دستنوشته شهید 🍃🌸
💢اولین باری که به جبهه قدم گذاشتم، گمشده ام را در آنجا یافتم و دیگر نتوانستم از آن جدا شوم.
💢هنگامی که واژه شهادت را شنیدم عاشق گشتم و آرزو داشتم که به وصال معشوق برسم و دنیا برایم تنگ شده بود و دیگر علاقه ای به زنده بودن نداشتم.
💢وقتی دوستانم را که مدتها با هم بودیم، غرق در خون یافتم حسرت می خوردم و احساس می کردم که خاری هستم در میان گلها....
هر گاه گلی از گلها به دیدار معشوق می شتافت، از خود خجالت می کشیدم که چرا زنده ام؟!
💢ولی با خود عهد کرده بوده که در جبهه بمانم. چون آسایش واقعی را در سنگرهای تنگ و تاریک، سر و صدای توپ و خمپاره ها، حیات و زندگی حقیقی را در میان رزمندگان اسلام و عاشقان خمینی [می دیدم] و احساس می کردم که در شهر مرده ای بیش نیستم و اکنون احیاء گشته ام.
این چنین بود که معنای ایثار، معنای اسلام و معنای جهاد و معنای شهادت را درک کردم.....🌱
#شهید_محمدجواد_فرخزادیان
#شهدای_فارس
#سالروزشهادت
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍂 خط مقدم
کربلای ۵
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت🌷
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
رفیق !
دعایم برایت
برای شھـادت
به شرط شفاعت
وفا کن به عھدت ...
#وداع
#شب_عملیات
#رفاقت_تا_بهشت
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
فکرش را نمیکردیم
ادامهی راهتان
اینقدر سخت باشد..!
#مردان_بی_ادعا
#دفاع_مقدس
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🍂 لایههای ناگفته - ۲۸ محسن مطلق خاطرات یک رزمنده نفوذی در کردستان عراق
🍂 لایههای ناگفته - ۲۹
محسن مطلق
خاطرات یک رزمنده نفوذی در کردستان عراق
✾࿐༅◉༅࿐✾
🔸 روز سوم شعبان بود که با همراهی دو نفر از بعثیها، به سمت کربلا حرکت کردیم. از رادیو ماشین صحبتهای مقام معظم رهبری را گوش کردیم. دیگر بچه ها دل توی دلشان نبود. در راه، از مناظر مختلفی عبور کردیم. چیزی که ما می بایست همیشه همراه خود می بردیم، بنزین بود؛ چرا که در طول راه اصلاً بنزین گیر نمی آمد. جو مردمی عراق قابل ارزیابی بود؛ چون اوایل جنگ بود مردم هنوز روحیه خوبی داشتند. از میانه راه دوباره ذکر و روضه بچه ها شروع شد و در حالی که به سمت کربلا می رفتیم گریه ها نیز سر به آسمان می گذاشت. حتی من از آینه ماشین دیدم که راننده که یک درجه دار بعثی بود نیز اشک از دیدگانش سرازیر شد؛ ولی نمی توانست از حالت خود خارج شود و خیلی مغرورانه پشت رل نشسته بود. در طول راه که با هم صحبت کردیم، فهمیدیم که او فارسی را حتی کامل تر از ما می داند. حسابی با او رفیق شدیم. نزدیک غروب بود که به نجف رسیدیم. چند ساختمان اطراف حرم به علت جنگ تخریب شده بود و به خود ساختمان حرم نیز چند ترکش اصابت کرده بود. با ارادت تمام، به زیارت مولای متقیان علی علیه السلام رفتیم. در نجف زیاد توقف نکردیم. در همان لحظات محدود، بیشترین
استفاده را بردیم. به بچه ها گفتم
بچه ها اینجا دیگر جای گم شدن است هر کدام به گوشه ای گم شوید و بروید صفا کنید. بعد از نماز مغرب و عشا در حرم حضرت امیر علیه السلام را می بستند. به همین خاطر، ما نیز شبانه راهی کربلا شدیم. به خاطر اختلاف افق با ایران، تازه فردا در عراق سوم شعبان بود؛ یعنی روز تولد امام حسین عليه السلام واقعاً سعادت بزرگی نصیب ما شده بود که در چنان شبی وارد کربلا شدیم. نفسها از شوق کربلا به شماره افتاده بود. در همان ساعات اول ورود به شهر کربلا با چشمهایم به دنبال گنبد و بارگاه امام حسین علیه السلام در لابه لای ساختمانها و پشت بامها گشتم
- السلام علیک یا ابا عبدالله .
گویا هنوز هم سال شصت و یک هجری است در کربلا یک قطره آب پیدا نمی شد. قرار بود فردا صبح به زیارت برویم؛ ولی آن شب، شب خواب نبود. از هتل بیرون زدم. در کوچه پسکوچه های دور حرم به دنبال آب گشتم تا اینکه در یک چاله که آب باران جمع شده بود، وضو گرفتم. در حرم بسته بود. به هتل برگشتم و بعد از اذان صبح با وضو راهی حرم شدم. هنوز نمیدانستم داخل حرم چگونه است تا اینکه به در حرم رسیدم. تمام لحظات به خوبی قابل لمس بود و نفس به سینه آرامش می بخشید. وجودم احساس میکرد که دریای بیکران خوبیها غرق شده است. امواج خونرنگ شهدا از لبه ایوان کربلا موج می زد و من نمی دانستم که چگونه خود را به دست این امواج بسپارم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#لایههای_ناگفته
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🍂 لایههای ناگفته - ۳۰
محسن مطلق
خاطرات یک رزمنده نفوذی در کردستان عراق
✾࿐༅◉༅࿐✾
🔸 خاطراتی از زیارت
داخل حرم یک پیرزن به خاطر تولد امام حسین علیه السلام شکلات پخش میکرد که من دوتا از آنها را تبرک کردم و به ایران آوردم. وقتی مشبکهای ضریح را تکان میدادی، گویا می خواست بیفتد؛ چرا که جاکن شده بود و کسی به آنها نمی رسید. داخل حرم پر از گرد و غبار بود.
از حرم که خارج شدیم بچه هایی که مهر می فروختند، اطرافمان را گرفتند و به عربی فریاد می زدند که مهر کربلا تبرکی. من گفتم که مهرهای همه را می خرم و بعد به همه چند برابر مهرهایشان پول دادم. یک بعثی با دیدن این منظره به سمت ما آمد و متاسفانه بچه ها را کتک زد و بچه ها مهرها را ریختند و فرار کردند. ما حدود چند گونی مهر خریدیم تا به همه بچه ها هدیه بدهیم. مقداری پارچه سبز هم گرفتم و تبرک کردم. حرم حضرت عباس علیه السلام هم صفای مردانگی و غیرت داشت. در آنجا نیز لحظاتی را با سقای کربلا خلوت کردیم. بیرون حرم داربستهایی که روی گلدسته حرم نصب کرده بودند، توجه ما را جلب کرد. در اغلب عکسهایی هم که از حرم حضرت برداشته اند این داربستها دیده می شود. از عربها راجع به آنها سؤال کردیم گفتند که چند سال است می خواهند گلدسته ها را طلا کنند؛ ولی طلا به خود نمیگیرد و این از ادب حضرت عباس است. در جایی که حرم امام حسین علیه السلام طلا باشد، حرم حضرت عباس عليه السلام طلا را قبول نمی کند.
در شهر کربلا به چند جای زیارتی دیگر، از جمله «تل زینبیه» رفتیم و بعد با آن صحرای پر بلا خداحافظی کردیم.
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═
#لایههای_ناگفته
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🍂 لایههای ناگفته - ۳۱
محسن مطلق
خاطرات یک رزمنده نفوذی در کردستان عراق
✾࿐༅◉༅࿐✾
🔸خواب مقرر (خاطرات متفرقه)
یکی از بچه ها نظرم را به خود جلب کرد. فکر می کردم اسم او را در لیست شهدا نوشته اند. چند شب قبل از عملیات محرم او را زیر نظر داشتم. با هم عهد کردیم که هر کدام شهید شدیم به خواب دیگری بیاید، با او صحبت کنند و این قول باید اجرا شود. هر کس به قول خود وفا نکند دیگری می تواند به شهادت او شک کند. البته این حرف را به خاطر محکم کردن قرارداد زدیم.
عملیات به اتمام رسید و خبر شهادت او را به من دادند. من در میان پیکر پاک شهدا در میدان مین به دنبال جنازه اش گشتم ولی پیدایش نکردم. طبق قرارمان او باید به خواب من میآمد. دو ماه از این قضیه گذشت و خبری نشد. بعد از اینکه به مرخصی آمدم برسر مزارش رفتم و قولی را که به من داده بود، یادآور شدم. همان شب به خوابم آمد؛ با قیافه ای بهشتی بعد از احوالپرسی گفت:
ته دلت محکم باشد به تمام احادیث و روایات و آیاتی که خدا و انبیا و اولیا بدان اشاره کرده اند. خیلی ناراحت می شوم اگر بخواهی به این نشانه ها شک کنی و بعد دو سه سوره از قرآن را نام برد و تاکید کرد که: این سوره ها را حتماً بخوان و در آنها تعقل کن
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
همراه باشید
#لایههای_ناگفته
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
صبحم بخیر میشود وقتی
نگاه شما بدرقهی راهم باشد ...
#صبح_بخیر
#قهرمانان_وطن
#شهدای_گردان_عمار
#لشکر۲۷_حضرترسولﷺ
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
مرا ببر
آنجا که
بودنت
تمام نمیشود...
#وداع
#رفاقت
#فرمانده
#لشکر۴۱_ثارالله
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🌷روزی پدر به من گفت: «برو سر زمین، سری به هندوانه ها بزن!»
با دوچرخه رفتم سراغ هندوانه ها. یک ساعتی سر زمین بودم که حوصله ام سر رفت. سوار بر دوچرخه رفتم بسیج محل، دیدم دارند نیرو اعزام می کنند. سریع رفتم به دنبال دوستم محمد. مسئول اعزام با مسئول اعزام سروستان تماس گرفت، گفت اگر قدشان اندازه باشد اعزامشان می کنیم. با متر قد وقواره ما را اندازه گرفتند هردو کوتاه بودیم، ردمان کردند. رفتم سراغ مسئول اعزام از آشنایان بود، برای اعزام راضی اش کردم!...
🌷بار اول اعزام به شدت از ناحیه زانو و سر مجروح شد، دو ماهی هم تهران بستری بود اما پس از بهبود دوباره به جبهه برگشت. عملیات خیبر، پرچم گردان را دست گرفته بود و پیشاپیش همه می رفت که جسمش زمین افتاد و روحش آسمانی شد در حالی که هنوز 13 سالش نشده بود. جسدش 11 سال گمنام در آن سرزمین زیر آفتاب و باران... بود. وقتی پیکرش را تفحص کردند بدن نحیف و کوچکش هنوز سالم بود، لباس خاکی به تن؛ پوتین به پا هنوز برای دفاع از کشور آماده بود!
🌷🌸🌷
هدیه به شهید حسنعلی مزدور(سعادتمند)
صلوات
#شهدای_فارس 🌹
شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۲ طلائيه
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
شهید حسین غلامپور، هشتم اسفند 1345، در روستاي سیان از توابع شهرستان اصفهان چشم به جهان گشود. پدرش اسفندیار، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا پایان دوره راهنمایی درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور يافت. يازدهم آبان 1361، در عین خوش دهلران بر اثر اصابت ترکش توسط نیروهای عراقی شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
روحش شاد
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd