🩸 پاداش #اشک بر امام حسین علیهالسلام در کلام امام سجاد علیهالسلام 🩸
🥀 امام باقر علیهالسلام: #امام_سجاد علیهالسلام مىفرمود:
🥀 «هر مؤمنى که چشمش براى کشته شدن #امام_حسین علیهالسلام، چنان اشک بریزد که به صورتش روان شود، خداوند متعال در بهشت برایش اتاقهایى فراهم مىکند که روزگارانى را در آنها سپرى نماید، و هر مؤمنى که چشمانش به خاطر آزارى که ما در دنیا از دشمنانمان دیدیم، اشک بریزد و اشکش بر چهرهاش جارى گردد، خداوند، جایگاهى راستین را برایش در بهشت فراهم مىکند، و هر مؤمنى که در راه ما آزار ببیند و چشمانش از دردِ آزارى که در راه ما دیده اشک بریزد تا بر گونهاش روان شود، خداوند صورتش را از آزار، نگه مىدارد و در روز قیامت، او را از خشم خود و آتش در امان نگه خواهد داشت.
📕 الخصال، صفحه ۶۲۵
📕 عیون الحکم والمواعظ، صفحه ۳۹۸
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
📌 دعای امام صادق علیهالسلام در حق عزاداران حضرت سیدالشهداء صلواتالله علیه 📌
🥀 ابنقولويه و كلينى و سيد بن طاوس و ديگران روايت كردهاند، به سندهاى معتبره از ثقه جليلالقدر معاوية بن وهب بجلى كوفى كه گفت:
🥀 در فرازی از این دعا امام علیهالسلام میفرمایند:
🥀 ...اللَّهُمَّ إِنَّ أَعْدَاءَنَا عَابُوا عَلَيْهِمْ بِخُرُوجِهِمْ فَلَمْ يَنْهَهُمْ ذَلِكَ عَنِ الشُّخُوصِ إِلَيْنَا- خِلَافاً مِنْهُمْ عَلَى مَنْ خَالَفَنَا فَارْحَمْ تِلْكَ الْوُجُوهَ الَّتِي غَيَّرَتْهَا الشَّمْسُ وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْخُدُودَ الَّتِي تَتَقَلَّبُ عَلَى حَضْرَةِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ الْحُسَيْنِ (عليهالسلام) وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْأَعْيُنَ الَّتِي جَرَتْ دُمُوعُهَا رَحْمَةً لَنَا وَ ارْحَمْ تِلْكَ الْقُلُوبَ الَّتِي جَزِعَتْ وَ احْتَرَقَتْ لَنَا...
🥀 ...خداوندا! همانا دشمنان ما بخاطر اين عمل، آنها را عيب مىكنند. ولى عيب كردن دشمنان نتوانسته است مانع اقبال آنها به ما شود و با وجود مخالفت دشمنان، اين عمل را انجام مىدهند...
📕 مفاتیحالجنان، محدث قمی (ره)
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🥀 #شعر | #حضرت_زینب کبری سلامالله علیها 🥀
ستم ندیده کسی در جهان، مقابل زینب
نسوخت هیچ دلی در جهان، چنان دل زینب
نگشت شاد، دلش از غم زمانه، زمانی
ز آب غم بسرشتند، گوییا گِل زینب
فغان و آه از آن دم! که خصم دون به لب شط
بُرید سر ز قفای #حسین مقابل زینب
فتاده دید چو در خاک، سرو قامت اکبر
قرار و صبر و تحمّل، برون شد از دل زینب
میان لشگر اعدا به راه شام نبودی
به غیر معجر نیلی، به چهره، حایل زینب
به گِرد ناقهی او، کوفیان به عشرت و امّا
سر حسین به سنان، پیش روی محمل زینب
نه آب بود و نه نانی، نه شمعی و نه چراغی
چو گشت کنج #خرابه مقام و منزل زینب
چگونه شرح غمش را رقم کند، ید «جودی»؟
که جز خدا نه کس آگه، ز درد و مشکل زینب
▫️ جودی خراسانی
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 #الشام | #الشام | #الشام 🩸
🥀 حضرت امام زینالعابدین علیهالسلام:
🥀 یا نُعْمَانُ فَمَا بَقِیَ أَحَدٌ مِنْهُمْ إلّا وَقَدْ ألْقَی عَلَیْنَا مِنَ التُّرابِ وَالْأَحْجارِ وَالْأَخْشَابِ مَا أرادَ...
🥀 ای نعمان! ( در ورود ما به #شام ) احدی از آنان نبود، مگر اینکه تا توانستند از خاک و سنگ و چوب را به سویی ما افکندند.
📕 تذکرة الشهداء، میرزا حبیبالله شریف کاشانی، جلد ۲، صفحه ۴۱۲
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸خواب مرد یهودی و گریه امام سجاد صلواتالله علیه🩸
🥀 مردی یهودی وارد شد و سلام کرد و دست إمام علیهالسلام را گرفت و شهادتین گفت و به امامت به امام سجاد علیهالسلام اقرار نمود. حضرت فرمودند: برای چه از دین خود و نیاکانت دست کشیدی؟
🥀 گفت: خوابی دیدم.
🥀 فرمودند: چه خوابی دیدی؟
🥀 یهودی گفت: خواب دیدم از خانه برای دیدار برادری بیرون شدم و راه را گم کردم و بیچاره شدم. در این فکر بودم که پشت سرم ناله و گریه و آواز تکبیر و تهلیل بلند شد. وقتی نگریستم لشکری بود و پرچم ها و سرها بالای نیزه و پشت سرشان شترهای لاغر که بر آنها زنان غارت زده و کودکان دست بسته سوار بودند.
🥀 میان آن ها جوانی بر شتر تنومندی در نهایت رنج و سختی، دست و سرش با غل آهنی بسته و از پاهایش خون میریخت و اشکش بر گونه روان بود. گویا شما بودید و همه زن ها و کودکان عزادار بودند و وامحمّداه! واعلیاه... میگفتند.
🥀 در این میان که کاروان در راه بود ناگاه گنبدی در بیابان عیان شد، چون خورشید درخشان جلوی قافله سه بانو بودند. تا گنبد را دیدند خود را به زمین انداختند و خاک بر سر ریختند و سیلی بر رخ زدند و فریاد زدند:
واحسناه! واحسیناه...
🥀 مردی کوسه و کبود چشم به آن ها رسید و آن ها را زد و به زور سوار کرد و دیدم که خون از زیر سرپوش یکی از زنان که به گمانم بزرگتر آن ها بود از شدت غم روان شد.
ای آقا! جلوی سرها سری نورانی بود که بر پرتو خورشید و ماه چیره بود و چون بدان گنبد درخشان رسیدند مردی که آن سر را میبرد، ایستاد.
🥀 یارانش او را نهیب زدند و سر را از او گرفتند و گفتند: ای مرد پَست! تو از بردنش ناتوانی.
🥀 گفت: کسی نبود که در بردنش کمک کند و سر را از آن گرفتند و به دیگری دادند و تا سی تن آن را دست به دست کردند و همه میخکوب شدند و همه واماندند و کمکی نیافتند. به امیر قوم گزارش دادند از اسب پیاده شد و چادری زدند بلندتر از سی ذراع و او در میان آن نشست و دیگران در گرد او.
🥀 آن زنان وکودکان را بیفرش و بستر روی زمین ریختند و خورشید روی آنها را میسوزاند و نیزه ها که سرها برآن بود به عمد در برابر آنها گذاشتند تا آنها را دلشکسته کنند و بیشتر دل آنها را بسوزانند و جگر آن ها را پاره کنند.
🥀 ای آقا! من سخت بی تاب شدم و سیلی بر چهره زدم و از غم و اندوه، جامه های کهنه را دریدم و در نزدیک زن ها و کودکان با دلی شکسته و چشمی گریان نشستم و ناگاه نیزهای که سر شریف بر آن بود، به سوی گنبد درخشان برگشت و با زبانی رسا گفت:
پدرجان! ای امیرمؤمنان! بر تو سخت است آنچه به ما رسید از کشتن و سر بریدن…
🥀 من با خود گفتم: صاحب این سر نزد خدا مقامی بزرگ دارد و دلم به دوستی او مایل شد. در این میان که با خود اندیشه داشتم و خود را در میان کفر و اسلام مخیر میدیدم، ناگهان شیون زنان بلند شد و روی پا ایستادند و چشم به آن گنبد درخشان دوختند. من هم روی پا بلند شدم و نگریستم دیدم زنانی از آن گنبد فرود آمدند که در آن ها خانمی پر از هیبت و نور است و جامه ای خون آلود به دست دارد و مو پریشان وگریبان دریده است دامن میکشد و سیلی بر رخ می زند، به انبیاء و پدرش رسول الله صلیالله علیه وآله وسلّم و امیرالمؤمنین علیهالسلام با دلی داغدار، استغاثه دارد و داد میزند: واولداه! واحبیب قلباه...
🥀 چون آن بانو به سرها و کودکها نزدیک شد، افتاد و بی هوش شد وپس از مدتی به هوش آمد و با چشمانش بدان سراشاره کرد وسر با نیزه خم شد و در دامنش افتاد و او سر را گرفت و به سینه چسباند و بوسید وگفت:
🥀 پسر جانم! تو را مثل جد و پدرت نشناختند و کشتند. ای وای آب را به رویت بستند، ای پسرم! چه کسی سینۀ تو را خُرد کرد؟ چه کسی عیالت را اسیر و اموالت را غارت کرد؟چه کسی تو را و پسرانت را سر برید؟ چه دلیرند بر هتک حرمت خدا و رسولخدا!
🥀 راوی گفت: در همین حین که این قضیه را برای امام سجاد علیه السلام نقل میکردم، قامَ عَلی طولهِ و نَطحَ جِدارَ البیت بِوَجههِ فکَسرَ أَنفُه و شَجَّ رأسُه و سالَ دَمُهُ عَلی صَدره و خَرَّ مغشیّاً علیه مِن شِدّةِ الحُزن والبکاء
🥀 امام سجاد علیهالسلام تمام قامت برخاست و سر به دیوار اتاق کوبید و بینی مبارکش شکست و خون از بینی و سرش به سینهاش سرازیر شد و از شدت اندوه افتاده و بیهوش شد.
📕 دارالسلام،محدث نوری، جلد ٢ صفحه ١٧٠
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸 بوسهگاه پیغمبر 🩸
📎 #امام_حسین علیهالسلام
📎 #قتلگاه
🥀 در آن حال نفَس آن مظلوم به شماره افتاده و صدایش ضعیف و قوایش تحلیل رفته بود...
🥀 پس چشم خود را گشود و تبسمی کرد و فرمود: کیستی؟! قسم به خدا گناه بزرگی را مرتکب شدهای و بر جای بلندی رفتهای...
🥀 آیا از خدا و پیغمبر شرم نمیکنی و جائی مینشینی که پیغمبر مکرر آن را بوسیده است؟!
📕 نخبةالمصائب، شریف کاشانی، صفحه ۱۳۴
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸طلب جایزه به خاطر قتل امام حسین علیهالسلام🩸
📎 #امام_حسین علیهالسلام
📎 #قتلگاه| #مقتل
🥀 قال الواقدي:
و جاء سنان ابن أنس (و قيل شمر) فوقف على باب فسطاط
عمر ابن سعد و قال:
أوقر ركابي فضة و ذهبا أنا قتلت السيد المحجبا قتلت خير الناس أما وابا وخيرهم إذ ينسبون نسبا فناداه عمر ابن سعد أو مجنون أنت؟ لو سمعک ابن زیاد لقتلک!
🥀 واقدی میگوید: سنان ابن انس و برخی میگویند که شمر آمد و بر در خیمه عمر ابن سعد
ایستاد و گفت:
🥀 رکابم را پر از سیم و و زر کن منم که پادشاه باشوکتی را کشتم!
کسی را کشتم که بهترین پدر و مادر و برترین نسب را داشت!
🥀 عمر ابن سعد فریاد زد: «آیا تو دیوانه ای؟! اگر ابن زیاد حرفت را بشنود
تو را میکشد!»
📕 مقتل #هشام_کلبی، صفحه ۹۵
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah
🩸شفاعت در قتلگاه🩸
📎 #امام_حسین علیهالسلام
📎 #قتلگاه | #مقتل
🥀 پس یکی از پیادگان آمد تا سر مبارک حضرت را جدا کند.
🥀 امام به او نظری کرد و فرمود: برگرد که کشندهٔ من تو نیستی، حیف است تو را که به آتش جهنم گرفتار شوی...
🥀 آن مرد گریان شد و عرض کرد: یابن رسولالله؛ تو با این حال هنوز غم ما را در دل داری؟!
🥀 پس آن شمشیر که برای کشتن امام کشیده بود در دست جنبانید و دوان دوان نزد امیر اهل ظلم و طغیان، عُمَر آمد.
🥀 عمرسعد گفت: آیا کار حسین علیهالسلام را تمام کردی؟!
🥀 آن مرد گفت: آمدهام تا کار تو را تمام کنم، پس شمشیر را حواله عمر کرد!
🥀 خادمان عمر او را گرفتند؛ او رو به جانب امام کرد و عرض نمود: یابن رسولالله شاهد باش که در کوی محبت تو کشته میشوم!
🥀 امام فرمود: خوشحال باش که ما تو را شفاعت خواهیم کرد!
🥀 پس یاران عمر سر آن سعادتمند را از بدن جدا کردند.
📕 مقتل #نخبة_المصائب، صفحه ۱۳۳
🏷 #المصیبة_الراتبة
🆔 @mosibatoratebah