📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_صد_وهفتاد_وششم
🔻 #حکومت_سلیمان_علیهالسلام
🔹سلیمان که #حرفهای_نداشت🤷🏻♂️ روزی به اصرار همسرش برای تهیه غذا به بازار رفت.
☝️🏻اما از آنجا که #نه_شغلی داشت و #نه_پولی💵، دست خالی به منزل🏠 بازگشت🙁،
↩️ روز دوم نیز به بازار رفت و #دست_خالی برگشت.😔
⬅️ #روز_سوم موفق شد 😃در کنار #صیادی به دستیاری مشغول شود و در آخر روز دو ماهی🐠🐠 به عنوان مُزد از مرد دریافت کند.✔️
🔸سلیمان هنگامی که به منزل بازگشت، شکم ماهیان را شکافت تا غذایی آماده کنند👌🏻
▪️ #در_شکم_یکیاز_ماهیان انگشتری💍 پیدا کرد. 🤩
🔸هنگامی که سلیمان انگشتر را به دست کرد، #پرندگان 🕊و #باد🌪 و هرچه در اطرافش بود، در برابر او به #سجده افتادند.😲
🔹 سلیمان از همان جا #تصمیم_گرفت همسر خود🧕🏻و اقوامش را به شهر اصطخر ببرد و #دعوتش_را_علنیکند.
☝️🏻بر #نقش_انگشتر سلیمان نوشته شده بود؛
✨«منزه است خداوندی که پریان را با کلمات خود به لجام کشید.»✨
🔸در آن زمان مردم به جاه و جلال و #ثروت_پادشاهان💰 فریفته شده بودند و بهتر بود که پیشوای این مردم در ظاهر نیز از همه تواناتر 💪🏻باشد.
⬅️سپس سلیمان دعا 🤲🏻کرد؛
🌿 خدایا به من #قدرت و #دولتی ببخش که هیچکس مانند آنرا نداشته باشد.❌
🌸خداوند نیز دعای او را #مستجاب_کرد☑️ و فرمان رسید که ↘️
🔻 #جن و
🔻 #پری و
🔻 #بادها و
🔻 #حیوانات نیز
👈🏻 مانند مردم👥 #در_اطاعت_سلیمان باشند✔️
⬅️ و نام بزرگ خداوند و
⬅️ زبان پرندگان و
⬅️ اسرار دانشها 📚
👈🏻به سلیمان آموخته شد و خداوند گفت؛
💫✨این بخشش ماست که هراندازه بخواهی #کمتر یا #بیشتر از آن بهرهمند میشود.✨
✅آری، خداوند دانش و اسرار بسیاری از #علوم و #فنون از جمله درک زبان پرندگان🕊 و حشرات 🐝را در اختیار سلیمان قرار داد.
🌼خداوند #نیروی_باد را در اختیار او گذاشت تا سلیمان در امور زراعت و حمل و نقل دریایی و دیگر امور زندگی از آن استفاده کند.✅
🌸 خداوند #زبان_حیوانات را به سلیمان آموخت✔️ و او قادر به #درک_صدایحیوانات شد و از این قدرت برای کسب اطلاعات صحیح و سریع استفاده میکرد.✅
🌺خداوند برای سلیمان #چشمه_مس را به مدت #سه_شبانه_روز همچون آب روان🌊، جاری ساخت و صنعت گران جن را در اختیار او نهاد تا در
⏪ #عمران و
⏪ #اصلاح_امور
از آنها استفاده کند.✔️
🍃«برای سلیمان #باد_را_مسخر_کردیم که صبح ☀️به قدر یک ماه و عصر 🌄به قدر یک ماه (بساطش را راه برد) و برای او #چشمه_مس را جاری کردیم.»
🔸 #جنیان از مس، #دیگهای_بسیار_بزرگ و #قدحهایی مانند حوض میساختند و برای استفاده سپاهیان👥👥 نصب می کردند.
🌿«جنیان برای او آنچه از #قصرها و #بناهای_رفیع می خواست می ساختند✔️ و تمثالها و صورتها و کاسه ها مانند حوضهای بزرگ و دیگهای بزرگ که نصب کرده بودند و از شدت بزرگ بودن آنها را نمی توانستند ❌حرکت دهند...»
🌺از امام صادق نقل شده؛
✨« #تمثالهایی که خدا در قرآن فرموده است جنیان برای حضرت می ساختند به شکل انسان👤 نبود بلکه به شکل ٫درخت 🌳و مثل آن بود.» ✨
👥عده ای از آنان که به #فنون_ساختمان آشنا بودند، در مدت کوتاهی بناهای عظیم و #کاخهای_باشکوه و برجها 🏢و پلهای بزرگی ساختند و ساختمانهای مهمی مانند...↘️
⏪« حاصور، مجد، جازر، بیتحورون، بعله و تدمر»
را به پایان رساندند و مخازن و سرباز خانه های مورد نیاز را بنا نمودند.✅
🔸در یکی از قصرهای سلیمان که از چوب و سنگهای گران قیمت ساخته و به جواهرات و تصاویر الوان آراسته شده بود، #تختی_جواهر_نشان وجود داشت.
ادامه دارد...
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥ https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 #از_آدم_تا_خاتم📖
📝 #پارت_دویست_وپانزدهم
🔻 #حضرت_مریم_علیهاالسلام
🌺حضرت مریم،
☝️🏻 آن بانوی بزرگوار نام پدرش « #عمران» و نام مادرش🧕🏻 #حنّه» بوده است،
🧕🏻مادر مریم زنی نازا بود و فرزندی نیاورده بود😕 و سالها در حسرت طفلی برای خود میسوخت و آنقدر اشک😭 میریخت تا با خیال خوش فرزند👧🏻 به خواب برود. 😴
🍃او #نذر کرده بود که اگر ☝️🏻روزی دارای طفلی شد، او را نوکری عبادتگاه🤲🏻 #بیتالمقدس بگمارد تا خدمتگذار آنجا شود.
👈🏻و همین که فرزندی داشته باشد تا قلبش❤️ آرام بگیرد قانع بود.
🔹او هر زمانی که میدید پرنده ای🕊 به جوجه خود غذا میدهد و یا زنی طفلش را درآغوش گرفته، عاطفه مادریش شدت می یافت و نهایت میل خود به فرزند را احساس میکرد.😩
🔸تصور اینکه فرزندی ندارد❌تا موجب تسکین دردهای او باشد، خواب راحت را از چشم او ربوده بود.😔
☝️🏻او راضی بود #عزیزترین چیز و #گرانبهاترین💎 ثروتش را بدهد تا شاهد نگاه دوست داشتنی😍 و لبخند شیرین😄 فرزند باشد و او را در آغوش گرم خود بفشارد و رنج و محنت خود را فراموش کند.😌✔️
🧕🏻 #مادرمریم_باخود_پیمان_بست که فرزند خود را به هیچ کاری وادار نکند❌ و از او هیچ انتظاری نداشته باشد،
☝️🏻 بلکه او را برای خدمت به #خانه_خدا فارغ از هر قید و بند آزاد بگذارد.
*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*
🔻 #وفات_عمران
🔹روزی خداوند به عمران #وحی فرستاد،
✨ من به تو #فرزندی میبخشم.
☝️🏻 او مژده را به همسرش🧕🏻 #حنّه ابلاغ کرد و مدر کرد تا فرزندش را #نذر_بیت_المقدس کند.
🌸پروردگار دعای🤲🏻 مادر را به اجابت رسانید.✔️ و خواهش او را بر آورد و روزی مادر احساس کرد که #جنین در رحم او به حرکت در آمده است.😍
☝️🏻این حادثه طراوتی به مادر بخشید و دنیا در نظرش روشن✨ شد،😍
چین و چروک جبین او را برطرف✔️ و لبخند خنشودی 😄بر لبانش نشاند.✔️
☝️🏻او با چهرهای گشاده😃 و آغوشی باز به #استقبال_زندگی رفت و با دلگرمی ❤️به آینده خوش بین شد.😌
⏪از آن پس، او روزها در کنار شوهرش مینشست و آنچه در جان و دل خویش احساس میکرد با شوهر در میان میگذاشت😊 و #آینده_کودک و آنچه را برای او آرزو داشت برای او بیان مینمود.✔️
🔸 #عمران نیز با خوشحالی و مسرّت😃 به سخنان همسرش گوش میداد. این #زنومرد_غرق_در_شادیوسرور_شدند و آن طفل با آنکه هنوز در رحم مادر بود رنج و ناراحتیهای زندگی را از آنان برطرف ساخت.👌🏻
⬅️در آن هنگام که مادر مریم در قعر دریای #افکار🤔 و #آرزوهایش شناور بود😌
🍂 برگ تازه ای از زندگی او رقم خورد و روزگار بار دیگر چهره ناراحت را بر او نمایان ساخت و #غم و #اندوه را در دل او جایگزین کرد. 😔
▪️آری او #در_انتظار_فرزند و آرامشروان 😌بود که #مرگ_شوهرش_فرارسید و اشک فراق😭 را همچون باران بهاری از دیدگانش سرازیر ساخت.
☝️🏻بار دیگر مادر مریم #تنها_شد و هرچه قدر زمان وضع حمل او نزدیک میشد، #تلخی_غم و #شهد_آرزو در وجود او درهم میآمیخت و هر زمان احساس میکرد که دردهای درونی او افزایش یافته، #امید_به_خدا قوت قلب♥️ او را احیاء میکرد و آرزوی دیدن 👀سیمای فرزندی، پرتویی در دلش میافکند و ناراحتی و اندوه او را تسکین میداد و #موجب_تسلیتخاطرش_میشد.😊
ادامه دارد....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═