#داستان آرزوی من...
قسمت دهم...
با ظاهری آشفته و لباسهای خاکی و روحی زخم خورده و بسیار خراب از قبرستان رفتم خونه مامانم...
مادرم با دیدن چهره زرد و زار و چشمان غرق اشک و خون جا خورد؟!
_آرزو این چه قیافه ایه؟
کجا بودی؟
چرا اینجوری؟
خودم رو انداختم توی بغل مامانم و فقط گریه کردم...😭😭
_میگی چی شده یانه؟
منو نصف عمر کردی دخترجان!
اتفاقی برای شهاب افتاده؟
هیچی نگفتم فقط گریه کردم😭
از صدای گریه های من بچه ها اومدن دورم
آوا که صداش از اتاق میومد و بلند گریه می کرد و جیغ می کشید...ایمان اومد و چسبید به پاهام که بغلش کنم و ایلیا هم مبهوت فقط نگاهم می کرد...
درد شدیدی توی شکمم احساس می کردم دردی تیر کشنده که تحملش خیلی سخت بود...توی قلبم هم درد عجیبی حس می کردم. یه درد سنگین...اونقدر که نمیفهمیدم کدوم دردناکتره؟ قلبم یا شکمم؟!؟!
_مامان من بچه مو کشتم میفهمی؟! کشتم!!!
من بچه خودمو کشتم!!
با همین دستام دفنش کردم!!
مامانم که نمیفهمید چی میگم مات و مبهوت مونده بود..
چی میگی آرزو بچه؟ کدوم بچه؟بچه هات که پیش من بودند!!!
بابام از راه رسید و با دیدن آشفتگی که جلو چشمش بود نمیدونست چیکار کنه!!!
چشمام سیاهی رفت و دیگه هیچی نفهمیدم...
با صدای مامان مامان گفتن ایلیا بیدار شدم...
طبق معمول صدای مشاجره مامان و بابام میومد😔
_تو چطور مادری هستی که خبر نداری دخترت بارداره؟ به توهم میگن مادر!!
_تقصیر من چیه؟صبح اومد بچه هاشو گذاشت گفت بیرون کار دارم هرچی هم پرسیدم کجا میری هیچی نگفت من از کجا بدونم؟ از غیب که خبر ندارم میخواد بره چه بلایی سر خودش بیاره؟
_تو اگه مادر باشی بجای اینکه هی بری جلسه فلانی و مهمونی فلانی میری سری به دخترت میزنی هم کمک حالش باشی و هم چهارتا کلمه صحبت کنه برات! درد دل کنه!
_خوبه خوبه تو نمیخواد به من درس زندگی بدی! تواگه پدر نمونه ای بیا برو شوهر دخترتو پیدا کن. پسره بی مسئولیت دو ساعته زنگش زدیم که زنت داره میمیره انگار نه انگار😠
بروگوششو بپیچون بیارش، ورداریم این مادر مرده رو ببریم بیمارستان اینقدر خون رفته از بدنش...باز مثل نوبت قبل نگن کو شوهر باید رضایت شوهر باشه
نای حرف زدن نداشتم...
اگر میداشتم میگفتم تو رو خدا دعوا نکنید من الان یکم آرامش میخوام...
نمیدونم باید دیگه چه مصیبتی به سر مامان و بابام میومد که دست از این مشاجره شون بکشند😔
خیلی بی رمق بودم از تشنگی و ضعف چشمام سیاهی میرفت...
_مامان بهم آب بده تشنه ام...حتی نا نداشتم بگم تشنه مه...فقط ایلیا که بالاسرم بود شنید...یکدفعه..
صدای فریاد مادرم اومد...
وااای اون لیوانو از ایلیا بگیرین الان میزنه سر مامانش...
ایلیا ایلیا...
درد عجیبی توی شکمم احساس می کردم ولی اصلا رمق نداشتم که بگم درد دارم...
دوباره رفتم به خواب و دیگه هیچی نفهمیدم...
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
احساس سبکی عجیبی کردم مثل اینکه روی یک تشک نرم که از جنس ابر باشه خوابیدم و باد داره منو اینور و اونور میبره...
از اون درد خبری نبود...خیلی سبک بودم...دقیقا خودم رو وسط ابرها و توی آسمون حس می کردم که با کوچکترین نسیمی جابجا میشم...
دستم رو گذاشتم روی شکمم اون درد دیگه نبود خیلی حس خوبی بود نداشتن درد...
خیلی این حس سبکی رو دوست داشتم...
هنوز چشمهام بسته بود...نمیدونستم چندساعت گذشته؟
من کجاهستم و چه بلایی سرم اومده!
میترسیدم چشمهام رو باز کنم و دوباره مصیبتهام شروع بشه!
این حس سبکی رو دوست داشتم!
حس سبکی؟
آرزو نکنه مردی؟
نکنه الان این روحته که حس میکنی؟
پس اونهمه درد کجا رفت؟
اگر مردن همینقدر خوبه که خداشکر که مردم!🥰
ناخودآگاه یاد بچه هام افتادم...
وااای بچه هام!
اوناکجا هستند؟
خدایا منو نبر!
اونا غیر از من کسی رو ندارند!!
از ترس اینکه نکنه مرده باشم و بچه هام یتیم شده باشند ناخودآگاه چشمام رو باز کردم..
اینجا کجاست؟
پرستار اومد بالاسرم و گفت بیدار شدی؟خوبی؟ اینجا بیمارستانه! منم پرستارت هستم.
الان میبریمت بخش!
_ بخش؟ پس بچه هام کجا هستند؟
_نگران نباش اونا حالشون خوبه...انشالله فردا میری پیش شون....شما شانس آوردی که به موقع رسوندت بیمارستان...برو خدارو شکر کن خدا جون دوباره بهت داد...
این داستان ادامه دارد....
🍁مرکز مردمی نفس سبزوار🍁
https://eitaa.com/nafas110530
🌱مقام معظم رهبری:
ازدواج به هنگام و بدون تاخیر یکی از کارهای لازم و واجب است؛ فرزندآوری و تکثیر نسل یکی از آن وظایف مهم و اساسی است که بایستی انجام بگیرد که هر دوی اینها_ هم ازدواج زودهنگام و بهنگام، و هم تکثیر نسل_جزو نیازهای حیاتی امروز کشور و فردای کشور است.
👩❤️👨مرکز مردمی نفس سبزوار 👨👩👧👧
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢روایت تجربه گر از نقش زایمان و تولد فرزند در پاک شدن گناهان
☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمان سنتی کولیک و دل پیچه نوزاد
خانم دکتر تن ساز
☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
ما نوزادان غزه ای شناسنامه ای هنوز برامون صادر نشده 😔
اما گواهی شهادت مان صادر شد 😭
قنداق مون کفن شد ؛
گاهی خواب روزه دار عبادت نیست، مثل خواب صبح تا ظهر روز قدس
#نابودی_اسرائیل👊
.
🇮🇷 بچهها را در راهپیمایی بیاورید. ما در شرایطی به این راهپیمایی می آییم که نه کسی به ما تیر می زند، نه تانکی روبه روی ماست.
🇵🇸 ملت فلسطین، در حالی به راهپیمایی میآید که جلویشان تانک است و به آنها تیراندازی می کنند. ممکن است اینجا نهایتاً بارانی باشد. اما به سمت آنها تیر می آید! حالا ما بچه کوچکمان را در باران نیاوریم؟ باید بیاوریم!
🇮🇷 انتقال #فرهنگ از نسلی به نسل دیگر در همین مراسمات است. یعنی شما با آوردن فرزندانتان در این راهپیمایی ها، یک کتاب از مطالب نسل گذشته را به امضای این بچه می رسانید و بچه رشد فرهنگی پیدا می کند.
🇵🇸 #روز_قدس
✍ #آیت_الله_حائری_شیرازی | راه رشد، جلد سوم، صفحه۲۳۷.
☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
#داستان آرزوی من...
قسمت یازدهم...
چشمم که به مادرم افتاد اولین چیزی که ازش پرسیدم بچه ها بودند.
_مامان بچه هام چطورند؟
_حالشون خوبه، سپردم به خانم همسایه.
_هرسه تاشون پیش خانم همسایه هستند؟
_نه ایلیا رو باباش اومد برد.
_من باید برم من باید پیش بچه هام باشم.
_دخترجان امشب باید اینجا باشی، نمیشه! کلی خون از دست دادی...دکترت گفت خدا بهت رحم کرده و الا معلوم نبود چه بلایی سرت میاد...
_من نمیتونم اینجا بمونم باید برم پیش بچه هام..
تلاش کردم پاشم ولی انگار که دست و پام بی حس بودند نتونستم تکون بخورم و سرم دوباره افتاد روی تخت.
بی جون تر از اون بودم که بتونم حرکت کنم...اثر داروهای بی هوشی کم کم میرفت و من درد رو حس می کردم.
گریه کردم، زار زدم و از پرستارها خواهش کردم اجازه بدند بچه هامو بیارن پیش خودم.
حال خوبی نداشتم و باز صحنه های روز قبل به سراغم میومد... احساس می کردم صورتش شبیه ایمان بود😭
اینقدر بی قراری کردم که مجبورشدند بهم آرامبخش بزنند تا بخوابم...
با صدای ماما گفتن ایمان بیدارشدم...
آوا هم کنار تختم خوابیده بود...
مامانم گفت رفتم پیش سوپروایزر به التماس زاری که اجازه دادند بچه ها امشب پیشم باشند...
خیلی آروم شدم...احساس خوبی داشتم.ای کاش ایلیا هم بود...
حتما امشب شهاب به ایلیا کلی هله هوله میده و فردا باز دل درداش شروع میشه!😕
مامان میشه به شهاب زنگ بزنی میخوام حال ایلیا رو بپرسم!
ایلیا خواب بود و بعد از مدتها متوجه شدم شهاب نگران حال منه!!!
شهاب از من عذرخواهی کرد که باعث این اتفاق شده و گفت جبران میکنم!!
بهش گفتم چی رو قراره جبران کنی؟
بچه ای که الان زیر خاکه چطور قراره زنده بشه؟ تو هم شریک گناه منی شهاب خان! تو هم قاتلی! مثل من...
باز یادم افتاد و اشکم دراومد😭😭
به خاطر بچه هام خودم رو کنترل کردم...
قرار بود صبح مرخص بشم ولی دکترم گفت که نمیتونه اینکار رو بکنه!
اولا از من خواست که بعد از ترخیص، اسم و مشخصات اون خانم که زیرزمینی کار میکنه و این بلا رو سر من آورده به آگاهی و کلانتری بدم و بعد چون احتمال زیاد دچار عفونت میشم حداقل یک روز دیگه بمونم و آنتی بیوتیک استفاده کنم...
از اونجایی که نمیخواستم بیشتر از این از بچه هام دور باشم با رضایت شخصی خودم رو ترخیص کردم و نموندم
هرچی پدر و مادرم اصرار کردند که اسم و مشخصات اون خانم رو بدم هم زیر بار نرفتم... وجدانا کارت دعوت که نفرستاده بود خودم رفتم پیشش😔
البته بعدها فهمیدم ای کاش اینکار رو میکردم چون هرلحظه دست این قاتلهای بی رحم زودتر قطع بشه بهتره😖
اصرار پدر و مادرم بی فایده بود...
شب برگشتم خونه خودمون...
چون شهاب قول داده بود جبران میکنه مطمئن بودم منو تنها نمیذاره...
ولی باز هم زد زیر قولش☹
اون شب من تا صبح توی تب سوختم و شهاب هی گفت الان خودمو میرسونم😔
رستورانش خیلی شلوغ شده بود و میگفت امشب مدیر داخلی ندارم و مجبورم خودم تا دیروقت بمونم😔
این شانس منه که چه شهاب خوش باشه چه ناخوش بازم ثمره اش برای من تنهاییه☹
نزدیکای صبح شهاب اومد و اینقدر خسته و بدحال بود که اصلا گوش نکرد من چی میگم...اصلا متوجه تب دار بودنم نشد و مثل یک لاشه مرده افتاد روی تخت😔
🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
صبح به اصرار مادرم و به اتفاق بچه ها رفتیم درمانگاه محل مون و خواستم با مامایی که گاها اونجا بود مشورت کنم...
اون خانم نبود و رفته بود مرخصی زایمان.
بجاش یه خانم خیلی مهربونتر و گرمتر اونجا بود...با وجود اینکه سرش شلوغ بود تا متوجه حال بد من شد سریع اومد به من رسیدگی کنه...کلی برام وقت گذاشت...
حواسم نبود تا به خودم اومدم دیدم زندگیم رو ریختم رو دایره براش😔
مامانم بچه ها رو برد پارک نزدیک و گفت نگران اونا نباشم...
سارا خیلی مهربون بود...این شروع دوستی من و سارا بود...
البته مهربونی اون باعث نشد که من به حرفش گوش بدم و برم بیمارستان بستری بشم🙈
_ببین آرزو سقط عمدی خیلی خطرناکه..
الان توی خیلی از کشورهای پیشرفته به خاطر عوارض جسمی و تبعات اجتماعی که داره جرم شناخته میشه و کسی که اینکار رو انجام بده تحت پیگرد قانونی قرار میگیره...
یعنی الان اگر توی کشور دیگه اینکار رو می کردی حتما باید کلی جریمه میدادی...
حالا از این بگذریم...
خونریزی شدید و افت فشارخون، جزو اولین عوارض سقط جنین هست...
عفونت رحم و شکم از عوارض بعدیه که حتما الان شما بهش مبتلا شدی. چون درجه تب شما بالاست و باید بستری بشی و دارو بگیری...
احتمال سوراخ شدن رحم...که باتوجه به بستری شدن و ویزیت خانم دکتر انشالله که این عارضه رو شما نداری!
_الان من چیکار کنم سارا جان؟
_باید بستری بشی و داروی تزریقی بگیری!
این داستان ادامه دارد....
🍁مرکز مردمی نفس سبزوار🍁
https://eitaa.com/nafas110530
🌷شهید #حسن_تهرانی_مقدم
ڪارے ڪه انجام می دهید ،حتی نایستید ڪه ڪسی بگوید خستہ نباشید!! از همان در پشتی بیرون بروید....
سلام با ارزوی قبولی طاعات و شروع هفته ای خوب برای همه🍃
🌹مرکز مردمی نفس سبزوار 🌹
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺🎬 ببینید:
⛔️⛔️بعد از فوت همسرم همه توصیه می کردند فرزندم را بکشم😱یا به تعبیر خودشون سقط کنم،اما من....
🍃مرکز مردمی نفس سبزوار 🍃
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
🔰 سن مناسب برای آموزش صبر به کودکان
♦️ ١۴ ماه اول زندگی کودک زمانی است که باید به کودک حس اطمینان و امنیت داد.بنابراین در این زمان خواستههای او را بلافاصله پس از درخواست و حداکثر با تأخیر چندثانیهای برآورده کنید. از بعد از این زمان تا دوسالگی علیرغم اینکه نباید در برآورده کردن خواستههای کودک کوتاهی کرد، اما گاه گاهی میتوان در چند ثانیه تا یک دقیقه آنها را منتظر گذاشت
🔸دو تا پنج سالگی
بعد از پایان دوسالگی والدین باید در هنگام درخواست کودک، برآورده کردن خواسته او را کمی به تعویق انداخته و از او بخواهند صبر کند. مثلاً؛ اول دستمو بشورم بعد بهت آب بدم. اول به بابا زنگ بزنم بعد بهت بستنی بدم. بذار چاییمو بخورم بعد توپتو میدم.بذار لیوانمو بذارم سرجاش بعد دستتو میشورم و …
گام به گام ۲۰ ثانیه شروع میکنیم و این زمان را بالا و بالاتر میبریم تا بچهها به مرور بتوانند مثلاً یک روز صبر کنند. مثلاً به بچه سه ساله میگیم: “امروز پارک نمیریم، فردا میریم.” یا به بچه ۵ ساله میگیم: “آخر هفته میریم بیرون. تا وقتی بچه۱۲ سالش شد میگیم: ” تو یک سال باید صبر کنی تا برایت دوچرخه بخریم.
📍نکته
اگر فرزند شما ۱۲ سال، یا ۷ سال، یا ۴ سالش است و شما فرایند آموزش و تقویت صبر را آغاز نکردهاید، اشکال ندارد. از همان پله ابتدایی شروع کنید. یعنی از همان ۱۵- ۲۰ ثانیه آغاز کرده و پله پله زمانش را اضافه کنید.
بعد از پایان دوسالگی والدین باید در هنگام درخواست کودک، برآورده کردن خواسته او را کمی به تعویق انداخته و از او بخواهند صبر کند.
☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🟢روایت تجربه گر از نقش زایمان و تولد فرزند در پاک شدن گناهان و پرونده اعمالش🥰
#زندگی پس از زندگی
☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
باشه برای فردا
فیلم سینمایی ایرانی ( فیلم کوتاه )
https://ifilo.net/v/KMJ8OaM
داشتن فرزند، حق طبیعی هر پدر و مادری هست.
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
با تشکر از تمام دوستانی که وقت گذاشتن و در نظرسنجی شرکت کردند، همچنان منتظر نظرات و انتقادات شما عزیزان هستیم.🙏🙏🙏
و تشکر میکنم از مادرانی که تجربه خودشون رو در قالب داستان برامون فرستادن🥰. حتما در داستانهای شب استفاده میشه.
👇👇👇بعضی از پیاماتون رو اینجا میذارم☺️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هدیه آب نبات برای عید فطر به کودکان
#عید_فطر
#هدیه
#کاردستی
✂️مرکز مردمی نفس سبزوار ✂️
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
#داستان_آرزوی_من ...
قسمت دوازدهم...
سارا خیلی منو آروم کرد باوجود اینکه باخودم گفتم چرا داره ته دل منو خالی میکنه اینا چیه داره میگه?🤔
ولی وقتی خودم تو اینترنت سرچ کردم و عوارض رو دیدم میخکوب شدم😰
خونریزی شدید!😩
افت فشارخون!😞
عفونت!😮
سوراخ شدن رحم!😥
افسردگی شدید!😖
احتمال خودکشی😰
نازایی و سرطان😳
وکلی بیماریهای دیگه که من نفهمیدم چیه😭
سارا خیلی مهربون بود و کلی برام وقت گذاشت. عوارض بعد سقط رو برام توضیح داد و ازم خواست بیشتر بهش سربزنم... وقتی دید گرفتارم و نمیتونم بیام دیدنش شماره تماس من رو گرفت و گفت خودم بهت زنگ میزنم و حالتو میپرسم نگران نباش.... با وجود اونهمه تلاش و راهنمایی بازم نشد که راضی به بستری بشم... نمیتونستم خودمو راضی کنم...
خیلی سرتونو درد نیارم ولی همینقدر بهتون بگم اگر کسی بعد سقط دچار یکی یا دو تا از عوارض بالا شده من به جز مورد آخر که سرطان و نازایی هست به همه اش دچارشدم😭😭
🍂🍂🍂🍂🍂🍂
هرچه بعد از تولد آوا خوشی و برکت تو زندگیمون اومده بود بعد از اینکاری که کردم بدبختی و بیچارگی آوار شد روی سرمون😔😔
البته از حق نگذریم علت خیلی از اتفاقها تو زندگی عملکرد خودمون هست... شهاب که کار و بارش سکه شده بود و رستورانش خیلی اسم و رسم در آورده بود، چیزی طول نکشید که بی تجربه بودنش و ولخرجهای زیادی کار دستش داد... نمیدونم شایدم عقوبت کارهاش بود... شاید رفیق بازی، شاید هم آه اون بچه بود که دامن زندگی مون رو گرفت😔
من کارم به مصرف دارو کشید.. تحت نظر روانپزشک بودم و برگشتم به دورانی که شهاب ترکم کرده بود و حال خوبی نداشتم...
خدا رو شکر میکنم که باز بچه ها در کنارم بودند و نیمچه امیدی به زندگی داشتم😔
شهاب چون مدتی به خاطر چک برگشتی و ورشکستگی هاش خونه رو ترک کرده بود و نبود مشکلات من چند برابر شده بود.... وقتی هم که با ترس و لرز خونه میومد حال و روز خوشی نداشت... مصرف سیگارش زیاد شده بود و من ترس این رو داشتم دوباره به سمت مواد بره😞
موندن بیشتر شهاب تو خونه برابر بود با مشاجره و دعوای بیشتر ما☹️
من خیلی خودم رو کنترل می کردم که جلو بچه ها با شهاب مشاجره نکنم چون خودم همچین محیطی رو تجربه کرده بودم و تمایل نداشتم بچه هام مثل خودم توی خونه خودم احساس ناامنی کنند...
ولی واقعا گاهی فشار زندگی اونقدر رياد میشد که از صبر و تحمل من بیشتر بود😔
با وجود مشکلات مالی که شهاب به وجود آورده بود من از بی پولی و این مسایل شاکی نبودم... من از بی خیالی و بی مسئولیتی شهاب رنج میبردم..
جلو چشم شهاب، بچه ها باهم گلاویز می شدند و اون بجای مراقبت و بازی و بجای کمک به من سرشون داد میزد... بچه ها همیشه تو نیم متری من بودند و انگار هیچ نسبتی با پدرشون نداشتند...
طی روز خیلی گرفتار کار بچه بودم و وقت فکر و خیال نداشتم ولی کابوسهای شبانه دست از سر من برنمیداشت... یا خواب میدیدم ایمان رو که توی بغلمه دارم خاک میکنم یا خواب میدیدم آوا رو به زور از من میگیرند... کابوس اون بچه از من جدا شدنی نبود...
شهاب حواسش به شرایط روحی من نبود و اونهم نظرش این بود که من هم شرایط اون رو درک نمیکنم..
بیکاری بدجور بهش فشار آورده بود... هرچه داشت و نداشت فروخت و تونست از دست طلبکارها خلاص بشه...
به جز خونه ای که داشتیم همه چيز به باد فنا رفت...
میگفت دیگه به سمت رستوران داری نمیرم چون همش ضرره و حساب دخل و خرج رو نمیتونی داشته باشی...
من که چیزی از کارش سردر نیاوردم ولی همینقدر میدونم که شهاب چون توی کارش یکسری چیزها رو رعایت نمیکنه و اعتقادی به رعایت مسایل اخلاقی و اعتقادی نداره. برا همين خیر و برکت هم تو کارش نمیاد😕
بهرحال شاید تو ورشکستگی هم خیری بود که بعضی از کاراش رو کنار بذاره...
سارا تقریبا دوست همیشگی من شده بود و خیلی مواظبم بود. بعد آشنایی مون یکبار جونم رو نجات داد و نذاشت عفونت شدید کل بدنم رو بگیره
ولی برای افسردگی من کاری نمیتونست بکنه😔 شبها خواب راحت نداشتم و روزها نمیتونستم استراحت کنم... روز به روز لاغرتر و ضعیفتر می شدم... با وجود مصرف داروهای با دوز بالا ، به آوا شیر هم نمیدادم و این بیشتر منو عصبی می کرد..
شرایط شهاب هم من رو بدتر و بدتر می کرد...
یکروز از شدت فشاری که بهم اومد و نمیخواستم جلو بچه ها داد و بیداد کنم با دستم محکم کوبیدم به شیشه پنجره😰
اصلا حال خوبی نداشتم فقط دوست داشتم خودم رو از اون فشاری که دارم راحت کنم...
شیشه جلو چشمم شکست و خونی بود که از دست و بازوی من میریخت😰...
با دیدن اون حجم از خون از حال رفتم و دیگه چیزی نفهمیدم....
این داستان ادامه دارد....
🍂مرکز مردمی نفس سبزوار🍂
https://eitaa.com/nafas110530
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چند مدل پاکت برای هدیه عید فطر
#عید_فطر
#کاردستی
✂️مرکز مردمی نفس سبزوار ✂️
Https://eitaa.com/nafas110530 ✨
🔴🔴🔴
هرکسی رو توی قبر خودش میذارن؟؟🤔🚫
🌱"لیحملوا أوزارَهم کاملةً یوم القیامة و مِن أوزار الّذین یُضِلّونَهم بِغَیرِ علمٍ ألا ساءَ ما یَزِرون"(سوره نحل، آیه ٢۵)
اینکه میگن هر کسی رو توی قبر خودش میذارن خیلی حرف درستی نیست😕
چون ممکنه روز قیامت، بعضی آدم ها مجبور باشن بار گناهِ دیگران رو به دوش بکشن🥵
مثلا پدر و مادرها و اقوام و دوستانی که مادر رو تشویق به کشتن بچه اش میکنن(در قران به جای سقط که کلمه ای اشتباه جا افتاده از قتل فرزند نام برده شده)
یا افرادی که سنت های غلطی رو پایه گذاری می کردند، مثل کشتن بچه ای که مادرش در دوران عقد باردار شده.. که مادری که الان سلامت باروری داره معلوم نیس با اینکار، اینده اش چی بشه🗣
👈 قرآن میگه: "با این حرف ها می خواهند مردم عادی را از راه به در کنند. این ها روز قیامت، هم باید بار سنگین همه ی گناهان خود را به دوش بکشند، هم بار گناهان مردم ساده لوح را که گمراهشان کردند."
🍃مرکز مردمی نفس سبزوار 🍃
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آیت_الله_العظمی_خامنه_ای_مدظله_العالی
✅فرزندی تربیت کنیدکه پس از مرگ برایتان طلب مغفرت کند.
🌸🌸🌸🌸🌸
⚠️بعضی بعد از مرگ پدر، یک طلب مغفرت هم نمیکنند؛ یادشان هم بیفتد فقط قضایا نقل میکنند!
😔😔😔😔😔😔
☘مرکز مردمی نفس سبزوار ☘
https://eitaa.com/nafas110530 ✨
#رفتار_والدین
❌ مادر چسبنده نباشید.
همیشه کودک نیست که به مادر میچسبد. مادرانی هم هستند که حاضر نیستند از کودک لحظهای جدا شوند؛ یعنی اگر حتی کودک بخواهد جدا شود، آنها مانع میشوند و در واقع یک الگوی رفتاری غلط به او میدهند.
دلبستگی اتفاق خوبی است ولی وابستگی در بعضی زمینهها مانع رشد کودک میشود بنابراین بهتر است مادرانی که چنین رفتاری دارند به فکر اصلاح خودشان باشند.
👶مرکز مردمی نفس سبزوار 👶
https://eitaa.com/nafas110530 ✨