eitaa logo
محمدصادق
152 دنبال‌کننده
646 عکس
118 ویدیو
22 فایل
کانالی برای انتشار نوشته های آقای محمدصادق حیدری و البته، گاهی مطالب مناسبتی نویسندگان دیگر ارتباط با ادمین: @mbalochi ادرس کانال ما در سروش sapp.ir/msnote ادرس کانال در ایتا Eitaa.com/msnote ادرس کانال در بله https://ble.im/msnote
مشاهده در ایتا
دانلود
وفات کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها را تسلیت عرض می کنیم. @msnote
ما توی شهرهای بی‌حرم سرگشته بودیم؛ شما *پناه* دادید به ما. ما از دستگاه پدران و برادر زاد‌ه‌های‌تان دور افتاده بودیم، شما ما را به آستان‌شان *نزدیک* کردید. ما بی‌صاحب بودیم و کسی را نداشتیم بزرگ‌مان کند و *پرورش* ما را به عهده بگیرد؛ شما قبول کردید که بشوید سرپرست ما بی‌مقدارها. موج بلاها ما را بالا و پایین می‌کرد و می‌کند اما این شما بودید و هستید که دست *مهربان* تان را از دست ما در نمی‌آورید. همه این‌ها ـ حداقل برای ما ـ  کی معلوم شد؟ آن موقعی که به فرشته‌های دور ضریح دستور دادید دست شیخ عبدالکریم را ـ که برای استخاره روبروی‌ مرقدتان ایستاده بود و داشت برای آوردن حوزه اراک به قم کسب تکلیف می‌کرد ـ بگیرند و بگذارند لا‌به‌لای صفحات سوره یوسف: «وأتونی بإهلکم اجمعین» ـ همه‌ی کسان خود را نزد من بیاورید. ـــــــــــــ توی عربی وقتی می‌خواهند با یک خانم صحبت کنند به آخر فعل مضارع، «یاء» و «نون» اضافه می‌کنند اما ما عجم‌ایم و این حرف‌ها حالی‌مان نمی‌شود. بخاطر همه این مادری‌هایی که برای‌مان کردید، همچین روزی می‌آییم جلوی ضریح و از جدتان جمله قرض می‌گیریم و بی‌خیال گفتن «یاء» و «نون»ها می‌شویم و این‌طور با شما صحبت می‌کنیم: هیهات؛ انت اکرم مِن أن تضیّع من *ربّیتَه* او تبّعد مَن *اَدنیتَه* او تُشرّد مَن *آویتَه* او تُسلّم الی البلاء من کفیتَه و *رحمتَه* @msnote
فلاندبنک صباحاً و مساءاً از همان بچگی هم عصرهای دلم می‌گرفت. حتی یادم هست که بعضی هفته‌ها دم دمای غروب، انگشت‌های دست و پایم هم یخ می‌کرد. از همان بچگی یادم داده بودند که جمعه‌ها روز امام زمان است و قرار است روز هم باشد. بعد می‌گفتند: وقتی عصر جمعه برسد اما خبری از ظهور نباشد، دل حضرت می‌گیرد و به همین خاطر است که دل ما هم پر از غم می‌شود. بالاخره دل به دل راه دارد دیگر ... اولین باری که به این توضیح شکّ کردم، وقتی بود که کمی بزرگتر شده بودم و عصر جمعه‌ای آمد و رفت و آخر شب یادم افتاد که خبری از آن غم نشده. راستش آن جمعه، جمعه‌ای بود که فردایش تعطیل بود و انگار همین خوشی، غم را شسته بود و با خود برده بود. همان جا بود که احساس کردم این دلگیری تا حدودی ناقص و ناخالص است و ناراحتی از شروع کار و درس هم در آن سهیم شده. بعدتر شکّ‌ و تردیدم به این که «دل ما به دل حضرت راه دارد» بیشتر شد. مخصوصاً از وقتی که زیارت را خواندم: «فلأندبنّک صباحاً و مساءً ...» با خودم گفتم پس دل امام فقط عصرهای جمعه نمی‌گیرد و هر روز و شب به ندبه و زاری برای جدّش مشغول است ولی هر چقدر فکر کردم یادم نیامد که هر صبح و شام دلم گرفته باشد و در غم غوطه‌ور شده باشم. حتی اگر روزی برسد که ظرفیت این همه غم را داشته باشیم و گریه برای حسین به کار روز و شب‌مان تبدیل شود، آخر ِ گریه‌های‌مان به یک «و سیعلم الذین ظلموا‌ای منقلب ینقلبون» که مدّاح می‌خواندش ختم می‌شود و به یک دستمال کاغذی برای پاک‌کردن اشک‌هایی که کاری از دستشان بر نمی‌آید و صاحبش این‌قدر نسوخته است که خونش برای به هم ریختن دنیایی که بر کثافات کفر و نفاق بنا شده، به جوش بیاید... من که گمان می‌کنم زبان حال ما و معنای کارهای‌مان در برابر شما، همان «فاذهب انت و ربک فقاتلا انا هاهنا قاعدون» است. واقعیت این است که حوصله‌ی درافتادن با کفار و منافقین را نداریم و وقتی می‌گوییم «یابن‌الحسن کجایی»، دوست داریم خودتان بیایید و همه‌ی کارها را درست کنید. پس خیلی متشکرم از آستان مقدس‌تان که این نفهمی‌ها را به روی‌مان نمی‌آورید و ما را داخل آدم حساب می‌کنید. فقط کاش بخاطر این همه مهربانی و تغافل‌تان، بلد بودیم تا کمی هم منّت‌تان را بکشیم ... ادرس کانال "محمدصادق" در سروش sapp.ir/msnote ادرس کانال در ایتا Eitaa.com/msnote ادرس کانال در بله https://ble.im/msnote
@msnote
👆👆این عکس، ترکیب عجیبی است از آرامش توصیف‌ناپذیر و طمانینه‌ی بی‌مانندی که درست در وسط عکس نشسته و شلوغی و ازدحام و التهابی که دور تا دور ِ صحنه را پُر کرده و گرداگرد ِ یک محور جمع شده. از این عمامه‌ی سیاهی که پشت به عکس است و صاحبش احتمالا حاج سید احمد است که با آن نگاه ِ نگرانش دارد اوضاع را می‌پاید؛ تا این مردی که در سمت چپ، دست انداخته در یقه‌ی نفر روبرویی‌اش و سعی می‌کند او را دور کند. از آن دو نفری که رو به عکاس هستند و با اضطراب ادامه‌ی مسیر را زیر نظر گرفته‌اند که به خیال خودشان جلوی مشکل احتمالی را بگیرند؛ تا آن مردی که فقط پلیور سفیدش معلوم است و دو دستش را هر چقدر توانسته باز کرده تا همه را عقب بزند. اما از بین همه‌ی اینها من دوست دارم جای این جوان ِ دست راستی باشم. در عین حال که تمام توانش را بکار گرفته تا فشاری به امام وارد نشود، با چشم‌هایش مشغول یک تحسین ِ متواضعانه است و برای لذت بردن از این همه یقین و طمأنینه، یک لحظه را هم از دست نداده. با این که کارش را رها نکرده ولی انگار بی‌خیال ِ همه چیز شده و فقط مبهوت ِ ابّهت و مجذوب ِ جذبه‌ی خمینی است. وقتی این عکس را می‌بینم، یاد آن آدم‌هایی در این کشور ـ و یا حتی در این منطقه ـ می‌افتم که تنها دلیل‌شان برای زندگی کردن در این دنیای پر از کثافت و لجن و تمام دلگرمی‌شان برای به آب و آتش زدن در این زمانه‌ی زمین‌گیر شده، مردی بود به اسم «خمینی» و مردی هست به نام «خامنه‌ای». و بعد آرزو می‌کنم که کاش من هم با همین جماعت محشور شوم. پی‌نوشت: آن‌هایی که لطف می‌کنند و تگ را دنبال می‌کنند، شک نکنند که این هم یک جمعه ناک دیگر است. نامردی و بی‌مروّتی است اگر از «عذاب غیبت» دم بزنیم و از «زندگی ِ بدون امام» فغان کنیم؛ اما به یاد کسانی نباشیم که حصنی برای مومنین درست کردند و در این دوران ِ بی «صاحب» ی، نگذاشتند موج ِ کفر و نفاق، محبین اهل بیت را هم با خود ببرد. که اگر از ایمان چیزی باقی مانده و از میانه‌ی سنگلاخ‌های سماجت انسان، آب‌باریکه‌ای از حق طلبی جاری است و در تاریکخانه‌ی «ظلمات الارض»، هنور اشعه‌ای از هدایت بر ما می‌تابد؛ بخاطر مردانی است که توانستند شعاعی از نور ِ «الشموس الطالعه» را به ما منعکس کنند. آن کسی که در نوک پیکان کارزار است بجای آن که مثل بعضی از مومنین، ساده‌اندیش و سست‌عنصر و سرخوش باشد، می‌فهمد که همه‌جانبه بودن ِ هجمه‌های هواپرستان و پیچیدگی ِ حیله‌های اهل طغیان تا کجا پیش رفته و خنجرشان چطور دارد پهلوی بی‌دفاع ِ ایمان را می‌درد. همچین مردی است که عمیق‌تر از بقیه، فاجعه‌ای به نام «فقدان معصوم» را درک می‌کند و اضطرار و سوز قلبش جنس دیگری دارد؛ وقتی زار می‌زند که : این مستأصل اهل العناد و التضلیل و الالحاد کجاست آن که اهل عناد و الحاد را به استیصال می‌کشاند؟ @msnote
با سلام از شما برای نصب اپلیکیشن رضوان، تنها برنامک رسمی حرم مطهر رضوی، دعوت شده‌ است: https://app.razavi.ir اگر دوست دارید مهمان غذای متبرک حرم امام رضا باشید این نرم افزار را نصب کنید سپس در زمان تشرف به حرم, به بخش غذای متبرک حضرتی مراجعه کنید تا اسم شما ثبت شود. توجه داشته باشید فقط زمانی که در محدوده حرم باشین میتونین درخواست غذای متبرک رو ثبت کنید. بخش ادعیه, احادیث و ایات قران و بخش های دیگه این نرم افزار هم جالبه. توی قسمت همراهان هم میتونین موقعیت همراهانتون رو در محدوده حرم مشاهده کنید. التماس دعا @msnote
مواظب لایک هامون توی فضای مجازی و حقیقی باشیم! @msnote
شکایت از شکور (به بهانه پنجم جمادی الاولی, ولادت حضرت زینب سلام الله علیها ) @msnote همان اوائل سوره‌ی اسراء است که خدا تصمیم گرفته حسابی بنده‌اش را نوازش کند و طنین نام «نوح» را در فضای تاریخ بپراکند. همه‌ی انسان‌ها را صدا می‌زند که: آهای نسل و ذریه‌ی کسانی که با نوح سوار کشتی شدند! نوح بنده‌ی شکرگزاری بود. «ذریه من حملنا مع نوح انه کان عبدا شکورا». بعد حضرت باقر برای‌مان توضیح داده که خدا چرا همچین مهربانی ویژه‌ای را برای اولین پیامبر اولواالعزم تدارک دیده: نوح بخاطر این «عبد شکور» نامیده شد که هر صبح و هر شب، سه بار این‌طور خدا را شکر می‌گفته: اللهم إني أشهدك أنه ما أمسى و أصبح بي من نعمة أو عافية في دين أو دنيا فمنك، وحدك لا شريك لك، لك الحمد و لك الشكر بها عليّ حتى ترضى و بعد الرضا. اگر به من ِ فرومایه‌ی عافیت‌طلب ِ فراری از مبارزه باشد، اولین تصوری که در ذهنم می‌آید این است: نوح عبا بر صورت می‌انداخته و گوشه می‌گرفته و تند تند این ذکر را تکرار می‌کرده و شکر خدا را می‌گفته. اما آدم که نباید به نفهمی خودش اکتفا کند و یادش برود که هر روز، قبل و بعد از این ذکر چه بر سر نوح می‌آورده‌اند. حتی تصورش را هم نمی‌شود کرد که نوح چه جرأت و یقینی داشته که وسط صحرا و در مقابل قوم کافرش، داشته کشتی می‌ساخته؛ چه برسد به این‌که بداند هر وقت بزرگان قوم از کنارش رد می‌شدند، مسخره‌اش می‌کردند «و یصنع الفلک و کلما مر علیه ملا من قومه سخروا منه» و کسی را که بزرگان مسخره‌اش کنند، حقیرترین افراد جامعه هم به خودشان جرات می‌دهند که تحقیرش کنند. بعد نوح ِ خدا را به فحش می‌کشیده‌اند و می‌گفتند دیوانه است و به شدت زجرش می‌داده‌اند: «و قالوا مجنون و ازدجر»؛ طوری که وقتی نصرت الهی می‌رسد، خود خدا با همه‌ی عظمتش می‌گوید نوح را از کرب عظیم نجات دادیم «فنجیناه و اهله من الکرب العظیم». اما قضیه به همین جا ختم نمی‌شود؛ مخصوصا وقتی زحمات شیخ صدوق در «کمال‌الدین» را بخوانیم که حال نوح را از زبان حضرت صادق نقل کرده: «در سیصدمین سال نبوّت نوح، کار به جایی رسید که نوح را کتک می‌زدند و خون از گوش مبارکش جاری می‌شد و از شدت ضرب و جرح، تا سه روز بیهوش بود. بعد از سیصد سال تحمل، وقتی خواست دعا کند تا عذاب نازل شود، سه فرشته از آسمان هفتم نازل شدند و گفتند: خواسته‌ای داریم یا نبی‌الله! این اولین خشم خدا بر اهل زمین است؛ پس دعایت را به تاخیر بینداز. نوح دست از دعا برداشت و و قوم نوح سیصد سال دیگر همان کارها را ادامه دادند...» نوح کتک می‌خورده و فحش می‌شنیده و تحقیر می‌شده و سیصدسال سیصدسال به کفار مهلت می‌داده و باز، صبح‌ها سه بار و شب‌ها سه بار می‌گفته: اللهم إني أشهدك أنه ما أمسى و أصبح بي من نعمة أو عافية في دين أو دنيا فمنك، وحدك لا شريك لك، لك الحمد و لك الشكر بها عليّ حتى ترضى و بعد الرضا. ـ این شب‌ها فکر می‌کنم به مصیبتی که اعظم از مصائب تمام انبیاست و به زینب؛ وقتی که سر بلند کرد و به کوفی‌ها نگاهی حیدری انداخت و در اول خطبه‌اش گفت: الحمدلله... و وقتی از سجده‌ی رکعت دومش برمی‌خاست و سرش را پایین می‌انداخت و با صدایی گرفته، ذکر تشهد می‌گفت: الحمدلله ... و شکایت می‌کنم از ناتوانی و بیچارگی ِ کلمه‌ای مثل «شکور» که به شکل حقارت‌آمیزی می‌خواهد حال زینب را در برابر خدایش، برای‌مان حکایت کند ... پی‌نوشت: امثال من که هیچ؛  گمان می‌کنم فقهای عظام شیعه ـ که پرچم توحید را از لا به لای انبوهی از خون و زخم به ما رسانده اند ـ نیز، به گرد پای یک «الحمدلله ِ» زینب هم نمی‌رسند ... ble.im/join/YTE1NWNhM2
🌺 شب میلاد دختر زهراست هر کجا بنگری شعف برپاست 🌺 خانه مصطفی شده گلشن دیده مرتضی شده روشن 🌺 مونس و یار مجتبی آمد حامی شاه کربلا آمد 🌷‌ ولادت با سعادت صبورترین پرستار عالم ، حضرت زینب سلام الله علیها و روز پرستار تبریک و تهنیت باد. 🍃🌸 @msnote
«تاریکی» و «تارِ مویِ یکی» یا *کرنشی در برابر عمیق‌ترین عاشقانه‌ی تاریخ* «شب» و «زن» به هم پیوسته‌اند و هر تلاشی برای گسست‌شان، یک شکست سنگین را نصیب آدم می‌کند. چون چیزی که این دو را به هم پیوند زده، همان گمشده‌ی بشریت است: «آرامش». انگار که «تاریکی» باید با «تارِ مویِ یکی» تکمیل شود و آدم با این دو تا «رام» می‌شود و «آرام» می‌شود. شاید برای همین است که شب نقطه‌ی وصل عشّاق است تا در کنار آرامِ جان‌شان در آرامش شب، بیارامند. شاید برای همین است که از یک طرف با *جعل لکم الیل لتسکنوا فیه* آرامش را به شب موکول کرده و از طرف دیگر، با *خلق لکم من انفسکم ازواجا لتسکنوا الیها* از زوج و زن، یک خط مستقیم به سمت سکونت و طمأنینه کشیده. اما این، داستانِ همه نیست. ذهن ما آدم‌های معمولی از زن و شب و آرامش، به چیزهایی منتقل می‌شود که در سطح خودمان است؛ اما کسانی که «محور خلقت» و «هدف آفرینش» هستند، ماجرای دیگری دارند. «شب» برای آنها به طوفانی‌ترین حالتش یعنی به «لیله‌القدر» تعریف می‌شود و لیله‌القدر هم که گفته‌اند همان «فاطمه» است. آرامش آنها هم با «هو الذی انزل *السکینه* فی قلوب المومنین» شکل می‌گیرد و در «و ما جعله الله الا بشری لکم و *لتطمئن* قلوبکم» به اوج می‌رسد. تمام آرامش علی، به نور و نعمت و نصرتی است که خدا به او هدیه می‌دهد و همگی این‌ها در شب قدر نازل می‌شود و آن شب هم، همان فاطمه است. انگار تمام لذت و بهجت و سکونت و طمأنینه‌ای که قرار است به علی برسد، در وجود فاطمه قرار داده شده. احتمالاً حسین هم همین حالات را می‌دیده که وقتی سوره‌ی قدر را با صدای علی شنید، گفت: «این سوره از زبان شما حلاوت دیگری دارد.» خب؛ حرفی نمی‌ماند الا این‌که به سراغ فورانِ غم و موج‌های سنگین ماتم برویم که عقل و ادراک بشری را در خودش غرق کرده و تعظیم کنیم در برابر ساحت مقدّس کلماتی که علی پس از دفن فاطمه و صاف‌کردن خاکِ قبرش، با پیامبر در میان گذاشت: «امّا حزنی فسرمدٌ و اما *لَیلی* فمسهّدٌ» آنجا بود که علی دوباره پای «شب» را وسط کشید که دیگر «آرامش» ندارد چون آرامِ جان ندارد: «شب من بعد از دخترت، بی‌خوابی است.» ـ علی دیگر خواب ندارد، آرامش ندارد، شب ندارد؛ از بس زهرا ندارد ... لیله‌ی است علی می‌داند @msnote
«الف»، «ب»، «ج» و در آرزویِ «د» الف) سیزده چهارده‌سال قبل از این، مثل همه‌ی نوجوان‌ها دل پاک و ساده‌ای داشتم و فکر می‌کردم نمازِ با توجه و با حال، همه‌چیز را درست می‌کند. سعی می‌کردم روی عظمت خدا و خوبی‌هایش و حقارت خودم و بدی‌هایم تمرکز کنم تا وسط نماز، بغضی بیاید و اشکی بریزد و حالی برود. به سبُکیِ بعد نماز دل‌خوش بودم و کلّی با حضور قلب خودم صفا می‌کردم. حتی دنبال عبارت و دعاهای قشنگ و جدید می‌گشتم که در رکوع‌ها و سجده‌ها خرج‌شان کنم تا هر رکعت برایم رنگ متفاوتی داشته باشد. خلاصه که من بودم و خدا و ارتباط مستقیمی که با هم داشتیم. ب) چند سال بعد از این قضایا بود که چند روایت، بزرگواری کردند و پنبه‌ی «ارتباط مستقیم» را برایم زدند. در کافی نقل کرده بود: «کسی که نماز بخواند و در نمازش، پیامبر و خاندان او را یاد نکند، با نمازش به راهی غیر از راه بهشت می‌رود.» یا زراره از حضرت صادق روایت کرده بود: «هر کس از روی عمد، صلوات در نماز را ترک کند، نمازی ندارد.» یا هشام بن حکم زرنگی کرده بود و از علّت وجوب نماز پرسیده بود و شنیده بود: «خدا اراده کرده که مردم، محمّد را از یاد نبرند و بخاطر همین نماز را واجب کرد تا روزی پنج بار به یاد پیامبر بیفتند و او را فراموش نکنند.» آن وسط، احادیث معراج هم خودنمایی می‌کرد و در کمال ظرافت توضیح می‌داد که چگونه هستی ِنماز از اراده‌ی نبیّ اکرم نشأت گرفته. وقتی آن قضایایی که در فوق عرش اتفاق افتاده می‌خواندی، از نماز چیزی نمی‌ماند جز یک آینه؛ آینه‌ای که حالات پیامبر در هنگام دیدار با خدا، در آن منعکس شده و هر کس ارتباط با خدا را بخواهد، باید به آن آینه نگاه کند ... خلاصه که چند روایت بزرگواری کردند و آن ارتباط مستقیمِ خیالی را برای من، به یک راه پرپیچ و خم واقعی تبدیل کردند که «صاحب» داشت. و مگر راهی در زمین پیدا می‌شود که بی‌صاحب باشد تا بعد بتوانیم معراج المومن و راه‌های آسمان را بی‌صاحب فرض کنیم؟! ج) مدّتی است که «المزار الکبیر» را دستم گرفته‌ام. همان کتابی که «ابن‌المشهدی» برای‌مان به یادگار گذاشته و با زیارات بی‌نظیری که به ما رسانده، خودش را به صف بلندبالای بزرگانی که مدیون‌شان هستیم، اضافه کرده. «زیارت آل یاسین» در این کتاب، نسبت به آن نسخه‌ای که در مفاتیح آمده، اضافاتی دارد که اغلب ندیده‌ایم و نشنیده‌ایم. در یک فراز از این نسخه‌ی مفصّل‌تر، خطاب به صاحبان نماز می‌گوییم: *أنتم جاهُنا اوقات صلواتنا* «شما در اوقات نماز *آبروی ما* هستید.» من حدس می‌زنم که این فراز در دوران غیبت، از یک فرود حکایت می‌کند. انگار به همان اندازه‌ای که خودمان را از شما محروم کرده‌ایم و به همان مقداری که نداریم‌تان، عبادت‌های‌مان هم رسوبِ *رسوایی* گرفته. ارتباط مستقیم که کشک است. سِیر با صاحب نماز هم که به ما نیامده و خیلی وقت است که این ادعاها را کنار گذاشته‌ایم و از این غلط‌های اضافی نمی‌کنیم؛ چون عمق فاجعه خیلی گسترده‌تر از این حرف‌هاست. امّتی که هنوز نتوانسته به امامش اقتدا کند، با چه رویی به خدا رو بزند و نماز بخواند؟! از وقتی که از آستان شما کنار کشیدیم، از نمازهای‌مان هم چیزی باقی نمانده جز یک مشت *بی‌آبرویی* که بعد از هر سلام باید به روی‌مان بکوبند یا به کمرمان بزنند. اگر عرضه‌ی زندگی‌کردن با شما را داشتیم، حداقل در اوقات نماز، کمی آبرو قرض می‌گرفتیم و موقع تکبیره الاحرام، این‌طور به خفّت و خواری نمی‌افتادیم... انتم جاهُنا اوقات صلواتنا ... د) یک روز خوبی هم می‌آید که بالاخره ربط «نماز» با «ولایت» را به ما هدیه کنند و از این همه عبادت‌های جاهلانه یا بچه‌گانه نجات‌مان دهند... روایت اول متن: إِذَا صَلَّى أَحَدُكُمْ وَ لَمْ يَذْكُرِ النَّبِيَّ وَ آلَهُ ص فِي صَلَاتِهِ يُسْلَكُ بِصَلَاتِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْجَنَّة (کافی باب الصلاه علی النبی محمد و اهل بیته علیهم السلام روایت 19) روایت دوم متن: و من صلى و لم يصل على النبي (صلى الله عليه و آله) و ترك ذلك متعمدا فلا صلاة له، إن الله عز و جل بدأ بها قبل الصلاة، فقال: قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى* وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى». (تهذیب جلد ص 157) روایت سوم متن: علل الشرایع باب العله التی من اجلها فرض الله عزوجل الصلاه و برای احادیث معراج که حقیقت نماز را توضیح می‌دهند: علل الشرایع باب علل الوضوء و الاذان و الصلاه 🙏🙏 لطفا کانال رو به دوستانتون معرفی کنید @msnote ممنون🌹🌹
زيارة فاطمة الزهراء عليها السلام : اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ نَبِىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ حَبيبِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَليلِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ صَفىِّ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَمينِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ اَفْضَلِ اَنْبِياءِ اللهِ وَرُسُلِهِ وَمَلائِكَتِهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِّيَةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا سِيِّدَةَ نِساءِ الْعالَمينَ مِنَ الاَْوَّلينَ وَالاْخِرينَ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللهِ وَخَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ يا اُمَّ الْحَسَنِ وَالْحُسَيْنِ سَيِّدَىْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الصِّدّيقَةُ الشَّهيدَةُ ، اَلسَّلامُ عَلَيْكِ اَيَّتُهَا الرَّضِيَّةُ الْمَرْضِيَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْفاضِلـَةُ الزَّكِيـَّةُ ، اَلسـَّلامُ عـَلَيْكِ اَيَّتـُهَا الْحَوْراءُ الاِْنْسِيَّة 🌺شهادت بانوی دوعالم حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تسلیت باد.🌺‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ @msnote