eitaa logo
نماز محبوبم 💐
2.5هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
2.2هزار ویدیو
33 فایل
💐 اللهمّ بارِک لِمولانا صاحب الزمان علیه‌السلام و اجعَل صَلاتَنا بِه مَقبولَه 🤲🏻 کانال‌های دیگه‌‌مون: https://eitaa.com/chekaraa https://eitaa.com/maghtal جهت تبادل و بیان نظرات 👈🏻 @M_taeb
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
. ♻️ بیماری‌ خود تحقیری :/ 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
24.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌿حرف آتئیست‌ها: آخه مگه فیلم سینماییه که شهاب سنگ برای زدن أجنّه باشه؟ 🌿 وقتی عالم ماده دروازه عالم ملکوت می‌شود 📚 آیـــات مرتبـــط با علـــوم تجــــربی 🎙رادیو سایه‌بان | @radiosayeban
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
5.59M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴این بانوی آمریکایی با یک تلنگر فهمیده است که بی‌حجابی مصداقی از ظلم به زن بوده و او خبر نداشته است 🔺بسیار جالب است؛ روزی دانسته حجاب از واجبات دین مسیح است؛ اسلام برپایه‌ی حفظ حقوق و کرامت زنان است و حجاب اسلامی هم بر اساس محافظت از جسم و روح زنانه طراحی شده است. او خیلی سریع ایمان آورد چون توانست مصداق ظلم به زن بی‌حجاب را در محیط زندگی خود ببیند و بداند سرمایه‌دار چه سودی از ترویج بی‌حجابی در جامعه می‌برد. ❗️لطفا گوش کنید خیلی زیبا از حجاب اسلامی می‌گوید. 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📗*کتابِ آه* 🔥 مقتل امام حسین علیه السلام عبدالله بن عُمِیر، در کوفه فرود آمده بود و سرایی نزدیک چاه جُعد همدان گرفته بود و همسر او هم با او بود. نامش ام وهب بود. عبدالله روزی در نُخَیله، سپاهی را دید که آماده می‌شدند تا به جنگ امام حسین بروند. از مقصود آن‌ها پرسید و باخبر شد. عبدالله گفت: _به‌ خدا قسم که من بر جهاد با مشرکان حریص بودم. اکنون چنان می‌بینم که جهاد با این مردم که تیغ بر رخ پسر پیغمبر کشیده‌اند، ثوابش بیشتر و رسیدن به آن آسان‌تر است از ثواب جهاد با مشرکین! پس نزد همسر خود رفت و آن‌چه شنیده بود و آن‌چه تصمیم گرفته بود، به او گفت. زن گفت: _درست اندیشیده‌ای! خداوند تو را به درست‌ترین افکار و عقاید دلالت کند. همین کار را بکن و مرا هم با خودت ببر! آن مرد شبانه بیرون آمد تا به کاروان امام رسید و با ایشان بود تا روز عاشورا شد... ‌ اکنون در روز عاشورا که دوتن از سربازان عمر سعد مبارز طلبیدند، عبدالله بن عُمیر برخاست و گفت: _یا اباعبدالله! یرحَمُکَ الله! مرا اجازه دهید تا به جهاد آنان بروم! امام سرتاپای او را نگاه کرد: مردی گندم گون، بلند بالا، سخت بازو، میان دو شانه گشاده... فرمود: _گمان دارم تو بر حریفان خود غالب شوی؛ اگر می‌خواهی به جانب آنان برو. عبدالله بن عُمیر رفت... گفتند: _کیستی؟ نسب خود را گفت. گفتند: _تو را نمی‌شناسیم! زهیر بن قین یا حبیب بن مظاهر یا بُرَیر بن خضیر بیرون بیایند! عبدالله گفت: _از جنگ با ما ننگ دارید؟ هرکس به جنگ تو بیاید بهتر از توست!( گویا آن دو نفر رزمنده‌ای هم‌شان خود می‌خواستند و جنگ با عبدالله را دور از شان خود می‌دانستند) سپس عبدالله بر آنان تاخت و تیغی به او نواخت که در جا سرد شد.(مُرد) سرباز دوم که "سالم" نام داشت، بر عبدالله حمله کرد و اصحاب امام فریاد زدند: _مراقب باش! آن مرد رسید و ضربه ای زد. عبدالله دست چپش را سپر کرد. انگشتانش برید. اما بر گشت و شمشیری به او زد و او را کشت. و رَجَز گویان آمد و نبردی سخت کرد و دو مرد دیگر از سربازان عمرسعد را کشت. اُمّ وَهَب، زنش، عمودی(میله آهنی که در جنگ‌ها استفاده می‌شد) گرفت و نزد شوهرش آمد. گفت: _عبدالله! مرحبا! پیش چشم این خاندان پاک محمد کارزار کن! و جامه‌ی شوهرش را سخت چسبیده بود و گفت: _تو را رها نمی‌کنم تا با تو کشته شوم! 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
📗*کتابِ آه* 🔥 مقتل امام حسین علیه السلام امام به آن زن فرمود: _خدا به شما جزای خیر دهد؛ سوی زنان برگرد که جنگ برای زنان نیست. و او سوی زنان بازگشت. دو تن از دشمنان بر عبدالله تاختند و او را به شهادت رساندند. عمر بن حجاج با آن کوفیانی که همراه او بودند، به سمت راست اصحاب امام حسین تاخت و چون نزدیک امام رسید، اصحاب بر سر زانو نشسته و نیزه‌ها را روی اسب‌ها نشانه گرفتند. سواران جلو نیامدند و بازگشتند. هنگام باز گشتن، اصحاب امام آن‌ها را تیرباران کردند و چند مرد را بر زمین انداختند و گروهی را رنجور و خسته کردند. مردی به نام مسروق بن وائل حَضرَمی گفت: _من در آن لشکر بودم که به جنگ حسین آمدند. با خود می‌گفتم در جلوی لشکر باشم شاید سر حسین به دست من بیوفتد و نزد عبیدالله بن زیاد مقامی بگیرم. چون نزدیک حسین رسیدم، مردی که او را ابن حوزه می‌گفتند، پیش رفت و با لحنی بسیآر تند و خشن و بی‌ادبانه، سراغ امام را گرفت. پس از چند مرتبه امام فرمود: _ آری! من حسینم! حاجت تو چیست؟ آن بی شرم که گویی پوست سگ بر روی خودش کشیده بود و آب در چشم نداشت(کنایه از بی‌ادبی و بی‌چشم و رویی) گفت: _اَبشر بالنّار؟ بشارت می‌دهم تو را به آتش دوزخ! امام فرمود: _دروغ می‌گویی! من نزد پروردگارم می‌روم که مهربان است و شفاعتش پذیرفته است. تو کیستی؟ گفت: _ابن حوزه! امام دست به دعا برداشت و گفت: _ خدایا او را به آتش ببر! پس ابن حوزه خشمناک شد و خواست اسب را به جانب امام حسین بتازاند که اسب چم شی کرد و او را از پشت بر زمین انداخت؛ پای چپش در رکاب ماند و و پایش در مفاصل قدم و ساق و ران از جای خود در رفت! و پای راستش آویخته بود... مسلم بن اوسجه بر او تاخت و شمشیر بر پای راست او زد و اسب همچنان می‌دوید و سر او را بر سنگ و درخت می‌کوبید تا مُرد. آن‌گاه اسب بر او گردید و با سُم‌هایش او را کوفت و پاره پاره کرد. چنان که از او چیزی نماند مگر دو پایش. من، مسروق، که شاهد واقعه بودم، برگشتم و سپاه را واگذاشتم؛ از این خانواده چیزی دیدم که موجب شد هرگز با آن‌ها کارزار نکنم! ... 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄
Mohammad Jnami - Navaye Hossein.mp3
1.94M
حسین... ❤️‍🔥😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا