eitaa logo
مدرسه نهج البلاغه (۲)
1.7هزار دنبال‌کننده
1هزار عکس
83 ویدیو
196 فایل
کانال رسمی آقای دکتر شهاب الدین ذوفقاری (حفظه‌الله) مدیریت محترم گروه نهج البلاغه و عضو هیأت علمی دانشگاه معارف قرآن و عترت علیهم السلام / تاسیس کانال : ۱۳۹۹ ارتباط با جناب استاد ⬅️ @DrZoofaghari ادمین ⬅️ @M_sahraei_nahj
مشاهده در ایتا
دانلود
2⃣ شرح خطبه ۶۶ 🔰در این خطبه امام ابتدا ۹ تاکتیک جنگی را برای سپاهیان ارائه می کنند:👇👇👇 ⭐️(مَعَاشِرَ اَلْمُسْلِمِينَ اسْتَشْعِرُوا الْخَشْيَةَ وَ تَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ) ای گروههای مسلمان ترس از خدا را شعار خود قرار دهید ( در اینجا امام استعاره به کار برده اند) یعنی لباس زیرین خود قرار دهید و سکینه را لباس رویی خود قرار دهید . 🔸معنای واژگان: ¤ خشیة : ترس و در اینجا منظور ترس از خدا و تقوای الهی است . ¤ استشعروا : ار ریشه شِعار است . "شعار" در برابر "دِثار" است . ¤ شِعار : زیرپوش یا آن لباس زیرین را می گویند که انسان روی بدنش می پوشد . ¤ دِثار : آن لباسی که روی آن پوشیده می شود . پیراهن . ¤ تَجَلبَبُ : از ریشه جِلباب است . جلباب یعنی روپوش یا لباس رویین که گاهی به حجاب زنان ( چادر یا مقنعه بلند) هم اطلاق می شود . 📌در اینجا ذکر چند نکته لازم است: 🔺اولاً ، اینکه ما سرلوحه کار یک گروه یا ملت یا جمعیت می گوییم "شعار" ، یعنی چه ؟ و شعار دادن در اصطلاح امروزی چه ارتباطی با معنای فرمایش امام دارد ؟ در پاسخ می گوییم ارتباطش این است که شعار هر گروه در واقع چون برخاسته از درون آنهاست و خواسته و نیت و هدف قلبی آنهاست ، خیلی به آنها نزدیک است و چون آن لباسی که به بدن چسبیده است را شعار می نامند ، این گفته یا سخن برخاسته از دل را هم شعار می گوییم . پس وقتی شعار می دهیم ، به این معنی نیست که فقط یک چیزی را بر سر زبان می آوریم ؛ بلکه آن چیزی که شعار ما می شود ، برخاسته از دل ماست . 🔺ثانیاً ، این استعاره برای چیست ؟ یعنی چرا امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند ترس از خدا را شعار ( لباس زیرین) خودتان قرار دهید ؟ شاید وجهش این باشد که انسان به خاطر حیائی که دارد به سادگی لباس زیرین خودش را از تن بیرون نمی کند . هرکسی در برابر دیگران حیاء می کند از اینکه لباس زیر خود را بیرون آورد . روی همین حساب ، اگر کسی ترس از خدا را شعار خودش قرار دهد ( یعنی لباس زیرین قرار دهد) ، چسبیده به وجود و جانش شده ، آن وقت حیاء خواهد کرد که در برابر خدا جسارت بورزد و خدا ترس بودن را کنار گذاشته و از میدان جنگ بگریزد . وقتی شعار ما ترس از خدا باشد ، اگر بخواهیم از خدا نترسیم ، مثل این می ماند که بخواهیم لباس زیرین را دربیاوریم . چطور ما همیشه حواسمان جمع است که جز در موارد استثناء لباس زیرین را از تن در نمی آوریم ، بنابراین نباید انسان هیچگاه ترس از خدا را از خودش دور کند . امام به سپاهیان خود این توصیه را دارند و شاید مفهوم فرمایش امام این باشد که اگر دشمن زره شما را هم گرفت ، مواظب باشید ترس از خدا را از شما نگیرد . در ادامه امام می فرمایند : "تَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ" سکینه در واقع صفت قلبی و حالت نفسانی و فعل جوانحی است . در میدان جنگ درست است که یک انسان مؤمن دلش باید قرار داشته باشد ، اما وقتی می فرماید : "تَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ" یعنی آن آرامش درونی خودتان ( سکونت باطنی خودتان) را ظاهر کنید . به این صورت که وقتی آرامش باطنی انسان ظاهر می شود ، به شکل حِلم و به وِقار ظاهر می شود . یعنی در برابر دشمن حِلم و وقار داشته باشید . دلیلش هم شاید این باشد که اگر انسان در برابر دشمن اضطراب داشته باشد ، به دو شکل زیان می کند : اینکه انسان های مضطرب درصد خطایشان بیشتر است و در میدان جنگ اشتباهات می تواند سبب شکست انسان یا ضربه خوردن او بشود . اینکه هنگام اضطراب دشمن جسور شده و متوجه نگرانی او شده و خودش قوت دل پیدا می کند ؛ لذا می فرمایند سکینه و وقار و آرامش را لباس رویین ( ظاهر) خودتان قرار دهید . 🔰بعد امام می فرمایند: ⭐️(وَ عَضُّوا عَلَى النَّوَاجِذِ) فشار دهید بردندانهایتان . 🔸معنی واژگان : ¤ نواجذ : جمع ناجذ به معنی دندان عقل ( برخی هم گفته اند دندانهای آسیاب یا بقیه دندانها) در فارسی می گوییم "دندان عقل" و در عربی گفته می شود " ضِرس الحلم " علتش هم این است که دندان عقل در انسان بعد از بلوغ و زمانی که رشد عقلی به کفایت رسیده باشد ، در دهان می روید . 💠✨💠✨💠✨💠
در مورد هم همینطور است. این عقل جبران شده، اگر هوش ریاضی زنان، هوش ادراکی آنان یا IQ آنان بفرض اینکه پایین‌تر باشد، خب EQ بالاتری دارند؛ یعنی هوش هیجانی یا عاطفی‌شان بالاتر است. آن را خدا به شکل دیگری جبران کرده است؛ چون زن نمی‌تواند کاملاً عقلایی بیاندیشد و بچه‌داری کند. بچه‌داری با عقلایی بودن و عقل فلسفی جور در نمی‌آید. باید مهر و محبت و گذشت و نادیده گرفتن خیلی مسائل در کارش باشد. آن یکی برآن غلبه دارد. حالا این در مقام مقایسه است؛ بلکه ضعف نفسی نیست و نسبی است . مثل همین‌که خدا در مورد انسان فرموده: "خُلق‌الانسان‌ضعیفا " آیا ما به قرآن اعتراض می‌کنیم که خدایا چرا فرمودی انسان ضعیف است؟ ما که این‌همه قوت داریم. بله ما نسبت به حیوانات و بسا گیاهان گاهی ضعیف‌تر هم هستیم. بنابراین در این خطبه نیز مقام‌، مقامِ مقایسه است و نه مقام نگاه نفسی. در نگاهِ مقام نفسی زن موجودی کامل است؛ کمااینکه همه موجودات دیگر هم همینطور هستند. حالا اگر کسی بگوید این حرفها درست، اما در این خطبه لحن سخن امام، است؛ این را چکار کنیم؟ مسلماً امام این جملات را از باب تعریف وتمجید نفرمودند. پاسخ این است که بله. در سه مورد می‌شود هرموجود ضعیفی را مذمت نمود؛ اینکه این ضعفش ناشی از کوتاهی او و عدم رسیدگی به نیازهای خودش باشد. مثلاً یک آدمی اگر غذا نخورد، ضعیف و مریض شود مستحق مذمت هست. اینکه شخصی تلاش نکند واستعداد خودش را به ظهور نرساند وضعیف بماند. این‌هم مستحق مذمت است. مثل انسانهایی که دنبال فراگیری علم نمی‌روند و عقلشان در اثر دوری از علم ضعیف می‌ماند. این شخص اگر عقلش ضعیف مانده و رشد نکرده، مستحق مذمت است. ( چرا نرفتی این کار را بکنی؟ تو مثل بقیه نمی‌فهمی، چون دنبال علم نرفتی و...) وقتی است که ضعیف خودش را به‌جای قوی بنشاند و جای او را تصاحب کند. اینجا هم جای مذمت است. اگر استادی آمد سر کلاسِ درس و حال آنکه توان ارائه آن درس را ندارد، یعنی یک آدم ضعیف به جای یک استاد برجسته نشست، اینجا می‌شود او را مذمت کرد. اگریک فرد ناتوان رفت روی تشک کشتی و خواست هماوردِ یک قهرمان باشد، در حالیکه یک آدم سست وناتوان است، اینجا می‌شود او را مذمت کرد. اگر روی تشک نیامده بود، کاری به او نداشتیم، می‌گفتیم این آدم توانش زیاد نیست؛ اما حالا که آمده رودرروی یک قهرمان قرار گرفته، سزاوار مذمت است. ببینید زنان نقص نفسی ندارند، اما وقتی یک خانمی خودش را در سِمَت فرماندهی یک لشکر تهاجمی مانند سپاه جمل قرار می‌دهد، می‌آید وسط میدان جنگ، می‌جنگد وبیست‌هزار نفر را به کام مرگ می‌نشاند، این سزاوار مذمت نیست؟ این همان ضعیفی است که سزاوار مذمت هم هست؛ وگرنه اگر در جایگاه خودش قرار گرفته بود که مذمت نداشت. زن اگر نماز نمی‌خوانَد، دستور خداست، اگر هوش ادراکی‌اش مثلاً پایین است، کار خداست. خودش چیزی کم ندارد. او در حد خودش کامل است. مثل هر موجود دیگری که خدا کامل خلق کرده است؛ اما وقتی می‌آید مقابل قهرمان جنگ‌های اسلام قرار می‌گیرد و می‌خواهد همآورد او باشد وحتی وقتی امام توصیه فرمودند که جنگ را کنار بگذارد، به علی‌بن‌ابیطالب نامه نوشت که معلوم می‌شود ترسیدی‌ها. به علی‌بن‌ابیطالب می‌گوید معلوم می‌شود ترسیدی‌ها!!! خب معلوم است که چنین فردی مستحق مذمت است که به او بگویند تو با این نقص‌هایت نباید این حرفها را بزنی. نقص‌هایی که نسبی است و اگر به میدان جنگ نیامده بود، برای او هم نقص تلقی نمی‌شد. این مختصر وخلاصه مطالبی است که عرض شد؛ البته احتیاج به مرور هم دارد. همه اینها بر فرض صحت این خطبه بود. اگر هم ثابت شد این خطبه صحیح نیست که اصلاً این بحث‌ها را نداریم، ولی باید پله‌پله این مراحل را طی می‌کردیم. والسلام‌علیکم‌ورحمة‌الله‌وبرکاته 🌴🌴🌴
🚩 اما آن چیزی که مهم و جالب است، قضاوتی است که افراد خودشان درباره خود می‌کنند؛ یعنی کارنامه ای‌ است‌که خودشان امضاء می‌کنند و ارائه می‌دهند. ✍ هم در تاریخ یعقوبی ج ۲، ص۲۲۲ نقل شده است‌ و هم مرحوم علامه امینی در الغدیر خود مفصل درباره عمروعاص بحث کرده‌اند و به این نکته اشاره کرده‌اند که وقتی عمروعاص می‌خواست از دنیا برود، به فرزندش می‌گوید: «لودَّ أبوک أنّه کان مات فی غزاة ذات السلاسل؛ إنّی قد دخلت فی اُمور لا أدری ما حجّتی عندالله فیها. ثمَّ نظر إلى ماله فرأى کثرته، فقال: یا لیته کان بعراً، یا لیتنی متُّ قبل هذا الیوم بثلاثین سنة، أصلحتُ لمعاویة دنیاه وأفسدتُ دینی، آثرتُ دنیای و ترکتُ آخرتی، عَمِی علیَّ رشدی حتّى حضرنی أجلی، کأنّی بمعاویة قد حوى مالی وأساء فیکم خلافتی»؛ (پدر تو دوست داشت که در جنگ هاى «ذات السلاسل» مرده بود، من دست به کارهایى زدم که نمى دانم نزد خدا چه دلیل و عذرى براى آن بیاورم. سپس به مال فراوانش نگاه کرد(حاکم مصر بود و مقید به حلال و حرام هم که نبودند) و گفت: اى کاش این ثروت من سِرگینِ شتر بود، و اى کاش سى سال پیش از این مرده بودم. دنیاى معاویه را آباد کردم و دین خود را فاسد نمودم، دنیا را بر آخرت برگزیدم، نسبت به طریق هدایتم کور بودم تا وقتى که زمان مرگم فرا رسید. گویا مى بینم که معاویه مال و ثروت مرا در اختیار خود گرفته و با شما پس از من بد رفتارى مى کند). اینها سخنان خودِ عمروعاص است‌. او خودش را اینگونه می‌کند. حال بعضی اصرار دارند بگویند او عادل است (چون معتقدند صحابه پیامبر همه عادلند) خودش اذعان دارد به اینکه من دینم را باختم ، من معاویه‌ را سرکار آوردم و... به هرحال یک چنین چیزی درباره عمروعاص هست. ❌ عمروعاص دو کار مهم برای معاویه انجام داد؛ اینکه در بین مردم شام، به راهنمایی او بود که معاویه پیراهن عثمان را عَلَم کرد و برای عثمان عزاداری کرد. با این کارش در مخالفت با علی‌بن ابیطالب نظر مردم شام را به سوی عثمان برگرداند. طرح او بود که معاویه پیراهن خونینی را بر بالای منبر بیاویزد و اشک بریزد و اظهار نگرانی کند و شورشی در مردم شام علیه علی‌بن‌ابیطالب ایجاد کند. هم بحث برسرنیزه کردن قرآنها بود. این دوکار قبل از حکمیت بود. در حکمیت هم که دیگر جنایت بزرگ تاریخی را، حتی برخلاف قولی که به ابوموسی اشعری داده بود مبنی بر اینکه هردو به بالای منبر بروند و علی‌بن‌ابیطالب و معاویه را خلع کنند و مردم را به حال خودشان واگذار کنند. آن‌وقت ابوموسی ساده‌لوح رفت و علی را خلع نمود؛ اما عمروعاص معاویه را نصب کرد. هرچند این رویداد تاثیر چندانی نداشت و رسواتر از آن بود که پایه‌ای برای حکومت معاویه تلقی شود؛ لکن عمروعاص خباثت خودش را به ظهور رساند. اینها مسائل ساده‌ای نیست. گاهی اوقات ما افرادی را می‌بینیم که به خاطر یک بی‌توجهی کوچک، کینه شخصی را به دل می‌گیرد و تا آخر عمر با خودش همراه دارد. (مثال: دو فرد متشخص و متدیّن واقعاً در سطح عالی را سراغ داریم که یکی از آن دو به خاطر یک مسئله کاریِ سالها قبل، دیگری را اذیت می‌کرد و هنوز کینه او را به دل دارد) گاهی یک دشنام، یک حرف، یک آسیب، یا ضرر مالی، یا گرفتن موقعیتی که دیگری برای ما ایجاد کرده است، از خطای او نمی‌گذریم. یک دلایلی برای خودمان داریم و سخت است از آن چشم‌پوشی کنیم، آنوقت چگونه از آن‌همه ظلم که درباره اهل‌البیت شده که یک میلیاردم آن اگر نسبت به ما شده بود، از آن نمی‌گذشتیم، به راحتی می‌گذریم و در مورد دشمنانِ آن بزرگواران بذل و بخشش می‌کنیم. ما اینها را برادران خود و صحابه پیامبر به حساب می‌آوریم؟! 👈اینها به آن محبت می‌زند. واضح است‌که هیچ‌وقت کسی که دشمن شما را دوست می‌دارد، دوست شما نیست. حتی در رابطه بین مادر و فرزند، اگر دیدید فرزند شما به خانه آمد و از دشمن شما تمجید می‌کند، دیگر برای او مادر نخواهید بود. ⛔️ چطور بعضی‌ها دشمنان اهل‌البیت را خیلی راحت می‌بخشند؟! پس باید مراقب باشیم؛ چراکه ایمانمان در گرو این و است. این بیانگر آن است‌که اگر امیرالمؤمنین علیه‌السلام مُصرّ هستند عمروعاص را ابن‌النابغة بخوانند، گذشته از برخی خصلت‌های ناروایی که داشته، برای این است‌که او سیاه‌کاری را ادامه داد. 🌴🌴🌴
وَ هُوَ يَرَى اَلْمَأْخُوذِينَ عَلَى اَلْغِرَّةِ او می‌بیند کسانی را که فریفته دنیا شدند(عَلَى اَلْغِرَّةِ) و دنیا آنها را به سمت خودش برد و در همین وضعیت ماندند تا مردند. خبر رسید فلانی از دنیا رفت. او که حج نرفته بود؟ او که به خدا و خلق بدهکار بود! او که مشکلات جدی اخلاقی، عقیدتی داشت! بله او مرد و بقیه درصدد برگزاری مراسم ختم مفصلی برایش هستند(اگر بگیرند) و بعد هم بنشینند بر سر تقسیم اموالش و... تمام! ✨حَيْثُ لاَ إِقَالَةَ وَ لاَ رَجْعَةَ وقتی انسان در سراشیبی مرگ قرار گرفت دیگر او را برنمی‌گردانند و رجعتی برای او نیست. اقاله: برهم زدن معامله ✨كَيْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَا كَانُوا يَجْهَلُونَ می‌بیند که آنچه آنها نمی‌دانستند چگونه بر آنها وارد شد. اینها را مثل تکه گوشتی به غسالخانه بردند و در کفن پیچیدند و بعد هم به خاک سپردند. نهایتاً موقع خاک‌سپاری یکی دونفر هم سرشان را پایین انداختند و دستمال به دست گرفته به نشانه سوگواری و گریه، و ساعتی بعد گویا اصلاً خبری نبوده! حال و هوای این روزهای خاکسپاری هم به شکلی است که لحظه‌ای برای تَنَبُّه هم پیدا نمی‌شود. ‌_ وقتی نِی می‌نوازند! _ وقتی همه نگران هستند که نهار را کدام هتل باید بروند! _ وقتی همه می‌خواهند آنجا دیدارهای قدیمی‌شان را تازه کنند! _ وقتی برسر خاک میت صلوات خبر می‌کنند و کسی نمی‌فرستد ...! اصلاً گویی خبری نیست. در ادامه امیرالمؤمنین علیه‌السلام به ما خبر می‌دهند که چگونه است. ✨وَ جَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ اَلدُّنْيَا مَا كَانُوا يَأْمَنُونَ این‌ها در دنیا احساس امنیت کرده و تصور می‌کردند هیچگاه گرفتار فراق دنیا نمی‌شوند، اما حالا وقت آن رسیده که با دنیا خداحافظی کنند. 👈 قضیه جدی است. ✨وَ قَدِمُوا مِنَ اَلْآخِرَةِ عَلَى مَا كَانُوا يُوعَدُونَ قدم گذاشتند به مرحله‌ای که از آخرت به آنها وعده داده بودند. به عبارتی کم‌کم سروکله آخرت پیدا شده است. ✨فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ و آنچه بر آنان فرود آيد وصف ناشدنى است. در عبارت بعد امام علیه‌السلام درباره توضیح می‌دهند: ♦️تذکر: فکرکردن به مرگ یا سخن گفتن درباره سکرات مرگ نه تنها عمر را کوتاه نمی‌کند که حتی بر طول عمر نیز می‌‌افزاید، چون ممکن است با یاد مرگ کسی توبه کند و عمرش بیشتر شود. بنابراین از شرکت در مجلس ترحیم و برسر قبررفتن و وصف مرگ‌شنیدن یا گفتن، مرگ کسی جلو نمیفتد. ✨اِجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ اَلْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ اَلْفَوْتِ آنجا دو چیز پیش می‌آید؛ مستیِ مرگ، یعنی نگرانی‌ها و فشارهای جسمی و روحی مرگ که قاعدتاً سَكْرَةُ را باید بگوییم فشارهای جسمیِ مرگ مثل احساس درد و ناراحتی در بدن، و حسرت از دست دادن دنيا، به دنيا پرستان هجوم آورد. اگر ما جزو دسته اول نباشیم، حتماً جزو دسته دوم هستیم که البته ما معتقدیم هردو دست خودمان است؛ هم و هم را می‌شود کاهش داد، و راهش خواندن مکرر این مطالب است. حَسْرَةُ اَلْفَوْتِ یعنی من فردا قرار بود به فلان شخص کمک کنم، اگر امروز بمیرم که دیگر نمی‌توانم به او کمک کنم! این مال و مَنالی که من نگه داشته‌ام و قرار است برجای گذارم چه؟... 🔔 وقتی گفته می‌شود مال و منال ذهنتان به سراغ میلیون نرود، بلکه یک ریال را هم شامل می‌شود. 👈 مراقب باشیم این عددها ما را فریب ندهد! آخرت کمّی نیست، کیفی است. 🔻خاطره جناب استاد: یکی از دوستان ما نقل می‌کرد برای رفتن به مجلس ترمیم یک کُتی پوشیدم که یک سال بود از آن استفاده نکرده بودم، همین که دست در جیب کت کردم دیدم یک ده ریالی در جیبم است، حساب کردم یک سال بر آن گذشته است و باید خمس آن را بپردازم. یکی از آقایان علماء را آنجا دیدم، بلافاصله موضوع را با ایشان مطرح کردم و یک تومان(ده ریال) را به ایشان دادم. آقا گرفتند و دست در جیب‌های خود کردند و بالاخره هشت ریال پیدا کردند و به من دادند. نگویید یک ریال است، بدهی‌های مادی و معنوی کیفی است، کمّی نیست. فلان شخص وصیت می‌کند برای من شصت سال نمازو روزه بخوانید و... اگر کسی پیدا شود نهایتاً یک سال آن را قبول کند. پولش مهم نیست، مهم عمل آن است. اینگونه نیست که ما وصیت کنیم برای ما هشتاد سال نمازو روزه و سه بار حج به جا آورید و... برای چه کسی وصیت کنیم؟ چه کسی این کار را انجام می‌دهد؟ اگر بتوانند اعمال خودشان را بجا آورند. اینگونه نیست که ما وصیت کنیم و بقیه هم آن را روی چشمشان بگذارند و عمل کنند. گاهی اوقات حتی پولی که به آنها می‌رسد را هم نمی‌روند وصول کنند، چه رسد به اینکه بخواهند برای ما نماز بخوانند. بنابراین حَسرَة الفوت یعنی چیزهایی را از دست داده است. قیامت یوم الحَسرَةاست. / خ۱۰۹ / بخش ۶ 🌴🌴🌴