eitaa logo
نماز محبوبم 💐
2.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
33 فایل
💐 اللهمّ بارِک لِمولانا صاحب الزمان علیه‌السلام و اجعَل صَلاتَنا بِه مَقبولَه 🤲🏻 کانال‌های دیگه‌‌مون: https://eitaa.com/chekaraa https://eitaa.com/maghtal جهت تبادل و بیان نظرات 👈🏻 @M_taeb
مشاهده در ایتا
دانلود
❓ وضو گرفتم و وارد آشپزخونه شدم تا سالاد آماده کنم. یهو دستمو با چاقو بریدم و خون اومد😩🔪 دوباره باید وضو بگیرم؟ 📚همه مراجع: ✅ اگر بعد از وضو قسمتی از اعضای وضو نجس شود، وضو درسته، فقط برای نماز باید نجاست رو پاک کنیم و جاش رو آب بکشیم. 🔺توضيح‌المسائل مراجع، م276؛ وحيد، توضيح‌المسائل، م282؛ 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
...🙂 بعضی از مردم چپ‌دست هستند و تمام کارهایی که دیگران با دست راست انجام‌میدن، اونا با دست چپ انجام میدن. برای همین مستحباتی که‌ در روایات آمده که با دست راست انجام بدین را هم با دست چپ انجام میدن! مثلا انگشتر عقیق رو دست چپشون می‌کنند و... ❌ در حالی‌که این تفکر درست نیست. چپ‌دست‌ها اگه بخوان به روایت عمل کنند باید این کارها رو که در روایات تاکید شده حتما با دست راست انجام بدن ✅ 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
🔥 عده‌ای راه نفوذ منو اینطوری می‌بندن :) همینقدر محکم و غیر قابل نفوذ 🤣😋 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
⁉️چرا اگر نماز قبول نشود، اعمال دیگر قبول نیست؟ ✅زیرا وقتی کسی نماز را همواره در اول وقت و با حال توجه و اخلاص خواند معلوم می شود که عقیده و معرفت وی نسبت به خداوند متعال درست و صحیح بوده و برای همین عظمت خداوند چنان در دل وی جای گرفته که وقتی زمان نماز فرا می رسد هر چیزی جز خدا را کنار می گذارد و به نماز می پردازد و آن را در اول وقت انجام می دهد. همچنین در حال نماز هم هیچ چیزی در حد و اندازه ای نیست که توجه وی را نسبت به خداوند متعال، از بین ببرد برای همین نماز را با حال توجه می خواند و چون جز خدا هیچ کسی را صاحب اثر نمی داند و عزت حقیقی را از آن خدا می داند برای همین نماز را جز برای خدا به جای نمی آورد و هیچ وقت دچار ریا نمی شود. اما اعمال دیگر چنین قابلیتی ندارند که بتوانند به صورت کامل نمایانگر عقیده و معرفت انسان نسبت به خداوند باشند. برای همین نماز معیار قبولی دیگر اعمال قرار گرفته است. 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
اذان بسیار دلنشین استودیویی.mp3
5.34M
اذان بسیاردلنشین الهی به حق این لحظه‌های ملکوتی اذان، اللهم عجل لِولیّک الفَرج ✨🤲 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔭🌖 ایشون هست. اهل انگلستان... البته ابتدا مسیحی بوده ولی بعدا با تحقیق در مورد دین اسلام و قرآن رو انتخاب کرده و به دین اسلام مشرف شده ✨ داستان کامل این اتفاق جالب رو اینجا بخونید😎😇👇 https://shiastudies.com/fa/%d8%ad%d8%a7%d9%85%d8%af-%d8%a7%d9%84%da%af%d8%a7%d8%b1/ 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗*کتابِ آه* 🔥 مقتل امام حسین علیه السلام پس از دستور عبیدالله نسبت به بستن آب، عمر بن سعد همان وقت عَمر بن حجاج را با پانصد سوار به سوی نهر فرات فرستاد و میان حسین و اصحابش و آب فرات فاصل شدند و نگذاشتند آنها (امام و اصحابش) قطره‌ای آب بردارند و این اتفاق، سه روز قبل از قتل امام حسین علیه‌السلام بود. در این هنگام مردی به نام عبیدالله بن حصین اَزُدی با صدای بلند گفت:( نام دقیق افراد و نام قبیله آن‌ها در کتاب آمده و به جهت اختصار در این‌جا حذف شده) _ای حسین! این آب را می‌بینی که همرنگ آسمان است؟! ولله از آن قطره‌ای نچشی تا از تشنگی درگذری! امام فرمود: _خدایا او را از تشنگی بکش و هرگز او را نیامرز! حمید بن مسلم گفت: _به خدا سوگند که پس از این اتفاق، به دیدار او رفتم و دیدم که بیمار بود. سوگند به آن خدایی که معبودی غیر او نیست، دیدم آب می‌آشامید تا شکمش بالا می‌آمد و آن را برمی‌گرداند و باز فریاد میزد " العطش! العطش! " دوباره آب می‌خورد تا شکمش آماس می‌کرد و سیراب نمی شد! کار او همین بود تا جان داد. حبیب بن مظاهر به امام حسین علیه السلام گفت: _یابن رسول الله! در این نزدیکی طایفه‌ای از بنی اسد منزل دارند. اگر اجازه بفرمایید نزد آنها روم و ایشان را به سمت تو دعوت کنم. شاید خداوند به سبب ایشان شر این جماعت را از سر شما کم کند! امام اجازه داد. پس حبیب، به صورت ناشناس در دل شب بیرون رفت و به نزد آنها (طایفه‌ی بنی اسد) رفت. آن‌ها دانستند که حبیب از طایفه‌ی بنی اسد است و از او درباره نیاز و کارش پرسیدند. حبیب گفت: _بهترین ارمغان و هدیه که مهمانی برای قومی بیاورد را برای شما آورده‌ام! آمده‌ام تا شما را به یاری پسر دختر پیغمبر بخوانم! او در میان جماعتی است که هر یک تن از یارانش به هزار مرد می‌ماند! عمر سعد دور او را محاصره کرده است و شما قوم و عشیره من هستید! شما را به این خیر راهنمایی می‌کنم. امروز از من فرمان برید و او را یاری کنید تا شرف دنیا و آخرت را برای خود ذخیره کنید! من به خدا سوگند یاد می‌کنم که یکی از شما در راه خدا با پسر دختر پیغمبر او کشته نشود مگر همراه و همنشین محمد (ص) باشد در بالاترین درجات بهشت... پس مردی از بنی اسد به نام عبدالله بن بشیر، گفت: _من اولین کسی هستم که این دعوت را می‌پذیرم! و اشعار حماسی را در این مورد خواند. آنگاه مردان قبیله برخواستند تا نَود مرد جمع شدند و برای یاری امام حسین بیرون آمدند. شخصی همان موقع نزد عمر سعد رفت و او را از این ماجرا آگاه کرد. ابن سعد فردی از همراهان خود را با چهارصد سوار به سمت آن طایفه فرستاد که به سوی حسین می‌رفتند. سواران در کنار فرات، جلوی آن‌ها را گرفتند. میان آن‌ها و کاروان امام حسین علیه‌السلام، اندکی مسافت مانده بود... پس میان نود مرد جنگی و سربازان عمرسعد جنگی سخت شد. حبیب بن مظاهر خطاب به فرمانده سربازان فریاد زد: _وای بر تو! به ما چه کار داری؟ بگذار کسی غیر از تو بدبخت شود! پس از مدتی جنگیدن، بنی اسد دانستند نمی‌توانند مقاومت کنند و سوی قبیله خود برگشتند و آن قبیله همان شب از جای خود کوچ کردند و رفتند؛ که مبادا عمر سعد شبانه بر آن‌ها حمله کند... حبیب بن مظاهر سوی حسین برگشت و خبر را گفت. امام فرمودند: _لا حول و لا قوة الا بالله 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
📗*کتابِ آه* 🔥 مقتل امام حسین علیه السلام ‌ تشنگی، حسین و اصحاب او را سخت آزرده کرد. پس حسین کلنگی برداشت و پشت خیام ( خیمه) زنان به فاصله‌ی نُه یا ده گام به طرف جنوب، زمین را کند. آبی گوارا بیرون آمد. آن حضرت و همراهان همه آب آشامیدند و مشک‌هایشان را پر کردند. کمی بعد آن آب ناپدید شد... خبر به ابن زیاد رسید. او نامه‌ای سوی عمر سعد فرستاد که: _به من خبر رسیده است که حسین چاه می‌کند و آب به‌دست می‌آورد! و خود و یارانش آب می‌نوشند! وقتی نامه من به تو رسید، خوب بنگر که تا میتوانی آنها را از کندن چاه بازداری و بر آن‌ها سخت بگیر و نگذار آب بنوشند و با آنها همان کار را بکن که با عثمان کردند! عمر سعد بر حسین و یارانش سخت گرفت. تشنگی بر آن‌ها چیره شد. یکی از اصحاب که بُرَیر نام داشت، و زاهد بود با حسین گفت: _یابن رسول الله! به من اجازه دهید که نزد عمرسعد بروم و با او درباره‌ی آب سخن بگویم. شاید پشیمان شود! امام فرمود: _تو اختیار داری. پس بُرَیر سوی عمر سعد رفت و به او سلام نکرد. ابن سعد گفت: _ای مرد همدانی چه چیزی تو را از سلام کردن به ما بازداشت؟ مگر من مسلمان نیستم و خدا و رسول او را نمی‌شناسم؟ بُرَیر گفت: _اگر مسلمان بودی به جنگ اهل بیت رسول خدا نمی‌رفتی تا آن‌ها را بکشی! تو این آب فرات را که حیوانات صحرا هم از آن می‌نوشند، میان حسین بن علی و برادران و زنان و خاندان او مانع شدی و نمی‌گذاری از آن بنوشند! آن‌ها از تشنگی جان می‌دهند!... فکر می‌کنی خدا یا رسول او را می‌شناسی؟ عمر سعد سر به زیر انداخت، آن‌گاه گفت: _به خدا سوگند ای همدانی من می‌دانم آزار دادن ایشان حرام است؛ ولی در خود نمی‌بینم که بتوانم مُلک ری را به چیز دیگری واگذار کنم. پس بُرَیر بازگشت و به امام حسین علیه‌السلام گفت: _عمر سعد راضی شد که شما را به حکومت ری بفروشد! وقتی تشنگی بر حسین و اصحاب او سخت شد، برادرش عباس‌بن‌علی‌بن‌ابیطالب( حضرت ابوالفضل) را خواند و او را با سی سوار و بیست نفر پیاده و بیست مشک فرستاد تا شبانه نزدیک آب شوند. پیشاپیش یاران امام *نافع‌بن‌هلال* بود. عمربن‌حجاج گفت: _کیستی؟ نافع نام خود را گفت. ابن حجاج گفت: _ای برادر خوش آمدی! برای چه آمدی؟ نافع گفت: _آمده‌ام از این آب که ما را منع کرده‌اید بنوشم. ابن حجاج گفت: _بنوش! گوارایت باد! نافع گفت: _به خدا سوگند چون حسین و اصحاب او تشنه‌اند، من تنها آب نمی‌نوشم! همراهان ابن حجاج(سربازان عمرسعد) متوجه آن‌ها شدند. عَمربن‌حجاج گفت: _راهی برای انجام این کار نیست. و ما را این‌جا گذاشته‌اند تا مانع آب برداشتن سپاه حسین شویم. وقتی سربازان نزدیک‌تر شدند حضرت عباس و نافع به همراهان خود گفتند: _مشک‌ها را پر کنید! پیادگان رفتند و مشک‌هایشان را پر کردند. سربازان عمرسعد خواستند مانع آب بردن آن‌ها شوند؛ اما عباس بن علی و نافع ابن هلال بر آنها حمله کردند و آن‌ها را نگه داشتند تا وقتی که پیاده‌ها دور شدند. قرار شد پیاده‌ها مشک‌ها را به خیمه‌ها برسانند و سواران با سربازان دشمن بجنگند... سربازان اندکی عقب رفتند. در حین جنگ، نافع، مردی از قبیله صُداع را نیزه زد. آن مرد، زخم را چیزی نگرفت و سهل و آسان پنداشت. اما بعد از این، آن زخم گشوده شد و از همان زخم مرد! و اصحاب حسین آن مشک‌ها را به خیمه‌ها رساندند. .. 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄