eitaa logo
نماز محبوبم 🏴🇮🇷🏴
2.2هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.7هزار ویدیو
44 فایل
💐 اللهمّ بارِک لِمولانا صاحب الزمان علیه‌السلام و اجعَل صَلاتَنا بِه مَقبولَه 🤲🏻 کانال‌های دیگه‌‌مون: https://eitaa.com/chekaraa https://eitaa.com/maghtal جهت تبادل و بیان نظرات 👈🏻 @M_taeb
مشاهده در ایتا
دانلود
📗داستان کربلا ❤️‍🔥 امام به آن زن فرمود: _خدا به شما جزای خیر دهد؛ سوی زنان برگرد که جنگ برای زنان نیست. و او سوی زنان بازگشت. دو تن از دشمنان بر عبدالله تاختند و او را به شهادت رساندند. عمر بن حجاج با آن کوفیانی که همراه او بودند، به سمت راست اصحاب امام حسین تاخت و چون نزدیک امام رسید، اصحاب بر سر زانو نشسته و نیزه‌ها را روی اسب‌ها نشانه گرفتند. سواران جلو نیامدند و بازگشتند. هنگام باز گشتن، اصحاب امام آن‌ها را تیرباران کردند و چند مرد را بر زمین انداختند و گروهی را رنجور و خسته کردند. مردی به نام مسروق بن وائل حَضرَمی گفت: _من در آن لشکر بودم که به جنگ حسین آمدند. با خود می‌گفتم در جلوی لشکر باشم شاید سر حسین به دست من بیوفتد و نزد عبیدالله بن زیاد مقامی بگیرم. چون نزدیک حسین رسیدم، مردی که او را ابن حوزه می‌گفتند، پیش رفت و با لحنی بسیآر تند و خشن و بی‌ادبانه، سراغ امام را گرفت. پس از چند مرتبه امام فرمود: _ آری! من حسینم! حاجت تو چیست؟ آن بی شرم که گویی پوست سگ بر روی خودش کشیده بود و آب در چشم نداشت(کنایه از بی‌ادبی و بی‌چشم و رویی) گفت: _اَبشر بالنّار؟ بشارت می‌دهم تو را به آتش دوزخ! امام فرمود: _دروغ می‌گویی! من نزد پروردگارم می‌روم که مهربان است و شفاعتش پذیرفته است. تو کیستی؟ گفت: _ابن حوزه! امام دست به دعا برداشت و گفت: _ خدایا او را به آتش ببر! پس ابن حوزه خشمناک شد و خواست اسب را به جانب امام حسین بتازاند که اسب چموشی کرد و او را از پشت بر زمین انداخت؛ پای چپش در رکاب ماند و و پایش در مفاصل قدم و ساق و ران از جای خود در رفت! و پای راستش آویخته بود... مسلم بن اوسجه بر او تاخت و شمشیر بر پای راست او زد و اسب همچنان می‌دوید و سر او را بر سنگ و درخت می‌کوبید تا مُرد. آن‌گاه اسب بر او گردید و با سُم‌هایش او را کوفت و پاره پاره کرد. چنان که از او چیزی نماند مگر دو پایش. من، مسروق، که شاهد واقعه بودم، برگشتم و سپاه را واگذاشتم؛ از این خانواده چیزی دیدم که موجب شد هرگز با آن‌ها کارزار نکنم! ... ‎‌ 🌸⃟🌷🍃📕჻ᭂ࿐✰ ✅ کپی با ذکر صلوات هدیه به سیدالشهداء علیه السلام @namazemahboob
📗*کتابِ آه* 🔥 مقتل امام حسین علیه السلام امام به آن زن فرمود: _خدا به شما جزای خیر دهد؛ سوی زنان برگرد که جنگ برای زنان نیست. و او سوی زنان بازگشت. دو تن از دشمنان بر عبدالله تاختند و او را به شهادت رساندند. عمر بن حجاج با آن کوفیانی که همراه او بودند، به سمت راست اصحاب امام حسین تاخت و چون نزدیک امام رسید، اصحاب بر سر زانو نشسته و نیزه‌ها را روی اسب‌ها نشانه گرفتند. سواران جلو نیامدند و بازگشتند. هنگام باز گشتن، اصحاب امام آن‌ها را تیرباران کردند و چند مرد را بر زمین انداختند و گروهی را رنجور و خسته کردند. مردی به نام مسروق بن وائل حَضرَمی گفت: _من در آن لشکر بودم که به جنگ حسین آمدند. با خود می‌گفتم در جلوی لشکر باشم شاید سر حسین به دست من بیوفتد و نزد عبیدالله بن زیاد مقامی بگیرم. چون نزدیک حسین رسیدم، مردی که او را ابن حوزه می‌گفتند، پیش رفت و با لحنی بسیآر تند و خشن و بی‌ادبانه، سراغ امام را گرفت. پس از چند مرتبه امام فرمود: _ آری! من حسینم! حاجت تو چیست؟ آن بی شرم که گویی پوست سگ بر روی خودش کشیده بود و آب در چشم نداشت(کنایه از بی‌ادبی و بی‌چشم و رویی) گفت: _اَبشر بالنّار؟ بشارت می‌دهم تو را به آتش دوزخ! امام فرمود: _دروغ می‌گویی! من نزد پروردگارم می‌روم که مهربان است و شفاعتش پذیرفته است. تو کیستی؟ گفت: _ابن حوزه! امام دست به دعا برداشت و گفت: _ خدایا او را به آتش ببر! پس ابن حوزه خشمناک شد و خواست اسب را به جانب امام حسین بتازاند که اسب چم شی کرد و او را از پشت بر زمین انداخت؛ پای چپش در رکاب ماند و و پایش در مفاصل قدم و ساق و ران از جای خود در رفت! و پای راستش آویخته بود... مسلم بن اوسجه بر او تاخت و شمشیر بر پای راست او زد و اسب همچنان می‌دوید و سر او را بر سنگ و درخت می‌کوبید تا مُرد. آن‌گاه اسب بر او گردید و با سُم‌هایش او را کوفت و پاره پاره کرد. چنان که از او چیزی نماند مگر دو پایش. من، مسروق، که شاهد واقعه بودم، برگشتم و سپاه را واگذاشتم؛ از این خانواده چیزی دیدم که موجب شد هرگز با آن‌ها کارزار نکنم! ... 🎁 @namazemahboob ༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄