت الحسین" سلام‌الله علیهما شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. 🥀 سیّد بدن شریف را از میان لحد بیرون آورد و بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدین گونه بالای زانو خود نگه داشت و گریه می‌کرد تا اینکه قبر را تعمیر کردند. 🥀 وقت نماز که می‌شد، سیّد بدن حضرت را بالای جایی پاکیزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز برمی‌داشت و بر زانو می‌نهاد، تا اینکه از تعمیر قبر و لحد فارغ شدند، سید بدن را دفن کرد. 🥀 از معجزه آن حضرت این که سیّد در این سه روز احتیاج به غذا و آب و تجدید وضو پیدا نکرد و چون خواست بدن را دفن کند، دعا کرد که خداوند پسری به او عطا فرماید. 🥀 دعای سیّد به اجابت رسید و در سن پیری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سیّد مصطفی" گذاشت. 🥀 آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحمید عثمانی نوشت؛ او هم تولیت زینبیّه و مرقد شریف حضرت رقیّه و امّ کلثوم و سکینه و سایر مخدرات سلام‌الله علیهم اجمعین را به سید ابراهیم واگذار کرد. 🥀 این قضیه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم این قضیّه مجملاً نقل شده و در آخر اضافه کرده است: 🥀 «فَنزلَ فی قبرها و وَضع علیها ثوباً لفَّها فیه و أخْرجها، فإذا هی بنتٌ صغیرةٌ دُونَ البُلوغِ و کانَ متْنُها مجروحةً مِنْ کثرةِ الضَّرب» 🥀 آن سیّد جلیل وارد قبر شد و پارچه‌ای بر او پیچید و او را خارج نمود، دختر کوچکی بود که هنوز به سن بلوغ نرسیده، و پشت شریفش از زیادی ضربات مجروح بود...! 🥀 پس از درگذشت سیّد ابراهیم، تولیت آن مشاهد مشرفه به پسرش سیّد مصطفی و بعد از او به فرزندش سیّد عبّاس رسید. و فرزندان سیّد ابراهیم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند. 📕 منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸ 📕 ستاره درخشان شام، شیخ علی ربانی خلخالی (ره) 🏷 🆔 @mosibatoratebah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فرزندان حضرت زینب.mp3
7.71M
🎧 🚩 فرزندان حضرت زینب سلام‌الله علیها 🚩 حجت‌الاسلام حنیفی 🏷 🆔 @mosibatoratebah
🩸 خونخواهی سلام‌الله علیها در 🩸 🥀 أَحْمَدُ بْنُ أَبِي جَعْفَرٍ اَلْبَيْهَقِيُّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيٍّ اَلْجُرْجَانِيِّ عَنْ إِسْمَاعِيلَ بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ اَلْقَطَّانِ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ عَامِرٍ اَلطَّائِيِّ عَنْ أَبِي أَحْمَدَ بْنِ سُلَيْمَانَ اَلطَّائِيِّ عَنْ عَلِيِّ بْنِ مُوسَى اَلرِّضَا عَنْ آبَائِهِ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ قَالَ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ : تُحْشَرُ اِبْنَتِي فَاطِمَةُ عَلَيْهَا السَّلاَمُ يَوْمَ اَلْقِيَامَةِ وَ مَعَهَا ثِيَابٌ مَصْبُوغَةٌ بِالدِّمَاءِ تَتَعَلَّقُ بِقَائِمَةٍ مِنْ قَوَائِمِ اَلْعَرْشِ تَقُولُ يَا عَدْلُ اُحْكُمْ بَيْنِي وَ بَيْنَ قَاتِلِ وُلْدِي قَالَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَ رَسُولُ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ يَحْكُمُ اَللَّهُ لاِبْنَتِي وَ رَبِّ اَلْكَعْبَةِ. 🥀 در عيون اخبارالرضا عليه‌السّلام از رسول‌خدا صلّى‌اللّٰه عليه و آله و سلّم روايت شده است: 🥀 دخترم سلام‌الله علیها در حالى وارد صحراى محشر مى‌شود، كه لباسهايى غرقه به خون همراه خود دارد. 🥀 او پايۀ عرش را مى‌گيرد و مى‌گويد: اى خداى عادل و عالم! بين من و آن افرادى كه فرزندان مرا كشتند، حكم كن! 🥀 به حق خداى كعبه، كه آن روز پروردگار عادل براى دخترم [به حق] قضاوت خواهد كرد! 📕 بحارالأنوار، علامه مجلسی، جلد ۴۳، صفحه ۲۲۰ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 | علیه‌السلام آغوش بارگاه تو تا بار عام داد احلی من العسل به من تلخ کام داد عرش خدا همیشه به تو تکیه می زند اینبار تکیه بر تو در آن ازدحام داد دیدم نگاه بی رمقت سوی خیمه ها آرامشی عجیب به اهل خیام داد لبخند تشنه تو ترک خورد از عطش وقتی فرات بر لب خشکت سلام داد ای حی لایموت چرا زیر دشنه ای جان را سزاست پای تو عالی مقام داد صبح تن تورا چه کسی بر زمین کشید جسم تو را به چکمه نا اهل شام داد دلشوره ای به سینه ی پاکت جلوس کرد باید تورا شهید غم خیمه نام داد ممنون تیغ هستم از این که در آن غروب دست مرا دوباره به دست امام داد وقتی چکامه های لبت گفت یا حسن حسن ختام بر غزلی ناتمام داد زهرا رسید و بر تن زخمی تو گریست با گریه زخم های تو را التیام داد 📝 محسن حنیفی 🏷 🆔 @mosibatoratebah
روضه حضرت عبدالله.mp3
4.61M
🎧 🚩 حضرت عبدالله علیه‌السلام 🚩 حجت‌الاسلام حنیفی 🏷 🆔 @mosibatoratebah
🩸 مقتل علیهماالسلام 🩸 🥀 هنگامی که سپاه کوفه امام حسین علیه‌السلام را محاصره کرد، عبدالله علیه‌السلام به سوی عموی خود حرکت کرد، امام حسین علیه‌السلام از حضرت زینب سلام‌الله علیها خواست که مانع او شود اما زینب کبری سلام‌الله علیها نتوانست جلوی عبدالله را بگیرد. 🥀 عبدالله گفت: به خدا قسم از عمویم جدا نمی‌شوم و شتابان خود را به امام رساند... 🥀 بحر بن کعب تیمی ملعون با شمشیری به سمت امام حسین علیه‌السلام حمله‌ور شد، عبدالله علیه‌السلام به او گفت: وای بر تو‌ ای ناپاک زاده، آیا می‌خواهی عموی مرا بکشی؟! 🥀 بحر بن کعب با شمشیر ضربه‌ای زد، عبدالله دست خود را جلو آورد، ضربه بر دست او فرود آمد و دستش به پوست آویخته شد. 🥀 فریاد ای عمو جان از او بلند شد... 🥀 امام حسین علیه‌السلام او را در آغوش گرفت و فرمود‌: ای فرزند برادر صبر پیشه کن و این واقعه را برای خودت خیر بدان زیرا خداوند تو را به پدران صالحت ملحق می‌سازد. 📕 تاریخ طبری، جلد ۵، صفحات ۴۵۰ و ۴۵۱ 📕 الارشاد مفید، جلد ۲، صفحه ۱۱۱ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔻 مقتل حضرت صلوات‌الله علیهما | 🔻 🥀 فلما نظر الحسين علیه‌السلام إليه قد برز اعتنقه و جعلا يبكيان حتى غشي عليهما ثم استأذن الحسين علیه‌السلام في المبارزة فأبى الحسين أن يأذن له فلم يزل الغلام يقبل يديه و رجليه حتى أذن له. 🥀 چون نظر حضرت امام حسين عليه‌السلام به فرزند عزيز برادر بزرگوار خود افتاد كه عازم ميدان كارزار و قتال گروه اشرار گرديده است، دو دست مبارك خود را به گردن مبارك برادرزاده عزيز خود افكند؛ هر دوی آن بزرگوار شروع به گريه و زارى نمودند و اشك حسرت از ديده پردرد و محنت خود به رخسار خويش جارى كردند، و آنقدر گريستند كه هر دوی آن بزرگواران مدهوش به روى زمين افتادند، چون به هوش آمدند آن جوان مصيبت زده از عمّ‌ بزرگوار خود رخصت كارزار گروه اشرار نمود، پس حضرت امام حسين علیه‌السّلام از رخصت دادن ابا و امتناع فرمودند و رخصت قتال و اذن كارزار با گروه بد فعال را ندادند، پس پيوسته آن جوان نيكو خصال دست و پاى آن حضرت را مى ‌بوسيد، عجز و الحاح در طلب و اذن رخصت مى ‌نمود، تا اينكه آن حضرت رخصت دادند. 🥀 فخرج و دموعه تسيل على خديه و هو يقول‏: إن تنكروني فأنا ابن الحسن‏ سبط النبي المصطفى و المؤتمن‏ هذا حسين كالأسير المرتهن‏ بين أناس لا سقوا صوب المزن‏ 🥀 و كان وجهه كفلقة القمر فقاتل قتالا شديدا حتى قتل على صغره خمسة و ثلاثين رجلا. 🥀 پس حضرت قاسم علیه‌السّلام عزم میدان نمود در حالی که اشکهایش بر چهره روان بود و فرمود: اگر مرا نمى‌شناسيد من فرزند حسن عليه‌السّلام، سبط‍‌ جناب پيغمبرِ پسنديده و مؤتمن صلى الله عليه و آله هستم، و این حسین علیه‌السلام است، چون اسیر در بند ميان گروهى كه هرگز از نزول باران ابر رحمت خدا سيراب نباشند. 🥀 رخسار مبارك آن بزرگوار مانند مه شب چهارده مى ‌درخشيد و مشغول كارزار و جنگ سخت شديد و نمايان گرديد، با وجود صغر سنّ‌ و عطش خود سى و پنج نفر از آن ناكسان بدگهر را به آتش دردناك سقر واصل نمود. به روايت ابو‌مخنف هفتاد نفر ناكس از شجاعان لشگر را به درك اسفل جهنم فرستاد. 🥀 قال حميد كنت في عسكر ابن سعد فكنت أنظر إلى هذا الغلام عليه قميص و إزار و نعلان قد انقطع شسع أحدهما ما أنسى أنه كان اليسرى فقال عمرو بن سعد الأزدي و الله لأشدن عليه فقلت سبحان الله و ما تريد بذلك و الله لو ضربني ما بسطت إليه يدي يكفيه هؤلاء الذين تراهم قد احتوشوه قال و الله لأفعلن فشد عليه فما ولى حتى ضرب رأسه بالسيف و وقع الغلام لوجهه و نادى يا عماه. 🥀 حمید گوید: من در ميان لشكر ابن سعد بودم و به اين نوجوان نظر مى‏كردم. او داراى يك پيراهن و لباس و نعلينهائى بود كه بند يكى از آنها گمان مي‌كنم بند نعلين چپ او بود قطع شده بود. عمرو بن سعد ازدى گفت: به خدا قسم من به اين نوجوان حمله می‌كنم. من گفتم: سبحان اللَّه، منظور تو از اين عمل چيست؟ به خدا قسم اگر اين نوجوان مرا بزند من دست به سوى او دراز نخواهم كرد. اين افرادى كه مي‌بينى او را محاصره كرده ‌اند برايش كافى خواهند بود. ولى وى گفت: به خدا قسم من اين كار را خواهم كرد. سرانجام وى به آن نوجوان حمله كرد. او هنوز برنگشته بود كه با شمشير بر فرق او نواخت و آن نوجوان با صورت در افتاد و فرياد زد: يا عماه... 🥀 اما در لهوف آمده است:‌«ابن فضيل ازدى ضربتى بر سر مباركش فرود آورد، که آن را بشكافت، آن نوجوان با صورت به زمين آمد و فریاد زد: يا عمّاه... : 📕 محن‌الابرار 📕 نفس‌المهموم 📕 لهوف 🏷 🆔 @mosibatoratebah
حضرت قاسم.mp3
5.27M
🎧 🚩 حضرت قاسم علیه‌السلام 🚩 حجت‌الاسلام حنیفی 🏷 🆔 @mosibatoratebah
🥀 | علیه‌السلام 🥀 به بند کفش تو عالم دخیل می بندد که مقصد تو حسین و مسیر تو حسن است تن تو مصحف پاک تمام اسماء است زره نداری و جوشن کبیر تو حسن است قبای سبز امامت بپوش نجل حسن به قامتت شده اندازه جامه ی پدرت به دست خط حسن میخورم قسم ز ازل خدا نوشته تو را در ادامه ی پدرت تشرف تو به صحن عتیق آغوشم بقیع سبز حسن را به کربلا افزود به دفتر وجناتت حسن تجلی کرد قلم به لوح غمت داغ کوچه را افزود شبیه باغ فدک زخمی خزان شده ای گلی و برگ تو در دست های گلچین است زبرجد حسنی یا عقیق سرخ حسین؟! غمت شبیه غم گوشواره سنگین است چه شد ستاره دنباله دار نجمه شدی شبیه فاطمه از تو خیال مانده فقط من از قساوت این نعل ها نمیگذرم به روی ماه تو نقشه هلال مانده فقط شده است زائر تو باطن امین الله امانت حسنی و حسین شرمنده است مرا دوباره بخوان تا اجابتت بکنم چه ناگوار پس از تو عموی تو زنده است 📝 محسن حنیفی 🏷 🆔 @mosibatoratebah
🥀 | علیه‌السلام 🥀 طلب می‌کرد از دست ضریحی حاجت خود را کشیده روی پاهای امامش صورت خود را دقیقاً سیزده سال است همراه علی اکبر به سوی کربلا خوانده است هفده رکعت خود را شمیم شهر یثرب در میان خیمه پیچیده بقیع آورده اینجا مشک بوی تربت خود را فدای آن کسی که شور احلی من عسل دارد که از شیرینی یک نام برده لذت خود را نقابی بر رخ چون ماه خود بسته است یعنی که نهان کرده است تا روز قیامت قیمت خود را قسیم النار والجنة به میدان میزند قاسم به هرکس میدهد آن تیغ ابرو قسمت خود را علیٌ حبّه جُنة سپر دیگر نمی خواهد سپر کرده است وقتی سینه پر محنت خود را بلای سخت یعنی که در آغوش ضریح او امام از دست داده با وداعش طاقت خود را هزاران سنگ برقاسم مبارک باد می گفتند برایش نیزه ای می آورد تهنیت خود را رواق سینه‌اش را نعل ها باهم قرق کردند به دست گرگ داده زلف او تولیت خود را به زیر نعل مرکب رفت تا خواهش کند از آن کمی کمتر کند از جسم عریان زحمت خود را به سوی شام رفته دست بسته نوعروس او به زیر چکمه های شمر دیده غیرت خود را 📝 محسن حنیفی 🏷 🆔 @mosibatoratebah
🩸 صلوات‌الله علیه 🩸 چنین که بی‌قراری وای بر من سوارِ بی‌مهاری وای بر من علی‌اکبر که جوشن داشت آن شد... تو که جوشن نداری وای بر من 📝 حجةالاسلام و المسلمین حاج‌آقا سید رضا جعفری رضوی 🆔 @mosibatoratebah
📣 📌 تخصصی با ۱ عنوان کتاب، در ۲۴ مجلد و با محوریت امام حسین علیه‌السلام بروزرسانی شد. 📌 علاقه‌مندان می‌توانند، جهت و استفاده از ویژهٔ ماه محرم، همچنین دریافت سیر تحقیقی و مطالعاتی با آیدی زیر ارتباط برقرار کنند. 🏷 🆔 @seyedmajidnajafi
🩸 مقتل حضرت صلوات‌الله علیهما | 🩸 🥀 و انجلت الغبرة فإذا أنا بالحسين عليه السلام قائم على رأس الغلام و الغلام يفحص برجليه و الحسين عليه السلام يقول بعدا لقوم قتلوك و من خصمهم يوم القيامة فيك جدك، ثم قال: عز و اللّه على عمك أن تدعوه فلا يجيبك أو يجيبك فلا ينفعك صوته، هذا يوم و اللّه كثر واتره و قل ناصره. ثم احتمله على صدره فكأني أنظر إلى رجلي الغلام تخطان في الأرض و قد وضع الحسين عليه السلام صدره على صدره. قال: فقلت في نفسي ما يصنع به فجاء حتى ألقاه مع ابنه علي بن الحسين و قتلى قد قتلت حوله من أهل بيته فسألت عن الغلام فقيل: هو القاسم بن الحسن بن علي بن أبي طالب عليهم السلام‏. 🥀 حميد بن مسلم مى‌گويد: چون گرد فرو نشست، ديدم حسين بالاى سر قاسم است و او پا به زمين مى ‌كشد، و حسين مى ‌گويد: از رحمت الهی دور باشند مردمى كه تو را كشتند و دشمن آنها روز قيامت جدّ تو است، سپس گفت: به خدا بر عمويت ناگوار است او را بخوانى جوابت ندهد، يا جوابت دهد و سودت نبخشد. به خدا در اينجا كشندگان او بسيار و ياوران او كم است و او را به سينه گرفت و برد و پاهايش روى زمين مى ‌كشيد، حسين سينه بر سينه ‌اش گذاشت، با خود گفتم: او را چه خواهد كرد؟! 🥀 پس او را آورد كنار پسرش على بن الحسين و ديگر كشتگان خانواده‌‌اش گذاشت. پرسيدم: اين پسر چه كسى بود؟! گفتند: قاسم بن حسن بن على بن ابى طالب (علیهم‌السلام السّلام) 📕 نفس‌المهموم، صفحه ۲۹۳ 🏷 🆔 @mosibatoratebah
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
حضرت علی اصغر (1).mp3
5.6M
🎧 🚩 حضرت علی‌اصغر علیه‌السلام 🚩 حجت‌الاسلام حنیفی 🏷 🆔 @mosibatoratebah