eitaa logo
نردبان صعود
225 دنبال‌کننده
2.1هزار عکس
1.4هزار ویدیو
66 فایل
😎🌦طلبه مشهدی و خادم القرآن با جمعی از رفقای دانشگاهی ایم که طلبه شدیم... ✔️خاطراتم از تبلیغ ✔️روایات ناب و خواندنی ✔️نکات زیبا و کاربردی از قرآن و ... ♨️در قالب های متنوع ⭕️ انتقاد، پیشنهاد، سوال در خدمتیم. 👇 @velayat_1
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 پاداش‌های تمام نشدنی 💠 🌹 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله: هرگاه انسان بمیرد، عملش هم قطع می‌شود، مگر از سه راه: 1⃣ صدقه جاریه (مثلا وقف زمین در راه خیر، ساخت مسجد و...) 2⃣ یا عملی که از آن سود می‌برند (مثلا سنت و روش حسنه‌ای در میان اقوام خود ایجاد میکند که بعد او ادامه میدهند)، 3⃣ یا فرزند شایسته‌ای که برای او دعا می‌کند. 📚 نهج الفصاحه، حدیث 239 صلی الله علیه و آله •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 🆔 @nardeban_sooud
🔰ترک مدرسه به‌خاطر ... 🔸تقریبا شانزده ساله بود. ما آن موقع کرج بودیم. اعلام شده بود که رهبر معظم انقلاب می‌خواهند تشریف بیاورند کرج. 🔹مردم هم در حال آماده شدن برای استقبال از ایشان بودند. شهر را چراغانی کرده بودند و شیرینی پخش می‌کردند و خلاصه مهیا بودند که از ایشان استقبال کنند. 🔸 آن روز در کلاس درس بود که معلمش قبل از اینکه شروع به درس کند، شروع می‌کند به انتقاد از حکومت و جامعه. 🔹 می‌گوید که اصلا حرفهای اینها حساب و کتاب ندارد! آدم نمی‌داند کدام حرف اینها را باور کند. از یک طرف می‌گویند اسراف نکنید. از آن طرف شما بروید ببینید در این خیابانها چقدر چراغ روشن کردند! اینها اسراف است و حرام است! 🔸 رسول بلند می‌شود و به اعتراض می‌گوید آقا اینها اسراف نیست! حرام هم نیست! بلکه است و ثواب هم دارد! ما تازه با بچه‌ها داریم پول جمع می‌کنیم تا به‌خاطر ورود رهبری در مدرسه قربانی بکنیم.❤️ 🔹معلم هم عصبانی می‌شود و می‌گوید خلیلی! باز دوباره شما در این مدرسه، روی حرف من حرف زدی؟ این مدرسه یا جای من است یا جای شما! چون مثل اینکه قبلا هم بین اینها راجع به ولایت و این مسائل بحث شده بود. 🔸شهید خلیلی می‌گوید: من باید بروم! چون شما استاد ما هستید و احترامتان واجب است، من از این مدرسه می‌روم.😔 خلاصه به‌خاطر دفاع از ، مدرسه را ترک کرد. 🔹من بعدازظهر که از سر کار برگشتم، دیدم شهید خلیلی خانه است. از مادرش پرسیدم چرا رسول امروز مدرسه نرفته؟ گفت رفته بود. زود آمده. گفتم چرا؟ گفت با معلمش دعوایش شده. رسول ماجرا را برایم گفت. 🔸 گفتم بلند شو برویم مدرسه. مدرسه شان در باغستان کرج بود، دبیرستان جابر بن حیان. در مدرسه، سراغ مدیر را گرفتم که با او صحبت کنم. مدیر گفت حاج آقا، این پسر شما چندین بار سر همین مسئله ولایت با معلمش حرفش شده. دو سه بار خود من رفتم آشتی‌شان دادم. من هم گفتم تقصیر از شماست. شما چرا این معلم را اخراج نمی‌کنید؟ چرا گزارش نمی‌کنید؟ گفت چکار کنیم؟ 🔹من همان‌جا یک کاغذ آوردم گفتم همین حالا بهترین فرصت است که برایش گزارش بنویسید! خلاصه همان‌جا گزارشش را نوشتیم و مدتی بعد هم آن معلم را از آنجا اخراج کردند. 🗣راوی: پدر شهید 📚کتاب شهید مدافع حرم(شهید رسول خلیلی) موسسه نشر شهید کاظمی •┈┈•❀🕊🍃🌺🍃🕊❀•┈┈• 🆔 @nardeban_sooud