امیرالمومنین (ع) :اگر مردم میدانستند در قربانی چه آثار و برکاتی هست قطعاً قرض کرده و قربانی میکردند.
💥نذر قربانی به نیت سلامتی آقاجانمون حضرت مهدی🥰و برای کمک به خانواده های تحت پوشش نفس👨👩👦👦، مادران باردار🤰 و شیرخواران👩🍼 و خانواده های نیازمند.
💥شما عزیزان هم میتوانید نیت کنید و در این نذر آسمانی شرکت کنید.
شماره کارت مرکز نفس👇با کلیک کردن کپی میشود.
6037997950482761📣لطفا در گروههای خود منتشر کنید. برای پیوستن به کانال کلیک کنید👇 👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶 https://eitaa.com/nafas110530
May 11
#زندگی مخفی
قسمت بیست و نهم ...
پسرم شده بود همدم تنهایی من.
گاهی با من حرف میزد.
صحبت من باهاش اینجوری بود که می پرسیدم امشب شام رو دوست داشتی؟
و اون با تکون بیشتر دست و پاش حرفم رو تایید می کرد.
بعد از اینکه غذا می خوردم اون تازه شروع می کرد به تکون خوردن.🤰🏼
یه شب که داشتم خاطرات بچگی مو براش تعریف می کردم و می گفتم چه روزهای سختی رو بدون پدر گذروندم و اونم بدون تکون خوردن فقط گوش میداد، صدای زنگ خونه به صدا دراومد!
یعنی کی بود این وقت شب!؟
هرچی صدا زدم جوابی نیومد.
گفتم نکنه خیالاتی شدم.
داشتم برمی گشتم که دوباره صدای در بلند شد!
آخه اشرف هم عادت نداشت این موقع بیاد پشت در خونه!
مامور آب و برق هم که این وقت شب نمیاد!
یه لحظه احساس کردم بوی ادکلن شایان رو حس کردم😧.
در رو که باز کردم تعجب کردم!
خودش بود!!
خود خود خودش!😒
با نگاهم گفتم، دیگه چی میخوای از زندگی من؟
_ تو ؟؟😳
+ سلام😔
دوست داشتم بهش بگم سلام و درد!
سلام و ...
ولی هیچی نگفتم😞
فقط نگاهش کردم😒
+ خیلی گشتم تا خونه تو پیدا کردم.
چرا اومدی اینجا ؟ این چه خونه ایه گرفتی؟
_ چون چاره ای نداشتم!
میشه بگی چیکار داری؟
+نمیشه بیام تو خونه صحبت کنیم؟
اینجا اگه کسی ببینه شاید ...
_ نه آقای شایان خونه حقیرانه من در شان شما نیست!
بفرمایید چیکار دارین؟
من که گفتم به زندگیت کاری ندارم.
+ هیچی اومدم ببینم چیکار کردی بچه رو؟
قرار بود به کسی بدی!
کرمان بود؟
مشهد بود؟
کجا بود!
_ پس در جریان کارهای منم هستی!
فعلا معلوم نیست با کی توافق کنم.
چه فرقی می کنه برای تو؟
+ فرقش اینه که مطمئن میشم به زندگی من لطمه ای وارد نمیشه!
_ مطمئن باش من به زندگی تو کاری ندارم.
حتی اگه سفته هم نداشتی، باز هم کاری نداشتم.
+ بله میدونم!
فکر کردی چرا بهت علاقه مند شدم؟
چون در همه حال میگفتی و میگی چشم😔
اون سفته ها هم همه از بین رفته. خیالت راحت باشه!
میخواستم بگم :خیالم که راحت نیست چون دیگه بهت اعتماد ندارم😞. ولی انگار هنوز اون ترس صاحبکار و کارگری توی وجودم بود و هیچی نگفتم😖
_ ببخشین آقای شایان!
لطفا بگین چیکار دارین و برین.
دوست ندارم کسی شما اینجا رو ببینه.
گرچه من اینقدر از خونه بیرون نیومدم که کسی فکر نمیکنه تو این خونه متروکه کسی باشه.😢
+ من نمیخواستم اینجوری بشه!
من ...
من ....
_ دیگه وقت این حرفها گذشته🙁
+ من اومدم بگم هرطور شده بچه رو یا به همین خانواده کرمانی یا اون مشهدی بده بره! به خدا جبران می کنم.
الان شرایط جبران ندارم ولی اگر پای بچه وسط نباشه!
من ... دوباره.... شاید ...
_ منظورت چیه؟
یعنی اگر من بچه رو خودم نگهدارم؟
+ نه تو اینکارو نمیکنی!
یعنی نمیتونی اینکار رو بکنی!
اگر بچه رو نگهداری کسی باور نمیکنه که ...
_ فعلا که تصمیمی نگرفتم براش.
ولی مطمئن باش هر تصمیمی بگیرم به زندگی تو کاری ندارم.
+ یعنی چی هر تصمیمی بگیرم ...
یعنی امکان داره خودت؟...
🍀🍀🍀🍀🍀
از دور توی کوچه، چندنفر در حال اومدن به سمت خونه ما بودند، شایان خیلی سریع توی تاریکی گم شد 😶 و حرفش نیمه تموم موند.
برگشتم به خونه و هزاران سوال از ذهنم گذشت 🙄🙄🤔🤔
هنوز داشتم توی ذهنم صحبتهای شایان رو مرور می کردم که برام پیامک فرستاد.
+ اگر دوست داری یک روزی دوباره بیام سراغت هرچه زودتر تکلیف اون بچه رو روشن کن!
برای اونم بهتره که بره و با یک خانواده زندگی کنه تا یه زندگی مخفیانه و توی شرایط بد مالی و ...
اگر قول بدی اونو به یک خانواده خوب بدی بهت قول میدم تا آخر عمرت تامینت کنم.
هیچ جوابی بهش ندادم.
با اینکه توی پیامش هیچ بویی از مهر و محبت نبود ولی من فقط اون جمله رو دیدم که نوشته بود میام سراغت.🥺
یعنی میشه شایان دوباره منو دوست داشته باشه.😒
یعنی اگر شرایطش باشه، دوست داره دوباره بیاد سراغم؟
تکانهای زیاد پسرم منو به خودم آورد.
فکر میکنم اونم مثل من حال و احوالش خوب نبود.
شایان نظرش حذف بچه بود.
ولی من دیگه نمیتونستم به حذف اون فکر کنم!
تصمیم خودم رو گرفته بودم.
به شرایط بعدش نمیخواستم فکر کنم.
فقط اینو میدونستم که به پسرم عادت کرده بودم و نمیتونستم به نبودنش فکر کنم😕
🍀🍀🍀🍀🍀
فرشته انگار بو می کشید من کی نیاز به هم صحبت دارم😊
بهم پیام داد بیدارم؟
و وقتی مطمئن شد بیدارم خودش زنگ زد.
ماجرا رو گفتم.
منو تشویق کرد که کار درستی کردم و گفت مطمئنم اگر جای تو بودم در نگهداشتن بچه یک لحظه هم شک نمی کردم👌
ولی چطور؟
باید از این شهر میرفتم!
کجا برم؟
تنهایی چیکار کنم؟
توی این اوضاع و احوال یه خبر جدید دیگه!😶😶
اشرف هم خبر بارداریش رو بهم داد.😧
نمیدونستم توی این شرایط باید خوشحال باشم یا ناراحت😭😭
ادامه دارد ...
💮مرکز مردمی نفس سبزوار💮
https://eitaa.com/nafas110530
🔻 خدایی که دوستمان دارد،
خدایی که مظهر عشق است،
به هر مادر،
هدیه ای بزرگ بخشیده است. 🎁
هویت مادری، لذت های مادری،
در کنار همه دشواری های بارداری و فرزندداری،
می تواند مانع از
«راه حل دانستن قتل جنین»
باشد.
یکی از هیجان انگیز ترین بخش های بارداری، اولین باری است که احساس می کنید کودک در شکمتان تکان می خورد ...❤️
افسوس که گاهی در فرهنگ عمومی ما،
مادر بودن
دست کم گرفته می شود.😳
و حتــــــــــــــی ... گاه به آن اهــــــانت می شود. 😢
قدر نعمت های خدا را بدانیم.
🔅•✾•••┈┈•🔅•✾•••┈┈•
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530
🔵فرزندآوری جهاد است.
🔅•✾•••┈┈•🔅•✾•••┈┈•
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530
🔵چرا فرزندآوری جهاد است؟!
#آمار
#کاهش_جمعیت
#فرزندآوری
#جهاد_فرزندآوری
🔅•✾•••┈┈•🔅•✾•••┈┈•
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530
🔵 چرا فرزندآوری جهاد است؟!
#متوسط_سن_جمعیت
#فرزندآوری
#جهاد_فرزندآوری
🔅•✾•••┈┈•🔅•✾•••┈┈•
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530