📜 #خاطره_کاری_مصطفای_شهید
💌مدیریت پژوهش
✏️همکار شهید | کتاب جسارت علیه دلواپسی
پیام اصلی مصطفی آن بود که او پاکِ پاک بود، و نتیجه کار جهادی همان ارتزاق نزد پروردگار است چون این وعده غیر قابل انکار حضرت حق است.
❗️مردم خوب است بدانند که اگر مصطفی این گونه پژوهش های پیشرفته در کشور را مدیریت نکرده بود، خیلی از آنهایی که در حوزه ویروس کشی توانایی داشتند ، توی حوزه هوافضا توانایی داشتند، توی حوزه شیمی توانایی داشتند، آنهایی که در شاهکارهایی که در حوزه هسته ای به یافته های تاریخی علمی دست پیدا کرده بودند،
اصلا اینها نزدیک سیستم هم نمیشدند. اگر هم می خواستند بدون شبکه ای که مصطفی ساخته بود نمی توانستند نزدیک شوند و کار کنند.
💫 @MostafaAhmadiRoshan
📜 #عیار_این_گوهر
💌شیرینی های یک مهندس
✏️همکار شهید | کتاب جسارت علیه دلواپسی
مصطفی خیلی آدم شیرین و دلنشین و بسیار شاد بود.☺️ غیر ممکن بود که ساعتی در یک جمع باشد و در آن جمع برجسته و پررنگ و شاخص نباشد. شاخص از این نظر که بگوید و بخنداند بدون توهین و بی احترامی به کسی، به طنز نه مضحکه.😃
❗️ این مرزها خیلی مهم است. هروقت به مهندس زنگ میزد در نود درصد موارد تا مهندس گوشی را برمیداشت می گفت:
📞 های (سلام) مهندس جون.
🗣 به مادرش که زنگ میزد با لهجه یزدی صحبت می کرد. به باباش که زنگ میزد همدانی حرف می زد و یک جوری حرف میزد که بخنداند نه اینکه کسی را ناراحت کند. 😀
همیشه به من می گفت: تو مثل چاه پول می مانی که هرچه داخلش میریزی پر نمی شود💵. خب من پیمانکار بودم دیگر. یکسره می گفتم پول ندارم، وضعم خراب است. همیشه می گفت: من از دست تو آرامش و آسایش ندارم و پایانی برای خواسته های تو در این دنیا نیست. این شادی که از این آدم می آمد خیلی زیاد در فضای کارش تأثیر می گذاشت.😌
💫 @MostafaAhmadiRoshan
📜 #خاطره_دانشجویی_مصطفای_شهید
💌همیشه اول بود... حتی در بازی های کامپیوتری
✏️مهندس سید حسن خاتمی، دوست هم مدرسه ای شهید مصطفی احمدی روشن
مصطفی در هر کاری همیشه اول بود. سال اولی که رفت شریف، رفته بود کشتی و در مسابقات کشتی هم اول شد.
آن سال وقتی آمد همدان، من از پیراهنی که توی کشتی گرفته بود خوشم آمد؛ پیراهن را داد به من.
توی مداحی هایی که میکرد و برای من می خواند هم اول بود. صدای مصطفی خیلی خوب بود. خوب بلد بود مداحی کند.🎤
توی بازی کامپیوتری هم اول میشد.
مصطفی اصلا تک بعدی نبود...💻
💫 @MostafaAhmadiRoshan
ز کودکی
خادمِ این تبارِ محترمم...!
آقا جون شال عزاتو عشقه...
#علیرضا_احمدی_روشن
💫 @MostafaAhmadiRoshan
شهید مصطفی احمدی روشن🇮🇷
#محرم
◼️اول حسين...
وقتی چیزی برای کسی #اولویت شد، برایش همه کار می کند و اصلا بهترین معیار برای تشخیصی اولویت داشتن همین است:
❓برای آن حاضری چقدر خرج کنی؟ چه چیزی را؟ و اینجا فضیلت اشخاصی مشخص می شود.
این جا مقام «فضل» حبیب بیشتر آشکار می شود، از آبرویش، از ریش سفیدش هم برای #حسین مایه گذاشت و برایش از «خون» نیز مایه گذاشت و این شاهکار حبیب است...
""ما به فرمان دل او هر چه گوید آن کنیم!"
🔺برگرفته از کتاب دعوا سر اولویت است اثر سید علی اصغر علوی/ ص 25
🔹️آنچه که در درجه اول در زندگی مصطفی پررنگ بود #ولایت_مداری اش بود و نه ولایتباوریاش. بسیاری از کارهایی که میکرد بر همین اساس بود.
🔹او میگفت الان نظر #ولایت این است و انگشت اشاره ایشان الان دارد اینجا (صنعت غنیسازی) را نشان میدهد؛ پس من باید این کار را بکنم.
🔹محور اول فعالیتهای کاری و فردی او بحث #ولایت بود و این را واقعا در زندگیاش دخیل کرده بود.
🔹در تصمیمات کلیدی که در این صنعت گرفته میشد به #انگشت_اشاره_رهبری نگاه میکرد و به همین دلیل بود که وارد حوزه #غنی_سازی شد، چراکه نظام برایش مهم بود و معتقد بود که باید عمرش را در این راه طی کند.
🔹او میگفت آنچه برای #رهبری مهم است باید برایش هزینه کرد؛ لذا با این تحلیل، این آدم میآمد و ۶ماه پشت گزینش #نطنز منتظر ماند و علیرغم اینکه میدید کاری نیست، سرش را پایین نمیانداخت که برود سر کار دیگری.
🔹چند تا آدم هستند که در فضای زندگی و کارشان این اصل را دخالت دادهاند؟ او قهرمان بود. شاید خیلیهای دیگر هم #ولایتمحور بودند ولی آیا اینقدر #بصیرت هم داشتند که تشخیص بدهند؟
🔹مصطفی ۲۵ سال داشت و بنابراین نه جنگ را دیده بود و نه #انقلاب را. بصیرت او فوقالعاده بود؛ او توانست تشخیص بدهد که #محوریت_نظام در این صنعت است و این یک نکته مهمی است.
🔹آدم #تکلیفمحوری بود و تا هر موقع که بر خود تکلیف میدانست، قرار بود در این صنعت بماند. بارها به او شغل های مختلف و فرصتهای کاری زیادی پیشنهاد شده بود ولی حتی به آن فکر هم نمیکرد.
🔹او بارها میگفت: «اگر درس را ادامه میدادم قطعا آدم موفقی میشدم» و به همکلاسیهایش اشاره میکرد و میگفت: «من وظیفهام این است که اینجا بمانم و ادامه بدهم.»
🔺خبرگزاری دفاع مقدس
🔺مصاحبه با دوستان شهید
💫 @MostafaAhmadiRoshan
#محرم
🔹سال سوم دبیرستان سه شنبه صبح ها و روزهای محرم می رفتیم #مسجد_مهدیه_همدان، زیارت عاشورا.
🔹اگر دو تا مداح بودند، دنبال #مداحی بودیم که بچه جبهه ای باشد و وسط زیارت عاشورا از جنگ هم حرف بزند. از شجاعت و جنگ امام حسین (ع) که برایمان می خواند، بیشتر گریه مان می گرفت. عشقمان این بود که برای امام حسین گریه کنیم. فکر می کردیم هر کس بیشتر #اشک بریزد خوشبختر تر است. اگر یک روز کم گریه می کردیم، تا فردا از غصه دق می کردیم.
🔹بعضی وقتها مصطفی می گفت «تو نمی ذاری من گریه ام بگیره، بیا از هم جدا بشینیم» هر کدام می رفتیم یک گوشه می نشستیم که حال همدیگر را خراب نکنیم.
مصطفی برای خودش گریه می کرد؛ به قول مداح ها نمکی.
✔️به نقل از دوست شهید
🏴 @MostafaAhmadiRoshan
#محرم
📃برای شش ماهه ی ارباب
▪️دلش میخواست که یک پسر داشته باشد. اما مثل نوزادان تازه متولد شده زشت نباشد. میگفت اگر بچهام زشت باشد بهم میریزم. از ما خواست که برایش نذر کنیم.
▪️همدان رسم است که #گهواره علی اصغر درست میکنند. کسانی که آرزویی دارند به این گهواره #نذر میکنند و یک تکه پارچه امانت از این گهواره برمیدارند. ما هم به امام حسین و حضرت علی اصغر توسل کردیم.
▪️پیش از تولد پسرش گفت که در خواب دیدهام که یک نوزادی را به من دادند و سربندی داشت که رویش نوشته بود علی اصغر احمدی روشن.
🔺به نقل از پدر شهید
🖤 @MostafaAhmadiRoshan
#محرم
📃 آخرین محرم با مصطفی
✒به روایت همسر شهید
▪️محرم سال نود،
آخرین محرمی که با مصطفی تجربه کردم، حس و حال متفاوتی داشتم.
سوز و غمی داشتم و انگار #غم آقا بر دلم سنگینی میکرد...
و این شاید آمادگی برای #شهادت مصطفی بود.
▪️ زیاد اهل دنبال کردن برنامه های تلویزیونی نبودم که چند شب متوالی پای یک برنامه بنشینم،
ولی آن محرم یادم می آید بعد #عاشورا، تلویزیون برنامه ای گذاشته بود با نام
" روایت اسیری خاندان حسین "
هر روز می نشستم و با دیدن برنامه و تعریف آن ماجرا ها #اشک می ریختم.
▪️یادمه یک شب از همون ایام، مصطفی از #نطنز دو نصف شب رسید خونه.
بیدار بودم و برنامه ی #نیمه_ی_پنهان_ماه را نگاه میکردم.
▪️اومد و داشت مسواک میزد که بخوابه
من جلوش وایسادم و گفتم:
من نمیتونم درک کنم مصطفی!
آخه #همسران_شهدا چجوری میتونن #فراق شهیداشون رو تحمل کنن؟
مصطفی هم در جواب حرفی نداشت و فقط سر تکون داد...
▪️به نقل از همسر شهید، خانم بلوری کاشانی
▪️مقام معظم رهبری (مدظله):
اگر پدران، مادران و همسران شهدا بی صبری و شکایت میکردند؛ منت میگذاشتند و آه و ناله میکردند، مگر چهره ی این ملت انقدر درخشان میشد؟
🏴 @MostafaAhmadiRoshan
#محرم
▪️مصطفی اهل این نبود که کل چهل روز را مشکی بپوشد،
ولی محرم سال نود، آخرین محرمش،
همه ی چهل روز را مشکی پوشید
▪️ دهه اول محرم بود
وقتی به صورتش نگاه کردم به نظرم خیلی قشنگ و نورانی شده بود ریش بلند خیلی بهش میومد
گفتم مصطفی برو یکم ریشهات را کوتاه کت چشمت میکنن خیلی قشنگ شده صورتت گفت خودت یادم دادی تو محرم نرم اصلاح
نورانی شده بود ومن نمیدونستم قراره شهید بشه وبره پیش مولا
▪️بعدا در گوشیش دیدیم از خودش چند تا هم سلفی گرفته که انگار آخرین چهرهاش که تغییر هم کرده بود،
برایمان بماند...
مصطفی از همه چیز خبر داشت...
✒به نقل از مادر شهید
پ.ن: عکس سلفی اشاره شده در متن
🖤 @MostafaAhmadiRoshan
#محرم
#شب_تاسوعا
▪️مصطفی میگفت دوست دارم سه تا بچه داشته باشم و اسم دومیشو بذارم عباس
بعد میگفت ابوالفضل بذاریم یا عباس؟
یخورده مکث میکرد
دوباره میگفت نه عباس...
بعد یه بغضی ته گلوش مینشست
به حضرت عباس علاقه ویژه ای داشت.
پ.ن: حاج رحیم احمدی روشن و علیرضا
بیت رهبری
سال ۹۶
🖤 @MostafaAhmadiRoshan
#محرم
#شب_عاشورا
▪️من زیاد مصطفی را در حالت گریه ندیده بودم،
نهایتا صورتش خیلی سرخ میشد...
ولی عاشورای آخر که باهم تو مراسم دانشگاه تهران شرکت کردیم،
آنقدر شدید گریه میکرد که خیلی شانه هاش میلرزید...
اربعین همان سال هم شهید شد.
✒ به نقل از همسر شهید
🖤 @MostafaAhmadiRoshan