📗داستان کربلا
❤️🔥 #بازخوانی_کتاب_آه
#قسمت_پنجاه_و_هشت
چون شمر آن نامه را گرفت با فردی به نام عبدالله برخواست که برود.
همسر امام علی علیهالسلام یعنی حضرت ام البنین عمهی این عبدالله بود و چهار فرزند داشت (عباس و عبدالله و جعفر و عثمان) که همگی با امام حسین به کربلا آمده بودند.
پس عبدالله به عبیدالله گفت:
_ای امیر! خواهر زادگان ما با حسیناند! اگر صلاح میبینی نامهی امانی برایشان بنویس.
ابن زیاد گفت:
_به چشم!
و کاتب را فرمود:
_امانی بنویس!
شمر نامه عبیدالله را برای عمرسعد آورد و او نامه را خواند و گفت:
_صد البته که حسین تسلیم نمیشود! روح پدرش علیبنابیطالب در اوست!
با اینحال نامه را برای امام فرستاد و امام فرموده بودند:
_من هرگز تسلیم ابن زیاد نخواهم شد !
غیر از مرگ چیز دیگری نیست... آن هم خوشاید.
شمر به عمرسعد گفت:
_ آیا دستور امیر را انجام میدهی و با دشمن او میجنگی یا نه؟!
اگر نمیکنی این سپاه و لشکر را به من واگذار کن.
عمر گفت:
_به تو واگذار نمیکنم؛ این مقامها در حد و اندازه تو نیست. من خود این کار را میکنم و تو امیر پیادهنظام باش!
مدتی گذشت....
شمر مقابل اصحاب امام حسین علیه السلام ایستاد و گفت:
_خواهر زادگان ما کجایند؟
پ.ن: مقصودش چهار پسر امالبنین بود؛ چون شمر از همان قبیلهای بود که امالبنین در آن بود، به رسم عربها، ایشان را خواهر زاده نامید ...
#ادامه_دارد ..
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🌸⃟🌷🍃📕჻ᭂ࿐✰
✅ کپی با ذکر صلوات هدیه به سیدالشهداء علیه السلام
@namazemahboob
📗*کتابِ آه*
🔥 #بازخوانی مقتل امام حسین علیه السلام
#قسمت_پنجاه_و_هشت
چون شمر آن نامه را گرفت با فردی به نام عبدالله برخواست که برود.
همسر امام علی علیهالسلام یعنی حضرت ام البنین عمهی این عبدالله بود و چهار فرزند داشت (عباس و عبدالله و جعفر و عثمان) که همگی با امام حسین به کربلا آمده بودند.
پس عبدالله به عبیدالله گفت:
_ای امیر! خواهر زادگان ما با حسیناند! اگر صلاح میبینی نامهی امانی برایشان بنویس.
ابن زیاد گفت:
_به چشم!
و کاتب را فرمود:
_امانی بنویس!
شمر نامه عبیدالله را برای عمرسعد آورد و او نامه را خواند و گفت:
_صد البته که حسین تسلیم نمیشود! روح پدرش علیبنابیطالب در اوست!
با اینحال نامه را برای امام فرستاد و امام فرموده بودند:
_من هرگز تسلیم ابن زیاد نخواهم شد !
غیر از مرگ چیز دیگری نیست... آن هم خوشاید.
شمر به عمرسعد گفت:
_ آیا دستور امیر را انجام میدهی و با دشمن او میجنگی یا نه؟!
اگر نمیکنی این سپاه و لشکر را به من واگذار کن.
عمر گفت:
_به تو واگذار نمیکنم؛ این مقامها در حد و اندازه تو نیست. من خود این کار را میکنم و تو امیر پیادهنظام باش!
مدتی گذشت....
شمر مقابل اصحاب امام حسین علیه السلام ایستاد و گفت:
_خواهر زادگان ما کجایند؟
پ.ن: مقصودش چهار پسر امالبنین بود؛ چون شمر از همان قبیلهای بود که امالبنین در آن بود، به رسم عربها، ایشان را خواهر زاده نامید ...
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄