eitaa logo
🌷متوسلین به شهدا🌷💫
32.2هزار دنبال‌کننده
4.2هزار عکس
2.4هزار ویدیو
250 فایل
بسم رب الشهداء💫 🌷"هرگز کسانی را که در راه خداکشته شده اند مرده مپندار بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزی داده میشوند"🌷 (آل عمران۱۶۹) 💥چله صلوات، زیارت عاشورا و دعای عهد💥 ✨شروع چله: 16 آذر ✨پایان: 25 دی @hasbiallah2
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷رقص و جولان بر سر میدان کنند 🌷رقص اندر خون خود مردان کنند 🌷چون رهند از دست خود دستی زنند 🌷چون جهند از نقص خود رقصی کنند ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت شنیده نشده از زبان سردار دلها شهید والامقام قاسم سلیمانی ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃 100گل صلوات هدیه میکنیم به چهارده معصوم(ع) و شهید والامقام قاسم سلیمانی 🍃🌷🌷🌻🌹🌻🌷🌷🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🚩قرائت زیارت عاشورا 🕯️به یاد شهید قاسم سلیمانی 💚همنوا با امام زمان(عج) ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
AUD-20220806-WA0119.mp3
8.5M
🚩 زیارت عاشورا 🔹️با نوای استاد علی فانی السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع) 💚💚💚💚💚 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 سمیه:اخه که چی؟؟حرفت رابزن ,طاعون که نداره... من:نه نه...اخه ایرانی نیست... سمیه زد زیر خنده وگفت:اصلا مال سومالی,مال عمق جنگلهای امازون ,ایرانی نباشه,زبانش فارسی که هست مسلمان مخلص که هست ,پاک که هست ,نبات,شکرپنیر اصلاقند وعسل....خوشگللللل که هست.... بااین حرف سمیه اهی از دل کشیدم وگفتم:افغانی هست وبه همین علت پدرومادرم تو جواب دادن مردد شدند واین وسط بهرام خان اتش بیار معرکه شده...اخ اخ نبودی,سمیه ببینی دیشب چی گذشت به من... ودرحالیکه گلوله گلوله اشک میریختم,همه چی را براش تعریف کردم.... نمیدونم چندساعت بود که داشتیم حرف میزدیم که با صدای در اتاق به خود امدیم... مامان لای در راباز کردوگفت:دخترا نهار اماده است,زری جان بیاین اشپزخانه, بابات هم امده,منتظریم شما بیاید تا نهار رابکشیم.. سمیه یه حالت مظلوم به خودش گرفت وگفت:خاله...میشه ...میشه ما همینجا نهار رابخوریم؟؟ مامان لبخندی زد وگفت:هرجور راحتین وبعدرو کرد سمت من وادامه داد:زری جان پس بیا سفره وغذا رابیار همینجا.. سمیه جان را از گشنگی کشتی.... سرم را تکان دادم ومادر,در رابست... سمیه که زانو به زانوم نشسته بود دستم را تودستش گرفت وگفت:زری...اصلا نگران نباش وغصه نخور اگر شما دوتا قسمت هم باشید ,بابا جانت بالا بره وپایین بیاد وحتی بهرام خان خودش را حلقه اویز کند,بازهم به هم میرسید,توکل کن به خدا وهمه چیز,را دست,خودش بسپر,مهم اینه که خانوادت میدونن نظر تو مثبته...همین... با تاسفی در تایید حرفهاش سرم را تکان دادم وگفتم:دیگه چاره ای برام نمونده....توکل.... سمیه بلند شد ودست من را گرفت وگفت:هوس کردم با مامان وبابات غذا بخورم,بیا بریم اونجا ,ببینم میشه چیزی گفت,متلکی پروند,کاری کرد خخخ میدونستم که سمیه ,وقتی بخواد کاری بکنه وچیزی بگه,اصلا تعارف نمیکنه ,کلا خدای پررو گری هست,دستم را به دستش دادم وارام از اتاق اومدیم بیرون,همینطور که داشتیم میامدیم طرف اشپزخانه,با صدای پدرم که داشت به مادرم چیزی میگفت متوقف شدم ودستم را گذاشتم روی بینی ام,سمیه فوری گرفت که چی میگم وگوشهامون تیز شد ..... دارد... 📝نویسنده : ط، حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> @motevasselin_be_shohada <<━━⊰♡❀🇮🇷❀♡⊱━━>> 🌻 💥 بابا داشت به مامان میگفت:رفتم بی رودربایسی به حاج اقا گفتم که دختر خانم من هنوز تازه امسال دیپلم میگیره ومیخواد ادامه تحصیل بده وقصد ازدواج هم نداره.... مامان با التهابی در صداش پرید وسط حرفش وگفت:خوب عکس العمل اون بیچاره چی بود... بابا:هیچی برداشته با یه لبخند ملیح میگه ,اگر جواب دخترخانمتان مثبت باشه وبحث دیگه ای درمیان نباشه,ما صبرمان زیاد است,صبرمیکنیم تا درس,هم بخوانند والبته اگر ازدواج هم بخوان بکنن ,بازهم باعث پیشرفتشان میشیم وقول میدم تا تمام توان بهشون کمک کنم تا در رشته ی مورد علاقه شان ادامه تحصیل بدن و... مادر که انگار مبهوت از جواب حاج اقا شده بود گفت:خوب,خوب اینجوری که هرچی,شما رشته بودید اون پنبه کرد...چی چی گفتی؟ پدر,با بی حوصلگی گفت:خوب چی میباست بگم هااا؟؟مجبور,شدم بگم بزار ببینم نظر دختر چی,هست وقراره چند روز دیگه,مثلا نظر نهایی دختر را بگم,من هرچی فکرش را میکنم,توان دروغ گفتن را ندارم,باید واگذار کنم به بهرام ,فک کنم اون بتونه یه جوری از سر بازش کنه... مادر نفسش را به شدت بیرون دادوگفت:بهرام؟!!اون که, پسره ی بیچاره را سکه ی یه پول میکنه,نه رحم ونه مروتی نداره ,نه نه....اما خداییش اقا سعید,حاج اقا سرشار از کمالاته...حالا به کسی نمیگیم ,ایرانی نیست...چی میشه قبول کنی,دل زری هم انگار دنبال حاجی هست. پدر با عصبانیت صداش را بالا اورد وگفت:مگه من گفتم ایشون ادم بدی هستند؟به خدا اگر ایرانی بود دخترم را دو دستی تقدیمش میکردم,اخه اینجور جوانای پاکی تواین دوره زمونه کم گیر میاد,اما مردم سراز همه چی درمیارن,میبینم زمانی را که دوست واشنا ,من را,اقا سعید زرگر را مورد تمسخر قرارمیدن که دختر یکی یکدانه ام را دادم به یه جوان بی کس وکار افغانی... دیگه نتونستم طاقت بیارم,راه رفته را برگشتم وبه سرعت داخل اتاق شدم وخودم را انداختم روی تخت وزار زدم... سمیه ارام اومد کنارم نشست سرم را توبغلش گرفت ومثل خواهری دلسوز گفت:نگران نباش زری جان...خدا خودش درست میکنه...توکل کن وچون میخواست بحث را عوض کنه با یه لحن شیطنت بار گفت:ببینم حالا این یوزارسیف عاشق پیشه,شماره اش را دور از چشم اینهمه پلیس ۱۱۰ به عشقش زری خانم قادری نداده؟؟ با این حرف سمیه یاد نامه یوزارسیف افتادم ولبخندی زدم وبا شوقی کودکانه,گوشیم را اوردم وصفحه ی مجازی یوسف را نشان سمیه دادم ودرحالیکه ذوق زده نگاهش میکردم گفتم:این شمارشه...اینم صفحه اش....پروفایلش را ببین,همون دسته گل دیشبی,هست که برام اورده.... سمیه درحالیکه برق شیطنتی در چشماش میدرخشید ,گوشی راگرفت وبه من گفت:خیلی خوب بابا,تامن یه نگاه میندازم برو یه چی بیار,بخوریم که روده کوچکه,روده بزرگه را خورد.... باشه ای گفتم واز جا بلند شدم ,اخه زشت بود الان جند ساعته سمیه اینجاست ودریغ از یک لیوان اب خنک که به خوردش بدم.... دارد.... نویسنده: ط، حسینی 🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
Part11_فقط غلام حسین باش.mp3
7.02M
📚کتاب صوتی قسمت 1⃣1⃣ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موسیقی (جدید)_(47).mp3
5.17M
حضرت امام خامنه ای (مد ظله العالی) ما آقامون رو خوب معرفی نکردیم فرمانده ارتش میگه این رهبری سید علی از هفت جنگ قطعی مارو عبور داده پوتین: رهبری هرچه تحلیل و پیش‌بینی می‌کنه همون میشه 🎙فایل صوتی فوق رو تا آخر گوش دهید. 💥جهاد تبیین💥 📄هرچقدر اعتقاد و ارادت به ولایت امام خامنه‌ای دارید نشر دهید📃 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
گاهی یک نگاه حرام شهادت رابرای کسی که لیاقت شهادت دارد عقب میاندازد چه برسد به کسی که هنوز لایق شهادت بودن را نشان نداده شهید مدافع حرم سجاد عفتی ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
♦️ماجرای دست مجروج سردار سلیمانی|| روزی که همه فکر کردند حاج قاسم در جنگ شهید شده است.. سردار مرتضی قربانی، همرزم حاج قاسم در دوران دفاع مقدس: من با حاج قاسم تماس گرفتم دیدم صدایش قطع شد به بیسیمچی او گفتم بیسیم را بده دست حاجی بیسیمچی گفت حاج قاسم شهید شد. گفتم گوشی را به بنی‌اسدی یا رحیمی بده. در تاریکی گشت آنها را پیدا کرد. گفتم چی شده؟ گفت حاجی افتاد روی زمین و شهید شده. حاجی بیهوش شده بود و آنها در تاریکی شب خیال می‌کردند شهید شده است. دوشکایی که حاجی را زد، صد برابرش در هر نقطه شلیک می‌شد. بچه ها رفتند و ایشان رابا برانکار آوردند. رفتم بالای سرش، دستم را روی پیشانی حاجی گذاشتم دیدم گرم است. دستشان کامل منهدم و رها شده بود. خونریزی زیاد بود و ترکش به سینه حاج قاسم اصابت کرده بود. ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
. یعنۍ✋🏼 متفاوٺ ‌بھ ‌آخر برسیم‌ وگرنھ .. مرگ‌ پایانِ‌ همہ‌ی ‌قصہ‌هاست . شهید‌علاء‌حسن‌نجمــہ⚘ ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
🥀🕊!! 🌷آخرین باری که می‌خواست اعزام شود، همراهش رفتم تا او را برسانم، در بین راه گفت: مادرجان! برگرد، تو حالت مثل این‌که خوب نیست؛ گفتم: برای چی بَرگردم؟ تو مگر مادرت را دوست نداری؟ انگار فهمیده بود در دلم چه می گذرد. گفت: مادرجان! الهی فدایت شوم؛ ان‌شاءالله خداوند آن‌قدر به من قدرت بدهد که فردای قیامت بتوانم پایت را ببوسم. مادرجان! می‌دانم که از درون می‌سوزی و دلت نمی‌آید به من بگویی ولی دعا کن خدا شهادت را نصیب پسرت بکند. مادرجان! این آخرین خداحافظی من و توست، حلالم کن. از حرف‌های رحمت‌اله بی تاب و سرگردان شده بودم و فقط منتظر بودم که به من بگویند: رحمت‌اله آسمانی شد. 🌷روزها و شب‌ها برایم به سختی می‌گذشت و همه فکرم شده بود رحمت‌اله.... سوم فروردین سال ۱۳۶۵ در ادامه عملیات والفجر ۸، دشمن منطقه‌ای از فاو را شیمیایی زد. بچه‌ها داشتند از شدت گاز می‌سوختند، رحمت‌اله و دوستانش حیرت زده شده بودند و نمی‌دانستند چه کار کنند، هیچ‌کس جرأت نمی‌کرد برای نجات بچه ها به طرف منطقه برود. رحمت‌اله عبا و عمامه‌اش را در آورد، تویوتا را از دست راننده‌اش گرفت تا برود مجروحین را به عقب منتقل کند. دوستانش مانع او شدند ولی حرف رحمت‌اله یکی بود و باید می‌رفت، انگار گازخردَل بوی بهشت می‌داد. به او گفتند: حداقل ماسک بزن. گفت: وقت نیست بچه‌ها دارند پَر پر می‌شوند. 🌷سه بار با تویوتا به جلو رفت و مجروحین را به عقب آورد. چهارمین باری که می‌خواست برود، از شدت گاز خردل بی‌حال شده بود و گفت: مرا بگیرید، دیگر تحمل ندارم، جگرم دارد می‌سوزد. او را به بیمارستان صحرایی بردند و از آن‌جا هم با هلی‌کوپتر، مجروحین را به بیمارستان بقیة الله تهران انتقال دادند. ما هم خبردار شدیم، به تهران رفتیم تا او را ببینیم. پاسداران بیمارستان وقتی که فهمیدند من، مادرِ رحمت‌اله هستم. گفتند: مادرجان! چه شیر پاکی به پسرت دادی که او با این حال وخیمش فقط دارد خدا را شکر می‌کند. به ما اجازه نمی‌دادند رحمت‌اله را ببینیم. بالاخره با هزار مکافات و اصرار و گریه‌های زیاد من، من و عروسم رفتیم داخل، به ما گفتند: ماسک بزنید ولی ما قبول نکردیم، دلمان نمی‌آمد. 🌷چند قدمی دیگر نمانده بود، به رحمت‌اله برسم که صدای رحمت‌اله بلند شد: - مادرجان! فدای صدای پایت شوم. آمدی مادرم؟ آمدی رحمت‌اله را ببینی؟ وقتی وضعیتش را دیدم، بدنی کوچک شده، پُر از تاول و زخم‌های عمیق، با خودم گفتم: آیا این رحمت‌الهِ من است؟ رحمت‌الهِ من که این‌جوری نبود؟ بی‌حال شدم و افتادم. گفت: مادرجان! خوش آمدی. صبر داشته باش، خودت را نگه دار، با آبرویم بازی نکن. من خون ریختم، زهر خوردم. مادرجان! گریه نکن. من با خدا ملاقات دارم. کوتاه نیا و استوار باش. خیلی برایم سخت بود، پسرم جلوی چشمانم داشت زجر می‌کشید و پَر پر می‌شد. هر چقدر تعریف کنم کسی نمی‌داند مادر شهید در آن لحظه چه می‌کشد؟! 🌷بعد از چند روز رحمت اله را به لندن منتقل کردند که در آن‌جا هم دوام نیاورد و همان‌جا به آرزویش رسید و آسمانی شد و خدا این هدیه ناقابل را از من پذیرفت.... 🌹خاطره ای به یاد سردار شهید رحمت‌اله اسدی معاون گردان امام محمد باقر (ع) لشکر ۲۵ کربلا ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
🌴🥀🌹🕊 فرازی از وصیت نامه ... وصیت نامه من همان وصیت حاج همت است : باخدای خود پیمان بسته ام تا آخرین قطره ی خونم در راه حفظ و حراست از این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم . 🌹🌹🕊 ─━━━⊱❅✿•❅•✿❅⊰━━━─ ➡️@motevasselin_be_shohada ❣متوسلین به شهدا❣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 پيامبر اکرم صلی الله علیه و آله 🔸منْ صَامَ مِنْ رَجَبٍ يَوْماً إِيمَاناً وَ اِحْتِسَاباً اِسْتَوْجَبَ رِضْوَانَ اَللَّهِ اَلْأَكْبَرَ وَ أَطْفَى صَوْمُهُ فِي ذَلِكَ اَلْيَوْمِ غَضَبَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ أَغْلَقَ عَنْهُ بَاباً مِنْ أَبْوَابِ اَلنَّارِ 🔹هر که یک روز از ماه رجب را با ایمان و اخلاص روزه بگیرد، مستحقّ‌ خشنودى بزرگ خداوند مى‌شود و روزه اش در آن روز بی گمان خشم خداوند را فرو می نشاند و دری از درهای جهنم به روی او بسته می‌‌شود 📗بحارالأنوار ج94 ص26 ╼═┈┈┈┈┈•✹•┈┈┈┈═╾ ✅ روے لینڪ زیر ڪلیڪ ڪنید. ╭〰⊰🍁〰☀️🍂⊱〰╮ 🎆عالم‌ پس‌ از‌ مرگ🔥👇 @Alame_pasaz_marg ╰〰⊰🍂☀️〰🍁⊱〰╯  🔴 نشر دهید✔️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گروه های ما در ایتا👇👇 💐💐💐💐💐💐💐 🌷🕊متوسلین به شهدا👇 @motevasselin_be_shohada 🔥عالم پس از مرگ👇 @Alame_pasaz_marg 📖 ختم قرآن و اذکار مجرب👇 https://eitaa.com/joinchat/2551906560C3fd0c062cf 💐💐💐💐💐💐💐 ✅لطفا به اشتراک بگذارید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا