8.7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
این یه بخش از کارای چاپی ....
به جز چندتاش همه مال قبل از اسفند ماهه😍😍😍
خم شدم جلوی این در یک متری
میگم آقا سید ، وقت میکنی این صندلارو برام دوردوزی کنی؟
نگام میکنه و قبل ازینکه بگه برو حواله ات به چند روزِ دیگه ، تندی میگم : دارم میرم کربلا ، میخوامشون ....
چشماش میخنده !
میگه برو یه ساعت بعد اماده اس ، یه جوری میدوزمش اربعینم باهات بیاد ...
.
بخودم میگم ، گفت اربعین !؟
من کجا ، اربعین کجا ....
انگار دستی روی افکارم رو برمیگردونه به چهار ماه پیش !
داشتم ظرف میشستم و سخنرانی گوشمیکردم
میگفت شخصی به محضر امام صادق (اگر اشتباه نکنم ) میرسه ، حضرت میگن فلانی شنیدم برخی شیعیان ما سه سال هست به زیارت کربلا نرفته اند ، اون اقا میگن خیلی ها هستن ...
حضرت میگن « جواب پیامبرو در قیامت چه خواهند داد ؟ »
یکهو تمام این روایت جوشید و از چشمم سرازیر شد !
نشستم روی زمین های های گریه کردم
گفتم نرفتن زیارت کربلا یک طرف ، با شش سال #مشهد نرفتن چه کنم ؟
دو هفته بعد دوستام گفتن میخوایم بریم مشهد ، میای ؟
_ رفتم ، با چه دلی هم رفتم _
توی راه زهرا گفت کربلارو از امام رضا نگرفتی بدون کم کاری کردی ....
و حالا اینجای کارم .
توی دلم گفتم از #شاه_خراسان زیارت کربلا نصیبم شد ، از #شاه_نجف سفرِ #اربعین رو میگیرم ،انشالله ....
چه میشه کرد؟
توی این خاندانِ گره گشا پدر را به پسر ، پسر را به پدر باید قسم داد ، گِره باز نشد ملالی نیست ... میرویم سراغِ پهلوی شکسته ، این یکی ردخور ندارد ...
.
#سفرنامه
بغض آسمان ترکیده است ....
متصل میبارد
انگار همراه دل بی قرار من شده است
در باورم نمیگنجد ...
بناست #شب_جمعه در #حرم_امیرالمومنین #دعای_کمیل بخوانم !!!!
نیم روزی مانده تا سلطان جهان شوم ....
تا ولایتت را بیشتر از همیشه تاج سرم کنم ....
تا دست ادب بر سینه بگذارم
زیر لب بگویم #السلام_علیک_یا_ابالحسن ....
میخواهم به زهرایت بگویم : گذشت آنروزها که از پی امیرِ غریب میرفتی و فریادت دلی را نمیلرزاند #فاطمه_جان ....
میبینی؟
اتشِ درِ خانه ات از پسِ قرنها به جانِ ما افتاده است و لحظه به لحظه از حرارتش آب میشویم ....
فاطمه جان
ما ذوب در ولایتیم ، حتما تو مادرانه دعایمان کرده ای که هر روز مشتاقتر میشویم به عشق علی ...
.
#سفرنامه
May 11
May 11
خسته ام
خیلی خسته
یکروز هست توی راهیم
انگار راه کش آمده ...
وارد #شهر شدیم
#ضریح را هم ندیدم
پناه بردم به اتاق #هتل ، کمی نشستم اما آرام ندارم !
باید بیایم
شده یک سلام بگویم و برگردم ، باید بیایم
راهی میشوم
ایستاده ام روبروی بارگاهش
فقط نگاه میکنم!
سیل جمعیت میجوشد ...
دستها به نشان حاجتی بالایند !
همه دارند با #علی سخن میگویند !
انگار صاحب همه ی لب ها ، #فاطمه است
آن لحظه که فریاد میزد
« بنفسی انت یا ابالحسن »
آهی که از سوزِ دلِ #زهرا برآمد به گلوی ما نشسته است ...!
و به راستی جان ها به فدای شما #امیرالمومنین ....
چند دقیقه نگاه میکنم
قرار بود بیایم ، آمده ام
هرچند خسته ام اما باید پیش از بسته شدن این چشمها « میدیدمت »
چقدر زیباتر از تصور منی
چقدر درخشانی
چقدر شاهی ....
سایه محبت و ولایتت مستدام روی سرم #مولای_من
.
#سفرنامه
#پدر
پدر کیست؟
همانیکه در #کودکی خدایِ #خانه است !
نان میدهد
امنیت میدهد
محبت و آرامش میدهد
فرزندان با همه عشقی که به #مادر دارند باز هم پناهنده آغوشِ پدر شدن برایشان لطف دیگری دارد ... و اینجا خانه پدریست !
یکی از زائرین دستش را بالا اورده بود ،اشاره ای به #ضریح میکرد ، اشاره ای به خودش ، گریه میکرد و سر تکان میداد ،،، غرق صحبت با پدرش بود !
یکی دیگر سردش شده بود توی ورودی صحن گوشه ی فرش را کشیده بود رویش ، خوابیده بود ، ساکن خانه پدرش بود !
#مادر ِ این خانه در جوانی فرزندان را به پدر سپرده ، گفته است تا زمان #ظهور ِ مهدی جانمان پناهِ بچه هایمان باش ....
من حلاوت داشتن فرزند را چشیده ام
میدانم پدر و مادر ، اولادشان را #عاشقانه دوست دارند حتی وقتی فرزندِ حَلَفی نباشد !
من که میدانم فرزندی که باید باشم ، نیستم اما
با همه اینها ایستاده ام روبرویش ، زمزمه ای در سرم میپیچد :
علی تو را دوست دارد ... با همه کمی هایت دوستت دارد ...
وچه افتخاری بالاتر ازین؟
.
#سفرنامه
اینجا محل رستگاریِ رستگارترین مرد جهان است ...
.
امروز مسجد سهله و کوفه را دیدم
مقام انبیا و صالحین
مقام ابراهیم
مقام نوح
مقام زین العابدین ....
محل نافله #امیرالمومنین
محل قضاوتش ، محل معجزه اش
و قدم های مبارک #علی که بر سنگفرش #مسجد_کوفه گذاشته شده بود ...
همه و همه برای من تجسم داستان های بچگیم بود ...
تصور صلابتش بر منبر مسجد ، قدم های آرامش به سمت منزلگاه بدون زهرایش ، تصور صدایش سحرگاهی که در سجده گفت #فزت_برب_الکعبه ...
به راستی کدام بشری اینهمه زنده است؟
کدام بشری اینهمه زیباست؟
کدام بشری حتی کمی شبیه به علی است؟
.....
و اما ما شیعیانش ...
فکر میکنیم از پسِ کدامین دعای مستجاب در میانِ هیاهوی جهان جزو پیروان امیرالمومنین شده ایم؟
نکند زیادیِ نعمت ، شکرِ #نعمت را از یادمان برده است؟
ما قوم آخرالزمانیم
وعده آمدن ما را پیامبر داده بود ...
#مولای_من
ما یاد گرفته ایم ندیده عاشق شویم
عاشق ِتو ، عاشقِ همسر و فرزندان تو ، عاشقِ مهدیِ موعودِ تو !
بگذار بیاید
روی ماهش را ببینیم
دنیا را به پایش میریزیم
این قولِ ماست به تو عزیز دل زهرا ....
.
#سفرنامه
30.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
به اشکهای سرازیرم گفتم : کاش کمی ، فقط کمی دیگر امانم دهید ....
این چشمها که از انبوه اشک تار شده اند سالهاست منتظر دیدن روی یارند !
.
#سفرنامه
آخرین نوشته ۱۴۰۱ برای شماست #امام_زمان
سلام خدا بر شما حجت خدا بر روی زمین
از خدا که پنهان نیست از شما چه پنهان ، برای من همه چیزِ این سفر تازه است ...
تمامِ این باب ها که واردشان میشوم بابِ بهشت اند !
اما در زیارتِ دوره از سامرا عکسی نگرفتم
شاید چون محو نمای نیمه کاره ورودی ضریح مقدسِ پدرتان بودم !
نمیتوانستم درک کنم چطور اینهمه اطراف حرم پدر و پدربزرگتان ساده است؟
برای ما ایرانی ها حرمِ امام یعنی #مشهد_الرضا ...
یعنی جلال و جبروتِ صحن های تو در تو ...
یعنی طولانی راه رفتن تا رسیدن به ورودی #ضریح ...
یعنی خادمینِ خوش لباس ، بوی عود ، فرش های یکدست ...
یعنی با تمام اینها ایستادن روبروی حرم ،دست بالا بردن و سلام دادن به امامی که هنوز هم از نگاه ما غریب است ...
اما اینجا ...
اینجا غربت به معنای واقعی کلمه تعبیر شده است !
نگاه تابلوی کوچکی میکنم که رویش نام «نرجس» و «حکیمه» ، مادر و عمه شماست ...
به روزی فکر میکنم که عزیزانتان یکی یکی از دنیا رفته اند ، بر پیکرشان نماز خوانده اید و با هرکدام وداع کرده اید و تنها و تنهاتر شده اید !
به وسعت تنهاییِ شما فکر میکنم و تمام غم های جهان به دلم میریزد ...
ای غریب ترین امامِ زمان ها
ای صاحبِ ما
ای منتقم آل علی
امید که آمدنت نزدیک گردد ،
بیایی تا خاک پایت شویم
بیایی تا سالهای طولانی غربتت تمام شود
بیایی تا بهارِ واقعیِ ما تحویل شود
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سال_نو_مبارک
.
#سفرنامه