#سیره_شهدا
🌷کنار سفره نشسته بودیم. توی ظرف جلو مرتضی یک تکه گوشت بزرگ بود. چشمم به مرتضی بود، تا این گوشت را دید بلند شد و بیرون رفت. بعد از غذا رفتم توی خطش و گفتم چرا گوشت را نخوردی؟
گفت خیلی دلم کشید. توی دلم گفتم شاید یکی دیگر هم توی دلش این گوشت را خواست و چشمش روی آن باشد. رفتم بیرون تا هم نفس خودم را تنبیه کنم، هم اگر کسی آن را می خواهد بخورد.
🌱🌹🌱
#شهید مرتضی اقلیدی نژاد
#شهدای_فارس
🌱🌹🌱🌹
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
28.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
جانبازی که خوشکلیشو برای کشورش داده
کانال ضد صهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
🍂 لایههای ناگفته - ۳۱ محسن مطلق خاطرات یک رزمنده نفوذی در کردستان عراق
🍂 لایههای ناگفته - ۳۲
محسن مطلق
خاطرات یک رزمنده نفوذی در کردستان عراق
✾࿐༅◉༅࿐✾
🔸شهید بابایی (خاطرات متفرقه)
همان روزهای بیکاری ما در اورژانس و در یکی از مراحل عملیات محرم، یک راننده آمبولانس به اورژانس ما مأمور شد. او قبل از آنکه به اورژانس منتقل شود، چند ماهی را در منطقه گذرانده و مرخصی نرفته بود؛ ولی آن زمان دیگر مأموریتش رو به پایان و از این مسئله نگران و در تشویش بود.
مرد نورانی و جا افتاده ای بود؛ با محاسنی که کم کم داشت گرد پیری بر آن می نشست. کارهایش هم مثل خودش مخلصانه و از سر دلسوزی بود. مثلاً اگر میوه میآوردند میوه های خراب را جدا و تا حدی که قابل مصرف بود، از آنها استفاده میکرد. همیشه لبه های نان را می خورد و می گفت که بقیه آن استفاده میشود، ولی این قسمتها را دور می ریزند و یا کارهایی را که به دیگران مربوط می شد بدون اینکه عاری داشته باشد انجام می داد؛ مثلاً شستن ظرفها و یا تمیز و جمع و جور کردن اورژانس. خلاصه از تمام لحظات خود در جبهه، کمال استفاده را در جهت عبادت خدا می کرد.
روز آخر مأموریتش که عملیات نیز به پایان رسیده بود، می خواست تسویه کرده راهی شهر و دیارش شود. همه اش در فکر بود و می گفت ما اصلاً این فرصتها را قدر ندانستیم و حالا هم داریم با دست خالی میگردیم. با گریه و ناراحتی برگه تسویه را از اورژانس گرفت و در حالی که دلش پیش بچه ها بود خداحافظی کرد و راهی مقر تیپ شد تا
بعد از گرفتن امضا از مسئولان راهی اندیمشک شود. تا اندیمشک هم رفته بود و حتی بلیت قطار و امریه هم گرفته بود ولی بعد از یک روز دیدیم دوباره به اورژانس برگشت. از دیدن او خیلی
خوشحال شدیم. به او گفتم:
- چه شد که برگشتی؟
گفت: تسویه حسابم را در اندیمشک باد برد و من برگشتم تا دوباره یک برگۀ دیگر بگیرم. کارهایش را از نو انجام داد؛ ولی چون غروب شده بود و هوا رو به تاریکی می رفت گفت امشب را هم پیش شما میمانم و از هوای جبهه و ستاره های آسمان اینجا لذت میبرم و فردا راهی شهرم میشوم. همان شب به ما خبر دادند که یکی از آمبولانسها در رمل گیر کرده و ما چند نفر را راهی آنجا کرده ایم تا کمک کنند و آمبولانس را بیاورند. او نیز از سر شوق با آنان راهی شد؛ ولی دیگر برنگشت مگر با پیکری خون آلود.
نام آن شهید، «محمد محمدی» بود.
پایان
┄═❁๑🍃๑🌺๑🍃๑❁═┄
#لایههای_ناگفته
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🍂
🔻 شوخی در زندان الرشید!؟
خسرو میرزائی
┄═❁๑❁═┄
▪️ یکی از شوخیهای ما برای گذران وقت در زندان الرشید بغداد این بود که وقتی شبها درب نردهای سلولها بسته میشد با دوستان سایر سلولها صحبت و خوش و بش میکردیم و با حالت ترحم و شاید سرزنش ولی به شوخی میگفتیم : چه کردید که شما را در زندان انداختهاند؟ در حالیکه خودمان هم در زندان و سلول بودیم.
و یا اینکه میگفتیم: یادم باشه فردا برایتان کمپود و تنقلات بیاورم و با این جملات به ظاهر مزاح و شوخی به هم دیگر روحیه میدادیم و گذران عمر میکردیم. با این امید که روزی آزاد شویم و بیرون از آنجا همدیگر را ببینیم.
یادم هست یکی از دوستان هم سلولی، یک قطعه از یک ترانه سرای زمان شاهی میخواند که مناسبت خوبی با حال و روز آن موقع ما داشت که این بود.
دنیای زندونی دیواره،،
زندونی از دیوار بیزاره،،
بعضی مواقع هم به شوخی "دیواره" رو "دیفاره" تلفظ میکرد.
آزاده اردوگاه تکریت ۱۱
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═┄
#خاطرات_آزادگان
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🍂
#خــنده_ملیح
روزی برای انجام ماموریت با یک ماشین عازم اطراف سنندج بودیم. حین عبور از رودخانه آب سر شمع ماشین رفت و خاموش شد.
شهید شاهمراد به بیسیمچی که تازه کار بود گفت به فرمانده اطلاع بده که یواش تر بروند تا ما برسیم اما با رمز بگو!بیسیمچی گفت: نمیدانم چه بگویم!! شهید شاهمراد بیسیم را گرفت و گفت: حسین حسین شاهمراد.... آب تو گوش خر رفته کمی یواش تر...😐 کمی بعد ماشین روشن شد و شاهمراد به بیسیمچی گفت حالا تو اطلاع بده!
بیسیمچی تماس گرفت و گفت الو الو..... خر روشن شد......
😂😂😂
🍂
کانال ضد صهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍂
🔻 الاغی که اسیر شد.
عباس رحیمی رزمنده:
در یک منطقه کوهستانی مستقر بودیم و برای جابجایی مهمات و غذا به هر یگان الاغی اختصاص داده بودند.
از قضا الاغ یگان ما خیلی زحمت می کشید و اصلا اهل تنبلی نبود.
یک روز که دشمن منطقه را زیر آتش توپخانه قرار داده بود، الاغ بیچاره از ترس یا موج انفجار چنان هراسان شد که به یکباره به سمت دشمن رفت و اسیر شد.
چند روزی گذشت و هر زمان که با دوربین نگاه می کردیم متوجه الاغ اسیر می شدیم که برای دشمن مهمات و سلاح جابجا می کرد و کلی افسوس می خوردیم.
اما این قضیه زیاد طول نکشید و یک روز صبح در میان حیرت بچه ها، الاغ با وفا، در حالیکه کلی آذوقه دشمن بارش بود نعره زنان وارد یگان شد.
الاغ زرنگ با کلی سوغاتی از دست دشمن فرار کرده بود.
بازم دم الاغه گرم تا فهمید اشتباه رفته برگشت بعضی از مسئولین چهل ساله راههای اشتباه خودشون رو گردن مردم انداختند و وقیحانه مانند زالو هنوز برمسند قدرتند..!!
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
"درسی از سقای تشنگان"
اوضاع بسیار وخیم شده بود. ما را به اردوگاه 18 بعقوبه که همه اسرای ارتش بودند انتقال دادند. در این اردوگاه نزدیک به چهارهزار و پانصد اسیر را در چهار سوله تانک و پشت درب های قفل شده و بدون قطره ای آب نگهداری می کردند. هوای گرم و تن های زخمی و فشردگی جمعیت در سوله ها باعث شده بود دویست نفر از برادران به شهادت برسند. سنگدلی و توحش ماموران عراقی مایه تاسف و تعجب ما شده بود و راهی جز صبر نداشتیم.
آنروز اولین باری بود که تانکر هزار لیتری آب گرم وارد محوطه اردوگاه شد. تانکر در وسط قرار گرفت و درب همه سوله ها با هم باز شد. هجوم بیش از چهار هزار نفر از اسرا به سمت این تانکر کوچک، باعث واژگونی آن شد و بلند شدن آه از نهاد اسرای تشنه.
در این میان حرکت چند نفر از اسرا که خود شدیدا تشنه بودند، دیدنی شده بود.
آن ها چفیه های خود را از آب ریخته شده، خیس می کردند و بدون معطلی به سمت مجروحین می رفتند و لبان خشک آنان را خیس می کردند.
.... و چقدر این صحنه ذهن مرا به کرب و بلا و روز عاشورا و تشنگی اطفال و سقای با وفای کربلا می انداخت.
نادر دشتی پور
گردان کربلا
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
🍃💠🍃💠🍃💠🍃💠🍃
شور حسین برپاست
تا انتقام مهدی (عج)
این غم نمی نشیند
جز با قیام مهدی (عج)
#یا_صمصام_المنتقم
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
شهردار جبهه مخلص بود ...
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd
شبِ حمله شبِ ديدار مهدی (عج)...
#تبلیغات
#تابلو_نوشته
#دفاع_مقدس
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
کانال ضدصهیونیستی مشتاقان شهادت
https://eitaa.com/joinchat/3712811153Cc17969aedd