📗داستان کربلا
❤️🔥 #بازخوانی_کتاب_آه
#قسمت_چهل_و_چهار
در مسیر، حر چندینبار به امام عرض کرد:
_حسین! به خاطر خدا مراقب جانت باش! اگر جنگی رخ دهد من یقین دارم که همگی کشته میشوید...
امام فرمودند:
_ مرا از مرگ میترسانی؟؟
وانگهی، اگر مرا بکشید، دیگر مرگ دست از سر شما برمیدارد و سراغ خودتان نخواهد آمد؟!
سپس امام حکایتی را برای حر تعریف کردند در مورد مردی که در زمان رسول خدا (ص) قصد داشت به جنگ برود و پسر عمهاش گفته بود:
_ به جنگ میروی که کشته شوی؟!!
و آن مرد پاسخ داده بود:
_آری من با رسول خدا به جنگ با دشمنان خدا میروم و برای انسان جوانمرد، مرگ، ننگ نیست اگر مخلصانه بکوشد و نیتش خدایی باشد.
مرگ ننگ نیست اگر زمانی که از دنیا میرود، با ناجوانمردان دست دوستی و بیعت نداده باشد و مردم بر مرگ او اندوه خورند...
اگر زنده ماندم، پشیمان نیستم و اگر کشته شدم کسی مرا ملامت و سرزنش نمیکند...
پ.ن: امام علیهالسلام با بیان این خاطره، در حقیقت جواب حر و حرف دل خود را بیان فرمودند و حر پس از شنیدن این سخنان، با سپاهیانش از کاروان امام فاصله گرفتند و به طور موازی کاروان را همراهی میکردند.
჻ᭂ࿐✰
مقداری جلوتر رفتند تا به مکانی به نام *عُذَیبُ الهِجانات* رسیدند.
ناگهان چهار مرد جنگی نمودار شدند: نافعبن هلال، مَجمَع بن عبدالله، عَمربن خالِد و طُرَمّاح
طُرمّاح که یکی از شاعران و جنگجویان مشهور عرب بود و از یاران قدیم امام علی علیهالسلام بود، با دیدن امام حسین، طبع شعرش جوشید و اشعاری گفت که در کتاب آه بیان شده.
به طور خلاصه مضمون اشعار طرماح این است:
*به بهترین سواران و والاترین مردمان رسیدیم...*
*مردانی گشادهدل و آزاد و خوشرو...*
*تا جهان باقی است، خدا نگهدارش باشد...*
*خاندان پیغمبر مایه افتخار و مباهات هستند...*
*همگی درخشندهرو، جنگجویانی شجاع و جوانمرد...*
*خدایا! سالارم حسین را بر همه دشمنانش از جن و اِنس پیروزی بخش...*
*و حسین را بر فرزندان نفرینشده ابوسفیان و عبیدالله که زنا زاده است و یزید که هرگز از شراب سیر نمیشود، غالب گردان...*
حر که آنان را میشناخت گفت:
_این چند نفر اهل کوفهاند و من آنان را بازداشت میکنم!
امام فرمودند:
_ هرگز اجازه نمیدهم چنین کنی!
آنان یاران من هستند که با سختی خود را از کوفه به اینجا رساندهاند...
اینان به اندازه یارانی که از ابتدای سفر از شهر مدینه با من همراه بودهاند، برایم عزیزند.
و اینچنین شد که حر از دستگیری چهار دلاور منصرف شد.
#ادامه_دارد ..
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
🌸⃟🌷🍃📕჻ᭂ࿐✰
https://eitaa.com/namazemahboob
📗*کتابِ آه*
🔥 #بازخوانی مقتل امام حسین علیهالسلام
#قسمت_چهل_و_چهار
در مسیر، حر چندینبار به امام عرض کرد:
_حسین! به خاطر خدا مراقب جانت باش! اگر جنگی رخ دهد من یقین دارم که همگی کشته میشوید...
امام فرمودند:
_ مرا از مرگ میترسانی؟؟
وانگهی، اگر مرا بکشید، دیگر مرگ دست از سر شما برمیدارد و سراغ خودتان نخواهد آمد؟!
سپس امام حکایتی را برای حر تعریف کردند در مورد مردی که در زمان رسول خدا (ص) قصد داشت به جنگ برود و پسر عمهاش گفته بود:
_ به جنگ میروی که کشته شوی؟!!
و آن مرد پاسخ داده بود:
_آری من با رسول خدا به جنگ با دشمنان خدا میروم و برای انسان جوانمرد، مرگ، ننگ نیست اگر مخلصانه بکوشد و نیتش خدایی باشد.
مرگ ننگ نیست اگر زمانی که از دنیا میرود، با ناجوانمردان دست دوستی و بیعت نداده باشد و مردم بر مرگ او اندوه خورند...
اگر زنده ماندم، پشیمان نیستم و اگر کشته شدم کسی مرا ملامت و سرزنش نمیکند...
پ.ن: امام علیهالسلام با بیان این خاطره، در حقیقت جواب حر و حرف دل خود را بیان فرمودند و حر پس از شنیدن این سخنان، با سپاهیانش از کاروان امام فاصله گرفتند و به طور موازی کاروان را همراهی میکردند.
჻ᭂ࿐✰
مقداری جلوتر رفتند تا به مکانی به نام *عُذَیبُ الهِجانات* رسیدند.
ناگهان چهار مرد جنگی نمودار شدند: نافعبن هلال، مَجمَع بن عبدالله، عَمربن خالِد و طُرَمّاح
طُرمّاح که یکی از شاعران و جنگجویان مشهور عرب بود و از یاران قدیم امام علی علیهالسلام بود، با دیدن امام حسین، طبع شعرش جوشید و اشعاری گفت که در کتاب آه بیان شده.
به طور خلاصه مضمون اشعار طرماح این است:
*به بهترین سواران و والاترین مردمان رسیدیم...*
*مردانی گشادهدل و آزاد و خوشرو...*
*تا جهان باقی است، خدا نگهدارش باشد...*
*خاندان پیغمبر مایه افتخار و مباهات هستند...*
*همگی درخشندهرو، جنگجویانی شجاع و جوانمرد...*
*خدایا! سالارم حسین را بر همه دشمنانش از جن و اِنس پیروزی بخش...*
*و حسین را بر فرزندان نفرینشده ابوسفیان و عبیدالله که زنا زاده است و یزید که هرگز از شراب سیر نمیشود، غالب گردان...*
حر که آنان را میشناخت گفت:
_این چند نفر اهل کوفهاند و من آنان را بازداشت میکنم!
امام فرمودند:
_ هرگز اجازه نمیدهم چنین کنی!
آنان یاران من هستند که با سختی خود را از کوفه به اینجا رساندهاند...
اینان به اندازه یارانی که از ابتدای سفر از شهر مدینه با من همراه بودهاند، برایم عزیزند.
و اینچنین شد که حر از دستگیری چهار دلاور منصرف شد.
🎁 @namazemahboob
༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄